پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا

سرگذشت عقل و ایدئولوژی


سرگذشت عقل و ایدئولوژی

پرسش از نسبت ایدئولوژی با عقل و دین, یکی از اهم ارکان تئوریک جامعه مدنی را در غرب تشکیل می دهد آنچه در زیر می آید, می تواند پیش درآمدی بر بررسی این مناسبات جهت درک و تحلیل دقیقتر مفاهیم دخیل در ماهیت جامعه مدنی غربی باشد

پرسش از نسبت ایدئولوژی با عقل و دین، یکی از اهم ارکان تئوریک جامعه مدنی را در غرب‏تشکیل می‏دهد. آنچه در زیر می‏آید، می‏تواند پیش درآمدی بر بررسی این مناسبات جهت درک‏و تحلیل دقیقتر مفاهیم‏دخیل در ماهیت جامعه مدنی غربی باشد.

● تعریف ایدئولوژی:

ایدئولوژی، ترکیبی از «ایده‏» و «لوژی‏» است واین ترکیب ظاهرا نخستین بار در پایان قرن‏هجدهم، بعد از انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) یعنی به‏سال ۱۷۹۶ توسط «دوتراسی‏» (۱) به کار رفت‏«دوتراسی‏» به پیروی «کوندیاک‏»، مسلک تجربی، ( empircism) داشت و مراد او ازایدئولوژی، دانش «ایده‏شناسی‏» و یا علم مطالعه‏ایده‏ها بود. این دانش به مقتضای دیدگاه فلسفی‏او برای ایده‏های بشری، منشاء حسی قائل بود ومی‏کوشید تا آنها را شناسایی نماید. ایدئولوژی‏در این تعبیر، معنایی نزدیک به اپیستمولوژی ومعرفت‏شناسی دارد.

ناپلئون، ایدئولوژی را در مقام تحقیر، به‏عنوان وصف برای کسانی به کار برد که دلبسته‏مطالعه درباره تصورات ایده‏ها هستند، چندان که‏از عمل، غافل می‏باشند و بلکه مرد عمل نیستند،او آنها را ایدئولوگ خواند.

مارکس، ایدئولوژی را نه به معنای معرفت وایده‏شناسی بلکه به معنای اندیشه و آگاهی به کاربرد. در اصطلاح او، ایدئولوژی، اندیشه‏ای است‏که در ارتباط با رفتار اجتماعی و سیاسی طبقه‏حاکم و برای توجیه وضعیت موجود، سازمان‏می‏یابد و به همین دلیل ایدئولوژی را اندیشه‏ای‏کاذب می‏دانست. و این اندیشه کاذب، شامل‏مجموعه عقاید، باورها و اعتقادهایی می‏شود که‏به عمل اجتماعی، جهتی خاص می‏دهد.

ایدئولوژی در کاربرد نخستین خود در آثارمارکس، معنایی منفور دارد و لکن به موازات آن،معنای مثبتی از ایدئولوژی نیز مورد توجه قرارمی‏گیرد و آن مجموعه عقاید، باورها و اعتقاداتی‏است که نه برای توجیه وضعیت اجتماعی وسیاسی حاکم بلکه برای تبیین و تفسیر وضعیت‏مورد نظر طبقه پیشتاز سازمان می‏یابد.ایدئولوژی در این معنا نیز، عقاید و ارزشهای‏معطوف به عمل اجتماعی در رفتار سیاسی است.

کارل مانهایم پس از مارکس، ایدئولوژی رابیشتر درباره مجموعه عقاید ناظر به وضع موجودبه کار برده و مفاهیمی را که در خدمت جامعه ونظام آرمانی به کار گرفته می‏شوند با عنوان‏«اوتوپیا» در برابر ایدئولوژی قرار داد و لکن اونتوانست کاربرد ایدئولوژی را در معنایی مقابل بااوتوپیا، محدود کند و ایدئولوژی از قرن نوزدهم‏به بعد، هم چنان به معنای مجموعه باورها،اندیشه‏ها و ارزشهای ناظر بر رفتار اجتماعی وسیاسی به کار می‏رود. ایدئولوژی در این معنا،بخشی از فعالیت ذهنی آدمی است که به طورمستقیم یا غیرمستقیم، در خدمت رفتار انسان‏قرار می‏گیرد.

ایدئولوژی گر چه از قرن نوزدهم در معنای‏فوق به کار رفت و لکن ذهنیت معطوف به عمل‏سیاسی مختص به آن سده نمی‏باشد و تاملات‏فلسفی بخش عظیمی از اندیشمندان سده‏های هفدهم و هجدهم، مصداق بارز همان معنایی‏هستند که لفظ ایدئولوژی به آن دلالت می‏کند.

کارهای «هابز» و «گروتیوس‏» در طی قرن‏هفدهم، علی رغم اختلافاتی که در مفروضات‏نظری آن دو وجود دارد و تلاشهای نظریه‏پردازان‏سیاسی در قرن هجدهم، که با تکیه بر مقولات‏عقلانی از قبیل حقوق و قوانین طبیعی و درقالب قراردادهای اجتماعی، سازمان می‏یافت‏نمونه‏هایی آشکار از تلاش ایدئولوژیک قبل ازکاربرد لفظ ایدئولوژی است. انقلاب فرانسه‏مهمترین حرکت ایدئولوژیک قرن هجدهم است‏که بدون استفاده از لفظ ایدئولوژی انجام شد.

قرن نوزدهم از تحرکات ایدئولوژیک فراوانی‏برخوردار است که تفاوتهای چشمگیری با قبل‏دارد. در قرن هفدهم و هجدهم، اندیشه‏های‏سیاسی بیشتر از روش تحلیلی و عقلی بهره‏مندهستند. کانت‏با آن که در قرن هجدهم هجوم‏جدی خود را به عقل نظری سامان می‏دهد، براعتبار عقل در ابعاد عملی، پای می‏فشارد و قواعدثابت و استوار عملی را که با تاملات و تحلیل‏های‏عقلی آشکار می‏شوند، به عنوان موازین ضروری‏عمل، محترم می‏شمارد و حتی می‏کوشد از این‏رهگذر برای عقل نظری نیز شانی بیابد. و لکن ازپایان سده هجده با ورود رمانتیسم به حوزه‏اندیشه سیاسی، ایدئولوژی‏هایی پدید می‏آید که‏کمتر به تحلیل‏های عقلی محض، وفادارمی‏مانند، و به موازت آن ایدئولوژیهایی شکل‏می‏گیرد که در صدد تفسیر علمی (نه عقلی)می‏باشند. تلاش مارکس برای ارائه ایدئولوژی‏علمی و کوشش آگوست‏کنت‏برای تحکیم مواضع‏«مذهب انسانیت‏»، نمونه‏های برجسته‏ای از ایدئولوژی‏های علمی قرن نوزدهم هستند.

سالهای نخستین قرن بیستم، سالهای‏درگیری‏های فراوانی است که باعنوان حرکتهای‏ایدئولوژیک خود را معرفی می‏کنند،ناسیونالیسم، مارکسیسم، فاشیسم، عناوین‏ایدئولوژیکی هستند که مسئولیت‏بخش عظیمی‏از نزاع‏های دهه‏های نخستین قرن بیستم را برعهده می‏گیرند.

نخستین‏بار در سال ۱۹۵۵ «ادوارد شیلز»اصطلاح پایان ایدئولوژی را به کاربرد و «بل‏» دراوایل دهه شصت کتابی را با این نام‏نوشت و از آن‏پس به مدت دو دهه، این اصطلاح در مرکزتوجهات محافظه‏کاران و لیبرالیستها نظیر هاناآرنت، کارل پوپر، ریمون آرون و سیمور لیپست‏قرار گرفت.

فروپاشی بلوک شرق به اقتدار اندیشه «پایان‏ایدئولوژی‏» افزود، و اندیشمندان سیاسی دیگری‏که در حقیقت، نقش ایدئولوگ‏های نظام سیاسی‏غرب را ایفا می‏کنند به صورتهای مختلف برپایان پذیرفتن حرکتهای ایدئولوژیک، تاکیدورزیدند. نظیر تافلر، و هابر ماس که پایان‏ایدئولوژی را خصیصه تمدن جدید و حاصل‏فرآیند عقلانی شدن جهان در تمدن غربی‏می‏داند و فوکویاما که با عنوان پایان تاریخ،حرکت‏های ایدئولوژیک را عقیم و نازا می‏داند.

● نسبت ایدئولوژی با دین:

آنچه گذشت مروری کوتاه بر واژه ایدئولوژی وتاریخ دو صد ساله تطورات آن است. اصطلاح‏ایدئولوژی در این دو سده، دارای دو ویژگی اصلی‏است. اولا کار و فعالیتی ذهنی است، و ثانیامعطوف به عمل و ناظر به رفتار آدمی است.

ویژگی اول، خصیصه‏ای است که ایدئولوژی رااز دین، امتیاز می‏دهد. و ویژگی دوم، موجب‏امتیاز ایدئولوژی از علم می‏شود و البته این دوامتیاز براساس برخی از تعاریفی است که نسبت‏به دین و یا علم وجود دارد.

اگر دین را فعالیت ذهنی بشر برای تفسیرعالم و آدم بدانیم، عقاید و باورهای دینی به دلیل‏نقش و اثری که در فعالیت‏های سیاسی انسان‏دارند به صورت نوعی ایدئولوژی شناخته‏می‏شوند. مارکس به همین دلیل اعتقادات بشر رادر زمره ایدئولوژی‏های کاذبی می‏دانست که برای‏توجیه منافع اقتصادی طبقه حاکم سازمان می‏یابند، و اما اگر دین، هویتی صرفا ذهنی و یاعقلی نداشته، و معرفتی باشد که پس از فنای‏انسان و ملاقات او با خداوند سبحان حاصل‏می‏شود و یاآن که با وحی و الهام الهی به افق فهم‏و ادراک آدمی نازل می‏گردد، نمی‏توان آن را در چارچوب اصطلاح رایج ایدئولوژی گنجاند. دین‏در این تعریف، گر چه هدایت انسان را به سوی‏سعادت ازلی و ابدی و راهبری او را برای تکوین‏مدینه فاضله و جامعه الهی بر عهده می‏گیرد و درنتیجه ناظر به رفتار فردی و اجتماعی انسان نیز می‏باشد و لکن تفاوتی بنیادین با ایدئولوژی دارد.دین، آنچه را از ایدئولوژی انتظار می‏رود و یاایدئولوژی، مدعی آن است، با شور و حرارتی‏فراتر انجام می‏دهد و لکن حاصل آگاهی حسی ویا معرفت مفهومی - عقلی بشر نمی‏باشد. قرآن کریم، دین را حاصل معرفتی می‏داند که بشر، هرچند با توان علمی خود به حقانیت آن پی می‏بردو لکن از نزد خود و بدون وحی و الهام الهی، هرگز نمی‏تواند به آن دست‏یابد، در آیات قرآن، انبیاءچیزی را به انسان، می‏آموزند که بدون ارسال‏رسل و انزال کتب، هرگز نمی‏تواند آن را فراگیرد:و یعلمکم مالم تکونوا تعلمون، انبیاء به شما آنچه‏را که از نزد خود نمی‏توانید فراگیرید، تعلیم می‏دهند.

سنت نیز اگر به معنای ذهنیت رسوب‏یافته‏ای باشد که در اثر ممارست و تکرار، به‏صورت عادت در آمده است، در قالب یک‏ایدئولوژی محافظه کارانه تفسیر می‏شود. لکن اگربه معنای راهی باشد که از متن شهود دینی‏برخاسته و به سوی آن راه می‏برد، در محدوده تعریف مصطلح ایدئولوژی نمی‏تواند قرار گیرد.

● نسبت ایدئولوژی با ایده‏های دکارتی و مثل افلاطونی:

البته برای «ایده‏»، معنای دیگری است که درآن معنا می‏تواند با سنت و دین، قرابت داشته‏باشد. ایده در معنای رایج و مصطلح آن، چیزی‏جز تصورات و اندیشه‏های ذهنی بشر نیست. این‏معنا از قرن هفدهم به بعد، مقبولیت‏یافته است.دو جریان فلسفی راسیونالیستی و آمپریستی، که‏با دکارت و بیکن آغاز می‏شوند «ایده‏ها» را به‏معنای مفاهیم ذهنی بشری در نظر می‏گیرند وتفاوت این دو جریان، در این است که حس‏گرایان، ایده‏ها را برخواسته از حواس انسانی‏می‏دانند و عقل‏گرایان، برای آنها هویتی ذهنی‏قائل هستند، و از تقلیل و ارجاع آنها به داده‏های حسی، سرباز می‏زنند. دکارت، ایده‏ها رامفاهیمی می‏دانست که عقل بی‏واسطه، شهود می‏کند. شهود عقلی در نزد دکارت، چیزی جزدریافت واضح وبدون واسطه مفاهیم ذهنی نیست.

سیستم‏های فلسفی که پس از دکارت تاکانت، دوام یافت، حاصل فعالیتهای ذهنی است‏که بر مدار همان ایده‏ها و مفاهیم ذهنی شکل‏می‏گیرد. کانت‏با انقلاب کپرنیکی خود، اعتبارسازه‏های مزبور را مورد تردید قرار داد وایدئولوژی در قرن نوزدهم و بیستم، معنای‏اصطلاحی خود را وامدار همان معنای رایجی‏است که از دکارت به بعد، برای «ایده‏»، پیدامی‏شود. ایدئولوژی در معنای اصطلاحی خود،مجموعه مفاهیم و مقررات سازمان یافته‏ای است‏که معطوف به عمل و کنش سیاسی می‏باشد.

حمید پارسانیا

پی نوشت‏ها:

۱) ارنست کاسیرر،افسانه دولت،ترجمه: نجف‏دریابندری - چاپ اول - انتشارات خوارزمی -تهران، ۱۳۶۲ - ص ۲۱۱.

۲) همان - ص ۲۲۰.

فصلنامه کتاب نقد شماره ۹


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.