جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

مهدویت و توسعه اسلامی


مهدویت و توسعه اسلامی

توسعه اسلامی در عرصه مهدوی با تحقق عدالت به طور جامع و در ابعاد اعتقادی فکری عبادی اخلاقی تربیتی فرهنگی علمی اقتصادی و سیاسی و حقوقی متجلی می گردد و زمینه های رشد انسان کامل فراهم می آید

▪ توسعه چیست و در بردارنده چه ابعادی است ؟

▪ لوازم توسعه چیست ؟

▪ چگونه می توان به توسعه دست یافت ؟

▪ برای رسیدن به آن باید دست به چه تغییراتی در سامان وجودی خویش زد ؟

▪ نسبت توسعه و دینداری چیست ؟

▪ آیا توسعه همان مدرنیته غربی است؟

▪ نسبت میان دین و مدرنیته چیست ؟

▪ آیا اندیشه توسعه همان اندیشه مدینه فاضله است چه نسبتی با آن دارد ؟

▪ مدینه فاضله چه جایگاهی در اندیشه اسلامی دارد؟

▪ آیا اندیشه دینی مانع توسعه است یا عامل آن ؟

جریان و سیر این گونه پرسشها دوباره برای ما یک بحث دیرینه و پردامنه را تداعی می کند بحث از علل عقب ماندگی مسلمانان و نقشی که باورهای دینی در پیشرفت یا انحطاط جامعه دینی می توانند داشته باشند.

دریچه تمامی این پرسشها نیز به یک دغدغه درونی باز می گردد. همه ما به عنوان انسانهایی دیندار و معتقد به حقایق دینی بر این باوریم که تعالیم دینی دربردارنده قواعد و فرمولهای اصلی سعادت بشر است سعادتی زمینی و آسمانی . اگر این قواعد به خوبی فهم گردد و به درستی در عمل به کار آید می تواند جامعه انسانی را در مسیری مطلوب جاری سازد. اما چرا تا این زمان حرکت جامعه های دینی بویژه جامعه های مسلمان در راستای رسیدن به این سعادت همه جانبه صورت نگرفته است . این در حالی است که در جامعه های دیگر نیز حرکت به سوی توسعه و پیشرفت این جهانی معمولا با نوعی بی اعتقادی نسبت به مذهب همراه بوده است . چه مشکل و مانعی در این میان است . شاید تعالیم مذهبی هیچ گونه جهت گیری نسبت به زندگی این جهانی بشر ندارند. شاید مذهب صرفا جنبه ای آسمانی دارد و زندگی زمینی بشر را به خود او واگذارده است . و شاید تعالیم دینی این راه را به ما نشان داده اند اما ما هستیم که از مذهب ظاهری را برگرفته ایم و باطنی را وانهاده ایم . شاید بدفهمیها و کژاندیشیهای ما این تعالیم را واژگونه دریافت داشته اند.

● کدام یک از این پاسخها صحیح اند

پاسخ نخست نوعی برداشت از دین و دینداری ارائه می دهد که زمینه را برای اندیشه سکولاریزم فراهم ساخته است . اندیشه سکولار نسبت به دین در طرح و نقشه این جهان اعتنایی قایل نیست و جایگاهی برای آن باز نکرده است . این تفکر در شکل بسیار متداول دین را از سیاست جدا می داند اما در بنیان و اساس به طور کلی هیچ جایگاهی برای دین در زندگی این جهانی انسان باز نکرده است نه در حکومت نه در اقتصاد نه در نحوه معیشت نه در اخلاق و تربیت این جهانی و نه در ارتباطات و رفتار انسانی .

یعنی اگر قرار شد برای زندگی این جهان انسان نقشه و مصالح تهیه کنیم نه در تهیه نقشه نیازی به مهندسین لاهوتی داریم و نه در ساخت آن از مصالح و ملاط تعالیم دینی استفاده می کنیم .

این تنازع و اختلاف میان متالهان ادیان دیگر بویژه متکلمان مسیحی نیز از دیرباز مطرح بوده است . در سنت تفکر مسیحی از یک طرف با متفکرانی چون سنت اگوستین قدیس متکلم و فیلسوف بزرگ مسیحی در دوره قرون وسطی رو درروییم که میان زندگانی این جهانی و آن جهانی بشر جدایی می اندازد و افسار این جهان را بر دوش خود انسان گهنکار می افکند و دین را تنها در امر آسمان دخالت و نقش می دهد و از طرف دیگر با فیلسوف بزرگی چون سنت توماس اکوئیناس رودر روییم که موضعی مخالف با او دارد.

سنت اگوستین در زمانی می زیست که امپراطوری روم مسیحیت را به عنوان دین رسمی کشور پذیرفته بود و این پذیرش با دوره ضعف و رنجوری آن امپراطوری همزمان شده بود. رومیان در پذیرش مسیحیت به عنوان آیین رسمی کشور بر این امید بودند که ایمان به مسیح ناتوانی آنان را درا مر کشورداری و حراست از مرزهای امپراطوری روم چاره سازد اما این امید به فرجام نرسید و روز به روز بر ضعف و ناتوانی کشور افزوده گردید تا آن که سرانجام پرونده آن تمدن نیز با حمله وحشیان در سال ۴۱۰ م بسته شد یعنی درست بیست و هفت سال پس از رسمی شدن آیین مسیحیت در آن سامان . همزمانی این حادثه با صبغه دینی یافتن حکومت در امپراطوری روم بسیار کسان را بر آن داشت تا از این سرنوشت شوم یعنی انحطاط تمدن روم را به آموزه های مسیحیت و فرهنگ برآمده از آن آیین نسبت دهند و کم کم این تردید در ذهنها پدید آمد که شاید دخالت دین در امر کشورداری و به طور کلی دخالت دین در امور این جهانی نه به صلاح دین باشد و نه به صلاح امور زمینی انسان .

اگوستینوس در بحبوبه این تردیدها و نظرات فتنه انگیز نسبت به دین و تعالیم مسیحیت کتاب « شهر خدا » را می نگارد و در آن از حریم دینداری حمایت و پشتیبانی می کند. در این کتاب در درجه نخست به این نکته اهتمام می ورزد که انحطاط امپراطوری روم هیچ ارتباطی با دین مسیح ندارد و در مرحله بعد عقیده جدی خویش را در بیان ماهیت دوگانه زندگی انسان باز می کند . (۱ )

او می نویسد :

« پیکار سیاسی در کائنات نه میان دین و دولت بلکه میان « جامعه آسمانی » و « جامعه زمینی » است . جامعه آسمانی نماینده خداپرستی و جامعه زمینی نماینده خودپرستی است . جامعه آسمانی از پاکان و برگزیدگان خدا فراهم می آید و ابدی است و حال آن که جامعه زمینی خاص گناهکاران است و گذر است ... کلیسا نماینده جامعه آسمانی در این جهان است و کار آن آماده کردن آدمیزادگان برای پذیرفته شدن به جامعه آسمانی است . از سوی دیگر دولت یا کشور نماینده جامعه زمینی است که گناهکاران را دربرمی گیرد... . » (۲ )

او گاه از کلیسا به عنوان سازمان موجود و واقعی سخن می گوید و گاه آن را جامعه ناپیدا یعنی متعلق به جهان دیگر می نامد.

او معتقد بود : نظامهای سیاسی موجود بر بنیاد تباهی و شر بنا شده اند از این روی امید مومن مسیحی برای یافتن جامعه درست و خوب فقط در جهان دیگر روا می شود . (۳ )

اگرچه اگوستینوس با ایراد سخنان مزبور در واقع به دفاع از حریم دیانت می پردازد اما برداشت او در این خصوص بویژه با توجه به ابهاماتی که در سخنان او وجود داشت افکار بسیاری را بدین سو کشاند که جایگاهی برای دین در اداره امور این جهان قایل نگردند.

اما در برابر وی سنت توماس اکوئیناس را می یابیم که به شدت طرفدار دخالت دادن دین در کلیه شوون دنیاوی انسان است .

او از آن دست فیلسوفانی به شمار می رفت که سخت معتقد به پیوند مقوله های انسانی و الهی از جمله پیوند عقل و دین و آسمان و زمین بود و در سازش این موارد با یکدیگر تلاشهای جدی انجام می داد. (همان دیدگاهی که در میان روشنفکران مذهبی جامعه اسلامی ما نیز طرفداران بسیاری دارد) وی در نگاه به قلمرو دین و دنیا برخلاف سنت اگوستین که به گونه ای صریح و افراطی شیوه نگرش تفکیکی داشت و هیچ گونه هم پوشانی میان این دو قلمرو را برنمی تافت و سخت در آرزوی تلفیق این دو محدوده با یکدیگر بود عقیده داشت که عدل را در همین جهان می توان باور داشت و برپاداشت :

« جامعه سیاسی از شرف و فضیلت (آسمانی یکسره ) بی بهره نیست و می توان در همین خاکدان دولتی براساس تعالیم مسیح به وجود آورد . » (۴ )

البته حتی او نیز مقصودش این نبود که « دولت باید به دست کشیشان باشد یا پاپ بر امپراطوری مسیحی سروری کند. او در عین آن که جامعه مومنان مسیحی را ارجمندتر از هیات فرمانروایان سیاسی می دانست معتقد بود که حوزه دین از حوزه سیاست جداست و فن کشور داری و قانونگذاری به مهارتی متفاوت از حرفه کشیشان نیاز دارد . » (۵ )

می بینیم که او نیز در واپسین برداشت و تحلیلهای خویش با نوعی حزم و احتیاط تفکیک گرایانه به این مساله می نگرد.

نزاع یاد شده در میان متکلمان و اندیشه وران در طول تاریخ پردامنه تفکر اسلامی نیز همواره در جریان بوده و هست . در این میان تفوق انقلاب اسلامی و باورهای امام راحل باعث شد که بسیاری از متفکران اسلامی بدون یادآوری آن نزاع بر این باور اتفاق کنند که دین و تعالیم آن علاوه بر راههای آسمان راههای زمین را نیز بر ما مکشوف ساخته است و دوباره التیامی میان وجهه آخرتی دین و چهره دنیوی آن برقرار کردند که بارزترین وجه آن در جدایی ندیدن میان دین و سیاست تجلی یافت و مصادیق کم رنگ تری نیز در ابعاد مختلف ظهور کرد. کم کم متفکران مذهبی ما به علم اقتصاد سیاست مدیریت جامعه شناسی روان شناسی و به طور کلی تمام علومی که به کار و بار این جهان می آیند توجه جدی کردند و عناوینی چون اقتصاد اسلامی حکومت اسلامی مدیریت و جامعه شناسی و روان شناسی اسلامی مقوله هایی درخور تامل گردید. کوششهایی که در راه کشف و ضبط دیدگاههای مذهبی در موارد مزبور انجام شده همگی حکایت از این داشت که ما مذهب را از جدول برنامه ریزی زندگی دنیوی کنار نگذاشته ایم و دین را که مدتها بر طاقچه آخرت خاک خورده بود و جز در مراسم تدفین و به خاک سپاری یادی از آن در میان نمی آمد امروز در هر صحنه ای حاضر می بینیم و با کنجکاوی و تفاخر از نظارت همیشگی و همه جانبه آن برشوون مختلف حیات انسانی سخن می رانیم . شاید مهم ترین ویژگی انقلاب اسلامی ایران نیز در همین باشد. اگر خواسته باشیم ماهیت و ثمره مهم انقلاب را بازگوییم لزوما باید به این نکته اشاره کنیم یعنی جابجایی نقش دین در جدول افکار و اندیشه های ما. تا دیروز دین در آن سوی مرزهای زندگی حکومت و سلطه داشت و امروز در باور ما سایه خویش را بر تمام شئون حیات گسترده است . همان طور که مشاهده می کنید رویکرد ما به دین دقیقا عکس رویکردی است که غریبان نسبت به دین داشتند. آنان دین را از صحنه خارج کردند و ما آن را وارد کردیم .

آنان از مناصب و پستهای مذهب کاستند و ما بر آن افزودیم . آنان از مذهب خود را بی نیاز دیدند و ما غنای خویش را در مذهب جستیم ... ما در چارچوب تعالیم اسلام آموخته ایم که میان این جهان و سرای باقی جدایی نبینیم . حساب دنیا و آخرت را از یکدیگر جدا نسازیم و تکالیف این دو را با یکدیگر مورد بررسی قرار دهیم . در میان متون دینی مواضع بسیاری می توان یافت که از پیوند احکام دنیا و آخرت یا به گونه ای روشن و یا در ظرف اشاره سخن رفته است که با تبیین آن موارد میتوان به تحلیلی واقع بینانه و در عین حال دینی نسبت به مسائل این جهان انسان دست یافت . تعداد این موارد فراوان است (۶ ) این تعالیم مقدس نشان می دهد که در دوره ظهور توسعه اسلامی به صورت کامل و جامع با آمیزه ای از قوانین دنیایی و مختص به زندگی مادی انسان و قوانین آخرتی و مختص به جنبه روحی و نیازهای معنوی انسان تحقق خواهد یافت زیرا اسلام دین دنیا و آخرت است و به دنبال رشد کامل و همه جانبه شخصیت انسان است .

به تعبیر دیگر توسعه اسلامی در عرصه مهدوی با تحقق عدالت به طور جامع و در ابعاد اعتقادی فکری عبادی اخلاقی تربیتی فرهنگی علمی اقتصادی و سیاسی و حقوقی متجلی می گردد و زمینه های رشد انسان کامل فراهم می آید.

پاورقی :

۱ ـ چشم به راه مهدی (عج ) دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ص ۱۸۹ ـ۱۹۱

۲ ـ بنیاد فلسفه سیاسی در غرب ص ۱۲۲ ـ ۱۲۳

۳ ـ همان مدرک ۱۲۷

۴ ـ همان مدرک

۵ ـ همان مدرک

۶ ـ چشم به راه مهدی (عج ) ص ۱۹۳ ـ ۱۹۷

تعالیم مقدس اسلامی نشان می دهد که در دوره ظهور توسعه اسلامی به صورت کامل و جامع با آمیزه ای از قوانین دنیایی اسلام که مختص به زندگی مادی انسان است و قوانین آخرتی که مختص به جنبه های روحی و نیازهای معنوی انسان میباشد تحقق خواهد یافت زیرا اسلام دین دنیا و آخرت است و به دنبال رشد کامل و همه جانبه شخصیت انسان می باشد

توسعه اسلامی در عصر مهدوی با استقرار عدالت به طور جامع و در ابعاد اعتقادی فکری عبادی اخلاقی تربیتی فرهنگی علمی اقتصادی سیاسی و حقوقی متجلی می گردد

انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی بار دیگر ثابت کرد که دین و تعالیم آن علاوه بر راه های آسمان راههای زمین را نیز بر انسان مکشوف می کند و آخرت و دنیا و اقتصاد و سیاست و حکومت و مدیریت را از هم جدا نمی سازد .



همچنین مشاهده کنید