دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

معرفت ناب و سایه تفکیک


معرفت ناب و سایه تفکیک

در میان آثار منسوبین به نحله فکری تفکیک, مطالب مختلفی است که برخی از آن ها با فضای بحث کنونی تناسب زیادی ندارد چراکه آن چه در این نوشتار بر آن تأکید می شود, لزوم توجه به عقل به عنوان منبع معرفت دینی است و لذا دفاع از فلسفه به عنوان یک رشته خاص, هدف این وجیزه نیست تا تمام نقدها و مباحثی که در رد فلسفه نگاشته شده است, به بحث گذارده شود

در میان آثار منسوبین به نحله فکری تفکیک، مطالب مختلفی است که برخی از آن‎ها با فضای بحث کنونی تناسب زیادی ندارد. چراکه آن‎چه در این نوشتار بر آن تأکید می‎شود، لزوم توجه به عقل به‎عنوان منبع معرفت دینی است و لذا دفاع از فلسفه به‎عنوان یک رشته خاص، هدف این وجیزه نیست تا تمام نقدها و مباحثی که در رد فلسفه نگاشته شده است، به بحث گذارده شود.

مدعیات مکتب تفکیک در خصوص جایگاه معرفت عقلی در فهم دین در میان منتسبین به نظریه تفکیک تشتت آرا وجود دارد. تقریر معتدل از مکتب تفکیک که به‎زودی به آن اشاره می‎کنیم، منزلت عقل را انکار نمی‎کند، ولی خواهان آن است که در حوزه فهم کتاب و سنت از دستاوردهای این علوم و معارف استفاده نشود و خلوص تفسیر و قرآن و روایات محفوظ بماند. البته در میان متقدمان داعیه تفکیک، مطالبی به چشم می‎خورد که گویا از اساس به دانش عقلی اعتراض دارند. این قسم تفکیک که مبتنی بر مبانی غیرمتعارف فراوانی است، از مادیت روح گرفته تا نفی علیت و سنخیت علت و معلول، که اساسا باب هرگونه مباحثه علمی را سد می‎کند، از بحث کنونی فاصله زیادی دارد. ‎‎لکن تقریر ملایمی از مکتب تفکیک اخیرا رواج پیداکرده که فاقد جهات مناقشه‎برانگیز است. مدعیان این تقریر از تفکیک، به چند مطلب اشاره می‎کنند:

الف) ما با فلسفه مخالف نیستیم. باید به فلسفه اشتغال ورزید؛ لیکن نه همه‎کس، بلکه افراد مستعد، مهذب و دین‎باور باید برای فراگیری آن همت کنند.

ب) باید مرزها را جدا کرد و وحی را از مشوب شدن به این علوم محفوظ داشت؛ زیرا وحی معصوم است و علوم بشری خطابردار. دغدغه آنان این است که دخالت دادن شهود عرفانی و مطالب فلسفی در فهم کتاب و سنت به تأویل ناصواب آیات و روایات می‎انجامد.

ج) دلیل مهم مدافعان لزوم تفکیک آن است که وحی معصوم است، انبیا و ائمه نیز معصوم‎اند، در حالی‎که نه عرفان و فلسفه مصون‎اند و نه عارف و فیلسوف. پس درآمیختن این دو مجاز نیست.

د) دلیل دیگری که از اثنای کلمات ایشان درباره لزوم تفکیک استفاده می‎شود، تأکید بر مواجهه خالی‎الذهن با کتاب و سنت است. به این بیان که وحی، حق خالص است و تنها فهمی معتبر است که ادراکی بی‎شایبه از این کلام ناب باشد. طبق این تقریر از مکتب تفکیک، عقل صرفا مفتاح دین است؛ نه آن‎که افزون بر مفتاح بودن، نقش مصباح را نیز برعهده داشته باشد. بنابراین عقل در اثبات وجود خدا و صفات او و ضرورت نبوت و لزوم وحی و مانند آن که پایه دین هستند، مفید است، اما برهان عقلی زمانی که بشر را به آستانه وحی رسانید، دیگر سهمی برعهده ندارد و باید مانند کلید کنار نهاده شود. اکنون به بررسی موارد مذکور می‎پردازیم. وحی ناب و خلوص فهم این‎که وحی، حق خالص است، امری برهانی و اتفاقی است. این نکته نیز که علوم بشری درآمیخته با خطاست نیز جای تردید ندارد.

اما سخن این است که آن‎چه در دسترس بشر است، الفاظ وحی است نه معانی آن. پس فهم بشر عادی از وحی به هر شکل باشد، فهم حق محض نیست؛ گاه به معنای واقعی وحی اصابه می‎کند و گاه به خطا می‎رود. هرگز چنین نیست که فهم بشر از آیات و روایات مانند فهم معصومین باشد. آن‎ها به حقیقت وحی دسترسی دارند، در حالی‎که بشر عادی تنها از طریق الفاظ وحی دسترسی مجتهدانه به‎معنای وحی دارد که قد یصیب و قد یخطیء. بنابراین این‎که وحی، حق محض است، ارتباطی منطقی با مدعای تفکیک ندارد. چراکه وقتی تماس بشر عادی با نقل وحی معصومان است، فهم و تفسیر او از آن‎ها طبعا بشری و آمیخته با خطاست. پس چه مزیتی برای فهم کتاب و سنت نسبت به فهم عقلایی و شهودی اثبات شد تا توصیه به تفکیک روا باشد؟ مسئله مواجهه خالی‎الذهن با متون دینی، از مباحث مهمی است که در فن هرمنوتیک درباره آن بسیار بحث می‎شود. واقعیت این است که در بسیاری موارد، تأثیر باورها و اعتقادات قبلی مفسر- اگرچه ناآگاهانه - در فهم او تأثیر می‎گذارد، پس برعهده مفسر است که ذهن خود را از دخالت‎های ناروای باورها و معتقدات خود عاری سازد؛ اما چنین نیست که بتوان ذهن را از همه آگاهی‎ها و دانش‎ها تهی کرد. زیرا بسیاری از معارف جزو سرمایه‎های اولیه امکان فهم درست و صایب متن دینی است. جداکردن مرز اصطلاحات، از یک‎سو و عدم تحمیل رأی خرد بر متن دینی که تفسیر به رأی است از سوی دیگر، کاملا سخن حقی است. فلسفه و کلام مانند علوم دیگر، اصطلاحات خاص خود را دارند و صحیح نیست که این اصطلاحات بر یکدیگر و بر کتاب و سنت تحمیل شوند، اما این امر نباید به‎معنای نادیده گرفتن معرفت یقینی یا اطمینان آور (عقل تجربی یا تجریدی) که خود حجت شرعی است، تفسیر شود.

علاوه‎براین، خالی کردن ذهن از معارف بشری، مطلوب مدعیات تفکیک را که دستیابی به فهم ناب کتاب و سنت است، تأمین نمی‎کند. شاهدش این است که اخباری‎ها و نیز مدافعان تفکیک که این کار را صورت داده‎اند، در عمل به اختلاف‎نظر در تفسیر کتاب و سنت مبتلا هستند و چنین نیست که موضع تدافعی آنان نسبت به معارف فلسفی و عقلی، فهم یکسان و بی‎اختلافی از کتاب و سنت را برای آن‎ها به ارمغان آورده باشد. اختلاف فهم در علوم نقلی در سطور بالا ذکرشد که یکی از دلایل لزوم تفکیک آن است که علم بشر عادی که خطاپذیر است، موجب افکار متشتت خواهدشد؛ ولی مراجعه به مسیر هدایت الهی که متبلور در وحی است، این آفات را درپی ندارد. باید یادآوری کرد که همان‎طورکه گفته شد میان خود «وحی» و «نقل وحی» تفاوت است و لذا چنان‎چه دیگر منابع معرفتی، نظیر فلسفه و عرفان را رها کنیم و به سراغ کتاب و سنت برویم، باز هم از خطا و اختلاف در فهم مصون نیستیم. اگر مروری گذرا به تاریخ فقه و تفسیر داشته باشیم، درمی‎یابیم که میان بزرگان هریک از این شاخه‎ها چه اندازه اختلاف‎نظر و تکثر ادراک از کتاب و سنت وجود دارد. برای مثال، شیخ صدوق و شیخ مفید هردو از اعاظم علمای شیعه هستند و انس وافری با روایات اهل بیت دارند.

شیخ صدوق کتاب «اعتقادات» را نوشت و با طرح قریب صد مسئله، اعتقادات شیعه را بیان کرد. شیخ مفید در کتاب «تصحیح‎الاعتقاد» در بسیاری از موارد، آن‎چه را شیخ صدوق به‎عنوان اعتقاد شیعه بیان می‎کند، مخدوش می‎داند و جالب آن‎که هردو بزرگوار به روایات معصومان تمسک می‎کنند؛ نه این‎که مثلا شیخ صدوق مشرب روایی داشته باشد و شیخ مفید مشرب فلسفی، بلکه اختلافشان در استنباط مطالب روایات است. نمونه آشکاری از این اختلاف شدید در مسایل صرفا فقهی، در قضیه نماز جمعه است که با استفاده از آیه شریفه سوره جمعه به ضمیمه روایات مربوط به آن، بعضی وجوب تعیینی نماز جمعه را فهمیده‎اند، برخی حرمت آن در عصر غیبت، بعضی وجوب تخییری با احتیاط وجوبی در خواندن نماز ظهر و عده‎ای دیگر وجوب تخییری به همراه احتیاط استحبابی در خواندن نماز ظهر و برخی نیز وجوب تخییری نماز جمعه بدون احتیاط در ضمیمه نمودن چهار رکعت را درک کرده‎اند. غرض این‎که وقتی بزرگی مانند شیخ طوسی در کتاب «عده‎الاصول» می‎گوید که اختلاف میان اصحاب ما در مسایل فقهی بیشتر از اختلاف فتاوی ائمه اهل سنت است، دیگر چه جای این گفت‎وگوست که معرفت ناب در سایه تفکیک کتاب و سنت از عقل فراهم می‎آید و طریق معرفت، مراجعه خالی‎الذهن به کتاب و سنت است. همگامی عقل و نقل با توجه به مطالب پیش‎گفته، باید دوباره خاطر نشان کرد که مقصود از منبع بودن عقل درکنار نقل آن نیست که عقل بشری را هم‎رتبه معانی وحیانی بشناسیم، زیرا این منطقه ممنوعه، یعنی وحی معصومانه نسبت به عالمان غیرمعصوم همیشه ممنوعه است.

ما دسترسی به وحی محض نداریم و آن‎چه سهم ماست، الفاظ وحی است که مانند دیگر فهم‎های بشری، خطاپذیر است. پس دغدغه مکتب تفکیک بر عدم خلط مرزهای وحی و دیگر منابع معرفتی، محفوظ و رعایت شده است. وحدت مضمون را باید در محور عقل و نقل جست‎وجو کرد نه عقل و وحی. آن‎چه به‎عنوان هماهنگی تفکیک‎ناپذیر مطرح است، مسئله عقل و نقل است که تولیت یکی به عهده فلسفه و کلام و نظیر آن است و تصدی دیگری به عهده فقه، تفسیر، حدیث و امثال آن. شواهد بسیاری داریم که در روایات و ادله نقلی، همان مطلبی که توسط حکیمان و فیلسوفان برهانی شده، آمده است؛ یعنی عقل و نقل کاملا با هم در اصول و مبانی همسو و هماهنگ هستند. در این‎جا سخن گفتن از تفکیک چه معنایی دارد و چرا اساسا باید این دو را که هم‎آهنگ سخن می‎گویند، از هم تفکیک کرد؟ نمونه‎های این هماهنگی(بین عقل و نقل) فراوان است و ذکر تمامی موارد آن در این مقال نمی‎گنجد لیکن به‎عنوان نمونه می‎توان به خطبه ۱۸۵ نهج البلاغه اشاره نمود. آن‎جا که می‎فرماید: «و هل یکون بناء من غیر بان؟» این مضمون(یعنی اثر، مؤثر می‎خواهد و بدون مؤثر محقق نمی‎شود) که اساس استدلال فوق است، از گذشته‎های دور مورد تأکید حکما و فلاسفه بوده و اساس استدلال‎های فراوانی قرارگرفته است.

حال اگر آن را امیرمؤمنان فرمود، وحی می‎شود و اگر بر زبان فیلسوفی جاری شد، مطلبی بشری است که باید آن را از حوزه معارف دینی منفک کرد؟! حقیقت این است که هردو تعبیر فوق، افاضه حضرت حق است، ولی یکی از طریق عقل ارایه می‎شود و ماألهمه‎ا... است، و دیگری در قالب نقل بیان می‎شود و ماأنزله‎ا... است. به‎علاوه حضرات اصولیین و فقها در فن شریف فقه و اصول، بارها عقل را در کنار نقل می‎نشانند، پس چرا در باب اعتقادات، عقل باید از نقل تفکیک شود؟ تفسیر، تطبیق و تأویل دلیل دیگری که بر لزوم تفکیک ذکر می‎شود، لزوم خالص‎سازی معارف قرآنی و حقایق آسمانی از التقاط و تأویل است.

نقطه مشترک تفکیکی‎ها این است که معرفت فلسفی یا شهود عرفانی نباید ابزار فهم قرآن و سنت شود، چون این امر ما را گرفتار تأویل می‎کند. به عقیده آنان، تأویل‎گرایی محصول حدیث‎شناسی غلط فلاسفه و عرفاست. عارفی که شعوری یافته است به جای آن‎که این ادراک را به قرآن و سنت عرضه کند و صحت آن را بسنجد، اقدام به تأویل آیه و حدیث و تطبیق آن بر ادراک خویش می‎کند. در میان کتاب‎های مشتمل بر تأویل عرفانی، شاید شاخص‎ترین آن‎ها کتاب «تأویلات» ملاعبدالرزاق کاشانی است که به اشتباه به تفسیر ابن‎عربی مشهور و چاپ شده است. او در مقدمه همین کتاب تصریح می‎کند که آن‎چه در تأویل برخی آیات گفته‎ایم، به این معنا نیست که بخواهیم مفهوم آیه را تعیین کنیم و بگوییم همین است و بس؛ بلکه مراد آن است که لایه‎های معنایی طبقات دوم و سوم و چهارم آیه این معنا را هم می‎تواند تحمل کند.

مبادا کسی خیال کند که تأویل همان تفسیر است و آن‎چه به‎عنوان تأویل ذکر شده، معنای ظاهری و تفسیری آیه است تا مشمول روایت «من فسر به رأیه آیه من کتاب‎ا... فقد کفر» شود. در صورتی که تأویل مربوط به مرحله معنای ظاهری آیات باشد، سخن اهل تفکیک کاملا موجه است، اما حال که خود اهل معرفت تصریح می‎کنند که این تأویلات از سنخ تطبیق است نه تفسیر و مربوط به تحمل لایه‎های نهانی آیه نسبت به این مضامین است و هرگز ربطی به تفسیر کتاب و سنت ندارد، دیگر مجالی برای این‎که از تفکیک سخن به میان آید، نخواهد بود. نکته دیگر این‎که ریشه این قبیل تأویلات در خود روایات معصومان است. بنابراین عده‎ای اهل این امور هستند و توان آن را دارند که چنین تطبیقاتی را صورت دهند و ریشه آن نیز در خود روایات ماست؛ اما این امر به بحث کنونی که حجتیت عقل درکنار نقل است، ارتباطی ندارد، زیرا محور بحث فعلی حجت شرعی بودن عقل در کنار معانی مستنبط از کتاب و سنت است و تأویل بر فرض صحت و درستی آن مربوط به تطبیق باطنی است، نه تفسیر معانی کتاب و سنت و کاملا از حریم بحث کنونی به لحاظ موضوع، محمول، هدف و ارزش جداست.

نویسنده: محمدعلی - عبداللهی

منبع: ماهنامه - پنجره - ۱۳۸۸ - شماره ۷