یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
خودزنی به شیوه ما ایرانیان بخش دهم
پس از انتشار مقاله نهم انتظار میرفت برخی خوانندگان خرده گیرند که چرا نقد برخی سیاستهای کنونی و عملکرد مسئولان در طی هشت مقاله را ناتمام گذاشته و به نقد رفتار خودمان یعنی ما ایرانیان پرداختم. اما نه تنها در میان انبوه نظرات خوانندگان چنین انتقادی یافت نشد، بلکه برخی از اینکه چرا نقد رفتار ما مردم صریحتر بیان نشده بود گله مند بودند. خوشبختانه هر روز بیشتر و بیشتر این باور عمومیت پیدا میکند که تا ایرانی درست نشود ایران درست نمیشود.
در یک نگاه ابتدایی، رفتار یک ملت مسلمان قاعدتا باید از ملل غیر مسلمان بهتر باشد، زیرا هیچ مکتبی مانند اسلام بر مسئول بودن آدمی در قبال کوچکترین عملش (مثقال ذره) تأکید نکرده است. به همین منوال، رفتار یک ملت شیعه باید از ملل سنی مذهب بهتر باشد چرا که از «اعتقادات ضروری شیعه» عرضه شدن اعمال بر پیامبر (ص) و ائمه اطهار علیهم السلام است و طبق روایات در هر دوشنبه و پنجشنبه اعمال ما بر حضرت ولی الله الاعظم امام عصر(ع) عرضه میشود (روایات ذیل تفسیر توبه/۱۰۵).
متاسفانه میبینیم ما شیعیان حتی در مسألهای به اهمیت نماز از اهل تسنن عقب افتادهایم. هنگام اذان در شهرهای ما تغییر محسوسی در خیابانها مشاهده نمیشود و حتی از برگزار نکردن مسابقات فوتبال در وقت اذان عاجز ماندهایم، در حالی که برادران سنی علیرغم تقید به خواندن نمازها در پنج وقت به جای سه وقت، لیگهای خود را خارج از وقت اذان و منظمتر از ما برگزار میکنند. مولای ما امیر المؤمنین (ع)، همردیف «تقوی» ما را به «نظم» سفارش کرده است (اوصیکم بتقوی ا... و نظم امرکم)، اما یک مشکل همیشگی ما همین بینظمی بوده است. شروع نشدن مجلس در ساعت مقرر توسط خود قانونگذاران در طول سی سال گذشته فقط یک نمونه است. (مجموعا ۳۲۶۵ مورد غیبت و ۶۶۶۴ تاخیر تنها در یک دوره مجلس، خسارتی بالغ بر ۲۰۶ میلیارد تومان بر جای گذاشته است. فارس/۲۱ خرداد ۱۳۸۷).
به راستی این همه گلایه و شکایت از تبعیض، قانون شکنی، بیانصافی، حرمت شکنی، پارتیبازی، بیتوجهی یا عدم رعایت حق دیگران در اداره، مغازه، تاکسی، کلانتری، گمرک، بیمارستان و دادگاه، گله از کیست جز گله مردم از مردم؟ گله و شکایت ایرانی از رفتار ایرانی مربوط به دوران پس از انقلاب نیست؛ دهههاست که هر کس که در رفتار ما دقیق شود، خصوصا اگر به خارج از کشور پا گذاشته باشد، بر برخی عقب ماندگیهای رفتاری ما افسوس میخورد.
البته در دنیا ملت بیعیب و نقص وجود نداشته و جامعه مطلوب اسلامی در جهان کنونی مصداق ندارد. برخی مبانی و ویژگیهای جوامع مدرن که تکیه بر «فرد گرایی» یکی از آنهاست در بینش اسلامی مورد قبول نیست. آن جوامع مشکلات خود را داشته و به نحو دیگری بیمارند و قطعا نمیتوانند الگوی ما باشند. در عین حال پیاده کردن امور مثبت آن جوامع در جامعه ما نه تنها منعی ندارد بلکه لازم است، همچنانکه در تعلیمات اسلامی علم را ولو نزد منافق باشد باید آموخت.(در اینجا بحثها و اختلافات تئوریک مطرح است که خارج از بحث فعلی ماست).
اما یک تفاوت میان بیماری رفتاری ما و بیماری رفتاری بسیاری از ملل دیگر وجود دارد و آن اینکه آنان مشکلات پیش پا افتاده را حل کرده و موفق به ایجاد آرامش ـ ولو ظاهری ـ در جامعه شدهاند، امری که ما چه قبل و چه بعد از انقلاب از ایجاد آن ناتوان بودهایم. آنها دیگر معضلاتی به نام دعوای در صف، متلک پرانی، بوق زدن برای کسی که ثانیهای دیرتر حرکت میکند، آشغال ریختن، تمسخر دیگران، عدم رعایت حق یکدیگر، پارتی بازی، بگومگو بر سر میزان کرایه و امثال آن نداشته و یا بسیار کمتر دارند.
ما متأسفانه در جامعه از یکدیگر کم آزار فیزیکی و غیر فیزیکی نمیبینیم. حتی مشکلات اولیه عبور و مرور را حل نکردهایم. هنوز یک فرد به ویژه یک سالمند نمیتواند با آرامش از عرض خیابان عبور کند (بارها دیدهایم که سالمندان عصایشان را به سمت رانندگان حرکت میدهند تا آنان را زیر نگیرند).
در بررسی رفتار اجتماعی ما ایرانیان اولین پرسش این است که عیبهای رفتاری ما چیست؟ دوم آنکه چه عواملی ما را به این وضع کشانده است؟ سومین سؤال این است که درمانها و راه حلها اعم از ریشهای و بلند مدت و یا فوری کدام است؟ همه این پرسشها حتی سوال اول که به نظر پاسخ سهل تری دارد، پیچیدگیهای خود را دارند و پاسخ دقیق به آنها نیاز به کار جمعی و مداوم دهها متخصص در رشتههای گوناگون از اسلام شناس و ایران شناس گرفته تا روانشناس و جامعه شناس دارد. من در حد بضاعت ناچیز خود و حوصله این مقالات به بیان چند نکته بسنده میکنم.
عیبهایمان را کم و بیش میدانیم. برخی راه حلهای اساسی و ریشهای مثل لزوم آموزش در مدارس نیز مورد اتفاق است. من در این بخش میخواهم تنها یکی از عواملی را که، به عقیده من، ما را به وضع کنونی کشانده است توضیح دهم که در ضمن به راه حل این مشکل نیز اشاره خواهد شد.
دهههاست که برای بسیاری از گردشگرانی که پس از رواج استفاده از خودرو، از ایران دیدن کردهاند این امر به صورت یک معما درامده که چگونه است که همان افرادی که برای عبور از یک درب این قدر به هم تعارف میکنند همین که پشت فرمان اتومبیل مینشینند تبدیل به انسانهای دیگری شده و حاضر به دادن راه به رانندگان دیگر نیستند؟ آیا این محفظه فلزی چهار چرخ است که چنین روحیات را دگرگون میکند؟
البته از این معماها در رفتار ما کم نیست. مثلا مدپرستی غربی به لایههایی از جامعه ما نفوذ میکند اما فرهنگ رایج «استفاده از لوازم دست دوم» در غرب به فرهنگ ما راه پیدا نمیکند. این قبیل معماها داستان دیگری است که محل بحث ما نیست.
تأمل درباره معمای گردشگران در مورد ناسازگاری میان فرهنگ تعارف و فرهنگ رانندگی در ایران، ما را به سوی شناخت یکی از عوامل ناهنجاری رفتاری در کشورمان هدایت میکند. چند مثال به توضیح مطلب کمک میکند.
در هنگام خرید از مغازهای که ما مشتری دائمش نبوده و به طور اتفاقی از آن خرید میکنیم، بارها دیدهایم که خریدار دیگری وارد میشود و مورد توجه ویژه فروشنده قرار میگیرد. فروشنده عباراتی از قبیل «چاکریم» و «نوکریم» و «در خدمتیم» و «فدای شما» را تقدیمش میکند، خارج از نوبت خرید به کارش رسیدگی کرده و حتی به او اجازه میدهد سری هم به پشت پیشخوان بزند. او کیست و این توجه ویژه و چندین بار اعلام مخلص و نوکر بودن مغازه دار به چه دلیل صورت میگیرد؟ آیا او یک مقام کشوری است یا یک سرمایه دار بزرگ؟ هیچکدام، او مغازه دار دیگری مثل قصاب، میوه فروش، الکتریکی، چلوکبابی و یا کارمند بانک «در همان محل» است.
این همه اظهار ارادت برای آن است که این آقای فروشنده میداند که منافعش با منافع آن فرد گره خورده است. اگر امروز جنس خوب در اختیار قصاب محل قرار ندهد و اظهار ارادت نکند، فردا از گوشت خوب خبری نیست؛ همین طور اگر کفش فروش محل، جنس خوب به کارمند بانک همان محل ندهد فردا باید مثل مردم عادی در صف بانک بایستد و نمیتواند از در پشتی بانک، چکها را به متصدی بسپرد و برود و با یک «قربانت، کار ما رو راه بنداز» از صف بانک خلاص شود.
مغازه داران یک محل معمولا رابطه خوبی با هم دارند؛ چرا که خوب درک کردهاند که چوب رفتار غیر صمیمانه با مغازه داران محل را خیلی زود خواهند خورد. (این یک قاعده عرفی است، نه عقلی و طبعا استثنائاتی هم دارد). پس ما خوب میدانیم که با کسی که چگونگی رفتار ما با او بر منافع آینده ما تأثیر دارد، باید محترمانه و بلکه مخلصانه مواجه شویم.
میدانید مشکل ما ایرانیان از کجا آغاز میشود؟ آنجا که پا را از دایره رفقا و اهل محل فراتر گذاشته و خود را نه در یک محله کوچک بلکه در یک جامعه چند صد هزار نفری یا چند میلیونی میبینیم. در اینجا دیگر از تأثیر رفتار امروز خود بر منافع آینده خودمان غافل میمانیم. هنگام مکالمه تلفنی، مواجهات روزانه، رانندگی، حساب کردن کرایه و... همه را غریبه میدانیم و گمان میکنیم چون این افراد از آشنایان ما نیستند، هر طور که با دیگران برخورد کنیم بر منافع آینده ما تأثیری ندارد در حالی که این یک تصور باطل است.
فرض کنید خودرو یک خانم در یک خیابان شلوغ خاموش میشود و چند صد خودرو از کنارش رد میشود. اگر این توقف که راننده در ایجاد آن بیتقصیر بوده به مدت نیم ساعت باعث کندی ترافیک شود، چند عکس العمل از قبیل متلک، در هم کشیدن چهره، نگاه غضب آلود و بوق از جانب ما و امثال ما او را مینوازد؟ تعارف نداریم، لا اقل دهها. این خانم کیست؟ مدیر، پزشک، معلم، کارمند، منشی، دانشجو، خانه دار، و مهمتر، مادری از همین جامعه است که به غیر از خانواده و فرزندان خود، روزانه با دهها، صدها و گاهی هزاران نفر سر و کار دارد. این فشار عصبی که بر او وارد شده در وجود او دفن نمیشود، بلکه به افراد دیگر منتقل میشود.
از طرف دیگر، وقتی برخی افراد جامعه چنین بیصبرانه با بانوی رانندهای که اتومبیلش متوقف شده برخورد میکنند، اکثر بانوان با یک نوع فشار عصبی و نگرانی پشت فرمان مینشینند و در هنگام ترافیک آرامش لازم را نداشته، نگرانند که ماشینشان خاموش نشود. حال نسل بعدی را چه کسی به دنیا میآورد؟ جز همین بانوان؟ امروزه تأثیرات منفی عصبی شدن بانوان در دوران بارداری بر نوزادشان اثبات شده است.
پس متلک پران یا انسان کم صبر امروز نه تنها فضای جامعه کنونی را نا آرام میکند بلکه به سلب آرامش روانی از جامعه آینده که فرزندان خودش هم در آن رشد خواهند کرد کمک میکند. بنابراین در اینجا نیز منافع آینده خود فرد در خطر قرار میگیرد اما چون واسطههای زیادی در میان است شخص فکر میکند که بانوی رانندهای را مسخره کرده و مطلب تمام شده است.
همچنین کارمندی که با کاهلی، کار ارباب رجوع را به تأخیر میاندازد فکر میکند با کار کمتر همان حقوق را گرفته و در واقع برد کرده است. این ارباب رجوع کیستند؟ جز پرستار، معلم، مغازه دار، تعمیرکار، استاد، راننده، کارمند، کارگر، نانوا و امثال آن؟ این افراد که بیجهت علاف شدهاند ناخواسته عدم آرامش خود را در محل کار و غیر آن به دیگر افراد جامعه منتقل میکنند. با حال و هوای شاد و انبساط خاطر به منزل نمیروند و حتی این عصبیت و کم حوصلگی به فرزندان معصوم آنان نیز منتقل میشود. جالب این است که همین کارمندی که کار مردم را راه نمیاندازد یا رانندهای که بر سر پنجاه تومان کرایه بلوا راه میاندازد و حتی لایی کشی که اعصاب هزاران نفر را به هم میریزد، فردا که مثلا با بیمارستان سر و کار پیدا میکند انتظار مواجهه با یک پرستار بسیار خوش برخورد را دارد و بعد هم تاله میکند که در ژاپن رسیدگی به کار ارباب رجوع چنین است و در آلمان چنان.
در یک شهر چند میلیون نفری فقط هزار حق خوری، بیتوجهی یا کشمکش در روز، چون به طور تصاعدی بر دیگران اثر میگذارد به راحتی چند صد هزار نفر را در همان روز تحت تأثیر قرار میدهد که صد البته این امر به چشم نمیآید. تاثیر روابط اجتماعی شبیه به بازی «دومینو» است. کافی است یک مهره از جامعه از حال تعادل خارج شود این عدم تعادل سلسله وار به مهرههای دیگر منتقل میشود.
البته همه تقصیر متوجه این افراد نیست. همان دومینوی بدرفتاری با دیگران در جامعه ما، در اینجا چنین محصولی داده است. در مقابل، عدهای نیز همواره سعی کرده و میکنند با رفتار و گفتار خود به جامعه آرامش تزریق کنند
هنوز برای بسیاری از ما روشن نشده است که افرادی که در یک جامعه زندگی میکنند حکم ماهیان یک استخر را دارند. هر ماهی که آب این استخر را آلوده کند، در واقع این آب را برای همه، از جمله خودش، آلوده کرده است. کسی که با رشوه مشکلش را حل کرده و کار را به نفع خود تمام کرده است فکر میکند گلیم خود را از آب بیرون کشیده و پیروز میدان شده است، در حالی که اب زلالی را به حقه بازی و دغل بازی آلوده کرده که خودش و نسلش و دوستانش باید در آینده دور و نزدیک از همان آب استفاده کنند. به تعبیر دیگر، هر کس که با رفتار نادرست خود آب دهان در ظرف جامعه میریزد خود ناگزیر از آن آب خواهد خورد. (شکی نیست که برای اصلاح جامعه باید زمینههای بدرفتاری را هم از بین برد ولی این خارج ار بحث فعلی است).
آیا ما امروزه در فضای آلوده زندگی نمیکنیم؟ تهران فقط هوایش آلوده نیست، فضایش هم آلوده است مثل بقیه شهرها. این فضا را همه آلوده نکردهاند؛ بسیاری آن را آلوده کرده و همه مجبورند در آن زندگی کنند.
آیا عجیب نیست که در برخی کشور ها، بعضا با ملتی ملحد، اگر دانش آموزی بگوید به مدرسه نیامدم چون مریض بودم از او میپذیرند چرا که اصل بر اعتماد است و هیچکس بهتر از خود بیمار حال بیمار را درک نمیکند، ولی در ایران نه تنها سخن خود دانش آموز درباره بیمار بودنش مقبول نیست، بلکه تصدیق پدر و مادر هم کافی نیست و گواهی پزشک لازم است تا معلوم شود این سه با هم تبانی نکرده و دروغ نمیگویند؟ (قبل از انقلاب هم چنین بود). گاهی گواهی پزشک را هم اداره آموزش و پرورش باید نأیید کند تا تقلبی نباشد!
ما از این نحوه برخورد توهین آمیز آزرده نمیشویم چون به فضای آلودهای که خود درست کردهایم عادت کردهایم. ابتدا چنین قانونی نبوده ولی وقتی تعدادی در نسلهای گذشته دروغ پشت دروغ گفته و خیلی هم احساس «زرنگی» کردهاند این بیاعتمادی اولیای مدرسه نسبت به دانش آموز و پدر و مادرش را برای همه از جمله نسل خود به یادگار گذاشتهاند. همین یک نوع برخورد با دانش آموز پیش دبستانی و دبستانی، از کودکی این امر را در ذهن او جایگیر میکند که تلقی مدیر و معلم وناظم از میزان صداقت من این مقدار است که من دروغ میگویم مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. آیا به آسانی میتوان از او یک نوجوان و جوان همیشه راستگو ساخت؟
در فضایی که خود آلوده کردهایم سراغ دادن اموری که در یک فرهنگ سالم نوعی توهین است ولی برای ما توهین به حساب نمیآید مشکل نیست. آنقدر حقه و کلک و رشوه در برخی کارها شایع شده است که مثلا برای گروه ناظر بر ساختمان گروه ناظر دیگری میگذاریم تا بر کار ناظران نظارت کنند! در اکثر مجالس عروسی، ظرف یکی دو نوع از غذاهای پر طرفدار - با اینکه به میزان کافی هست - روی میز گذاشته نمیشود بلکه توسط کارکنان سالن گردانده میشود، زیرا در بین ما مردم حتی در هنگام خوردن، آدمهایی که به حق و سهم خود قانع نبوده و ملاحظه دیگران را نمیکنند کم نیستند.
امروز این جمله برای همه ما آشناست: «در فلان اداره آشنا سراغ نداری؟» گاهی برای انجام یک کار قانونی هم آشنا و پارتی لازم است! چرا؟ چون برخورد ما با رفیق و آشنا با برخورد ما با غریبه بسیار متفاوت است با این خیال خام که با غریبه بده و بستانی نداریم. بله، بده بستان مستقیم نداریم ولی غافلیم که بده بستانها و در واقع نده نستانهای غیر مستقیم دائما بر همه ما تأثیر میگذارد.
با این توضیحات پاسخ معمای گردشگران روشن میشود. تعارفات ما هنگام ورود و خروج معمولا در جایی است که طرفهای مقابل را میشناسیم یا آنها ما را میشناسند. هنگام خروج از مکانهای شلوغ مثل ورزشگاه نه تنها از تعارف خبری نیست بلکه کشته هم دادهایم. تعارفات ما در آستانه در، غالبا جلوهای از رفیق بازی و رو در بایستی است و نه از سر احترام به حقوق دیگران. بنابراین هنگام رانندگی، این محفظه آهنی ما را عوض نمیکند، بلکه ما همان آدمها هستیم که دیگر با رفیق سر و کار نداریم بنابراین جای تعارف هم نیست. اگر استثنائا یکدفعه یک نفر آشنا در هنگام رانندگی ببینیم (مثلا معلم یا رئیس) نه تنها به او راه میدهیم بلکه تا جایی که بشود روی فرمان هم به احترام خم میشویم.
آنچه درباره ملاحظه رفقا گفته شد نباید اشتباه فهمیده شود. سخن من این نیست که با دوستانمان مثل غریبهها برخورد کنیم. میگویم اگر نگاه ما به کسانی هم که نمیشناسیم کمی دوستانهتر باشد سودش در نهایت به خودمان برمی گردد.
در برخی کشورها هنگام تماس با بانک، اداره پست و همه ادارات دولتی و اماکن عمومی همین که متصدی احساس میکند صحبت شما تمام شده و میخواهید خداحافظی کنید چنین جملهای میگوید: «آیا خدمت دیگری هست که بتوانم برای شما انجام دهم؟». برای این کارمند تفاوت نمیکند که شما که هستی، در حسابت دو دلار داری یا یک میلیون دلار، لهجه داری که نشان میدهد اهل آن کشور هستی یا نه، در هر صورت با چنین جملاتی به شما و در واقع به خودش احترام میگذارد، زیرا وقتی به جامعه احترام تزریق میکند از همان جامعه هم احترام میبیند. اگر در ایران ما همین یک جمله یا بهتر از آن که بیش از پنج ثانیه طول نمیکشد- در انتهای مکالمات اداری با مردم گفته میشد ـ یعنی در روز صدها هزار بار تکرار میشد ـ چه اثری در اجتماع میگذاشت؟
تحلیلی که ارائه شد صرف نظر از آموزههای دینی است. کسی کهایمان واقعی به قرآن و سنت داشته باشد از چنین تحلیلی که بر پایه منفعت طلبی انسان است بینیاز است. فرد متدین میداند که عالم را مدبری است که بسیاری از اعمال را در همین دنیا پاسخ میدهد. پیامبر(ص) فرمود: کسی که به دیگران رحم نکند به او رحم نمیشود. آخرت هم که جای خود دارد.
البته وقتی میگوییم رفیق بازی در جامعه ما رسوخ پیدا کرده است شامل بسیاری از مسئولان هم میشود. از این جهت است که تصویر زیر برای ما تعجب برانگیز است. این پیرمرد در ۳ آوریل ۲۰۰۲ بیش از ۲۴ ساعت در راهرو یک بیمارستان در جنوب مونترال در کانادا روی برانکارد در انتظار خالی شدن تخت نگهداشته شد. او کیست؟ آقای موریس کرتین برادر ۹۰ ساله نخست وزیر وقت کانادا که از قضا خود یک پزشک جراح بود. اگر قرار است نوبت در بیمارستان رعایت شود برای جراح بیمارستان هم باید رعایت شود ولو برادر عالیترین مقام کشور باشد. وی هفت ماه بعد درگذشت.
ما عدم تبعیضهای بسیار بالاتر از این را در رفتار بزرگان دین خود در اموری مانند قطع دست سراغ داریم. در عین حال نباید تحسین فعل صحیح غیرمسلمانان را نادرست بپنداریم. قرآن کریم از یک طرف شدیدا برخی عقاید باطل مسیحیان را مورد عتاب قرار میدهد: «از این عقیده آنان، نزدیک است آسمانها از هم فرو ریزد و زمین بشکافد و کوهها درهم شکسته فرو ریزند» (مریم/۹۰). از طرف دیگر، آنجا که درباره عملی از اهل کتاب سخن میگوید انصاف را کاملا رعایت میکند. فعل درست برخی از آنان را تحسین میکند و فعل نادرست آنان را تقبیح: «از اهل کتاب کسانی هستند که اگر مال بسیاری نزد آنان به امانت بگذاری به تو بازمی گردانند و کسانی از آنان هستند که اگر دیناری نزد آنان به امانت گذاری به تو باز نمیگردانند»(ال عمران/۷۵). (قابل توجه است که قرآن «بیان حسن» را بر «بیان عیب» حتی در مورد غیرمسلمان مقدم کرده است).
برخی معتقدند که ما باید از مردم خودمان یکسره «تجلیل» کنیم و از بیگانگان یکسره انتقاد (نمونه آن روح حاکم بر گزارشهایی است که دفاتر صدا وسیما در خارج از کشور در این سی سال برایمان ارسال کردهاند). این تجلیلها ما را از عیوب خود غافل کرده و به جایی هم نرسانده است. رفتار ایرانیان آنجا که استحقاق تجلیل دارد باید مورد تشویق قرار گیرد؛ ولی آنجا که ایرادی هست باید ابتدا «تحلیل» کنیم که چرا به این روز گرفتار آمدهایم. علاوه بر تحلیل، «تطبیق» و مقایسه رفتار خود با دیگران میتواند کاملا مفید واقع شود.
این مقایسهها اگر به درستی صورت گیرد و ما را از غنای مکتب خود غافل نکند نه تنها مضر نیست بلکه در رقابت با دیگر ملل، انگیزه اصلاح در مردم ما را مضاعف میکند. اگر بببنیم دو کارگر در چین که شب را کنار خیابان خوابیدهاند، صبح قبل از شروع کار فرصت را از دست نداده و هر دو نفر بیدریغ مشغول خواندن کتاب شدهاند و یا کارگری در همان کشور از چند دقیقه فرصت استراحت در میان کار روزانه برای مطالعه بهره گرفته است، شاید به حدود چند صد هزار نفر از ما که هر روز در صف نان و غیر نان به جای مطالعه یکدیگر را نگاه میکنیم انگیزه بدهد.
بدیهی است که بیماری به نام «رفتار اجتماعی در ایران» با رفتن به یک کلینیک خوب نمیشود، یک داروی شفا بخش ندارد، مدتها باید تحت نظر باشد، تیمهای مختلف پزشکی روی او کار کنند، از قرص و شربت و کپسول باید استفاده کند، نیاز به ارتوپدی و ورزش دارد. اما در درجه اول باید شکرگزار باشد که عضوهای سالمی هم دارد و باور داشته باشد که میتواند خوب شود و در مورد بیماری خود اغراق نکند. در بیان عیبهای خود نباید چنان به خود سرکوفت زده و به روی خود شمشیر بکشیم که دیگر قدرت بازسازی در خود باقی نگذاریم. اگر کرامت جامعه حفظ نشود نتیجه مطلوب به دست نخواهد آمد.
حاصل آنکه چه خدا محور باشیم و چه منفعت محور، در حوزه بحث فعلی راه پیش بردن اخلاق اجتماعی، مشترک است: با غریبهها بهتر تا کنیم. ما ایرانیان به «مهمان نوازی» شهرهایم و «غریب نواز» هم هستیم ولی «غریبه نواز» نیستیم. اگر کمی از «رفیق نوازی» کم کرده و بر «غریبه نوازی» بیفزاییم تاثیر مثبت و سریع آن را در نحوه مواجهه جامعه با خود تجربه خواهیم کرد.
محمد مطهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست