یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تاریخ تحول فقه شیعه


تاریخ تحول فقه شیعه

تفقه به معنی ژرف نگری و فهم و درک دقیق و بهنجار چیزی است و اینگونه دریافت هنگامی دست می دهد که مطلب مورد تحقیق از راه و شیوه درست خودش مورد بحث و بررسی قرار گیرد, لذا تفقه در دین تنها به معنی استخراج احکام عملی و فهم دستورهای دینی خاص مشهور به عبادات و فروع نیست, بلکه به معنای فهم و دریافت همه جانبه قرآن از همه جهات و به کار بستن آن در همه شئون زندگی این جهانی و آن جهانی و دریافت اصول عقایدی چون توحید, نبوت و معاد یا جهان بینی یک مسلمان و موارد اجرایی آن همچون احکام عملی زندگی اجتماعی و تربیت نفس و تزکیه و تقوا است

تفقه به معنی ژرف نگری و فهم و درک دقیق و بهنجار چیزی است و اینگونه دریافت هنگامی دست می دهد که مطلب مورد تحقیق از راه و شیوه درست خودش مورد بحث و بررسی قرار گیرد، لذا تفقه در دین تنها به معنی استخراج احکام عملی و فهم دستورهای دینی خاص مشهور به عبادات و فروع نیست، بلکه به معنای فهم و دریافت همه جانبه قرآن از همه جهات و به کار بستن آن در همه شئون زندگی این جهانی و آن جهانی و دریافت اصول عقایدی چون توحید، نبوت و معاد یا جهان بینی یک مسلمان و موارد اجرایی آن همچون احکام عملی زندگی اجتماعی و تربیت نفس و تزکیه و تقوا است.

تفقه در قرآن و دین را امیرالمومنین با کلمات و تعبیرات خاص خود چنین بیان فرموده است؛ قرآن بیاموزید که زیباترین و بهترین گفتار است و در آن ژرف نگری کنید که بهار دل ها است. (از خطبه ۱۱۰ نهج البلاغه) یعنی تفقه در قرآن چنان خرمی و استعداد شکوفایی و بالندگی به دل ها می دهد که گل ها و میوه های روشنی بخش برای بینش ها و زندگی بخش برای انسان ها به بار می آورد و این بهاران خرم و رنگارنگ خزان ندارد.

لذا در جای دیگر از نهج البلاغه (خطبه ۱۹۸) در وصف قرآن می فرماید؛ «خدا آن را وسیله سیراب کردن تشنگی دانشمندان و بهارانی برای دل فقیهان قرار داده است.

روان تشنه دانشمندان در کنار فرات گوارای قرآن بیاساید و سیراب شود و ژرف اندیشان و همه سونگران دل های خود را با گل ها، شکوفه ها، گونه گون میوه ها و بار و برهای برومندش بهاران کنند.»

امیرالمومنین در تعریف فقیه کامل می فرماید؛ «فقیه و فقیه کل کسی است که مردم را از رحمت خدا دلسرد نگرداند و از مهربانی و آرامش، او را ناامید نکند و از مکر و نقشه خدا دل آسوده نسازد.» بنابراین فقیه کسی است که همه قرآن و دستورهای الهی و موجبات رحمت و خشم خدا را می داند و به مردم ابلاغ می کند یا خطاب به سبط اکبر امام حسن مجتبی (وصیت ۳۱ نهج البلاغه) می فرماید؛ «برای حق در گرداب های سهمگین فرو شو، در هر کجا و به هر شکل باشد و در دین تفقه کن.»

ارتباط میان این دو فرمان روشن است؛ کسی می تواند حق را به خوبی بشناسد و به روشنی از باطل تشخیص دهد و پشتیبان آن شود که دین را (به معنای یک نظام کامل) عمیقاً دریافته باشد، نه اینکه تنها یک بعد از دین را کارشناسانه دنبال کرده باشد. حتی این سخن مشهور امیرالمومنین (حکمت ۴۴۷) که می فرماید؛ «هر کس بدون فقه بازرگانی کند در پرتگاه رباخواری فرو غلتد»، نیز گویای این حقیقت است که بازرگانی باید با شناخت همه جانبه و گسترده و ژرف علم اقتصاد روز و مسائل کلی دین همراه باشد وگرنه سرشت سودپرستی و نفع طلبی و خصلت احتکار و تنگ نظری که طبیعت بازرگانان است (عهدنامه امام به مالک اشتر) سوداگر را به رباخواری می کشاند، اگرچه با ساختن کلاه شرعی ها و دوز و کلک ها باشد.

● پیوند فقه و اجتهاد

تفقه به معنی عام، همان جهاد و تلاش برای دریافت ژرف و گسترده معارف و احکام و قوانین دین و سنت های الهی حاکم بر جهان آفرینش است، همان گونه که می بینیم امام باقر و امام صادق علیهماالسلام در فرصت به دست آمده در یک موقعیت تاریخی و نیز امام رضا علیه السلام در یک فرصت تاریخی بهتر و شرایط مساعدتر تنها به نشر احکام حلال و حرام و عبادات نمی پردازند، بلکه امام صادق به خصوص بنیادگذار مکتب تشیع (به معنای فقهی آن) به تشریح اصول عقاید فلسفه و کلام و سیاست و اجتماع و اقتصاد و همه شئون زندگی دامن همت به کمر می بندد و امام رضا از توطئه ها و نیرنگ بازی های مامون به نفع مکتب اسلام و معارف خاص اهل بیت علیهم السلام حسن استفاده کرده، در برابر فلسفه های ایرانی، هندی، یونانی، اسکندرانی و مصری می ایستد و اصول عقاید و شریعت ناب اسلام را ترویج می کند. به همین مناسبت به امام صادق فقیه آل محمد (ص) می گوید و همان بزرگوار است که شرایط مجتهد و اصول استنباط احکام را تبیین می فرماید و در برابر مکتب های حنفی و شافعی که با اتکا به حاکمیت آن روز در شرف تکوین است، مکتب فقهی شیعه امامیه را پایه گذاری و ابواب فقه را تدوین می کند. مکتب فقهی امام صادق اصول و فروع را از هم جدا نمی کند و تفقه در همه جنبه های دین صورت می گیرد.

● سیر فقه و فرهنگ در تاریخ اسلام

از همان ابتدا دو جریان متقابل و متضاد فرهنگی در تاریخ فکر و بینش اسلامی وجود داشته است. می گویند یکی از بزرگان صدر اسلام شعار «حسبنا کتاب الله» می داد و به ابن عباس نیز نسبت داده اند که وقتی کسی کتابی را که نوشته بود، نزد او آورد، او آن را گرفت و با آب شست و استدلالش هم این بود که با روی آوردن به نوشتن هم حافظه خود را از دست می دهید و هم از قرآن روی می گردانید، در حالی که ائمه بزرگوار با روشن بینی و آینده نگری و عاقبت اندیشی و اسلام و قرآن را منحصر ندانستن به مدینه و اصحاب پیغمبر، مردم را به کسب علم و کتابت تشویق می کردند و خود پیشگام و نمونه بودند و «قیدوالعلم بالکتابه» را توصیه می کردند.

نمونه عالی آن گفته ها سخنان امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام است که مقداری از آن گوهرها در نهج البلاغه گردآوری شده است.

اما از آنجا که در دوران ائمه علیهم السلام مردم برای فرا گرفتن معارف و احکام اسلام به خود آنان مراجعه می کردند، کار محققان از اصحاب امامان بزرگوار صرفاً نقل حدیث بوده و همین امر باعث شده در قرون اولیه محدثان با هرگونه استدلال عقلی مخالفت ورزند و آن را از نوع قیاس ممنوع و رای به شمار آورند. در قرن های دوم و سوم است که فقه به معنای خاص احکام و عبادات به کار برده می شود و میان اصحاب حدیث و اصحاب اجتهاد و رای اختلاف بالا می گیرد.

«اصطلاح اجتهاد، در عرف فقهی ادوار اولیه، به معنی استدلال های غیرعلمی و از جمله رای به کار می رفته است و پرهیزی که شیعه تا قرن های پنجم و ششم نسبت به کلمه اجتهاد داشته و مخالفت هایی که با اجتهاد در کتاب های کلامی شیعه اظهار شده و کتاب هایی که متکلمان شیعی مانند نوبختیان و ابوالقاسم علی بن احمدالکوفی در رد اجتهاد نوشته اند همه ناظر به همین معنی اصطلاح اجتهاد بوده است وگرنه اجتهاد به معنی استدلال تحلیلی عقلی از قرن دوم به بعد در میان شیعه رایج بوده است و از اواخر قرن چهارم به صورت روش منحصر در مباحث فقهی درآمده است...»

بنابراین «در دوره حضور امام دوگونه فقه در جامعه شیعی وجود داشته است؛ یک، جنبش استدلالی و اجتهادی و تعقلی که در مسائل فقهی با در نظر گرفتن احکام و ضوابط کلی قرآنی و حدیثی به اجتهاد معتقد بوده است. دو، خط سنت گراتر که به نقل و تمرکز بر احادیث تکیه داشته و کاری اضافی به صورت اجتهاد متکی بر قرآن و سنت انجام نمی داده است.»

در دوران غیبت (از غیبت صغری ۳۲۹-۲۶۰ تا اواخر قرن چهارم) سه گرایش فقهی در جامعه شیعی وجود داشته است؛

الف) اهل الحدیث که خود به دو گروه تقسیم می شوند؛ نخست آنان که احادیث فقهی را مورد نقادی قرار می دادند و با ضوابط علم اصول بررسی کرده برخی از آنها را می پذیرفتند، مانند کلینی (م۳۲۹)، ابن الولید (م۳۴۳) و محمد بن علی بن بابویه قمی مشهور به صدوق (م۳۸۱) که نوشته های فقهی این محدثان مجموعه یی از متون روایات بود که به ترتیب موضوعی دسته بندی شده گاه استادان روایات نیز حذف شده بود.

گروه دیگر طرفدار پیروی بی قید و شرط از احادیث بوده، با مبانی اصول فقه و قواعد جرح و تعدیل حدیثی بیگانه و از قوانین استدلال و آداب بحث به کلی بی اطلاع بوده اند. مانند ابوالحسین الناشی و علی بن عبدالله بن وصیف. (م۳۶۶)

مکتب اهل الحدیث در روزگار غیبت صغری اندک اندک بر مراکز علمی و محیط فکری شیعی چیره شد و گرایش عقلی کلامی و فقهی را که بر اجتهاد و استدلال متکی بود بالکل مغلوب ساخت. مرکز علمی قم که در آن هنگام بزرگ ترین و مهم ترین مجمع مذهبی شیعی بود به طور کامل در اختیار این مکتب قرار داشت و فقهای قمی همگی از محدثان و مخالف با هرگونه استدلال و اجتهاد و تفکر عقلانی در جامعه شیعی بوده اند.

ب) مکتب قدیمین؛ یعنی ابن عقیل عمانی و ابن جنید اسکافی هر دو از دانشمندان قرن های سوم و چهارم هستند که نخستین دوره فقه اجتهادی شیعه را به صورت مجموعه یی مدون و مستقل درآوردند. مستقل از حدیث و جدا از آن، لیکن براساس آن و در چارچوب آن به کمک استدلال عقلی و اعمال فکر و اجتهاد و نظر.

ج) مکتب واسطه؛ در همین دوره عده یی از فقیهان صاحب فتوا در مراکز علمی شیعه بوده اند که گرچه مانند قدیمین اجتهاد نمی کرده اند، لیکن از روش محافظه کارانه و مقلدانه و سنت گرای اهل الحدیث نیز پیروی نمی کردند و در مسائل فقهی به نظر و اجتهاد قائل بوده اند. مهم ترین شخصیت های این گرایش علی بن بابویه قمی (م۳۲۹)، ابوالفضل صابونی، جعفربن محمدبن قولویه قمی (م۳۶۹) و محمدبن احمدبن داوودبن علی قمی (م۳۶۸) به شمار می روند.

● مکتب متکلمان

با ظهور قشر جدیدی از متکلمان زبردست در اواخر قرن چهارم مکتب اهل الحدیث که در قرن های سوم و چهارم بر محیط علمی و مراکز فرهنگی شیعه کاملاً چیره شده بود، زیر فشار قرار گرفت و تحت تاثیر انتقادات شدید و کوبنده آنان روز به روز تضعیف شد تا جایی که تقریباً از میان رفت. شخصیت برجسته یی که قهرمان این کار شد، فقیه و متکلم مشهور شیخ مفید مشهور به ابن المعلم (م۴۱۳) است. وی شاگرد استادان هر سه مکتب گذشته بود و لذا با هر سه مکتب فقهی رایج در قرن چهارم آشنایی درست یافته بود. شیخ مفید برای گشودن راه استدلال در کلام و فقه شیعی چاره یی جز انتقاد سخت و خشن از روش اهل الحدیث در برابر خود ندید و عواملی نیز در این راه او را یاری کردند.

وی استاد خود، شیخ صدوق را در چندین اثر به شدت مورد حمله قرار داد. محققان معتقدند کار اهل الحدیث در آن دوره به اندازه یی بالا گرفته بود که مفید برای نجات علمی و فکری شیعه چاره یی جز این روش خشن نداشت.

شریف مرتضی (م۴۳۶) نیز بر محدثان سخت تاخت و همگی محدثان قم را به فساد عقیده و انحراف مذهبی متهم ساخت جز آنکه درباره صدوق روش معتدل در پیش گرفت و حساب او را از دیگران جدا دانست.

اگر چه حملات کوبنده مفید و مرتضی و دیگر متکلمان شیعی در نیمه نخستین قرن پنجم به زوال و انقراض مکتب اهل الحدیث انجامید، لیکن بدان علت که این مکتب مدتی طولانی بر جامعه علمی شیعه حکمفرمایی داشت، تاثیرات بسیاری بر طرز فکر کلی پیروان تشیع بر جای نهاد و به صورت اجزا و عناصر ثابت فکر شیعی درآمد. از جمله فقهای نامدار دیگر این مکتب ابوالصلاح حلبی (م۴۴۷)، سلار دیلمی (م۴۴۸)، ابن براج (م۴۸۱)، ابوالحسن بصروی شاگرد شریف مرتضی و ابوالفتح کراجکی (م۴۴۹) بودند.

حضرت امام رضا(ع) نیز در دوران پربار امامت خود به ترویج فلسفه و کلام و علوم اصیل اسلامی و قرآنی که از پدرانش بدو رسیده بود، دست یازید. در نتیجه نه تنها اصحاب فلسفه های گوناگون محکوم شدند، بلکه دستگاه خلافت را رسوا و اغراض سیاسی آنان را برملا کرد. مامون ناچار به از میان برداشتن امام رضا شد اگرچه تا ۳۰ سال پیش از شهادت امام رضا، مامون و جانشینان او معتصم و الواثق به ترویج فرهنگ استدلالی و تعقلی تظاهر می کردند، اما با خلیفه شدن متوکل در سال ۲۳۳ اوضاع دگرگون و شیوه یی متضاد با شیوه قبل حاکم شد. متوکل از معتزله و مذهب شیعه متنفر بود. قبر امام حسین(ع) و منازل اطراف آن را ویران کرد و امیرالمومنین علی علیه السلام را به استهزا می گرفت و با دشمنان او مجالست می کرد. عقیده خلق قرآن را باطل اعلام داشت و از جدل و بحث و مناظره در آرا و عقاید جلوگیری به عمل می آورد و متخلفان را مورد تعقیب قرار می داد. دستور داد مردم به تقلید بازگردند و سنت و جماعت رواج یابد و شیوخ و محدثان تنها حدیث بگویند. در نتیجه علم کلام و فلسفه و دیگر علوم عقلی به انحطاط گرایید و دانشمندان این رشته ها یا کشته شدند یا گوشه نشینی اختیار کردند. وضع به همین منوال بود تا اینکه در سال ۳۳۴ آل بویه وارد بغداد شدند. آل بویه خود را شیعه می دانستند و ۱۱۳ سال بر بغداد و جهان اسلام حکومت راندند. این دوره که به دوره سوم عباسیان مشهور است از نظر فقه و کلام و فرهنگ دارای ویژگی هایی است که در صفحات قبل ضمن معرفی مکاتب فقهی و کلامی تا شیخ طوسی بیان شد و دیدیم که حاکمیت فرهنگی و علمی در دست شیعه بود. خصلت عقل گرایی شیعه و طبیعت بحث و تحقیق آنان باعث شد فرهنگ عقلی رونق یابد و دانش در همه رشته ها شکوفا شود. نخستین عامل شکوفایی علم قانون تکامل تطور مجتمع و دومین عامل یاری و تشویق مسوولان حکومت است. عامل نخست به مرور فراهم شده بود و کسی را یارای جلوگیری از آن نبود و عامل دوم نیز به وسیله امرای آل بویه و وزیران شان فراهم شد، زیرا خود آنان با گرایش های شیعی که داشتند به درجه بالایی از فکر و فرهنگ رسیده بودند.

● وضع اجتماعی عراق

مجتمع عراق در این دوره به شدت طبقاتی بود. طبقه اول اشراف و زمین داران اقطاعی و سرمایه داران و بازرگانان بزرگ بودند که از همه نعمت ها و رفاه و آسایش برخوردار بودند، در ناز و نعمت می زیستند، مجالس عیش و نوش و لهو و لعب برپا می کردند و ریخت و پاش هایشان در مجالس بزم موضوع واقعی داستان های هزار و یک شب شد. مالیات ها و زکات ها و دیگر درآمدهای کشور در دامن اینان می ریخت. اجاره اقطاع ها - که در دوره آل بویه بیش از هر دوره دیگری رواج داشت و این زمین ها به جای حقوق به فرماندهان ارتش واگذار می شد- نیز یکی از مهم ترین درآمدها بود. کارمندان عالی رتبه و بازرگانان ثروتمند املاکی در اختیار داشتند که عشیره می پرداختند. املاک سلطنتی خلیفه و امیر آل بویه و حاکم بغداد نیز جداگانه بود.

درآمدهای فراوان مستلزم تشکیلاتی وسیع بود لذا برای گردآوری و هزینه کردن آنها دیوان هایی (یا به اصطلاح امروز وزارتخانه هایی) تحت عنوان دیوان اقطاع، دیوان خراج، دیوان اوقاف، دیوان جزیه، دیوان خلافت که وزارت دارایی دربار بود، دیوان ترکات که مالیات بر ارث را جمع آوری می کرد و دیوان زمام که ناظر دخل و خرج های دولت بود، تشکیل شد.

این ثروت ها در جهت شخصی هزینه می شد و بریز و بپاش های خلفا و امرایشان در تاریخ مشهور است و زینت های زنان و کنیزکان شان روی تاریخ را سیاه کرده است.

عضدالدوله (۳۷۲-۳۶۷) به برپایی مجالس انس در بغداد مشهور بود. در مجالس او آوازخوانی کنیزکان و خوانندگان و میوه ها و گل های رنگارنگ و قدح های شراب فراوان وجود داشت. طبقه دوم یا متوسط که از کارمندان عادی، بازرگانان متوسط، صنعتگران، قضات، دانشمندان و ماموران امر به معروف و نهی از منکر یا محتسبان تشکیل می شد، تا اندازه یی از رفاه و ثروت برخوردار بودند ولی چنانکه معمول است این گروه وسیله امنیت و اطمینان و آسایش خاطر طبقه اشراف و وسیله ثروتمندتر شدن آنان می شدند و در واقع عمله جور به شمار می رفتند.

طبقه سوم شامل عموم مردم همچون کشاورزان، خدمتکاران، بردگان و پیشه وران جزء می شدند.

بار سنگین مالیات، باج ها و خراج ها کمر طبقه سوم را شکسته بود. همین مظالم در قرن های چهارم و پنجم طبقه یی به نام «عیاران» ایجاد کردند که روز به روز بر تعداد آنان افزوده می شد و چون خاصان را غرق در ناز و نعمت و فاسد از زیادی ثروت می دیدند و عوام را محروم از حقوق اولیه زندگی می یافتند، فکر عدالت اجتماعی را در سر می پرورانیدند.

سرانجام در سال ۳۶۴ بازار بغداد را به آتش کشیدند و در سال ۳۸۰ بغداد را غارت کردند تا اینکه حاکمان وقت از ترس این عده تنی چند از آنان را به سپاه گیری و فرماندهی و عده یی دیگر را به عنوان ریش سفید و ناظر انتظامی محله ها تعیین کردند و با پیشرفت زمان عده یی از علویان و عباسیان ناراضی از حکومت و خشمگین علیه ثروتمندان دولتی و غیردولتی در صف آنان درآمدند و شعار عدالت دینی دادند.

فساد سیاسی، اقتصادی و اخلاقی پیوسته بغداد را در معرض حوادث سوء و فجایع اجتماعی قرار داد تا اینکه تاتارها در قرن هفتم سررسیده، بغداد را تصرف کردند و بدین فجایع خاتمه دادند. در این دوره در سایه غارت مردم و درآمدهای بی حساب و عواملی که قبلاً برشمرده شد، نهضت علمی و فرهنگی به پیروزی رسید، کتابخانه ها تاسیس شد و مدارس فراوان به وجود آمد. سیدمرتضی در کنار کتابخانه بسیار بزرگ و گرانبهایش مهمانخانه یی برای محققانی که از جاهای دور و نزدیک به بغداد می رفتند بنا نهاده بود تا این افراد با خیال راحت و آرامش خاطر به تحقیق و کسب علم بپردازند و خوابگاه های دانشجویی در کنار مدارس فراوان به وجود آمد.

دانشمندان و قاضیان و ادبیان و شاعران همه ریزه خوار این خوان گسترده بودند. سیدمرتضی دارای ۸۵ پارچه آبادی بود که به عنوان اقطاع آنها را در اختیار داشت و دیگر فقیهان و قاضیان و عالمان و شاعران نیز کم و بیش بهره مند از رفاه و آسایش بودند. این نکته قابل ذکر است که سخنان امیرالمومنین یعنی سرچشمه اصلی فرهنگ شیعه در همین دوره و تحت همین شرایط به وسیله ادیب و شاعر بزرگوار سیدرضی (برادر کوچک سیدمرتضی) گردآوری و تحت عنوان «نهج البلاغه» تدوین شد.

در هر دوره که مشرب کلامی و تعقلی حاکم می شود به نهج البلاغه روی می آورند، چنانکه پس از این دوره با حاکمیت ترکان سلجوقی مجدداً تقلید و حدیث رواج می یابد و تنها در روزهای آخر عباسیان است که وزیر شیعی المستعصم بالله آخرین خلیفه عباسی، ابن علقمی به فکر شرح نهج البلاغه می افتد و ابن ابی الحدید متکلم معتزلی و ادیب بزرگ عرب بدین مهم دست می یازد و در همان دوره یعنی ۲۰ سال بعد نهج البلاغه به وسیله ابن میثم شرح می شود. یک قرن بعد علامه حلی که در دستگاه سلطان محمد خدابنده مغول شیعه شده و اختیارات کاملی دارد به شرح نهج البلاغه اقدام می کند. در زمان صفویان نسخه های فراوانی از روی نهج البلاغه استنساخ می شود لکن از نظر پژوهشگران فاقد ارزش علمی هستند و در دوران بازگشت به قرآن و تعقل و علم به وسیله سیدجمال الدین اسدآبادی است که شاگرد و همکار او مفتی حنفی مصر استاد شیخ محمد عبده به شرح و نشر نهج البلاغه روی می آورد و شگفتا بعد از شهریور ۲۰ در ایران و به سر آمدن دیکتاتوری و خفقان باز هم بازگشت به قرآن و نهج البلاغه به صورت یک نهضت درمی آید.

اما کار آیت الله طالقانی در این میان امتیاز بزرگی بر دیگران دارد که پیش از پایان عصر شب و در اوج طغیان طاغوت بزرگ رضاخان یکه و تنها رهبری نهضت بازگشت به قرآن و نهج البلاغه را برعهده می گیرد. بازگردیم به نیمه دوم قرن پنجم؛ سرانجام فساد بیش از حد آل بویه که پیامد گریزناپذیر رفاه و ثروت و تجمل و خوشگذرانی و ظلم بود به ضعف حکومت و هرج و مرج انجامید و سلجوقیان که در پهنه جهان اسلام به تاخت و تاز مشغول بودند در سال ۴۴۷ بغداد را تصرف کردند و محله دانشگاهی و شیعه نشین کرخ از جمله کتابخانه عظیم و پر ارج سیدمرتضی را ویران کردند و بساط علم و فرهنگ را در هم پیچیدند. به همین مناسبت شیخ طوسی از بغداد به نجف می رود و آن روستای شیعه نشین پیرامون قبر امیرالمومنین را به یک مرکز علمی شیعه تبدیل می کند و سرانجام خود در سال ۴۶۰ پس از بنیاد گذاشتن مکتبی نو در فقه، به عالم باقی می شتابد.

همزمان و پس از سلجوقیان، غزنویان بر جهان اسلام حاکم شدند و اکنون بازمی گردیم به سیر تاریخی فقه و فقها و بیان شرایط و عوالم به وجود آورنده مشرب های فکری.

● پیروان شیخ طوسی

از زمان حیات شیخ الطائفه تا یک قرن پس از مرگ او دوره شاگردان و پیروان او است و در این مدت هیچ کس کار جدیدی عرضه نکرد لذا فقهای این دوره را مقلده می نامند یعنی کسانی که از روش شیخ تقلید می کردند. از جمله آنان ابوعلی طوسی فرزند شیخ (م پس از ۵۱۵)، نظام الدین صهرشتی، علاءالدین حلبی، ابوعلی طبرسی، قطب الدین راوندی(م ۵۷۳)، قطب الدین کیدری بیهقی(زنده در ۵۷۶) و ابن شهر آشوب هستند.

از آن پس عده یی و از جمله ابن ادریس حلی(م ۵۹۸) به نقد آثار شیخ پرداختند و فقه شیعه را از تحجر و جمود خارج ساختند و روح آزاداندیشی و نقد علمی را ایجاد کردند.

● مکتب محقق و علامه

میراث فقهی شیخ الطائفه به رغم وسعت و غنای فرهنگی خود پراکنده و فاقد پختگی و انسجام لازم بود لذا لازم بود فقه شیعه تحول یابد و به شکلی جدید با نظمی اصولی مدون شود. این کار را محقق حلی(م ۶۷۶) نگارنده شرایع الاسلام و کتاب های دیگر به خوبی انجام داد و اعتبار خدشه دار شده فقه شیخ را بدان بازگردانید. شاگرد او علامه حلی(۷۲۶) نیز همین راه را پیمود. مکتب شیخ با اقدامات این دو تن به اوج کمال رسید و شاگردان آنان نیز در همین چارچوب به کار خود ادامه دادند.

● اوضاع سیاسی این دوران

مغول ها از سال ۶۱۵ به طرف غرب سرازیر شدند و در سال ۶۱۸ خراسان را تصرف و ویران کردند و همچنان در جهان اسلام پیش می رفتند، تا اینکه هولاکوخان در سال ۶۵۶ بغداد را گرفت و با کشتن المستعصم بالله به خلافت ۵۲۴ ساله عباسیان خاتمه داد. وزیر و مشیر و همه کاره هولاکوخان خواجه نصیرالدین طوسی شیعه است که دانشمندی ریاضیدان و اهل نجوم و فلسفه و سایر علوم زمان خویش است. شاهان مغول به تدریج اسلام آوردند و در تمدن و فرهنگ ایرانی - اسلامی هضم شدند. ولی مدتی بعد سلطان محمد اولجایتو معروف به خربنده، شیعه و به خدابنده ملقب می شود.

داستان تشیع او جالب است، یکی از زنان سوگلی خود را بر اثر خشم و عصبانیت، طبق فقه اهل سنت سه طلاقه می کند. چون خشمش فرو می نشیند از کار خود پشیمان شده خواستار بازگردانیدن زنش می شود، لیکن هیچ یک از فقهای اهل سنت اجازه نمی دهند بدون استفاده از محلل زن خود را بازگرداند. چون مستاصل می شود به او می گویند که شیعیان سه طلاقه کردن زن در یک مجلس را درست نمی دانند و فقیه بسیار دانایی از شیعیان در حله عراق ساکن است که می تواند مشکل تو را حل کند. سلطان محمد، علامه حلی را با احترام به ایران می آورد و چون مشکلش به دست او حل می شود به مذهب تشیع می گراید و علامه حلی به تدریج همه اختیارات سیاسی، علمی و اقتصادی را به دست می آورد و در سفر و حضر همراه سلطان است. علامه همه تصرفات سلطان در امور مالی و مالکیت و زمین و امثال آنها را به شکل شرعی درمی آورد و خود نیز از قدرت مالی و سیاسی وسیعی برخوردار می شود و سلطان بدون اجازه او هیچ اقدامی نمی کند. در همین قرن است که سربداران علیه مغولان قیام می کنند و شیخ خلیفه فتوا می دهد که دادن خراج به مغول ها حرام است و بالاخره در سال ۷۳۸ تا حدود ۷۹۰ یعنی بیش از ۵۰ سال در قسمتی از خراسان، مازندران و زنجان حکومت شیعی برقرار می کند.

زمینه فقهی و فرهنگ این دوره به وسیله محقق و علامه ایجاد شد و سیاست و اقتصاد آن دنباله سیاست و اقتصاد مغول ها بود لیکن با فرهنگ ایرانی و فقه شیعه به تعدیل گراییده بود.

همین سیاست در دوره ایلخانان ادامه پیدا می کند، لیکن زمینه دیگری که از این به بعد به تدریج ایجاد می شود اختلاف میان سنی و شیعه است. اگرچه این اختلاف ریشه دار و کهنسال بود، لیکن آنچنان در خارج بروز نیافته بود که بعدها و به خصوص در دوره صفویه یافت. این اختلاف که به وسیله علامه در فلسفه و کلام دامن زده شده بود، به وسیله شهید اول در فقه، راه گسترش پیمود و مدتی بعد اساس سیاست صفویان شد.

● مکتب فقهی شهید اول

شیخ طوسی با نوشتن کتاب های مبسوط و خلاف که به اسلوب فقه سنی و بر شالوده آن تدوین شده بود تغییراتی اساسی در شکل و محتوای فقه شیعی پدید آورد.

اما شاگردان محقق حلی به تدریج از این شیوه فاصله گرفتند. از نظر محتوا نیز تا آن هنگام برای آموختن اصول فقه شیعی، آموختن مبانی فقه سنی گامی اساسی بود.

محمدبن مکی مشهور به شهید اول (شهادت در سال ۷۸۶) با تنقیح قواعد و اصول بنیادی فقه شیعی در کتاب القواعد و الفوائد و دیگر آثار خود، این محتوا را نیز تغییر داد و بدان شخصیت و هویت مستقل بخشید. دانشمندان پس از وی تا حدود یک قرن و نیم پیرو مکتب او بودند.

● ظهور صفویه (۱۱۳۵-۹۰۷)

صفویه، چنانکه می دانید، از سلسله دراویشی از فرزندان شیخ صفی و شیخ جنید و شیخ حیدر بودند که خود را سید نامیدند و با ادعای تشیع حکومت را از دست ایلخانان گرفتند و به تمامیت ایران وحدت و استقلال بخشیدند. به هر انگیزه و عاملی که چنین کرده باشند، در آن شرایط تاریخی و در این پهنه جغرافیایی، جز به وسیله تشیع نمی توانستند بدین هدف برسند، زیرا دو رقیب سرسخت چون امپراتوری عثمانی در غرب و ازبک خان شیبانی در شرق با ادعای تسنن قدعلم کرده بودند و تنها انگیزه یی که می توانست اکثریت مردم ایران مرکزی و خراسان را علیه دشمن یا دشمنانی بسیج کند، تشیع بود، اما این انگیزه مورد سوءاستفاده سیاسی شدید شاهان صفوی قرار گرفت و به سود استعمارگران که به تازگی شروع به حرکت به سوی شرق کرده بودند، تمام شد.

فقه دوره صفویه به سه بخش تقسیم می شود؛

الف) مکتب محقق کرکی (م ۹۴۰) که وجه تمایز مکتب فقهی او با دیگران نخست استدلال های قوی او در هر مبحث فقهی و دیگر اجتهاد در مسائل جدیدی است که مورد نیاز حکومت شیعه صفوی است مانند حدود اختیارات فقیه، نماز جمعه، خراج و مقاسمه و نظایر اینها.

حسین بن عبدالصمد عاملی، عبدالعالی کرکی، بهاءالدین عاملی معروف به شیخ بهایی، میرداماد، جمال الدین خوانساری و عده یی دیگر از پیروان او هستند.

ب) مکتب مقدس اردبیلی (م ۹۹۳) که در فقه روشی مستقل و خاص خود داشت و بر فکر و اجتهاد تحلیلی و تدقیقی بدون توجه به آرا و نظرهای پیشینیان متکی بود. گروهی از بهترین فقهای این دوره پیرو روش اردبیلی هستند.

ج ) اخباریان؛ گرچه مکتب اهل حدیث در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم به دست متکلمان شیعی در هم کوبیده شد، لیکن معدودی از هواداران آن در گوشه و کنار باقی بودند، تا اینکه در اوایل قرن یازدهم بار دیگر این مکتب به وسیله محمدامین استرآبادی (م ۱۰۳۶) تجدید حیات یافت. این گرایش اجتهاد و تفکر تعقلی و تحلیلی را در فقه شیعی محکوم و به پیروی از ظواهر احادیث دعوت می کرد. این گرایش کم کم به عراق و بین النهرین نفوذ کرد و به مرور در ایران نیز هوادارانی یافت. اصفهان که بزرگ ترین مرکز علمی شیعه در آن ادوار بود بیشتر در دست اصولیان بود، هر چند مجلسی اول متمایل به اخباری گری بود و مجلسی دوم محمدباقر بن محمدتقی (۱۱۱۰) نگارنده مرآت العقول و بحارالانوار، خود می گوید که روش او حد وسطی بود میان اخباریان و اصولیان. زین الدین بحرانی (م ۱۰۶۴) این گرایش را از ایران به بحرین برد. اخباری گری از دهه های نخستین قرن دوازدهم بر همه مراکز علمی شیعه در ایران و عراق غلبه کرد و چند دهه فقه شیعی را در تصرف انحصاری خود داشت تا اینکه در نیمه دوم این قرن به وسیله وحید بهبهانی به سختی شکست خورد و از ایران و عراق به بحرین عقب نشینی کرد که هنوز هم در آنجا باقی است. از فقهای مشهور اخباری در این دوره ملامحسن فیض کاشانی و یوسف بن احمد بحرانی و محمدبن الحسن الحرالعاملی (م ۱۱۰۴) نگارنده وسایل الشیعه و سیدنعمت الله جزایری (م ۱۱۱۲) و عده یی دیگر هستند.

● مکتب وحید بهبهانی

پس از سال ها حکومت بلامنازع اخباری گری بر فقه شیعی، در نیمه دوم قرن دوازدهم دانشمندی به نام وحید بهبهانی (م ۱۲۰۵) که دارای نبوغ خاص در استدلال و تحلیل و تفکر عقلانی بود بساط مکتب اخباری را درهم پیچید و مکتب خاص خود را به جای آن نشانید. مشخصه اصلی فقه وحید بهبهانی آن است که قواعد اصول فقه را برای نخستین بار به درستی اعمال کرد. از شاگردان مشهور وحید که فقه شیعی را به سوی تکامل پیش بردند می توان از افراد زیر نام برد؛ محمدمهدی بحرالعلوم (م ۱۲۲۸ ه.ق)، شیخ جعفر کاشف الغطاء (م ۱۲۲۸ ه.ق)، ملااحمد نراقی (م ۱۲۴۵ ه.ق)، حجت الاسلام شفتی (م ۱۲۶۰ ه.ق) و محمدحسن بن محمدباقر نجفی (م ۱۲۶۶) نگارنده جواهرالکلام.

● مکتب شیخ انصاری

آخرین تحول اساسی که در فقه شیعی روی داده موجب پیدایش مکتبی نو شد. تحریر و تنقیح اصولی و فقهی و روش بسیار دقیق علمی شیخ مرتضی انصاری (م ۱۲۸۱ ه) بود که چهره فقه شیعه را به کلی دگرگون ساخت. این مکتب تا به امروز همچنان پابرجاست و کتب او مانند رسائل در اصول و مکاسب در فقه، همچنان مورد مراجعه و بحث و تدریس است. مهم ترین شاگردان او حبیب الله رشتی (م ۱۳۱۲ ه)، میرزای شیرازی (م ۱۳۱۲ه)، آخوند خراسانی (م ۱۳۲۹ ه)، محمدکاظم طباطبایی نگارنده عروه الوثقی (م ۱۳۳۷ ه)، شیخ محمدحسن نائینی (م ۱۳۵۵ ه)، شیخ عبدالکریم حائری یزدی (م ۱۳۵۵ ه)، موسس حوزه علمیه قم در عصر جدید، ضیاءالدین عراقی، محمدحسین کمپانی (م ۱۳۶۱ ه)، آقا سیدابوالحسین اصفهانی (م ۱۳۶۵ ه)، آیت الله بروجردی (م ۱۳۸۰ ه) آیت الله حکیم (م ۱۳۹۱ ه) هستند و فقهای معاصر نیز همگی از پیروان روش فقهی شیخ انصاری به شمار می روند.

اوضاع سیاسی دوران صفویه بر اختلاف مذهبی میان شیعه و سنی استوار است و بنیاد شاهنشاهی صفویان و امپراتوری عثمانی بر همین اختلاف بنا نهاده شده است. سرانجام نیز اشرف افغان از همین نقطه ضعف بزرگ استفاده کرده، با گرفتن فتوایی از علمای سنی مبنی بر کافر بودن شیعیان، به عمر حکومت ۲۴۰ ساله صفویان خاتمه داد. اگرچه خودش نیز نتوانست در محیط شیعی ایران بماند و به دست مردی بی فرهنگ و غیرمذهبی و جنگ طلب و کشورگشا مانند نادرقلی افشار از ایران رانده شد و ایران مجدداً زیر پرچم نادر به وحدت بازگشت اما ضربه یی که بر فکر و فرهنگ تعقلی اسلام و به خصوص شیعه خورد، همچنان کاری و کوبنده بود و تا اواسط دوران قاجاریه این وضع ادامه داشت، تا اینکه سیدجمال الدین طلوع کرد و با ترویج فکر بازگشت به قرآن در سراسر جهان به خواب رفته و استعمارزده مسلمانان، راه تفقه واقعی در دین را گشود و همه فقیهان سنی و شیعه را برانگیخت که در طرز فکر و فتوای خود تجدیدنظر کنند.

نخستین فتوای عمیق و موثری که تحت تاثیر سیدجمال الدین و براساس تفقه در دین و قرآن صادر شد، فتوای میرزای شیرازی بزرگ درباره تحریم تنباکو بود. سیدجمال الدین خود در نتیجه تفقه در دین که یکی از شرایط مهم آن شناخت زمان است، در نامه یی که به میرزای شیرازی می نویسد، هم ماهیت استعمار و قراردادهای استعماری را روشن می کند و هم ماهیت مبانی اقتصادی سیستم بورژوازی و سرمایه داری تازه پا گرفته همچون بانک را. شاگردان و پیروان سید از شیخ محمد عبده، مفتی حنفی مصر گرفته تا کواکبی و رشید رضا و رهبران فکری شمال آفریقا و اقبال لاهوری، طالقانی، دکتر شریعتی و مطهری همگی با تفقه در دین و قرآن توانستند هم جهان را بشناسند و هم درهایی از جهان قرآن را به روی مردم فطری و حقیقت جو بگشایند.

دکتر محمدمهدی جعفری

www.balaghat.ir



همچنین مشاهده کنید