شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پنهان شدن پشت کلمات


پنهان شدن پشت کلمات

«پروانه ای از متن خارج می شود» عنوان اولین مجموعه شعر علیرضا عباسی است که سال ۹۰ توسط انتشارات «آهنگ دیگر» به بازار کتاب عرضه شد

«پروانه‌ای از متن خارج می‌شود» عنوان اولین مجموعه شعر علیرضا عباسی است که سال ۹۰ توسط انتشارات «آهنگ دیگر» به بازار کتاب عرضه شد.

این کتاب شامل ۵۶ قطعه شعر است که در قالب سپید سروده شده‌اند. عباسی ویژگی‌هایی مشترک با شاعران همعصر خود دارد و خصوصیاتی نیز شعر او را کمی‌ متفاوت‌تر از هم‌نسلانش می‌کند.

او موضوعاتی را در اشعارش مطرح می‌کند که امروزه کمتر دستمایه شاعران جوان قرار می‌گیرد. مرگ یکی از همین موضوعات است که با نگاهی به مجموعه اشعاری که در سال‌های اخیر از شاعران جوان عرضه شده، کمتر مدنظر بوده است. اکثر شاعران چنان به محیط و سطح اولیه زندگی می‌پردازند که انگار حقیقتی به نام مرگ وجود ندارد. نکته دیگر اندیشه‌ورز بودن اشعار مجموعه است، بدان معنا که کلمات جدای از نقش‌شان در وجوه بیرونی غایتی در حوزه تفکر نیز دارند و با مرور کتاب می‌توان گفت شاعر دچار جهان‌بینی است و مانند بسیاری از شاعران جوان دچار تضاد و تناقض در رویکردش به هستی نمی‌شود.

● مرگ

مرگ؛ موضوعی ازلی ـ ابدی است که هر انسانی بدون استثنا به آن فکر می‌کند و با آن مواجه خواهد شد. همان‌طور که شعر آینه‌ای تمام‌نما از زندگی است، مرگ هم می‌تواند نقش مهمی در آثار هنری و ادبی داشته باشد. عباسی نیز در اشعار مجموعه پروانه‌ای از متن خارج می‌شود به این موضوع می‌پردازد که نشان از آن دارد حقایق بشری برای شاعر جایگاهی والا دارند.

«ابرها‌/‌ با چهره‌ای گرفته‌/‌ روزی را‌/‌ برای ما گریه خواهند کرد‌/‌...‌/‌ ما قلب‌هامان را در هم پنهان کردیم‌/‌ و منتظریم‌/‌ تا مرگ بیاید‌/‌ و دسته‌جمعی به خانه برگردیم.» ص ۱۵

در این شعر مرگ مسیری است برای بازگشتن به خانه و اگر ابرها با چهره‌ای گرفته روزی برای ما گریه می‌کنند از نظر شاعر تصور ساده‌ای از پوسیدگی است. مرگ برای شاعر حیاتی دوباره است و پایان همه چیز قلمداد نمی‌شود.

«مرگ همه چیز را‌/‌ تعقیب می‌کند‌/‌ و من در تو‌/‌ پنهان شده‌ام‌/ همچون خرگوش مضطربی‌/‌ لابه‌لای بوته‌ها.» ص ۱۸

پنهان شدن، عنصر مشترک در ۲ مثال بالاست. انگار مرگ از حالتی فردی خارج می‌شود و به مانند مثال اول غایتی وصلی دارد.

«چه فرق می‌کند‌/‌ اینجا میان خیابان بمیری‌/‌ یا در آغوش زنی که دوستت داشت‌/‌ یا کنار سگی که گرسنه است.» ص۵۹

مرگ اتفاقی است که می‌افتد و ممکن است هر لحظه و هر کجا به سراغ‌مان بیاید. دادن گزاره‌های متفاوت در راستای یک مفهوم می‌تواند معانی گوناگونی را به ذهن مخاطب متبادر کند و از طرفی اشاره به تسلط و در لحظه بودن مرگ نیز دارد.

«صبح‌ها‌/‌ زودتر از خودت‌/‌ بیدار می‌شوی‌/‌ به کوچه می‌زنی‌/‌ با زندگی تصادف می‌کنی‌/‌ و می‌میری‌/‌ برمی‌گردی‌/‌ بیدار می‌شوی‌/‌ و زندگی را از سر می‌گیری.» ص ۶۲

این شعر از معدود شعرهای این مجموعه به شمار می‌آید که در آن فرم در اختیار محتواست. دایره‌وار بودن اثر به مثابه تسلسل زندگی و مرگ است. یک بار متولد می‌شویم و می‌میریم و دوباره متولد می‌شویم در جهانی دیگر. اگرچه می‌توان به حضور مرگ در خواب و رویا نیز این رویکرد را تاویل داد و نه تنها در بیداری که در خواب هم مرگ حاضر است. نمونه‌های دیگری نیز در کتاب با موضوع مرگ وجود دارد، اما نکته اصلی از طرح این مبحث آن است که عباسی دیدگاهش نسبت به مرگ و آن چه می‌اندیشد را در اثرش پیاده می‌کند. طرح موضوعات اساسی و حقایقی که انسان با آنها روبه‌روست یکی از ویژگی‌های شاعران بزرگ است که در شعر جوان امروز غالبا فراموش شده است. سطحی‌نگری نسبت به زندگی و جهان، نداشتن مطالعه عمیق و تاثیرگذار و همچنین محفل‌گرایی به شکل آماتوری و داشتن اندک مخاطب در این محافل که با هر شعر به واسطه دوستی و قرابت فکری ذوق‌زده می‌شوند، برخی را دچار این تصور کرده که هر آنچه می‌سرایند ناب است. حال آن که سراینده شعر یک انسان است و آن را برای انسان دیگر می‌نویسد، پس کجاست حقایق انسانی که هر لحظه با آدمی ‌نزدیک است. البته گهگاه در تراکم کتاب‌های شعر نقطه‌های روشنی در این خصوص به چشم می‌خورد.

● عشق

روابط انسانی با رویکردی عاشقانه در اشعار علی‌رضا عباسی مانند شاعران دیگر حضوری پررنگ دارد. عشق در سراسر تاریخ بشری با انسان همراه بوده و لحظه‌های زندگی را به خود اختصاص داده است و دستمایه شاعران بزرگی چون حافظ، مولانا و... نیز قرار گرفته است. پس آنچه که در برخورد با این موضوع اهمیت دارد، چگونه گفتن آن است. نداشتن رویکردی سنتی نسبت به عشق، آمیختگی آن با زندگی امروز و همچنین برداشتن پرده قداست از این موضوع از ویژگی‌های اشعار علی‌رضا عباسی است.

«در این خیابان‌/‌ با بقایای غارنشینان‌/‌ به شهر پناه بردیم‌/‌ تو، خندیدی‌/‌ من، به صورت انسان‌/‌ عاشق شدم‌/‌ در همین خیابان‌/‌ تو می‌خندی‌/‌ اما دیگر نه من غارنشینم‌/‌ نه تو شبیه آن روزها.» ص ۲۷

نکته: همان‌طور که شعر آینه‌ای تمام‌نما از زندگی است، مرگ هم می‌تواند نقش مهمی در آثار هنری و ادبی داشته باشد. عباسی در اشعارش به این موضوع می‌پردازد که نشان از آن دارد حقایق بشری برای شاعر جایگاهی والا دارند

شاعر در این شعر ۲ وضعیت را بیان می‌کند. اگر خیابان را نماد عصر جدید در نظر بگیریم و غارنشینی را دوران سنت، عشق نیز در این دو دوره جایگاهی متفاوت خواهد داشت. خیابان، مجازی جزء به کل با نشانه‌های عصر جدید است و انسان وارد شده به خیابان نیز تغییر می‌کند، چرا که محیط و اکتسابات آن یکی از عناصر اصلی شکل‌گیری هویت و شخصیت به شمار می‌آید. غارنشینی که وارد خیابان می‌شود مانند انسانی که وارد عصر جدیدی‌ شده، ارزش‌هایش تغییر می‌کند و با گذشته‌اش متفاوت می‌شود. خندیدن فاکتور دیگری است که جای تامل دارد. خندین رفتاری انسانی است همراه با احساس و شادی. زمانی که دریچه نگاه از دل سنت بیرون بیاید، کماکان احساس و رفتار انسانی دارای جایگاه والایی خواهد بود تا آن حد که خنده‌ای باعث می‌شود انسانی عاشق شود، اما خیابان و هجوم صنعت و پیچیدگی‌های رفتاری بشر در دوران جدید مانع از آن می‌شود که احساس و عشق درک شوند. در این شعر اگر چه شاعر رابطه‌ای انسانی را مطرح می‌کند، اما این مجال برای مخاطب ایجاد می‌شود تا افق‌هایی تازه را در اثر بیابد؛ افق‌هایی که کلمات را از یک لایه‌بودن و در سطح ماندن خارج می‌کند.

«شاید زنبور‌ها‌/‌ احساس کنند‌/‌ گل سر کوچکت را‌/‌ در جیب پیراهنم.» ص۳۳

در شعر بالا نیز شاعر به احساس انسان شک دارد و این شک از همان ابتدا در کلمه «شاید» پدیدار می‌گردد. وقتی انسان عاجز از احساس کردن است شاعر امیدوار است که زنبور بتواند آن را احساس کند چرا که حیوانات کماکان بر پایه غریزه و احساس رفتار می‌کنند. ذهن انسان بکارت خود را از دست داده است.

«چند بسته سیگار‌/‌ کنار قرص‌های آرامبخش‌/‌ بایگانی کرده‌ام‌/‌ می‌دانم‌/‌ روزی، دوباره عاشق خواهم شد.» ص۶۵

عشق وضعیتی نامتعادل است و این عدم تعادل به انسان نیز سرایت می‌کند و برای رهایی از آن بشر عناصر دیگری را دستاویز قرار می‌دهد تا عدم تعادل را تحمل کند. علی‌رضا عباسی در برخی شعرها همین مجموعه به طبیعت پناه می‌برد، هنگامی‌که خود را در وضعیتی نامتعادل می‌یابد و وقتی که از طبیعت راهنمایی می‌گیرد.

«کتف چپم سوزش عجیبی دارد‌/‌ زخم تند جنگ‌های صلیبی را‌/‌ پنهان می‌کنم‌/‌ و در گوشی موبایل‌/‌ به عکس تو پناه می‌برم‌/‌ به رودخانه‌ای که می‌توان تمام زخم‌ها را به جریان‌اش سپرد.» ص۹۲

«هر روز صبح گنجشکی روی بند رخت‌/‌ نشانم می‌دهد‌/‌ چگونه باید پشت به آفتاب‌/‌ به زندگی فکر کنم.» ص۹۳

اما در شعر مدنظر ما شاعر به سیگار پناه می‌برد و قرص‌هایی که انگار حضور دائم دارند. کلمه بایگانی نیز قابل تامل است. بایگانی کردن، رفتاری اداری است که انسان مدرن در نظام دیوان‌سالاری آن را آموخته است. انسان این شعر، آدمی با رفتار عادت ‌زده است که حتی به عشق و عاشق شدن هم عادت کرده است. او هر بار عاشق می‌شود و عشق را بایگانی می‌کند و به سراغ عشقی جدید می‌رود. در این بین سیگار و قرص تنها عناصری هستند که در این عصر بحران‌های روحی و روانی به کمکش می‌روند. از کلمه «می‌دانم» نیز در این شعر دریافتی با قطعیت مدرنیستی می‌توان داشت. شاعر در بسیاری از اشعارش از کلمه‌هایی چون شاید، اگر و... استفاده می‌کند، اما در این شعر با یقینی تمام سخن از عاشق شدن دوباره به میان می‌آورد. این کلمه نیز در شعر نشسته و با کلیت اثر سنخیت دارد.

در پایان شعری از همین مجموعه:

«قلب تنها می‌ماند‌/‌ شبیه لانه پرنده‌ای که‌/ شکار شده است‌/‌ زنبوری که به گلی نزدیک می‌شود‌/‌ عاقبت به آرامی ‌دور خواهد شد‌/‌ آدم‌ها‌/ ‌چشم در چشم هم‌/‌ مدام به گریختن فکر می‌کنند‌/‌ و بین‌شان دیواری کوتاه‌تر از دوری نیست...» ص۶۶

میثم متاجی