پنجشنبه, ۳ خرداد, ۱۴۰۳ / 23 May, 2024
مجله ویستا

بخشنده نعمت ها را بشناسیم


بخشنده نعمت ها را بشناسیم

... صابر سال ها در شهرهای مختلف شاگردی کرده و به قولی رنج و زحمت کشیده بود تا امروز اول مکانیک زادگاه خود شده بود.
او که از نظر کاری آوازه اش در تمام منطقه پیچیده بود، به لحاظ مشتری …

... صابر سال ها در شهرهای مختلف شاگردی کرده و به قولی رنج و زحمت کشیده بود تا امروز اول مکانیک زادگاه خود شده بود.

او که از نظر کاری آوازه اش در تمام منطقه پیچیده بود، به لحاظ مشتری زیاد و درآمد چشمگیر تصمیم گرفت از شراکت با صاحب گاراژ و مغازه دار صرف نظر و محلی را اختصاصی و به نام خودش تهیه کند که این کار را کرد و زمینی را خرید و با داشتن چندین شاگرد به فعالیت های قبلی اش بلکه چند برابر بیشتر ادامه داد.صابر چند سالی مجرد بود ولی با بهتر شدن اوضاع تصمیم به ازدواج گرفت و از آن جا که سرمایه و شهرتی پیدا کرده بود دختر یکی از حاجیان سرشناس روستا را هم به همسری انتخاب کرد و حالا با مغازه شخصی و متاهل شدن و از طرفی شهرتی که به دست آورده بود هم رضایت خاطر داشت و هم این که مورد اعتماد مردم شده بود. خیلی از ادارات، نهادها و شرکت ها، فقط کار تعمیراتی صابر را قبول داشتند و بنابراین کار و بار او بسیار گرم و پر رونق بود.

صابر با همه مزایایی که از نظر دانایی کار و وارد بودن داشت به خصوص بعد از مدتی که خود را یکه تاز میدان کار در شهرستان می دانست در گرفتن دستمزد و مراعات حال افراد چندان دقتی نمی کرد و بیشتر از دستمزد پول می گرفت، که این کارش خیلی پسندیده نبود ولی آن ها که کار خوب می خواستند و او را قبول داشتند هم اخلاق و هم دستمزد او را تحمل می کردند و ماشینشان را به جای دیگری نمی بردند.

صابر که تا کلاس ششم ابتدایی قدیم بیشتر درس نخوانده بود از نظر حساب، کتاب و محاسبه کاری بسیار دقیق و به قول معروف مو را از ماست می کشید ولی چه فایده، آن جا که باید گذشت می کرد از ریالش هم نمی گذشت ولی جاهایی بود که از افرادی حتی پول هم نمی گرفت ولی روی هم رفته صابر اخلاق کاری خوبی نداشت و الا خیلی بیشتر از این پیشرفت می کرد.یکی از آشنایان و اقوام صابر می گوید: روزی برای سرگرمی و وقت گذرانی به کارگاه صابر رفته بودم، کار و حرکاتی را از او دیدم که اصلا توقع نداشتم، مرد میان سالی که سید هم بود ماشین جیپش را برای تعمیر نزد او آورده بود، صابر این بیچاره را خیلی معطل و اذیت کرد، او که برای یک کار جزئی چندین روز ماشینش در گاراژ خوابیده بود از صابر می نالید وگلایه داشت که مرا به علت یک عیب جزئی ماشینم،چندین روز است که علاف کرده و هر وسیله ای که حتی شاید لازم هم نبوده به دستور او خریده ام، ولی باز هم مرا اذیت می کند و ماشینم را درست نمی کند.در این خصوص با صابر صحبت کردم گفت از قیافه یارو خوشم نمی آید و باید او را معطل کنم و گر نه ماشینش خیلی مشکل ندارد.

دوست صابر می گفت از این که او این چنین واضح و آشکار گفت که الکی او را سر می دوانم و فقط می خواهم که اذیتش کنم من هم از او خوشم نیامد و دوباره نه برای کار و نه برای تفریح به محل کارش نرفتم اما مدتی که گذشت اعتمادها با این اخلاق ناپسند از او سلب و اوضاع و احوال کاری اش تبدیل به یک محیط بی رونق شد و بیماری و رسیدن مصیبت ها یکی پس از دیگری مسائلی بود که به آن گرفتار شده بود.

او که تا مدت ها نمی دانست چوب کج خلقی ها و بد رفتاری هایش را می خورد زمانی فهمید که دیگر نه توانایی کار داشت و نه محلی برای انجام کار، زیرا برای مداوای بیماری خود همه چیز را فروخته بود و تصمیم داشت با اوضاع و احوالی که دارد دوباره به روستا برگردد ولی حتی مردم روستا نیز چندان خاطره خوشی از او نداشتند.

صابر در آن زمان، بخشنده آن همه ناز و نعمت را فراموش کرده بود و حالا تا می تواند از افرادی که به خاطرخامی و جوانی آن ها را دلخور کرده، حلالیت می طلبید و امید است خداوند رحمان و تواب از تقصیرات او در گذرد.

او به دوستانش توصیه می کند که باید رضایت خدا را قبل از رضای مشتری در نظر داشت، اگر هر هنری و نعمتی که داریم آن طور که خدا خواسته از آن بهره نبریم، کفر نعمت کرده ایم و ممکن است کاری کنیم که خدا آن نعمت را از ما بگیرد و بنابراین باید حساب شده کار کنیم، باید خلق و خوی کاری مان خوب باشد، نباید کاری کنیم که به خاطر پول مردم از ما دوری کنند، باید اعتماد مردم را جلب کنیم و همیشه شکر خدا را به جا آوریم که به ما نعمت های زیادی داده و منتی هم نگذاشته بنابراین باید برای کاری که انجام می دهیم هم رعایت حق بکنیم و هم منت نگذاریم تا چند روزه زندگی دنیا را سپری کنیم.

قلندری