چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

حقوق اهل بیت علیهم السلام


حقوق اهل بیت علیهم السلام

شناخت حقوق اهل بیت علیهم السلام از مباحث راهبردی و سرنوشت ساز در عرصه اعتقادی و رفتاری انسان هاست

شناخت حقوق اهل بیت(علیهم السلام) از مباحث راهبردی و سرنوشت ساز در عرصه اعتقادی و رفتاری انسان هاست. شناخت واقعی مبدأ و معاد (خدا و قیامت)، درك حقایق قرآن و سنّت، نیل به خوش بختی و سعادت، مصونیت از بدبختی و شقاوت، آراستگی به فضایل و پیراستگی از رذایل، فقط در پرتو شناخت حقوق اهل بیت(علیهم السلام) و رعایت آن، امكان پذیر است. آنان چراغ هدایت، كشتی نجات، رهبران دین و دنیای مردم و در یك نگاه «حبل اللّه المتین»اند و تمسّك به روش و منش ایشان دستور الهی است: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ)(آل عمران: ۱۰۳) حق معرفت، مودّت و اطاعت از حقوق بنیادین اهل بیت(علیهم السلام)است كه در این نوشتار مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. از نقش های اصلی اهل بیت(علیهم السلام) حفظ تعادل دین و پیشگیری از انحراف و بدعت هایی است كه همواره در كمین دین و پیروان واقعی آن قرار دارد.

در جهان بینی توحیدی، اهل بیت(علیهم السلام)راهنمایان واقعی بشر به سوی تكامل انسانی هستند. در منابع دینی، اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان فروغ هدایت، كشتی نجات و راهبران دین و دنیای مردم معرفی شده اند. تمسّك به آنان عامل فلاح و رستگاری و تخلّف از آنان موجب سقوط و تباهی است. با عنایت به آثار وجودی و تأثیر روش و منش اهل بیت(علیهم السلام)در حیات انسان ها، شناخت و رعایت حقوق آن بزرگواران از مباحث راهبردی و تأثیرگذار در ابعاد اعتقادی و رفتاری بشر است؛ چرا كه زندگی واقعی آنگاه سامان می پذیرد كه بر پایه حقایق استوار گردد. شرط عادلانه بودن قانون این است كه دارای خاستگاه حقیقی باشد. شناخت حقوق اهل بیت(علیهم السلام)و رعایت آن عطیّه پروردگار و خیر كثیری است كه سرانجام موجب نورانیت دل برای رؤیت حقایق و الهام دقایق و شناخت مبنای واقعی قانون می گردد. این نوشتار ضمن اشاره به مقام اهل بیت(علیهم السلام)، مهم ترین حقوق آن بزرگواران و تأثیرگذاری آن در تنظیم عادلانه روابط زندگی اجتماعی و تكامل فردی انسان ها را مورد بحث و بررسی قرار می دهد.

● جایگاه اهل بیت(علیهم السلام)

مقام والا و با عظمت اهل بیت(علیهم السلام) در نزد همه باورمندان، به عنوان یك ضرورت دینی مطرح است. عامه و خاصه در این زمینه، به اندازه توانایی شان ابراز ارادت كرده اند. در این مسئله كه اهل بیت(علیهم السلام) پس از نبوت، مقام بی همتایی از فضلیت و تقرّب به خالق هستی را دارند، همه مسلمانان، اعم از شیعه و سنّی اتفاق نظر دارند. چنان كه ابن خلدون در این باره می گوید: «وَ اِذا كانَتِ الكرامَهٔ تَقَع لِغَیرِهم فَما ظَنَّك لَهُم عِلماً و دیناً و آثاراً مِنَ النبوّهٔ و عِنایهٔ مِن الاصلِ الكَریم تشهد لِفروعه الطیّبه»؛۱ وقتی كه كرامت برای اشخاص دیگر امكان پذیر است و از آنان سر می زند، چه گمان می بری درباره اهل بیت با آن علم و دین و آثاری كه از نبوت در آنان بوده و عنایتی كه خداوند به اصل كریم آنان (پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)) داشته و آن عنایت به شاخه های پاكیزه آن اصل شریف رسیده است. ابن خلدون به رغم آنكه از مكتب اهل بیت(علیهم السلام) و ویژگی های روحی آنان اطلاع كافی نداشته، آنان را از نظر علم و دین و پیوند روحی و جسمی به پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)برتر از همه انسان ها توصیف كرده است.

بدون شك، اهل بیت(علیهم السلام) از نظر شناخت عقاید، احكام و سایر معارف اسلامی در عالی ترین مقام بوده اند. تاكنون هیچ پژوهشگر كلامی، تاریخی، ادبی، اجتماعی و فقاهتی ـ چه در زمان حضور و چه در اعصار بعدی ـ نتوانسته است در علوم و معارف آنان اعتراضی داشته باشد.۲

به نظر می رسد، در معرفی جایگاه اهل بیت(علیهم السلام)باید از قرآن و خود آن بزرگواران استمداد بجوییم.

قرآن كریم اهل بیت(علیهم السلام) را این گونه معرفی می كند: (إِنَّمَا یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً)(احزاب: ۳۳)؛ خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.

در روایات متعددی، پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) مصداق اهل بیت(علیهم السلام)را امام علی(علیه السلام)، فاطمه زهرا(علیها السلام)، امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)و امامان معصوم از نسل ایشان معرفی كرده است.

ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، ابویرزه اسلمی، هلال بن حارث، ابولیلی انصاری، انس بن مالك، براء بن عازب، ثوبان بن بجدد، جابربن عبداللّه انصاری، زید بن ارقم، زینب دختر ابوسلمه مخزومی، سعدبن ابی وقّاص، عبداللّه بن عباس، عمربن ابی سلمه، و عمر بن خطاب از جمله راویانی هستند كه مصداق اهل بیت(علیهم السلام) را از شخص پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) نقل كرده اند.۳

یكی از روایاتی كه ناظر به مقام و جایگاه اهل بیت(علیهم السلام)می باشد «حدیث ثقلین» است كه از راویان متعدد در منابع معتبر شیعه و سنی، از پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)نقل شده است.

صحیح مسلم از زیدبن ارقم نقل می كند: پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)در خطبه ای كه در غدیر خم (میان مكه و مدینه) ایراد كرد، پس از حمد و ثنای پروردگار و موعظه و اندرز فرمود: «اما بعد، الا ایها الناس! فانما انا بشر یوشك اَن یأتی رسول ربی فاجیب و انّی تارك فیكم ثقلین: اولهما كتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بكتاب الله و استمسكوا به» فحث علی كتاب الله و رغب فیه ثم قال: «و اهل بیتی اذكركم فی اهل بیتی اذكركم فی اهل بیتی اذكركم فی اهل بیتی»؛۴ اما بعد، ای مردم! من بشری هستم و نزدیك است فرستاده پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت كنم. من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار می گذارم: نخست كتاب خدا كه در آن هدایت و نور است، پس كتاب خدا را بگیرید و به آن تمسّك جویید. پیامبر(صلی الله علیه وآله)تشویق و ترغیب فراوانی درباره قرآن كرد، سپس فرمود: و اهل بیتم را به شما توصیه می كنم، كه خدا را درباره اهل بیتم فراموش نكنید.

حدیث مزبور با كمی تفاوت در منابع دیگر اهل سنّت نیز نقل شده است كه در همه آنها «كتاب اللّه و اهل بیت» با صراحت بیان شده است.۵

شایان ذكر است كه حدیث ثقلین را بیست و سه نفر از صحابه نقل كرده اند.۶ میر حامدحسین هندی این حدیث را از یكصد و بیست و شش كتاب معروف یادآوری كرده است.۷

عمربن خطاب می گوید: از پیامبر خدا شنیدم كه فرمود: «ای مردم! من جلودار شما هستم و شما كنار حوض بر من وارد خواهید شد... هنگامی كه بر من وارد می شوید من درباره ثقلین از شما سؤال خواهم كرد، پس با تأمّل و دقت بنگرید كه با آن دو چگونه رفتار می كنید. ریسمان بزرگ تر، كتاب خداست كه یك سویش به دست خدا و سوی دیگرش به دست شماست، پس به آن چنگ زنید و دگرگون نشوید و (ریسمان كوچك تر) عترتم، اهل بیتم. هر آینه خدای لطیف و آگاه به من خبر داده كه این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.» عمربن خطاب می گوید: به پیامبر(صلی الله علیه وآله)گفتم: یا رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)عترت تو چه كسانی هستند؟ فرمود: «اهل بیتم از فرزندان علی و فاطمه و حسن و حسین و نه تن از صلب حسین كه امامانی نیكوكارند، و اینان عترت من از گوشت و خون من هستند.»۸

در روایت دیگری از امام حسین(علیه السلام) نقل شده كه فرمود: «سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)یقول: الا ان اهل بیتی امان لكم فاحبوهم لحبی و تمسكوا بهم لن تضلّوا. قیل: فمن اهل بیتك یا نبی اللّه؟ قال: علی و سبطای و تسعه من ولد الحسین ائمّهٔ اُمنا معصومون الا انهم اهل بیتی و عترتی من لحمی و دمی»؛۹ از رسول خدا شنیدم كه می فرمود: آگاه باشید كه اهل بیتم سبب امان شمایند، پس آنان را به خاطر محبت من دوست بدارید و به ایشان تمسّك بجویید تا هرگز گمراه نگردید. گفته شد: اهل بیت توچه كسانی هستند ای پیامبر خدا؟ فرمود: علی و دو نوه من و نه نفر از فرزندان حسین كه امامانی امین و معصومند؛ آگاه باشید كه آنان اهل بیت و عترت من از گوشت و خون من هستند.

حدیث ثقلین، مقام و جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) را برای اهل حق بیان كرده است. قرار دادن اهل بیت(علیهم السلام) در كنار قرآن به عنوان دو چیز گرانمایه و تأكید فراوان بر یادآوری تكلیف الهی درباره آنان، بیانگر این واقعیت است كه قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)با سرنوشت مسلمانان و هدایت آنان و حفظ اصول اسلام، پیوند و ارتباط مستمر داشته و تا روز قیامت ادامه دارد. همان گونه كه پیروی از قرآن واجب است، پیروی از اهل بیت(علیهم السلام) نیز واجب است.

امام علی(علیه السلام) نیز در فرصت های مناسب اهل بیت(علیهم السلام) را به مردم معرفی كرده است. به نمونه هایی از گفتار حضرت در این زمینه اشاره می كنیم: «هم موضع سره و لجاامره و عیبه علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دینه بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاء فرائصه»؛۱۰ عترت پیامبر جایگاه اسرار خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مخزن علم خدا و مرجع احكام اسلامی و نگهبان كتاب های آسمانی و كوه های همیشه استوار دین خدایند. خداوند به وسیله اهل بیت(علیهم السلام)پشت خمیده دین را راست نمود و اضطراب آن را از میان برداشت.

از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، اهل بیت(علیهم السلام) همتایی ندارند. هیچ كس را نمی توان با آنان مقایسه كرد. همه مردم باید رفتار و كردارشان را با معیارهای اهل بیت(علیهم السلام)تراز كنند: «لا یقاس بآل محمّد(صلی الله علیه وآله) من هذه الأمهٔ احد و لا یستوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا بهم اساس الدّین و عماد الیقین الیهم یفییء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصایص حق الولایهٔ و فیهم الوصیهٔ و الوراثهٔ»؛ كسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه كرد و آنان كه پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، با آنان برابر نخواهند بود؛ اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) اساس دین و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب كننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده ها باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگی های حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیّت پیامبر نسبت به خلافت مسلمانان و میراث رسالت، به آنها تعلق دارد.»۱۱

آن حضرت چه زیبا استدلال می كند: «خاندان پیامبر مایه حیات دانش و نابودی جهل اند، بردباری شان شما را از دانش آنها خبر می دهد، و ظاهرشان از صفای باطن، و سكوتشان از حكمت های گفتارشان باخبر می سازد؛ هرگز با حق مخالفت نكردند، و در آن اختلاف ندارند. آنان ستون های استوار اسلام و پناهگاه مردم می باشند. حق به وسیله آنها به جایگاه خویش بازگشت و باطل از جای خویش رانده، و نابود و زبان باطل از ریشه كنده شد. اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) دین را چنان كه سزاوار بود، دانستند و آموختند و بدان عمل كردند، نه آنكه شنیدند و نقل كردند؛ زیرا راویان دانش بسیار، اما حفظ كنندگان و عمل كنندكان به آن اندكند.»۱۲

● خاستگاه حقوق اهل بیت

حقوق از جنبه عرفی و بشری، به دو دسته فردی و اجتماعی تقسیم می شود. در این نگرش، حق خداوند جایگاهی ندارد. تنها در حقوق دینی و الهی است كه حق خداوند به عنوان اصل و منشأ سایر حقوق، قابل تعریف است. این رویكرد می تواند در فلسفه حقوق بسیار الهام بخش و تأثیرگذار باشد.

در نظام حقوقی اسلام، حق خداوند از جایگاه ویژه ای برخوردار است. اگر همه حقوق ـ فردی و اجتماعی ـ را به منزله درختی فرض كنیم، ریشه آن حق خداوند نسبت به بندگان است. سایر حقوق شاخ و برگ های این درخت را تشكیل می دهند.

امام سجاد(علیه السلام)، گویاترین و جامع ترین بیان را در این زمینه ارائه فرموده است:

«اعلم رحمك اللّه انّ للّه علیك حقوقا محیطهٔ بك فی كل حركهٔ حركتها او سكنهٔ سكنتها او منزلهٔ نزلتها او جارحهٔ قلّبتها او آلهٔ تصرّفت بها بعضها اكبر من بعض و اكبر حقوق اللّه علیك ما اوجبه لنفسه تبارك و تعالی من حقه الذی هو اصل الحقوق و منه تفرع سایر الحقوق»؛ آگاه باش خداوند تو را رحمت كند، تو در محاصره مجموعه ای از حقوق قرار گرفته ای كه باید آنها را رعایت كنی. هر حركت و سكونی كه داری مشمول حقی از حقوق است. همین طور اگر عضوی از اعضای بدنت یا ابزار دیگری را برای كارهای خود مورد استفاده قرار دهی حقوقی به آنها تعلّق می گیرد، اگر در جایگاه و موقعیت اجتماعی قرار بگیری، باز حقوقی را بر عهده تو قرار می دهد. برخی از این حقوق بزرگ تر از برخی دیگرند، در این میان، بزرگ ترین حقی كه وجود دارد، حق خداوند است كه اصل و منشأ حقوق است. سایر حقوق متفرّع بر این حق است.»۱۳

از امام علی(علیه السلام) نیز مشابه این بیان نقل شده است: «ولكنّه سُبحانه جَعلَ حقّه علی العِباد ان یُطیعوه و جَعَل جزائهم عَلیه مُضاعِفهٔ لِثواب تفضّلا مِنه و توسعاً بِما هُو مِن المَزید اهلُه... ثُم جَعَل ـ سبحانه ـ مِن حُقوقِه حقوقاً افترضها لِبعض الناس علی بَعض... فَریضهٔ فَرضها اللّه سُبحانه لِكل علی كُل»؛۱۴ ولكن خداوند سبحان حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنها را دو چندان كرده است، از روی بخشندگی و گشایشی كه خواسته به بندگان عطا فرماید. پس خداوند برخی از حقوق خود را برای بعضی از مردم و علیه بعضی دیگر واجب كرد... حق واجبی كه خداوند بر هر دو گروه الزامی كرد.

اگر خداوند حكیم این حقوق را برای مردم تشریع نمی كرد مبنایی برای حقوق وجود نداشت. در این نگرش، تمام ابعاد و شئون زندگی انسان مشمول حقی از حقوق الهی است كه انسان باید از عهده آنها برآید؛ یعنی مجموعه ای از تكالیف و مسؤلیت ها از جانب خداوند متعال متوجه هركسی است كه باید انجام بدهد.

عبدالحكیم سلیمی

پی نوشت ها

۱ـ عبدالرحمن ابن خلدون، مقدّمه، ص ۳۳۴.

۲ـ محمّدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۲۷۷.

۳ـ ناصر مكارم شیرازی و همكاران، تفسیر نمونه، چ شانزدهم، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۷۸، ج ۱۷، ص ۲۹۸ و ۳۰۲ / حسین انصاریان، اهل بیت(علیهم السلام)عرشیان فرش نشین، قم، دارالعرفان، ۱۳۸۳، ص ۳۹.

۴ـ مسلم، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۷۳ و ۱۸۷۴ با اندكی تفاوت / صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۶۶۲، باب «مناقب اهل بیت النبی»، ح ۳۷۸۶ و ۳۷۸۸ / احمدبن حنبل، مسند امام احمد، قم، دارالفكر، ج ۵، ص ۱۸۲.

۵ـ حاكم نیشابوری، مستدرك الصحیحین، ج ۳، ص ۱۰۹ / عبداللّه دارمی، سنن دارمی، بیروت، درالقلم، ۱۴۱۲ ق، ج ۲، ص ۴۳۲.

۶ـ ناصر مكارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، قم، هدف، ۱۳۷۳، ج ۹، ص ۷۲.

۷ـ میر حامدحسین هندی، خلاصه عبقات الانوار فی امامهٔ الائمّهٔ الانوار، ج ۵، ص ۱۰۵ـ۲۴۲.

۸ـ علی بن محمد خزاز قمی، كفایهٔ الاثر، قم، بیدار، ۱۴۰۱ ق، ج ۱، ص ۱۹ / محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، لبنان، مؤسسهٔ الوفاء، ۱۴۰۴ ق، ج ۳۶، ص ۳۱۷ / سیدهاشم بحرانی، تفسیرالبرهان، لبنان، مؤسسهٔ الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۹ ق، ج ۱، ص ۲۴ـ۳۴ (این حدیث را از راویان متعددی نقل كرده است.)

۹ـ علی بن محمد خزاز قمی، پیشین، ج ۱، ص ۱۷۰ / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۳۶، ص ۳۴۱.

۱۰ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتی، قم، آل طه، ۱۳۷۹، خ ۲، فراز ۱۱.

۱۱ـ همان، فراز ۱۳.

۱۲ـ همان، خ ۲۳۹، فرازهای ۱و۲و۳.

۱۳ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۷۱، ص ۱۰.

۱۴ـ نهج البلاغه، خ ۲۱۶، فراز ۴ و ۵.

۱۵ـ محمّدتقی مصباح، نظریه حقوقی اسلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۱، ص ۱۱۴ـ۱۲۴.

۱۶ـ همان، ص ۱۳۱ـ۱۳۲.

۱۷ـ ناصر مكارم شیرازی و همكاران، تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۴۸۱ـ۴۹۰.

۱۸ـ نهج البلاغه، حكمت ۱۵۶.

۱۹ـ میرحامد حسین هندی، پیشین، ج ۱، ص ۳۲۸ / ناصر مكارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج ۹، ص ۷۲.

۲۰ـ نهج البلاغه، خ ۲۱۶، فرازهای ۱ـ۴.

۲۱ـ همان، فرازهای ۵ـ۷.

۲۲ـ محمّدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، تهران، علمیه، ج ۱، ص ۲۶۱.

۲۳ـ عبدعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، بیروت، مؤسسهٔ التاریخ العربی، ۱۴۲۲ ق، ج ۱، ص ۳۶.

۲۴ـ ناصر مكارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج ۹، ص ۸۹.

۲۵ـ اشاره به آیه شریفه (و بالنجم هم یهتدون) (نحل: ۵۶)

۲۶ـ اشاره به آیات ۶ـ۹ سوره صافّات.

۲۷ـ نهج البلاغه، خ ۱۰۰.

۲۸ـ میر حامدحسین هندی، پیشین، ج ۲، ص ۱۲۶ـ۱۹۵. نویسنده این حدیث را از تعدادی از تابعان صحابه و علمای اهل سنّت و شیعه نقل كرده است.

۲۹ـ محمّدبن یعقوب كلینی، پیشین، ج ۱، ص ۲۵۵.

۳۰ـ همان، ص ۲۵۶.

۳۱ـ نهج البلاغه، خ ۱۹۰، فراز ۱۸.

۳۲ـ عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶، ص ۱۱۵، ح ۱۹۹۶.

۳۳ـ محمد صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۶۳۲.

۳۴ـ آمدی، پیشین، ج ۱، ص ۱۱۵، ح ۱۹۹۶.

۳۵ـ محمد صدوق، الامالی، قم، كنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۱۳.

۳۶ـ نهج البلاغه، خ ۱۹۰، فراز ۱۸.

۳۷ـ حسن دیلمی، ارشادالقلوب، شریف رضی، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۲۵۳.

۳۸ـ آمدی، پیشین، ج ۱، ص ۱۱۷، ح ۲۰۲۹.

۳۹ـ محمدبن خالد برقی، المحاسن، قم، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۷۱ ق، ج ۱، ص ۱۵۵.

۴۰ـ محمّدبن یعقوب كلینی، پیشین، ج ۱، ص ۲۵۵.

۴۱ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۳، ص ۷۷.

۴۲ـ محمّدبن یعقوب كلینی، الكافی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، ج ۸، ص ۱۲۸.

۴۳ـ علی بن حسن طبرسی، مشكاهٔ الانوار، نجف، كتابخانه حیدریه، ۱۳۸۵ ق، ص ۸۷ و ۲۳۴ / حسن بن فضل طبرسی، مكارم الاخلاق، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۲ ق، ص ۴۳۸.

۴۴ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۷، ص ۱۴۳ و ج ۳۵، ص ۳۴۵.

۴۵ـ همان، ج ۲۷، ص ۷۹.

۴۶ـ شعراء: ۱۲۷، ۲۶، ۱۴۵، ۱۴۶، ۱۸۰.

۴۷ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۱۷.

۴۸ـ محمد صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۵۵۸ / ناصر مكارم شیرازی و همكاران، تفسیر نمونه، ج ۸، ص ۳۸.

۴۹ـ علی بن محمد خزاز قمی، پیشین، ص ۱۷۱.

۵۰ـ محمد صدوق، الامالی، انتشارات كتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲، ص ۳۶۴ / سیدبن طاوس، الطرایف، قم، خیام، ۱۴۰۰ ق، ص ۱۶۰.

۵۱ـ محمّدبن الحسن طوسی، الامالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ ق، ج ۱، ص ۱۸۱.

۵۲ـ ینابیع المودّه، ج ۲، ص ۳۳۲ / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۷، ص ۱۰۲.

۵۳ـ آمدی، پیشین، ش ۶۱۶۹.

۵۴ـ محمّدبن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، تهران، علمیه، ۱۳۸۰ ق، ج ۲، ص ۲۳۱ / عبدعلی العروسی الحویزی، پیشین، ج ۲، ص ۵۴۸.

۵۵ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۱۰، ص ۱۲۱ / شیخ مفید، الاختصاص، قم، كنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۳۴۱.

۵۶ـ محمّدبن مسعود عیاشی، پیشین، ج ۲، ص ۴۱۱.

۵۷ـ فرات بن ابراهیم كوفی، تفسیر فرات، مؤسسه چاپ و نشر، ۱۴۱۰ ق، ص ۱۲۸.

۵۸ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۷، ص ۹۱.

۵۹ـ همان، ص ۳۲۶.

۶۰ـ همان، ج ۳۶، ص ۳۲۵.

۶۱ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۵۲، ص ۱۴۴؛ ج ۶۵، ص ۱۳۷ / عمادالدین طبری، بشارهٔ المصطفی، نجف، كتابخانه حیدریه، ۱۳۸۳ ق، ص ۱۹۷.

۶۲ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۷، ص ۷۹.

۶۳ـ حسن دیلمی، پیشین، ج ۲، ص ۴۱۴.

۶۴ـ محمّدبن مسعود عیاشی، پیشین، ج ۲، ص ۸۹.

۶۵ـ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج ۶، ص ۷ (ذیل آیه شریفه ۲۳ شوری).

۶۶ـ عمادالدین طبری، پیشین، ص ۱۵۷ / محمّدبن یعقوب كلینی، الكافی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج ۲، ص ۴۶.

۶۷ـ آمدی، پیشین، ح ۲۰۴۳ و ۲۰۴۴.

۶۸ـ حسن بن ابی، اعلام الدین، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۸ ق، ص ۴۶۴.

۶۹ـ محمّدبن الحسن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، قم، انتشارات رضی، ص ۳۵ / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۷، ص ۱۳۵ و ص ۲۰۱، ۲۱۸؛ ج ۵۲، ص ۱۹۳.

۷۰ـ شیخ مفید، الاختصاص، قم، كنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق، ص ۲۴۱.

۷۱ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۲۷، ص ۸۸.

۷۲ـ آمدی، پیشین، ح ۲۰۰۸ / حسین بن سعید اهوازی، الزهد، ص ۱۰۴.

۷۳ـ آمدی، پیشین، ح ۲۰۴۷.

۷۴ـ محمّدبن ابراهیم نعمانی، الغیبه، تهران، مكتبهٔ الصدوق، ۱۳۹۷ ق، ص ۸۴.

۷۵ـ آمدی، پیشین، ح ۲۰۴۳.

۷۶ـ نهج البلاغه، خ ۱۰۵.

۷۷ـ همان، خ ۹۷.

۷۸ـ شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۶۲۷.

۷۹ـ علی بن محمد خزاز قمی، پیشین، ص ۹۴.

۸۰ـ علی بن عیسی اربلی، كشف الغمه، تبریز، مكتبهٔ بنی هاشمی، ۱۳۸۱ ق، ج ۱، ص ۴۰۹.

۸۱ـ محمّدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج ۱، ص ۲۶۶.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید