شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

حق محوری به جای شخص محوری


حق محوری به جای شخص محوری

در بیان علل و عوامل انحراف خواص

یکی از مسائل مورد بحث در راستای عبرت گیری از حماسه عاشورا، بررسی موقعیت عوام و خواص در این حادثه است، مسئله ای که رهبر معظم انقلاب بارها به آن اشاره فرموده و تذکر داده اند. با توجه به فتنه های پس از انتخابات اخیر در ایران که نقش انحراف خواص در آن کاملا نمایان بود، به نظر می رسد بازخوانی بیانات رهبری پیرامون انحراف خواص و چگونگی منحرف شدن آنها از صراط حقیقت ضرورتی انکارناپذیر است. در نوشتار قبل ضمن تعریف و تبیین مفهوم عوام و خواص، به نقش این دو دسته در شکل گیری حادثه عاشورا پرداخته و عملکرد خواص، بویژه خواص باطل را در فرایند تاریخی این حادثه، مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم. در این مقاله نیز برآنیم ضمن تبیین برخی از ویژگی های خواص، به پاره ای از عوامل انحراف خواص در شرایط حساس و بحرانی اشاره نماییم.

مقام معظم رهبری پیرامون نقش خواص در واقعه عاشورا فرمودند: “اگر در آن مقطع، خواص اهل بصیرت بوده به موقع از حق حمایت می کردند، ما شاهد حادثه تلخی همانند عاشورا نبودیم”۱(). مطابق فرمایش معظم له، یکی از ویژگی های بارز خواص اهل حق، “بصیرت” است. اکنون سوال این است که: “چراغ دل چگونه روشن می شود؟”. “راه بدست آوردن نور بصیرت چیست؟”. قرآن کریم و روایات معصومین (ع)، بندگی خدا و اخلاص و تقوا را مهمترین عامل در این جهت می دانند: “یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید اگر تقوا پیشه کنید، خداوند فرقان (وسیله تشخیص حق از باطل) برایتان قرار می دهد”۲(). در آیه دیگری آمده است:”یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله... و یجعل لکم نورا تمشون به...؛ ای کسانی ایمان آورده اید، تقوا پیشه کنید و به رسولش ایمان آورید تا برای شما نوری قرار دهد که با آن راه را بیابید”۳().

این واقعیتی است که در سایه خودسازی و تهذیب نفس انسان متصل به نور حقیقی جهان هستی، یعنی حضرت حق، ظهور می یابد که “الله نور السموات و الارض”. وقتی این اتصال تحقق یافت، کانون جان انسان چشمه فیاض معارف الهی خواهد شد. در سایه تقوا و ستیز با هوای نفس، چراغ بصیرت در دل و جان انسان روشن می شود. در سایه تقواست که انسان به بصیرتی دست می یابد که در تمامی بحران ها راه صواب و حق را گزینش می کند. در سایه تقوا انسان بصیرتی می یابد که نادیدنی ها را می بیند! آن چه برای دیگران در حجاب است برای او (عیان) می شود. در روایتی، پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: “اگر زیاده روی در گفتار شما و هرزه چرانی در دلتان نبود، هر آینه می دیدید آن چه را که من می بینم و می شنیدید آن چه را که من می شنوم”۴().

کلمه “تمریج” از ماده “مرج” است که به معنای چمن و سرزمین علف زار است که معمولا هر نوع حیوانی در آن جا وارد می شود و راه می رود و می چرد، یعنی سرزمین دلتان همچون علفزارهایی شده است که چراگاه انواع رذایل گشته است. در روایت دیگر آمده است:”اگر شیاطین گرداگرد دل های فرزندان آدم گردش نمی کردند، هر آینه آنها ملکوت آسمانها و زمین (باطن این دو) را می دیدند”۵().

از سوی دیگر دلبستگی به دنیا و گناه و معصیت برجسته ترین عامل کوردلی است. امام علی (ع) فرمود: “آن کس که دنیا را وسیله ببیند (و به آن دل نبندد) این مایه بصیرت اوست، و آن کس که دنیا برایش هدف باشد، نابینایش (کوردل) خواهد کرد”۶(). نیز فرمودند: “بیشتر زمین خوردن های عقل آن جاست که برق طمع جستن کند”. در بیان دیگری فرمودند: “زاهد در دنیا باش (دلبسته به آن مباش) تا خداوند چشم تو را به عیوب آن بینا سازد”۷().

یکی از مهمترین عوامل انحراف خواص، دنیاطلبی آنان است. وقتی دنیا در دیدگاه انسان هدف و معبود شد، باید منتظر این چرخش ها و انحرافات خواص بود. آنگاه که دنیا معبود شد، مسلخ تمام ارزش های الهی شده، ضد ارزش ها جایگزین می شود. روشن است مقصود از دنیا دلبستگی هاست، دلبستگی به ریاست، مال و... دنیاپرستی بزرگ ترین نگرانی پیامبر (ص) بر امت خویش بود. ابوسعید خدری از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند: “بیشترین نگرانی من بر شما برکاتی است که خداوند از زمین به شما عنایت می کند. پرسیدند: مقصود شما از برکات چیست؟ حضرت فرمود: زیبایی دنیا”۸(). دنیاپرستی عله العلل تمامی مخالفت ها با حق است. دنیاپرستی عامل اساسی سستی از حمایت حق است. آری؛ اساس تمام چرخش ها از حق، فتنه ها، بحران ها و انحراف ها همین رذیله دنیاپرستی است، همان که پیامبر آن را اصل و بنیان هر نافرمانی و سرآغاز همه گناهان نامید: “حب الدنیا راس کل خطیئه”۹(). همان که امام علی (ع) آن را اساس فتنه ها و ریشه مشکلات خواند۱۰().

به تعبیر مقام معظم رهبری: “وقتی که خواص طرفدار حق در یک جامعه - با اکثریت قاطعشان - آن چنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند؛ از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و پست، از ترس منفور شدن، و تنها ماندن، حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمی ایستند و از حق طرفداری نمی کنند و جانشان را به خطر نمی اندازند - وقتی این طور شد - اولش با شهادت حسین بن علی با آن وضع آغاز می شود و آخرش هم به بنی امیه و شاخه مروانی و بعد بنی عباس و بعد از بنی عباس هم سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز می رسد...! “دنیاپرستی” خطرناک ترین لغزشگاه “خواص” است که باید به شدت مراقب باشند که در آن سقوط نکنند.

از آفات یک جامعه زنده و با نشاط “عوام زدگی” است. عوام زدگی یعنی جو زده شدن، عوام زدگی یعنی به جای حق جو بودن، اسیر موج گشتن! عوام زدگی یعنی بی بصیرتی و جهالت در مفهوم قرآنی آن. جامعه مطلوب اسلام، جامعه ای است که تک تک اعضای آن “خواص اهل حق” باشند. اساسی ترین راه زدودن این آفت “عوام زدگی” از جامعه “معیارگرایی” است؛ جامعه ای که معیارگرا شد و با میزان حق همه امور را سنجید و همه شخصیت ها و گروه ها و... را با حق محک زد، این جامعه گمراه نخواهد شد.

بر این اساس است که دلسوزان جامعه باید پیوسته بکوشند تا “حق” و معیارهای آن را معرفی کنند و این ارزشمندترین کار فرهنگی است، مبارزه با تهاجم فرهنگی و دفاع فرهنگی یعنی همین! ولی اگر در جامعه ای “حق” شناخته نشد و مردم با معیارهای آن آشنا نشدند، قهرا اشخاص محور می شوند و در این صورت است که باید منتظر گمراهی های فراوان بود. در این صورت است که چه بسا اشتباه یا انحراف شخصی که محور قرار گرفته است، زمینه ساز ضلالت ده ها انسان گردد و این مشکل بزرگ حکومت مولا علی(ع) بود؛ حضرت در هر سه جبهه معارض (ناکثین، قاسطین، مارقین) در برابر خود، مسلمانان فریب خورده ای را داشت که اهل نماز شب و تلاوت قرآن بودند، و حتی برخی از آنان سوابق درخشان در نبردهای پیامبر داشتند، و همین مایه حیرت و سرگردانی برخی افراد سطحی و غیر عمیق و به تعبیر مقام معظم رهبری (عوام) یاران امام علی (ع) شده بود. در چندین روایت آمده است که کسانی از این دست مردم، شرفیاب حضور مولا شده و این شک و تردید را ابراز می کردند و در تمامی این موارد حضرت می فرمود: شما معیار حق را نشناخته و به تردید افتاده اید، ولی اگر ابتدا حق را می شناختید و آن گاه “اشخاص” را بر حق عرضه می کردید، در این وادی سقوط نمی کردید.

در نهج البلاغه آمده است: “شخصی به نام “حارث بن حوط” خدمت امام آمد و گفت: فکر می کنی که من گمان دارم اصحاب جمل گمراهند؟! نه چنین گمانی ندارم! حضرت فرمود: “ای حارث! تو به پایین نگاه کرده ای و به بالای سرت نظر نیفکنده ای (کنایه از آن که بینش سطحی داری) لذا در تحیر فرو رفتی (و ندانستی کدام طرف را اختیار کنی) تو حق را نشناختی تا کسی را که بر حق است بشناسی و نیز باطل را هم نشناخته ای تا کسانی که طرفدار آن هستند بشناسی”۱۱().

چه بسا کسانی بودند که با این توضیحات امام علی(ع) همچنان عوام ماندند و از جبهه حق کناره گیری کردند. یک نمونه از این گروه “ربیع بن خثیم” است. روزی به امام عرض کرد: “یا امیرالمومنین! ما درباره این جنگ شک داریم؟ می ترسیم این جنگ مشروع نباشد! حضرت فرمود: چرا؟! او گفت: چون ما داریم با اهل قبله می جنگیم.

با مردمی می جنگیم که چون ما شهادتین می گویند و نماز می خوانند. از طرفی هم ربیع خود را شیعه می دانست و نمی خواست صریحا از علی (ع) کناره گیری کند، لذا گفت: یا امیرالمومنین، خواهش می کنم به من کاری واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد، من را به ماموریتی بفرست که در آن تردید نباشد. حضرت هم پذیرفت و او را به یکی از سرحدات فرستاد که اگر جنگی شد طرف مقابلش کفار و مشرکان باشند”۱۲().

در روایتی از حضرت امام صادق (ع) آمده است:”کسی که به پیروی از اشخاص پیرو دین شود همان ها او را از دین بیرون می برند آن چنان که واردش کردند، و آن کس که با معیار کتاب و سنت به دین گرایش یابد، کوه ها از جای خود برکنده می شوند ولی او از عقیده اش جدا نخواهد شد”۱۳().

آری، در جامعه ای که حاکمیت از آن حق بود و حرف اول را معیار حق زد، سالوس بازی ها و عوام فریبی ها رنگ می بازد و در غیر این صورت است که جامعه کانونی از ریاکاری، فریب، جو سازی و موج آفرینی های شیادان فرصت طلب خواهد شد.

مصطفی یاسینی



همچنین مشاهده کنید