جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نبرد سینمایی در آن سوی مرزها


نبرد سینمایی در آن سوی مرزها

حضور جهانی سینمای ایران و حضور سینمای جهان در ایران, دو موضوعی هستند که در عرصه فرهنگی کشور ما همواره به عنوان «مسئله» مطرح بوده اند

حضور جهانی سینمای ایران و حضور سینمای جهان در ایران، دو موضوعی هستند که در عرصه فرهنگی کشور ما همواره به عنوان «مسئله» مطرح بوده اند. با گذشت بیش از ۳۰ سال از بحث و چالش با این مسائل و با وجود تجربیات و فراز و نشیب های فراوان، هنوز هم به سیاست و استراتژی روشن و موثری برای کنار آمدن با این دو مسئله نرسیده ایم.

از یک طرف لازم است که فیلم های ایرانی در سایر کشورها به نمایش درآیند. هر چند که این اتفاق طی سال های گذشته به طور کم و بیش - عمدتا از طریق جشنواره ها - رخ داده است. اما اینکه چه فیلم هایی و برای کدام مخاطب بین المللی برگزیده شوند و از چه مجراهایی به این مخاطب ها برسند، پرسش هایی هستند که پاسخ به آنها می تواند مسئله جهانی شدن سینمای ایران را حل کند.

از طرف دیگر فیلم های خارجی در داخل کشور متقاضیانی دارند و این هم یک مسئله متفاوت است که چه فیلم هایی و از مسیر چه مجراهایی باید به نظر هموطنانمان برسند.

این ورود و خروج سینمایی هیچ گاه پایاپای و موازی نبوده است. نمی توان حجم ورود - بخوانید هجوم - فیلم های خارجی و به ویژه هالیوودی به ایران را با میزان عرض اندام فیلم های ایرانی در سایر ملل جهان مقایسه کرد.

به همین دلایل، امروز هر دو مسئله در محافل سینمایی و به خصوص نزد مراجع مسئول و تصمیم گیرنده، هدف بحث و اجرا قرار گرفته اند. یکی از تصمیم های جدید که البته هنوز اجرایی نشده، طرح اکران فیلم های خارجی است. بر اساس این طرح، بین ۱۵ تا ۲۰ درصد از فضای مراکز نمایش فیلم در ایران، به آثار خارجی اختصاص خواهد یافت.

اما اگر نیک بنگریم، اساسا چنین برنامه ای فاقد ضرورت است. چرا که فیلم های خارجی و به خصوص آمریکایی از هر منفذی خودشان را به ما تحمیل کرده اند.

مخاطب ایرانی با روش های بسیار ساده تر و ارزان تری در حال دریافت این فیلم هاست. صدا و سیما، شبکه نمایش خانگی، شبکه قاچاق فیلم، کانال های ماهواره ای، سایت های اینترنتی و ... در تمام طول شبانه روز و به طور دائم، فیلم های خارجی را با حداقل هزینه ممکن در دسترس مردم ایران قرار می دهند. غربی ها و به طور خاص آمریکایی ها، برخلاف ما، منتظر جذب جشنواره ها یا خرید موسسات سینمایی قانونی و رسمی نمی مانند. چون اساساً اهداف فرهنگی جزو اولویت های واپسین آنهاست. اهداف تجاری و سیاسی برای دستگاه های فرهنگی و رسانه ای غربی از جمله آمریکا اولی تر است. وقتی هدف، تهاجم و زدن ریشه های سایرین باشد، به تبع، روش ها نیز تهاجمی می شود. به همین دلیل است که درست همزمان با اکران فیلم های هالیوودی در سینماهای آمریکای شمالی، نسخه های قاچاق آنها در پیاده روهای تهران هم عرضه می شود!

بنابراین، نمایش فیلم های خارجی در سینماهای ایران، یک کار زائد و اضافه محسوب می شود. چون همان طور که شرح داده شد، اصلا نیاز آن احساس نمی شود. مگر اینکه هدف، رونق اقتصادی تالارهای نمایش فیلم باشد که آن هم بعید به نظر می رسد. اگر هم قرار به اجرای این طرح باشد، بهتر است فیم های جریان های متفاوت و غیر هالیوودی در دستور نمایش قرار گیرند. فیلم هایی که با فرهنگ و هویت جامعه ما تناسب بیشتری دارند و شبکه قاچاق، آنها را کمتر در اختیار دستفروش ها قرار می دهند.

اما آنچه امروز اهمیت فوق العاده ای برای فرهنگ و سینمای ما دارد حضور جهانی محصولات سینمای ایران است. اتفاقی که تا به حال بیشتر در قالب جشنواره رخ داده است؛ که برخی از جشنواره های خارجی هر سال تعدادی از فیلم های ایرانی را برگزیده، نمایش داده و گاهی نیز جوایزی را به این فیلم ها اعطا می کنند. این در حالی است که شرکت در جشنواره ها نشانه جهانی شدن نیست. زیرا مخاطب جشنواره ها بسیار اندک و محدود به قلیلی از نخبگان و خواص است و مردم عادی کمتر در این گونه همایش ها مشاهده می شوند. وقتی می توان سینمای ایران را جهانی دانست که مخاطب فیلم های ما عموم مردم یا به تعبیری توده های ساکن در سایر کشورها باشد.

گرچه مدتی است برخی فیلم های ساخته شده به وسیله فیلمسازان ایرانی امکان اکران در سینماهای غرب را یافته اند، اما این استثناها را نیز نمی توان گویای حضور جهانی فرهنگ و سینمای کشورمان به حساب آورد. به عنوان مثال، فیلم «کپی برابر اصل» به کارگردانی عباس کیارستمی اصلا یک فیلم ایرانی محسوب نمی شود، اگرچه سازنده آن ملیت ایرانی دارد. چون این فیلم نه محصول سینمای ماست و نه بازتاب دهنده هویت و ملیت ایرانی. همچنین نمایش فیلم «جدایی نادر از سیمین» درکشورهای مغرب و مشرق زمین را نمی توان نمود حضور جهانی سینمای ایران دانست. چرا که این فیلم - خواسته یا ناخواسته - در راستای منافع و سیاست های دولت های غربی قرار دارد و تصویری نزدیک به آنچه این دولت ها می خواهند از کشور و مردم ایران نمایش می دهد. وقتی فیلم های به شدت سخیف و ضعیفی چون «روزهای سبز» صرفا به خاطر جهت گیری سیاسی خاص، در جشنواره های به ظاهر معتبر غربی تحسین می شوند و جایزه می گیرند، اکران عمومی «جدایی نادر از سیمین» هم عجیب نیست. اگر به قوت سینمایی و هنری باشد، مطمئنا ارزش های هنری و انسانی فیلمی چون «طلا و مس» بسیار بیشتر است. اما طبیعی است؛ فیلمی که جامعه ایرانی را بن بست، تاریک و دشوار معرفی می کند، بیشتر با استقبال غربی ها مواجه می شود.

در شرایطی که نظام توزیع و نمایش فیلم در غرب، منحصر به اقلیت سرمایه دار و ظالم حاکم بر جهان است، نمی توان انتظار داشت که فیلم های به معنی واقعی «ایرانی» را در سینماهای خود نمایش دهند. اینکه دستگاه های فرهنگی و رسانه ای وابسته به دولت های متخاصم با مردم ایران، در راستای منافع و سیاست های ضد بشری خود، مبلغ و مروج یک فیلم باشند نه تنها برای کشور ما یک توفیق نیست که نمود عینی شکست و عقب نشینی فرهنگی است. چطور می توان علاقه رئیس یک دولت استعمارگر و جنگ طلب به فیلمی ایرانی را نشانه افتخار و پیروزی دانست؟

در این شرایط، نمی توان دست روی دست گذاشت و منفعلانه و ناامیدانه وضعیت بغرنج و پر تنگنای موجود را نظاره کرد. می توان و باید این وضعیت را بر هم زد و در هم شکست.

برای شکستن وضع موجود و میسر کردن حضور جهانی سینمای ایران، دو راه پیش روی ما قرار دارد.

راه اول، بازاریابی برای فیلم های ایرانی در کشورهایی است که از نظر فرهنگی و سیاسی به ما نزدیک تر هستند. این بازار در کشورهایی که از شاخصه های فرهنگ پارسی برخوردارند، به طور بالقوه فراهم است. کشورهایی مثل تاجیکستان، افغانستان، عراق و چون این کشورها توانایی تولید فیلم خوب که در ضمن با فرهنگ و زیست-بوم آنها تطبیق داشته باشد را ندارند. به همین دلیل فیلم های خوب ایرانی، خوراک مردم این سرزمین هاست.

پس از آن، نوبت به کشورهای دوست با ایران می رسد. خوشبختانه و به کوری چشم دولت های اهریمنی، با بالا رفتن آگاهی و به خصوص دامن گرفتن بیداری اسلامی ، حکومت های همسو با ایران در جهان، روز به روز در حال افزایش است. ظهور دولت های ضد غربی و مستقل به خصوص در مناطقی چون خاورمیانه، آمریکای لاتین و آفریقا، همان طور که برای سیاست خارجی ما خوشایند است، بازار بسیار خوبی هم برای محصولات فرهنگی و سینمایی ایران هستند. می توان با مراوده و معامله با این دولت ها، زمینه را برای اکران برخی از فیلم هایی که قابلیت برقراری ارتباط با مخاطب خارجی را دارند فراهم کرد. البته نکته بسیار مهم این است که باید فیلم هایی ساخته شود که ضمن داشتن مضامین استراتژیک و ملی، جاذبه لازم برای مخاطب عام جهانی را نیز داشته باشند. مثل مجموعه فیلم های «دره گرگ ها» محصول ترکیه که هم قدرت جذب مخاطب دارند و هم محتوایی همسو با منافع دولت کنونی ترکیه را در جهان منتشر می کنند. اگر بتوانیم چنین آثاری را تولید کنیم، دیگر نیازی به رایزنی با دستگاه های فرهنگی و سینمایی آن کشورها نخواهد بود. بلکه خود آنها متقاضی فیلم های ما می شوند.

در صورت عملیاتی کردن چنین برنامه ای، به گونه ای که سینماهای تعدادی از کشورهای جهان به طور دائم و ثابت فیلم ایرانی نمایش دهند، خود به خود نزد غربی ها نیز نوعی کنجکاوی درباره این نوع فیلم ها به وجود خواهد آمد. در آن وضعیت، دولت های غربی حتی اگر بخواهند هم نمی توانند در مقابل آثار ایرانی مقاومت کنند.

پس از اجرای راه اول، زمینه برای راهکار دوم هم فراهم می شود. همان طور که هالیوودی ها به جای تعامل و عرضه محصولات خود، آثارشان را به جامعه ما تحمیل می کنند، ما نیز باید چنین روشی را درباره خود آنها به کار ببریم. همچنان که ما تجربه هجوم فرهنگی پارتیزانی و چریکی به سایر کشورها را داشته ایم. به خوبی به یاد داریم که در زمان پخش سریال «یوسف پیامبر(ع)» تصاویر آن از آنتن سیمای جمهوری اسلامی ضبط شده و دیسک های آن بین مردم بعضی از کشورها دست به دست می شد. این اتفاق درباره «مختارنامه» هم رخ داد. با آغاز پخش این سریال، به ماموران امنیتی در عربستان سعودی آماده باش داده شده بود که با تکثیر این سریال ایرانی بین جوانان انقلابی عرب برخورد شود!

دستگاه فرهنگی و رسانه ای کشور ما باید زمینه ای را فراهم کند که اگر از مسیر قانونی و متداول نمی تواند آثار خود را به مخاطب غربی برساند، از روش های دیگر استفاده کند. همان روش هایی که غربی ها نیز به کار می برند. هرچند در آن کشورها، برخلاف ما، حساسیت بسیار زیادی در این مورد وجود دارد. شاید برخی مسئولان فرهنگی ما نسبت به تهاجم محصولات فرهنگی و رسانه ای دولت های غربی چندان نگران نباشند، اما دولت های غربی برخورد سرکوب گرانه ای با فیلم های ایرانی خواهند داشت. مثل این واقعیت که در آمریکا، دریافت و تماشای شبکه تلویزیونی «المنار» وابسته به مقاومت مردم لبنان، با ۱۵ سال زندان برابر است. در این صورت ، با این روش می توان هزینه های بالایی را هم به دولت های جنگ طلب و جهانخوار وارد کرد.

آرش فهیم