دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دلم از تاریکی ها خسته شده


دلم از تاریکی ها خسته شده

«فرهاد مهراد» را اگر به کسی بگویی و نشناسدش, تا بگویی فرهادِ « جمعه», فرهادِ « شبانه», فرهادِ «مث یه کوه, بلند», فرهادِ« والا پیامدار», فرهادِ « شنبه روز بدی بود» و حتما خواهدش شناخت

● شهریورهزاروسیصد و هشتادو یک

ابرو ابر

وآن اتفاق خیس

آن خواب بی هنگام

که انگار

همه نام های آشنا را

از یاد تو بُرده است

این شهریور که آمده است تا پا به پاییز بگذارد و به فصل زرد بکشاند مان ؛ که آمده است تا چراغ تابستان را خاموش کند و به سوز سرد بنشاند مان ؛ چهارمین شهریوری است که « فرهاد» فریاد گر یکی از پُر اختناق ترین فصل های تاریخ ایران ، صدایش به سردی نشته است.

« فرهادمهراد» را اگر به کسی بگویی و نشناسدش ، تا بگویی فرهادِ « جمعه» ، فرهادِ« شبانه» ، فرهادِ«مث یه کوه، بلند» ، فرهادِ« والا پیامدار»، فرهادِ « شنبه روز بدی بود» و ... حتما" خواهدش شناخت .

چرا که تعطیلی دلگیر کننده و کسالت بار همه جمعه ها در « جمعه» ای که او می خواند و در تکه ملودی دلنشین آن که با سوت می نواخت ، انعکاس دارد. چرا که « شبانه» ی او ، شبانه همه آنهایی است که روز و نور از زندگی اجتماعی شان دور است و با تلخی و خشم یا تأسف و تأثر بدان آگاه اند . چرا که اگر اهل سینمایند و فیلم « رضا موتوری» را دیده اند ، از فضای مرتعش از خزن و گرفتگی صدای فرهاد هنگام جان کندن یک انسان ، برخودلرزیده اند :

« با صدای بی صدا

مث یه کوه ، بلند

مث یه خواب، کوتاه

یه مرد بود ، یه مرد».

می شناسدش تا بگویی فرهادِ« والا پیامدار» ،که آوای او در آن ، آوای عدالتخواهِ هر انسان آزاده است :

« گفتی که یک دیار

هرگز به ظلم و جور

نمی ماند، برپا واستوار».

و می شناسدش آن که پیش تر از زبان او شنیده است : « شنبه روز بدی بود » ؛ که می داند در«هفته خاکستری» اش ، پرده های رنگین کاذب را از روزها کنار می زند و خاکستری بودنشان را و یکنواخت بودنشان را بی رحمانه می نمایاند.

فرهاد، پیش از خواننده بودن ، انسانی فرهیخته بود که درمتن زمانه ای می ایستاد؛ و بیش از آنکه به حنجره تأثیر گذار و منحصر به فرد خود ( که قوت و خستگی را باهم داشت ) متکی باشد، برهوش و شعور خویش اتکاء داشت.

اهل فکر و فلسفه بود و با مطالعه ، ادبیات و شعر زندگی می کرد . و همین خرد ورزی او ، و شعور شعری و درک ادبی اش بود که وقتی سروده ای را بر می گزید و در صدای سخت متفاوت ، خسته و خش دار، بم و با نجابت خود می ریخت و با مکث ها و تاکیدهایی که تنها مختص خودش بود به آوایشان در می آورد ؛ شعر، شاخص می شد و معنایش را به تمامی عرضه می کرد. متفاوت بودن جنس صدا و طنین فرهاد را من از آن می دانم که خودش نیز از جنس دیگری بود .

نگاهی ارزشی و رفتاری اصولی داشت . هنرمندی ژرف اندیش و میهن دوست با نگرشی وسیع و جهانی بود . درعین تلخی و توداری ، آرمانگرایی و انزوا ، سرسختی و سختگیری ، خلوت گزینی و حفظ فاصله با پیرامون ؛ بسیار متواضع و مؤدب ، آرام و با مرام ، دلنشین و احترام برانگیز بود. با آنکه از سیاست و به ویژه ، مُهر خوردگی سیاسی شدیداً پرهیز داشت ، اما نسبت به تعهدات اجتماعی ، فرهنگی ، اخلاقی و هنری ،آن چنان پابند بود که قید و بندهای یک انسان سیاسی درمفهوم متعالی را تداعی می کرد. در دوران ا ختناق سیاسی و ریشه دواندن ابتذال در بسیاری زوایای جامعه ، درونمایه اصلی تمامی آواهای فرهاد ، اعتراض و عصیان آدمی دربرابر مناسبات غلط اجتماعی و سیاست های ناسالم حاکم بر آن بود. به سخن دیگر ، هریک از ترانه های فرهاد ، سرفصلی از حیات تاریخی سرزمین ما به شمار می رود .

با شخصیت پرستی و اسطوره سازی میانه ای ندارم اما با تامل بر راه طی شده فرهاد مهراد ، رازماندگاری الگوهای انسانی برایم تبیین می شود . فرهاد با زندگی اش ، شرافت را پاس داشت و با مرگش ، زندگی را تعریف کرد .

گفتنی است: زنده یاد " فرهاد مهراد" آواز خوان ایرانی ۲۹ دی ماه ۱۳۲۲ هجری شمسی در شهر تهران و به روایتی در شهر بغداد(عراق) به دنیا آمد . پدرش از کارکنان وزارت امور خارجه ایران درعراق بود . بخشی از دوران کودکی فرهاد درعراق سپری شد و همین امر ، موجب آشنایی اولیه او با زبان عربی گردید .

اگر چه به دلایلی تحصیلات خود را پیش از ورود به دانشگاه ناتمام رها کرد ؛ اما ، با زبان انگلیسی آشنا بود و به مطالعه فلسفه ، ادبیات و شعر دلبستگی داشت .

این هنرمند موسیقی ۹ شهریور ۱۳۸۱ درسن ۵۹ سالگی به دلیل بیماری در کشور فرانسه درگذشت و در آرامگاه « تیه » همان کشور به خاک سپرد شد .

فهیمه غنی نژاد