پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
روستاهای ما نیز متجدد شده اند
چرا مساله مدرنیته را از زاویه مردمنگارانه مورد توجه قرار دادهاید و این چه تمایزی با پژوهشهای دیگر دارد؟ کتاب مدرن شدن فرهنگ مجموعهای از چند مطالعه موردی درباره فرآیند تحول فرهنگی جامعه معاصر ایران است. در این زمینه طی دهههای اخیر مطالعات گسترده و گفتوگوهای فراوانی صورت گرفته است و محققان حوزههای مختلف ادبی، هنری، فلسفی، جامعهشناسی، تاریخی و رشتههای مختلف دانشگاهی، هر کدام در قلمرو معینی بحث کردهاند اما در مجموع در خصوص بحثهایی که درباره فرآیندهای تحول فرهنگ در جامعه ایران صورت گرفته کاستیهایی وجود دارد که به دلیل این کاستیها نتوانستهایم خودآگاهی همگانی و در عین حال دانشگاهی درباره تحول فرهنگ جامعه ایران معاصر به وجود آوریم. این کاستیها عبارتند از اینکه اولا گفتمان تجدد در ایران معطوف به همه جوانب تحول فرهنگی در جامعه ما نیست.
ثانیا، زبان این گفتمان نخبهگرایانه است. گفتمان تجدد در ایران اغلب یا جنبه انتزاعی دارد یا جنبه نمادین، به این معنا که روایت تجدد در ایران اغلب یا با زبان انتزاعی فلسفی و جامعه شناختی یا با زبان سمبلیک هنری و ادبی بازنمایی شده است اما به ندرت این تحول با زبان انسانشناسان به نحو تحلیلی و در عین حال مبتنی بر توصیف غنی، مطرح شده است.
در این کتاب تلاش شده بحث دگرگونی و تحول شیوه زندگی، ارزشها، باورها، سبک زندگی، کیفیت زندگی و دگرگونی نهادهای اجتماعی در جامعه ایران براساس رویکرد <مردمنگارانه> توصیف و تشریح شود. این رویکرد کمک میکند فرآیند تحول فرهنگی در جامعه ایران را نشان دهیم نه اینکه آن را انتزاع کنیم. برای مثال سعی کردهام نشان دهم که چگونه <مسجد> به مثابه یک نهاد مذهبی در فرآیند تحول فرهنگی - مدرنیته- دستخوش تغییراتی شده است که این تغییرات هم شامل تغییرات معماری، ساختمان و مصالح و وجوه سخت این نهاد است و هم درباره وجوه نرم شامل سازمان اجتماعی مسجد و کارکردهای آن در جامعه.
▪ بخشی از مطالعات شما معطوف به روستاهای ایران است. این نوع تحقیق چه کمکی به شناخت مدرنیته میکند؟
ـ حوزههایی از فرهنگ ایران وجود دارد که در بحثهای جامعهشناسی، فلسفی، ادبی، هنری و در حوزه تحول فرهنگی و تجدد کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. برای مثال، باورهای عامیانه و فرهنگ مردم به طور کلی از قلمروی مطالعات تجدد بیرون مانده است، زیرا روشنفکران و محققان ایران اغلب باورهای عامیانه را جزو امور نامعقول (خرافات) و پارهای از سنت میدانند. همچنین روستا در گفتمان تجدد یا مطالعات تجدد ایرانی به ندرت بررسی شده و مورد توجه قرار گرفته است، زیرا روستانشینی نیز مانند فرهنگ مردم امری سنتی و خارج از قلمروی مدرنیته شناخته شده است. من تلاش کردم این حوزهها را در کانون توجه قرار دهم و نشان دهم که میتوانیم از منظر سنت و تجدد به این موضوعات نگاه کنیم.
دلیل توجه من به روستا، اهمیت و جایگاه شیوه روستانشینی در فرهنگ ایرانی و تحولات این شیوه زندگی در دوران معاصر است. روستانشینی شیوه غالب زندگی در جامعه ایران از چندین هزار سال تا چهل، پنجاه سال قبل بوده و هنوز هم ۵/۲۲ میلیون نفر جمعیت ایران در روستاها زندگی میکنند. به علاوه جمعیتی که از روستاها به شهرها مهاجرت کردهاند، جمعیت قابل توجهی هستند و بسیاری از آنها هنوز شیوه زندگی روستایی دارند، هر چند ساکن شهرها شدهاند. بنابراین روستانشینی، روستا و شیوه زندگی آن برای جامعه ایران بسیار اهمیت داشته و دارد. چیزی که در مطالعه من نشان داده شده تحول فرهنگ روستایی و متجدد شدن روستاها است که من آن را به عنوان <شهری شدن> روستاها مورد توجه قرار دادهام. اما تحقیقات روستایی در ایران اساسا معطوف به وجه تحول فرهنگی در روستاها نیست، بلکه روستا را بیشتر یا از نظر اقتصاد روستایی یا جغرافیا، یا اشکال مختلف بررسی کردهاند که من هم در مقدمه پژوهشم مفصل آن را ارائه کردهام. در گذشته همیشه تجدد مقولهای شهری تلقی میشد نه روستایی. به همین دلیل من وارد بحث روستا شدم و به بررسی تحولات روستاها در ایران پرداختم.
▪ آقای دکتر، در کتابتان من این تفکیک را متوجه نشدم که بالاخره شما <امروزی شدن> را نوعی <مدرن شدن> میدانید، یا این دو مقوله متفاوت از یکدیگر است. یعنی وقتی میگوییم <امروزی شدن> شاید به نوع دیگری از سنتها توجه داریم که خیلی نزدیک به مدرنیته نیست. نظر شما چیست؟
ـ در گفتمان مدرنیته ایران، دو رویکرد کلی به فرآیند امروزی شدن در جامعه ما وجود دارد. گروهی مدرن شدن را امری عمدتا شناختی، عقلی و ذهنی میدانند و معتقدند، زمانی جامعه ایران مدرن میشود که سازمان شناختی مردم دگرگون شود، مردم به گونه دیگری بیندیشند و به گونهای دیگر مقولات و مفاهیم شناختی آنها شکل پیدا کند. از دیدگاه این گروه هنوز اتفاق عمدهای در جامعه ایران نیفتاده و تحولات موجود از نوع مدرنیزاسیون و نوسازی از بالا است که بیشتر جنبه ظاهری دارد و این تحولات را عمیق نمیدانند. یعنی تحولات رخ داده را محدود به تحول در مصرف کالاها و امور وارداتی از غرب میشناسند. از این رو، تجدد ایرانی را امری عاریتی و تقلیدی که ریشه در ذهنیت ایرانی ندارد، میشناسند. ریشه غیرایرانی تجدد را عامل جلوگیری از درونی شدن آن میشناسند. این گروه تجدد در ایران را امری بیرونی میدانند که صرفا در حوزه مادی زندگی تاثیرگذاشته و اگر در حوزه معنایی و معنوی هم تاثیر داشته باشد، تاثیر آن مخرب بوده و ایجاد آشفتگی کرده است.
▪ چرا چنین رویکردی وجود دارد؟
ـ چون معتقدند آن وجوه عقلی، شناختی، ذهنی، زبانی و درونی کم و بیش دست نخورده باقی مانده است. اینها میگویند ما همان انسان سنتیای هستیم که جامه نو به تن کردهایم. اما در مقابل این عده، گفتمان دیگری است- به خصوص در این هفت، هشت سال اخیر که تحقیقات تجربی بیشتر صورت گرفته است- که اینها معتقدند، تحولاتی که در شرایط عینی زندگی جامعه رخ داده، از قبیل توسعه فناوریها، توسعه نهادهای اجتماعی جدید و فرآیندهایی مثل جهانی شدن، به خصوص تکنولوژیهای ارتباطی، رسانهها، مطبوعات، تلویزیونها، رادیوها، اینترنت، مهاجرتها و همچنین تغییراتی که در شیوه زندگی مردم به وجود آمده است، همه اینها نوعی از دگرگونی را برای انسان، جامعه و فرهنگ ایرانی ایجاد کرده است. چگونه میشود که همه شرایط عینی عوض شود اما انسان دست نخورده باقی بماند و احساسات، افکار، ارزشها و باورهای آنها دستخوش تغییر نشود؟ من خودم جزو گروه دوم هستم. جزو گروهی که از فرهنگ مدرن شدن در جامعه ایران تحلیل جامعهشناسانه دارند نه یک تحلیل فلسفی، مفهومی و شناختی. به اعتقاد من شکل دولت مدرن، توسعه فناوریهای جدید و گسترش مناسبات ایران با جهان غرب که از نیمه قرن نوزدهم آغاز شد، به تدریج باعث تحول عینیت و ذهنیت زندگی، جامعه و انسان ایران شده است. این تحول فرآیندی اگر تا نیم قرن گذشته هنوز درونی نشده بود اما اکنون پس از پنجاه سال باعث تحولات شتابان پارهای از ذهنیتها و درون انسانها و فرهنگ ایرانی شده است.
▪ شما امروزی شدن در جامعه ایران را به معنای مدرن شدن میدانید یا اینکه معتقدید همان سنتها به شکل دیگری خود را مطابق شرایط امروز در میآورند؟
ـ سنت در مواجهه با تحولات جاری دنیای امروز به اشکال مختلفی تغییر میکند. بخشهایی از آن حذف میشود، بخشهایی به کلی و به نحو بنیادی تغییر میکنند، بخشهایی نیز شکل تازهای پیدا میکند و ترکیبهای تازهای را از تعامل سنت و تجدد به وجود میآورند. در بخش اول کتابم با عنوان <ابداع مجدد سنتها> این بحث را دنبال کردم که به عنوان مثال، نوروز به مثابه سنت تاریخی ایران، سابقه چندهزار ساله دارد اما وقتی به تاریخ آن نگاه کنیم درمییابیم که در دورههای مختلف تاریخی دستخوش تغییرات گستردهای شده است و این تغییرات هم در شیوه برگزاری این آیین و کارکردهای آن و هم معنای این آیین هست. مثلا، نوروز قبل از اسلام به مثابه رسم مذهبی بود اما با گسترش اسلام در ایران به آیین عرفی یا غیرمذهبی تبدیل میشود بنابراین، دستخوش تغییر است بنیادینی میشود. سپس وقتی دوره صفویه شکل میگیرد، تشیع با ناسیونالیسم ایرانی پیوند داده میشود. هویت ایرانی هم با ناسیونالیسم ایرانی پیوند مییابد و قدرت اصلی که در اختیار تشیع است تلاش میکند مجددا نوروز در قالب دین اسلام و تشیع معنا پیدا کند.
روایاتی وجود دارد مبنی بر اینکه تلاشهای گستردهای صورت گرفته تا اینکه بتوانند معنای ملی و مذهبی به آن بدهند. سپس از اواخر قرن نوزده تا انقلاب اسلامی روشنفکران ایرانی عهد مشروطه به بازخوانی سنت و فرهنگ ایرانی و احیای فرهنگ ایران باستان و یک قرائت عرفی غیردینی برای نوروز پرداختند. در زمان انقلاب اسلامی که چالش بین ناسیونالیسم مذهب مطرح بود، نوروز و کل آیینهای آن مانند چهارشنبه سوری، سیزده بدر و... با چالشهایی مواجه میشود، اما بعدها این چالشها تعدیل میشود، چرا که یک نوع ناسیونالیسم مذهبی شکل میگیرد.
بحث من این است که نوروز دیگر فقط با گفتمانهای محلی ما تعبیر نمیشود، بلکه با فرآیندهای جهانی پیوند میخورد و معنای دیگری پیدا میکند. من در این کتاب عنوان کردهام که اولا، دوباره نوروز ایرانی جهانگستر میشود؛ همانگونه که قبل از اسلام ادیان الهی جهانی بودند، نوروز هم گستره جهانی داشت اما بعد از آن نوروز فقط در حوزه فرهنگی ایران، آسیانه میانه و افغانستان باقی ماند. در دو سه دهه اخیر جمعیت انبوهی از مهاجران ایرانی در اروپا و آمریکای شمالی (حدود پنج تا شش میلیون نفر) هر سال به شکل گستردهای جشن نوروز را برگزار میکنند، ضمن اینکه نوروز رسانهای در حال متولد شدن است. نوروز رسانهای به مراتب گستردهتر از نوروزی است که در جهان غیرمذهبی وجود دارد، یعنی میزان فیلمها، عکسها، یادداشتها، وبلاگها، وبسایتها، برنامههای تلویزیونی، برنامههای رادیویی، ماهوارهای، ترانهها، موسیقیها، تبریکات، دید و بازدیدهای ماهوارهای و ... همه اینها به شکل عجیبی افزایش یافته است. نوروز دارد یک معنای جدید پیدا میکند؛ معنایی جهانی محلی. پس این فقط یک جشن ایرانی نیست که در سرزمین ما برگزار شود، بلکه جنبهای مجازی با کارکردهای جدید در دنیای امروز پیدا میکند.
تجاری، عقلانی و بوروکراتیک میشود و خیلی اتفاقات دیگر در این باره رخ میدهد. بنابراین استدلالهای من برای امروزی شدن سنتهای ایرانی این است که ما بخشهایی از سنتهای خودمان را مجددا ابداع میکنیم و آنها را با فرآیندهایی مثل رسانهای شدن، تجاری شدن، دموکراتیک شدن، بوروکراتیک شدن، زنانه شدن، کالایی شدن، مصرفی شدن، جهانی شدن، مجازی شدن، بصری شدن و خیلی از فرآیندهای دیگر انطباق میدهیم. با توجه به این تغییرات نمیتوان گفت تنها ظواهر تغییر میکند. اصلا تفکیک ظاهر و باطن بیمعنا است. نمیتوان گفت این ایرانی همان ایرانی است ولی حالا کت و شلوار پوشیده، بلکه در این فرد تغییراتی رخ داده که تن به پوشیدن کت و شلوار میدهد.
▪ بسیاری از مردم نگرانند که این تغییرات منجر به اضمحلال هویتشان میشود. پرسش من از شما این است، اگر در اطراف ما بسیاری از متغیرها عوض شود آیا باقی ماندن آن هویت، محلی از اعراب دارد؟
ـ من در کتاب جدیدم به نام <بومی شدن تجدد در ایران> فصلی را به همین پرسش اختصاص دادهام: آینده فرهنگی ایران چه میشود؟ به اعتقاد من اولا باید بدانیم که تلقی ما از هویت چیست. اگر فکر کنیم که هویت، عنصری ثابت و تغییرناپذیر است این تلقی نادرست است. هیچگاه در طول تاریخ هویت در ایران یا در قومهای دیگر ثابت نبوده است. این تغییرپذیری هرگز به معنای نابودی آن نبوده است. هویتها به گونهای هستند که در عین برخورداری از نوعی ثبات، پویا نیز هستند و دگرگون میشوند. هویتها به طور مستمر در برابر هویتهای دیگر، کارکرد تمایزبخشی خودشان را حفظ میکنند. مثلا هویت فرانسوی دائما در طول تاریخ تغییر کرده است و هویت ایرانی هم به همین منوال. اما ایرانی در مقابل فرانسوی، ایرانی باقی میماند و فرانسوی هم همواره فرانسوی باقی میماند، به طوری که اشتراکات آنها هر چقدر هم که افزایش پیدا کند باز در مقابل هم قرار میگیرد و مرزهای نمادین آن از بین نمیرود. حالا پرسش اینجاست که چرا؟ چون زبان فارسی تغییر میکند ولی به فرانسه تبدیل نمیشود و زبان فرانسوی هم تغییر میکند اما به زبان فارسی تبدیل نمیشود. همچنین زبان فرانسه دیگر زبان فرانسه دویست سال پیش نیست یا زبان انگلیسی، زبان شکسپیر نیست. زبان فارسی هم نه زبان پهلویمیانه است و نه زبان اوایل دوره قاجار.
این درست است که ما و سایر ملل لباسهای کم و بیش مشابهی میپوشیم اما در هر جمعیتی میتوان یک ایرانی را از غیرایرانی یا انگلیسی را از فرانسوی تشخیص داد. همچنین طرز تلقیها و نگرشهای ما نیز پویا هستند و تغییر میکنند اما زمانی که در مقایسه با هویتهای دیگر قرار میگیرند میتوان گفت که ما امروز به همان اندازه در برابر فرانسویها، اتریشیها و آمریکاییها، ایرانی هستیم که صدسال پیش، پانصد سال پیش یا هزار سال پیش بودیم. هیچ چیزی تغییر نمیکند، یعنی اینطور نیست که تغییرات صورت گرفته، از ایرانی بودن ما در برابر فرانسویها یا انگلیسیها و... بکاهد.
▪ به هرحال یک پرسش ایدئولوژیک باقی میماند. هویت ما چه میشود؟
ـ اگر عدهای بخواهند ملتی را در مقابل یک عده دیگر بسیج کنند همواره یک هراس اخلاقی ایجاد میکنند. رادیو، تلویزیون و مطبوعات این دغدغهها را ایجاد میکنند اما لزوما به این معنا نیست که اینها از واقعیت حرف میزنند چرا که ممکن است از آن وجه سیاسی هویت بگویند، نه از واقعیات جامعهشناختی. مثلا همواره نگرانند که زبان فارسی چه میشود. زبان فارسی همان زبان فارسی است. در مذهب قرائتها و مولفان تغییر کردهاند اما تشیع، همان تشیع است و متفاوت با مسیحیت، یهودیت
مجید یوسفی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست