جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حضور«گرانت» تضمین کننده پیروزی چلسی نیست


حضور«گرانت» تضمین کننده پیروزی چلسی نیست

حضور «آورام گرانت» در چلسی به عنوان جانشین خوزه مورینیو بدون تردید یکی از بحث برانگیز ترین اتفاقات در چند سال اخیر بوده است

حضور «آورام گرانت» در چلسی به عنوان جانشین خوزه مورینیو بدون تردید یکی از بحث برانگیز ترین اتفاقات در چند سال اخیر بوده است.

بسیاری بر این باورند که حضور گرانت در جمع آبی پوشان لندنی طبق برنامه ای از پیش تعیین شده بوده است. برخی حتی حضور شوچنکو و بالاک را سرآغاز درگیری و اختلاف بین مالک ثروتمند و روس تبار چلسی و مرد پرتغالی استمفوردبریج می دانند. آورام گرانت که فاقد درجه مربیگری معتبر از سوی یوفا است این اتهام را قبول ندارد. وی می گوید: نمی دانم چرا چنین تصوری نسبت به من دارید؟ من هم یک مربی هستم که به عنوان جانشین خوزه انتخاب شده ام این انتخاب هم از سوی آبراموویچ صورت گرفته است. یک روزنامه اسرائیلی در سال ۲۰۰۵ مصاحبه ای با وی انجام داده است. گرانت در آن مصاحبه می گوید: من یک سیاستمدار نیستم.

بعضی اوقات تصمیمات نادرستی می گیرم اما همواره سعی کرده ام وضعیت و جایگاه خود را اصلاح کنم. وی در ادامه این مصاحبه می گوید: من ۲ هفته قبل با آبراموویچ صحبت کردم. او ایده های خوبی برای پیشرفت چلسی داشت من نیز به او قول همکاری دادم. او از من خواست که تیمی را برای مربیگری انتخاب کنم. من نتوانستم در آن لحظه بگویم چلسی، اما رومن متوجه شد و چندی بعد در چلسی مشغول به کار شدم. شاید این مصاحبه سرآغاز حضور مرد اسرائیلی در استمفوردبریج بود. گرانت در آن وقت هدایت هاپوئل را بر عهده داشت وی به دنبال آن بود که با حضور در تیمی مطرح و بزرگ نظیر چلسی بتواند علاوه بر کسب شهرت و افتخار در سطح اروپا حضوری موفق داشته باشد.

گرانت پس از چندی به عنوان یکی از مدیران چلسی در باشگاه مشغول به کار شد در آن وقت بسیاری از تحلیلگران فوتبال حضور گرانت را به عنوان کنترل کننده مورینیو قلمداد کردند. مورینیو هرچند این ادعا را قبول نداشت اما کم کم متوجه دخالت ها و کارشکنی های گرانت در امور مربوط به ترکیب تیم شد. آبراموویچ به دنبال آن بود که با تکیه به ثروت زیاد خود بتواند بازیکنان بزرگی را به لندن بیاورد و از آن فراتر به سبب مالکیت باشگاه بتواند خود ترکیب چلسی را تعیین کند.

وی برای رسیدن به این کار شوچنکو و بالاک را به لندن آورد. این۲ بازیکن طراز اول فوتبال جهان در میلان و بایرن بازی های خوب و فراموش نشدنی به نمایش گذاشتند اما به سبب شیوه خوزه و عدم توجه او به اینکه آنها بازیکنان در نظر وی نبودند نتوانستند در چلسی حضوری موفق همچون حضور در ایتالیا و آلمان داشته باشند. این ۲ پس از نزدیک به یک سال از زمان حضور در انگلستان آن طور که باید و شاید نتوانسته اند با شرایط و فرصت های فوتبال آشنا شوند.

هدایای رئیس برای خوزه بیش از آنکه به کمک تیم بیاید سبب آن شده بود که چلسی تفاوت های زیادی با فصل قبل داشته باشد. تحرک و برپایی همیشگی در چلسی مشاهده نمی شد و مورینیو آن مرد همیشه مغرور جزیره نبود.گرانت از جمله مربیانی است که به جز اسرائیل در جایی دیگر تجربه مربیگری نداشته است. کارنامه نه چندان قابل دفاع این مربی تنها بیانگر یک چیز است و آن اینکه او نمی تواند در چلسی که برای ۲ سال پیاپی به عنوان قهرمانی در لیگ برتر فوتبال انگلستان دست یافته در کسوت یک مربی آن هم جانشین خوزه که کارنامه ای درخشان در پرتغال داشته حضور یابد.

انتخاب او اندکی پس از توافق دوطرفه بین باشگاه و مورینیو حکایت از آن داشت که پروژه برکناری خوزه از قبل طراحی شده بود و این ربطی به تساوی مقابل روزنبرگ در چهارچوب لیگ قهرمانان اروپا نداشت. برکناری خوزه در فصل قبل رقابت های لیگ برتر که وی نتوانست برای سومین بار پیاپی به عنوان قهرمانی دست یابد معقول تر بود. بسیاری از بازیکنان با وجود اینکه اخلاق تند و بعضاً پرخاشگرانه« آقای خاص» رابطه ای بسیار صمیمی با وی داشتند.

بسیاری از بازیکنانی که اکنون در چلسی حضور دارند نظیر دروگبا به واسطه حضور مورینیو و میدان دادن او به استعدادهای قاره سیاه توانستند به چهره ای جهانی و محبوب نزد هواداران این تیم لندنی تبدیل شوند. رابطه خوب و صمیمانه خوزه با بازیکنان به گونه ای بوده است که بسیاری نظیر فرانک لمپارد، جان تری و کاروالیو در اندیشه ترک استمفوردبریج هستند. اگر آمدن گرانت را زلزله در باشگاه بدانیم رفتن بازیکنان کلیدی و تأثیرگذار پس لرزه هایی است که آن زلزله بزرگتر است.

رومن آبراموویچ این نکته را به خوبی می داند و سعی دارد با آوردن مربی مطرح و بزرگ در حد و اندازه های مورینیو بتواند جو را کمی آرام کند. چلسی هم اکنون با توجه به رفتن مورینیو جزو تیم های بالای جدول در لیگ برتر است به علاوه در لیگ قهرمانان اروپا جزو نمایندگان جزیره به شمار می رود. هرچند با مربیانی نظیر مارچلو لیپی ایتالیایی و گاس هیدینگ هلندی صحبت هایی صورت گرفته است اما همه می دانند که هیچ مربی در جهان حتی آلکس فرگوسن نمی تواند در مدتی اندک شرایط تیم را برای رویارویی با تیم های بزرگ آماده کند. شکست چلسی مقابل منچستریونایتد با ۲ گل نشان داد که آورام گرانت و آبراموویچ به تنهایی نمی توانند موفقیت های خوزه را تکرار کنند.

خوزه مربی بود که توانست در کمتر از یک سال نخستین عنوان قهرمانی در ۵۰ سال اخیر را برای باشگاه به ارمغان آورد و هواداران را به آینده امیدوار کند. او آرزوی بزرگی داشت و می خواست تجربه موفق پورتو را در چلسی تکرار کند. در ابتدای حضور در چلسی به سبب شباهت تاکتیکی چلسی و تغییر از دفاع به حمله و بالعکس همگان چلسی را مدل توسعه یافته پورتو می دانستند. اگر پورتو سرمایه نداشت، چلسی داشت اگر پورتو نمی توانست در فصل نقل و انتقالات خوب عمل کند، چلسی می توانست. تفاوتی که پورتو با چلسی داشت آن بود که رئیس باشگاه در کار مربی دخالت نمی کرد.

موفقیت های داخلی برای آبراموویچ ارزش نداشت و او به دنبال فتح اروپا بود. مورینیو نیز چنین ایده ای داشت. مورینیو می دانست که یک شبه فتح اروپا غیرممکن است اما آبراموویچ پول را تنها حلال مشکلات می دانست. این تضاد فکری سبب شد که آن انسجام و هماهنگی ابتدایی رفته رفته کمرنگ و کمرنگ تر شود و چلسی نتواند به آن اهداف از پیش تعیین شده که برای باشگاهی در حد و اندازه چلسی دور از دسترس نبود، دست یابد.

گرانت نمی تواند جانشین مورینیو باشد نه به این دلیل که او مدرک مربیگری معتبر از سوی یوفا ندارد بلکه به آن دلیل که دانش و مهارت هدایت تیمی نظیر چلسی را نداشته است. لیگ برتر جای هنرنمایی بزرگانی است که بتوانند دست به کارهای عظیم بزنند نه مربیانی که خارج از کشور خود مربیگری کرده باشند.