یکشنبه, ۱۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 2 March, 2025
مجله ویستا

قهوه تلخ, دوباره


قهوه تلخ, دوباره

قهوه تلخ داستان رویارویی باورهای گذشتگان با باورهای امروز ما است

با اتمام آخرین قسمت (بیست و پنجم) از فصل اول سریال قهوه تلخ به کارگردانی مهران مدیری تعدادی از شخصیت های معرفی و شناخته شده از گذشته به زمان حال آمدند. مسئله ذهنی نگارنده این بود که سازندگان این سریال اکنون و در زمان حال چگونه مسائل را مطرح می نمایند زیرا از فصل اول این مجموعه مشخص بود که سازندگان تنها به فکر ساختن یک کمدی سطحی و پول ساز نیستند و در عین طنز، هجو و کمدی دغدغه های دیگری نیز دارند نگارنده برای روشن تر نمودن باور خود نکات مهمی را که در بخش اول سریال درک نموده است را به اختصار آورده و سپس به چند قسمت از بخش دوم که ساخته شده نیز اشاره خواهد نمود.

فصل اول گونه ای از فیلم ها و سریال های کمدی و تخیلی است که با حرکت در زمان یا مکان برای شخصیت های اصلی و به همراه آن مخاطب، آشنایی زدایی می کند و موقعیت های جدیدی برای طرح موضوعات مورد نظر خود فراهم می نمایند اما با وجود این سازندگان با هوشمندی و نوعی تعهد اخلاقی و حرفه ای نکات مثبتی را رعایت نموده اند.

اول آن که در حرکت به گذشته مقطعی از تاریخ انتخاب شده که تخیلی است و واقعیت تاریخی ندارد بدین ترتیب سازندگان اثر از آفت جعل و تقلب در تاریخ با هر انگیزه ای اجتناب نموده و از دیگر سو تکلیف مخاطب را روشن می نماید که سریال اصلا بر محور شخصیت ها و یا تاریخ به معنی مستند آن نیست و مورد نظر سازندگان هجو شخص یا مقطع تاریخی معینی نیست.

دوم آن که با یک پرش دویست ساله، گذشت تدریجی زمان را که باعث سازگاری تدریجی و در نتیجه عدم درک تغییرات تدریجی است را از میان بر می دارد و آشکار می شود انسان های این دو زمان متعلق به دو دنیا می باشند.نیما زند کریمی (سیامک انصاری) با خوردن قهوه تلخ به دربار شاه خیالی جهانگیر خان دولو (محمد رضاهدایتی) در دویست و چند سال پیش پرتاب می شود و هر چه تلاش می کند باورها و مفاهیم امروزی را به آنها بفهماند موفق نمی شود. این واقعیت و نا آگاهی ها را نباید به عنوان سرزنش و تحقیر گذشتگان به حساب آورد، بلکه باید موفقیتی برای نسل امروز در نظر گرفت. برای مردمان پانصد سال پیش شرم آور نیست اگر زمین را مرکز جهان بدانند که همه هستی به گرد آن می چرخد زیرا نه دانش، نه ابزار و نه دانشمندان آن زمان نظریه ی دیگری را ابراز نکرده بودند تا تصور و انتخابی دیگر برای جامعه فراهم باشد. شرم آور آن است که پانصد سال بعد باشند کسانی که، هنوز باور داشته باشند زمین مرکز جهان است.

قهوه تلخ داستان رویارویی باورهای گذشتگان با باورهای امروز ما است. گذشتگان ما برای چنین باورهایی قابل سرزنش نیستند زیرا هیچ گونه گزینه ی دیگری از زندگی برای آن ها قابل تصور نبوده است تا با قبول نکردن آن مستحق سرزنش باشند.

به نظر نگارنده موضوع اصلی فصل اول، یک باور تاریخی است که نه تنها جهان شمول بوده بلکه بیشتر تاریخ بشری را به خود اختصاص داده است و آن چیزی جز نظام ارباب و رعیتی نیست. نیما زند کریمی در قبولاندن مفاهیم و باورهای دنیای مدرن امروزی به دربار جهانگیر شاه و حتی رعیت آن دوره عاجز است این شخصیت اگر به دربار هر فرعون، قیصر، امپراطور یا پادشاه دیگری از چین و ژاپن گرفته تا اروپا و افریقا برود دچار همین عجز خواهد شد زیرا رعیت آن دوره باور دارد رعیت زاده است و حق او همین فقر و نکبت است و اربابش، ارباب زاده است و حق حاکمیت، ثروت و رفاه از آن او است و اربابان و شاهزادگان نیز باور دارند که حاکمیت ودیعه ای است الهی که به آنان سپرده شده و آن گاه خود را ضل الله یا خدایگان می نامند و با ترحم به رعیت، گردنشان را نمی زنند و حق حیات به آنها می دهند.

مفاهیمی مانند حقوق شهروندی حتی در دنیای امروز برای همه به باور تبدیل نشده است چگونه مردمی که سال های زیادی شاهد عوض شدن حاکمانشان با جنگ و خونریزی پدرکشی، برادرکشی و قتل عام مدعیان حکومت بوده اند، باور کنند می توانند حاکمان خود را با تکه ای کاغذ به نام رای در کمال آرامش یک روزه از راس امور پایین کشند و افراد دیگری را که صلاح می دانند به جای آن ها بگمارند. درجایی که ارباب یا شاه یعنی قانون، تصور مجلس قانون گذاری (سنا) به انتخاب رعیت معنی ندارد.

بنظر می رسد با زیادتر شدن جابجایی و تعداد شخصیت ها بین دو زمان در فصل دوم قهوه تلخ، همجواری باورهای دو دنیا وسعت بیشتری پیدا خواهد کرد به گونه ای که یادآور دوگانگی های سنت ومدرنتیه در زمان حال خواهد بود.

زهره نبی زاده

کارشناس ارشد سینما

چاپ شده در روزنامه اسرار ۳۰/۳/۱۳۹۱ شماره ۲۰۲۰