دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

آرندان را با دلتان ببینید


آرندان را با دلتان ببینید

سفر, قصه رفتن است, تجربه دیگر بودن است اصلا تجربه «خود» واقعی است دلت می خواهد بروی تو این بار به ندای درون گوش می دهی جاده را می گیری و می روی تا آنجا که آفریننده بی همتا تو را از خوان نعمتش سیراب کند

سفر، قصه رفتن است، تجربه دیگر بودن است اصلا تجربه «خود» واقعی است؛ دلت می‌خواهد بروی. تو این بار به ندای درون گوش می‌دهی جاده را می‌گیری و می‌روی تا آنجا که آفریننده بی‌همتا تو را از خوان نعمتش سیراب کند.

می‌مانی، از آن چه انتظار داشتی با آنچه اینک رخ داده و پیش رو می‌بینی... شگفت دنیایی است... سنندج را که دیده‌اید، همان پارک جنگلی آبیدر، خانه کرد، عمارت آصف، بازار سرپوشیده و کودکان سیاه چشم با لباس‌های زیبای رنگ در رنگ را می‌گویم، حالا باید راهی شد به سوی زیبایی تا جایی که بیشتر دست طبیعت درکار است، دستتان را به دست سرنوشت دهید و مستقیم بروید در جاده فرهنگ و زیبایی و تاریخ.

می‌گویند «آرندان» از «آریان» گرفته شده است همین خود دلیلی است تا اصالتش عیان شود، پس با ما همسفر شوید تا آرندان؛ روستایی که ۱۳ کیلومتر با شهر فاصله دارد و ۱۷۰۰ سال عمر از تاریخ گرفته است؛ یعنی دوره «زرتشت» البته این تاریخ همیشه رشته‌ای سردرگم دارد چه این که براساس شواهد موجود، این منطقه از دیرباز به عنوان یکی از کانون‌های استقرار انسان در دوران نوسنگی مطرح بوده است و هسته اولیه بنای یک دهکده نوسنگی نیز در آن یافت شده است.

اصلا می‌توان قید زمان را هم زد، موافق هستید که؟! فعلا باید جاده قدیم مریوان را جست. نشانی‌اش را از هر که بپرسید، شما را به انتهای خیابان استانداری راهنمایی می‌کند. پس از عبور از پادگان که آخرین نقطه مسکونی محسوب می‌شود، شهر بسرعت پشت پلک‌هایتان محو خواهد شد.

تو همچنان پیش می‌روی در طول روزهای گرم، تابستان فصل رنج است و گندم‌های طلایی‌اش هم رنگ گنج، از کنار هر مزرعه‌ای که عبور کنید، صاحبش تو را به مهمانی می‌خواند، حداقلش این است که سلامی می‌دهد یا دستی به نشان احترام بالا می‌برد، سفر یعنی همین؛ یعنی دست بالا بردن و گفتن یک سلام صادقانه و صمیمانه که هیچ جز دوستی و مهربانی پشت آن نتوان یافت. زمان زیادی نمی‌گذرد که کوله‌بار لحظه‌های زیبا حسابی سنگینی خواهند کرد.

باغ‌ها و مزارع پربار در این روزهای گرم، سرسبزی را مهمان چشمان زیبابین شما می‌کنند و روحتان را جلا می‌دهند. کم‌کم آبادی از میان دو کوه خود را نمایان می‌کند؛ خانه‌هایی که از آن بوی زندگی به مشام می‌رسد.

زندگی یعنی تکه نان داغی که کودکی از سر شوق، آن را خالی‌خالی در هم می‌پیچد و با ذوقی کودکانه در‌ عصرگاهی دلپذیر می‌خوردش؛ زندگی یعنی بازآمدن گله گاو و گوسفندان از صحرا به روستا در یک غروب دم‌کرده گرم تابستانی؛ با ورودشان به ده، گرد و خاکی برپا می‌کنند فراموش نشدنی، هر کدام در جستجوی مأمن خود سر به زیر به راه می‌افتند تا به مقصد برسند، بی‌آن که خطا کنند،‌ از آن زیباتر لحظه‌ای است که بره‌ها و بزغاله‌ها در جستجوی مادرانشان که تازه از صحرا بازگشته‌اند، می‌دوند، ‌صدای زنگوله‌ها و بع‌بع بره‌ها فضای تمام ده را پر می‌کند، غوغایی می‌شود تماشایی...!

فراموش کردم که بگویم زندگی همان قابلمه بزرگی است که زنان روستا آن را پر از شیر بر سر می‌گذارند و می‌برند به خانه و شما این همه را تنها در اندک زمانی خواهید دید، اما برای ابد در ذهنتان نقش می‌بندد. چه روزگاری است حالا که قدرش را نمی‌دانیم...

روبه‌روی آبادی آرندان، کوهی قرار دارد به نام «شیخ علی»؛ اهالی به آن تپه می‌گویند ولی برای ما کوه زیبایی است. با این که برخی خانه‌ها هنوز معماری سنتی خود را حفظ کرده‌اند، اما اینجا هم از نفوذ مصالح امروزی و ساخت و سازهای بد قواره و بی‌هویت مصون نمانده است که تقابل این مناظر ساختمانی با طبیعت مسحورکننده آن، توی ذوق می‌زند، بگذریم... .

کوچه‌های آبادی، پستی و بلندی زیاد دارد؛ انگار همین ناهمواری‌ها به نوعی زندگی اهالی را هم از جاده یکنواختی خارج می‌کند! راستی این را هم بگویم مکان اصلی آرندان نزدیک مکانی بوده است به نام «به‌رقه‌لا» و «دشت شاه‌جو» اما عوامل طبیعی بر جانش افتاد و تنها نامش را در خاطر اهالی به یادگار گذاشت. جالب این که هرکدام از دشت‌ها و مزارع آبادی برای خود دارای نامی هستند، اسامی همچون «قالاو»، «خویرازه»، «گرده زه‌وی»، «نوکه جار» و... همین نام‌ها خود شناسنامه‌اند. جالب این که روستای آرندان نسبت به سایر روستاهای همجوار خود مانند «صوفیان»، «کلکان» و «اجگره» از امکانات بهتر و بیشتر برخوردار است همچون کتابخانه، مرکز بهداشت، شرکت تعاونی و...

اما برای بیشتر کسانی که به آرندان می‌آیند، یک انگیزه ویژه وجود دارد و آن وجود بقعه متبرکه یکی از اصحاب پیامبر به نام ‌حسن انصاری‌ است که بر ارتفاع کوهی به همین نام قرار دارد، اهالی و مردمان اطراف ذکر بزرگواری و بزرگ منشی بسیاری از این صحابی را در دل خود دارند که به وقتش آن را به همدل خویش باز می‌گویند.

غیر از این موقعیت قرارگیری بقعه در یک محیط بکر و طبیعی است که هر نفسی که برمی‌آورد مفرح ذات است و به شکر اندرش مزید نعمت باز می‌آرد. رود آرندان هم بر این همه زیبایی و جذابیت افزوده است.

اهالی روستا بیشتر لباس محلی بر تن می‌کنند، لهجه کردی آنها به لهجه سنندجی بسیار شبیه است.

این منطقه به دلیل نزدیک بودن به شهرسنندج و داشتن امکانات و آب و هوای مطلوب و دل‌انگیز مقصد سفرهای کوتاه برای سنندجی‌هاست.

شما هم اگر گذرتان به دیار این مردم افتاد، بدانید که آرندان آسمانش آبی، خاکش پاک و مردمش آیینه‌دلاند.

سامان عابری