چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

رمضانیات حافظ از دید ساختگرایی


رمضانیات حافظ از دید ساختگرایی

نام رمضانیات را برای چهار غزل حافظ گزیدم که با مطلعی در مضمون اتمام ایام روزه آغاز می شوند و همانگونه که بحث خواهد شد دارای ساختار و بافتی مشابه هستند

نام رمضانیات را برای چهار غزل حافظ گزیدم که با مطلعی در مضمون اتمام ایام روزه‌ آغاز می‌شوند و همانگونه که بحث خواهد شد دارای ساختار و بافتی مشابه هستند. اگرچه در دو غزل دیگر حافظ هم، با موضوع رمضان، مضامینی در چند بیت پرداخته شده است، به دلیل شباهت در طرح و ساختار با این غزلها و این که مطلع آن دو غزل با مضمون رمضان شروع نمی‌شود، در بحث داخل نشده‌اند. این مقاله سعی دارد برپایة آرای مکتب ساختگرایی به توجیه و تبیین بافت و ساختار این چهار غزل بپردازد و از آنجا که مکتب ساختگرایی مانند مکتب فرمالیسم معمولاً به کشف ساختار بسنده می‌کند و درصدد توجیه و تفسیر ساخت نیست، پا را فراتر می‌نهد و علت و فلسفه کاربرد ساختار مدنظر را بنابر مسائل خارج از متن مانند تاریخ عصر و جهان‌بینی شاعر بیان می‌دارد.

بیشتر پژوهشگران ما را عادت است زمانی که بنای شرح غزل یا قصیده‌ای را می‌گذارند، پس از بیان وزن آن شعر، لغات و ترکیبات هر بیت را معنا کنند، اندکی از نکات بلاغی آن را بگویند و بعد با توجه به زندگی، جهان بینی و تاریخ عصر شاعر آن بیت و سایر ابیات را معنا کنند. این روش، خوب است اما باید قبول کرد که با این‌گونه شرح و تفسیر کردن‌ها نمی‌توان به تمام ریزه‌کاری‌ها و هنرورزی‌های آثار بزرگ پی برد.

شاعران دوران‌ساز۱ نمی‌خواهند و اگر بخواهند نمی‌توانند بی‌علت بگویند این که صرفاً بگوییم فلان غزل، فلان وزن را دارد یا در بیت دوم فلان صنعت به کار رفته است و هدف شاعر یا نقش آن اجزاء را در ایجاد کلیت هنری شعر بیان نکنیم، در نمایاندن رموز موفقیت آثار بزرگ ناموفقیم و از شعر چنان که باید حظ نمی‌بریم. مکتب ساختگرایی که ریشه در مکتب فرمالیسم و فوتوریسم دارد، نشان می‌دهد که چرا باید به مجموعه عناصر تشکیل دهنده بافت یک اثر ادبی توجه کرد.

به مجموعه عناصری که بافت و ساختار ادبی را به وجود می‌آورند شکل (فرم) می‌گویند؛ پس وزن و قافیه و قالب و هجا و صور خیال و پلات، همه اجزای فرم هستند و ساختگرایی به دنبال این است که بررسی کند هریک از این اجزاء در بافت آن اثر چه نقشی دارند. منتقد ساختگرا باید نقش هر جزء را در ایجاد هنری کل معلوم کند. در ساختگرایی باید هر جزئی رابطه‌اش با کل بررسی شود و همانطور که در اغاز بحث گفتیم نباید گفت که وزن فلان قصیده فی‌المثل متقارب است، بدون این‌که علت انتخاب شاعر و نقش این وزن را در ایجاد کل بیان کرد. ساختگرایی که از مکتب فرمالیسم روسی نشأت می‌گیرد، مانند آن اعتقاد دارد که خود متن مسائلش را توضیح می‌دهد و اگر به فرم و رابطه اجزاء با کل دقت شود، احتیاجی نیست به مسائل خارج از متن، مثل جامعه‌شناسی و روانشناسی و تاریخ عصر شاعر و... توجه کنیم تا معنای شعر را بفهمیم. اما همینجاست که مرکب ساختگرایان لنگ می‌ماند و ما در همین مقاله نشان می‌دهیم که با استفاده از قواعد ساختگرایی می‌توان به ظرافت‌های یک اثر هنری بیشتر پی برد، اما برای درک مفهوم کامل نیست. هرچند ساختگرایان مثل فرمالیست‌ها و فوتوریست‌ها در مرحله اول می‌خواهند بحث فرم را عملی کنند، تفاوت‌هایی هم با فرمال‌ها دارند. «فرمالیست‌ها می‌خواستند مناسبات درونی اجزای یک اثر را توضیح دهند، اما ساختگرایان گاهی سعی کرده‌اند تا اجزای ثابت متشکله یک نوع ادبی را هم بیان کنند.» (نقد ادبی، سیروس شمیسا، ص۱۹۴).

و این، روشی است که در این مقاله بنای تحقیق شده تا به شباهت‌های ساختاری رمضانیات حافظ بپردازد.

مهمترین مختصات ساختگرایی

۱) آشنایی زدایی در صنایع ادبی: چون صنایع پس از مدتی و بر اثر استعمال بسیار آشنا می‌شوند و حکم کلیشه‌ای بودن می‌گیرند؛ شاعران بزرگ از جمله حافظ در آنها دخل و تصرفاتی می‌کنند و آن صنایع را از ابتذال در می‌آورند. به عنوان مثال، تشبیه قد به سرو، تشبیهی تکراری و کلیشه‌ای است؛ اما اگر کسی با تشبیه معکوس، سرو را از نظر اعتدال به قد مانند کند، آشنایی زدایی و نوآوری کرده است. هرچند که این نوآوری هم باز بر اثر گذشت زمان و استعمال بسیار مبتذل می‌شود. آشنایی‌زدایی از مکتب فرمالیسم به ساختارگرایی رسید.

۲) توجه به عناصر شعری: توجه به اجزای مختلف شکل شامل وزن و قافیه و واک و هجا که هرکدام چه نقشی در ایجاد کلیت هنری اثر دارند.

۳) نپرداختن به غیرمتن: عدم توجه به مسائل خارج از متن؛ اعم از زندگی، نگرش و تاریخ عصر شاعر (به پیروی از فوتوریست‌ها و فرمالیست‌ها).

۴) رعایت موسیقی شعر: توجه بسیار به هم حروفی و همصدایی صامت‌ها و مصوت‌ها و موسیقی کلام.

۵) بررسی اقتباسی: بررسی چند اثر با توجه به عنصر نقش ویژه (function) که از ولادیمیر پروپ پایه‌گذاری شد و این مقاله بیشتر حول این محور می‌چرخد. من بااقتباس از الگوی کار پروپ، رمضانیات حافظ را بررسی کردم تا به ساختار مشابهی در این چهار غزل دست یافتم و متوجه شدم که علی‌رغم مضمون‌های مختلف در این چهار غزل، موضوعات و ژرف ساخت فکری حافظ در مورد روزه و ماه رمضان یکسان است که در ادامه آن را می‌خوانیم.

مثلاً در هر چهار غزل یکی از موضوعات اصلی تقابل دعوت به میگساری و عید سعید فطر است که به گفته پروپ این موضوع نقش ویژه (function) نام دارد.

۶)تضاد دوگانه (binary opposition): از مهمترین اختصاصات ساختگرایان است که طبق نظر آنها بررسی تضاد موجود بین دو امر در یک اثر ادبی می‌تواند تا حد زیادی مفهوم متن و دید هنرمند را روشن کند؛ مثلاً در غزل حافظ یکی از مفاهیم اساسی تقابل رند (حافظ) و زاهد (صوفی) است که با انواع سادگی‌ها و پیچیدگی‌ها به کار می‌رود تا به یک ساختار پارادوکسیکال منجر شود. طوری که بسیاری از ابیات حافظ، هم راست است هم دروغ؛ هم طنز است و هم جد؛ هم هجو است هم مدح.

۷) نظم اولیه و ثانویه زبان: رولان بارت که از برجسته‌ترین ساختگرایان است، در مورد متن ادبی نظرش این است که نظم اولیه زبان را (معانی عادی آن) تبدیل به نظم ثانویه (معانی ادبی) می‌کند. مثلاً در عصر حافظ لغاتی مثل می و مطرب و ساقی و... در غزل از نظام اولیه به ثانویه رفته بودند. اما خواجه بزرگ گاهی با ایهام یا کنایه هر دو دلالت عرفانی و عادی را می‌آورد و لذا شعرش پر از طنز و ابهام می‌شود.

(این هفت خصیصه به اختصار از دو کتاب ارزشمند نقد ادبی دکتر شمیسا و گفتمان نقد دکتر حسین پاینده بیان شد.)

تبیین ساختار رمضانیات حافظ از دید ساختگرایی

در اینجا ابتدا چهار غزل مدنظر را می‌آوریم و بعد به دنبال کشف ساختار و معانی آنها براساس آنچه گفتیم، می‌رویم.

روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست

می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

نو به زهد فروشان گرانجان بگذشت

وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد

این چه عیب است بدین بی‌خردی، وین چه خطاست

باده‌نوشی که در او روی و ریایی نبود

بهتر از زهدفروشی که درو روی و ریاست

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق

آن که او عالم سراست بدین حال گواست

فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم

و آنچه گویند روا نیست نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟

باده از خون رزان است، نه از خون شماست

این چه عیب است کزان عیب خلل خواهد بود؟

ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست؟

(غزل ۲۰)

●●●

ساقی بیار بده که ماه صیام رفت

در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم

عمری که بی‌حضور صراحی و جام رفت

مستم کن آنچنان که ندانم ز بیخودی

در عرصه خیال که آمد کدام رفت

بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد

در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت

دل را که مرده بود، حیاتی به جان رسید

تا بویی از نسیم میش در مشام رفت

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه

رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد

قلب سیاه بود از آن در حرام رفت

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود

می ده که عمر در سر سودای خام رفت

دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت

گمگشته‌ای که باده نابش به کام رفت

(غزل ۸۴)

●●●

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد

مقام اصلی ما گوشه‌خرابات است

خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

بهای بادة چون لعل چیست؟ جوهر عقل

بیا که سود کسی برد کین تجارت کرد

نماز در خم آن ابروان محرابی

کسی کند که به خون جگر طهارت کرد

فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز

نظر به دردکشان از سر حقارت کرد

به روی یار نظر کن ز دیده منّت‌ دار

که کار دیده، نظر از سر بصارت کرد

حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ

اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد

(غزل ۱۳۱)

زان می عشق کزو پخته شود هر خامی

گرچه ماه رمضان است بیاور جامی

روزها رفت که دست من مسکین نگرفت

زلف شمشاد قدی ساعد سیم اندامی

روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل

صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی

مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد

که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی

گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است

که چو صبحی بدمد در پی‌اش افتد شامی

یارِ من چون بخرامد به تماشای چمن

برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی

آن حریفی که شب و روز می‌ صاف کشد

بود آیا که کند یاد ز دُرد آشامی؟

حافظ گر ندهد داد دلت آصف عهد

کام دشوار به دست آوری از خودکامی

(غزل ۴۶۷)

در هر چهار غزل علیرغم مضمون‌های مختلف موضوعات مشابه وجود داردکه ژرف ساخت ثابت ذهن حافظ را در قبال روزه و عید فطر نشان می‌دهد:

۱) تقابل عید فطر و می در مطلع‌ها:

این همان تضاد دوگانه از دید ساختگرایی است که اصل و اسطقس رمضانیات حافظ را تشکیل می‌دهد. حافظ در حالی که از اتمام ماه رمضان شاد است همزمان با مژده عید فطر خطاب به ساقی یا شخص دیگر «می» می‌طلبد اجزای فرم رمضانیات هم در آفریدن یک فضای شاد کلی مؤثرند؛ یعنی اوزانی که برای این چهار غزل انتخاب شده (دو غزل در وزن رمل مثمن مخبون محذوف و دو غزل هم در وزن محبتث مثمن مخبون محذوف و مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) اوزانی ضربی و تند هستند. چرا که زحاف دارند و واضح است که فی‌المثل «رمل مخبون» نسبت به «رمل» چقدر ضربی‌تر و ریتمیک‌تر است. و خود حافظ که به مهارت در موسیقی و آواز (قول و غزل) معروف بوده، به عمد قافیه را مردّفه (قافیه مردّفه قافیه‌ای است که قبل از روی حرف مدّ وجود دارد یا با فاصله یک حرف ساکن، حرف مدّ می‌باشد) آورده تا بتوان در موقع آواز مصوت بلند را کشید و تحریر زد و در غزل ۱۳۱ که قافیه مردّفه نیست، این وظیفه را ردیفی به عهده گرفته است که دو حرف ساکن پشت سر هم دارد.اما چرا حافظ بلافاصله پس از اتمام روزه‌داری، می‌ طلب می‌کند و اصلاً این می چگونه می‌یی می‌باشد؟ پاسخ را در ساختار مشابه دیگری که در هر چهار غزل به کار رفته می‌توان دید.

۲) تکیه بر باطن عبادات:

اصل باطن عبادات و عشق و معرفت و نیت خالص است حافظ در غزل ۸۴ با آشنایی‌زدایی جالبی که کرده، ماه رمضان را با کنایه موصوف موسم ناموس و نام دانسته است. چرا که خواجه می‌داند عبادتی که بدون معرفت و عشق و نیت پاک باشد، یا تزویر است یا رفع تکلیف. لذا از سپری شدن ایامی که عبادتی بدون عشق را شامل می‌شده شادمان است، بلکه شاید بویی از نسیم می به مشامش برسد و از راه نیاز به دارالسلام برود. این مضمون که اصل، باطن عبادات است، در مصرع و ابیات زیر به چشم می‌خورد:

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه....

●●●

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد

●●●

توبه زهد فروشان گرانجان بگذشت

وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

۳) تقابل می عرفانی و انگوری (نظام اولیه و ثانویه زبان):

به نظر نگارنده، ذهن حافظ ابهام‌سازترین دستگاه فکری را در میان شاعران ما دارد. حالا که خواننده با توجه به ابیات دیگر غزل دانسته مراد از می، عشق است نه شراب انگوری، به ویژه که در دو غزل ۱۳۱ و ۴۶۷ با ترکیب اضافی می عشق و میکده عشق،‌این معنی قوی‌تر می‌شود. در غزل ۲۰ تمام اوصاف و تعبیراتی که حافظ از می کرده مخصوص شراب انگوری است (خرمشاهی هم در حافظ نامه تصریح کرده است) و اینجاست که خواننده هاج و واج می‌ماند که به راستی منظور از می چیست؟ این باده عرفانی است یا انگوری؟ در اینجاست که دیگر نمی‌توان با ساختگرایی مشکل را حل کرد، بلکه باید به سراغ سایر غزل‌ها و دید و تاریخ عصر حافظ برویم. تمام جواب این سوال در همان غزل ۲۰ و در بیت آخر وجود دارد.دکتر پورنامداریان، کتاب «گمشده لب دریا» را دقیقاً بر مبنای همین ابهامات حافظ و نوسان او بین مادیات و معنویات و به عبارت بهتر اشاره به جنبه برزخی بودن انسان (بین حیوان و فرشته که هر دو صفت را داراست) نوشته است. آری، هیچ اصراری نیست که الزاماً باید همه شراب‌های حافظ را عرفانی معرفی کرد و همین فرق حافظ با دیگر شعرای عارف مسلک ماست. در غزلیات قلندری سنایی،‌ نخستین بار می و ساقی و مطرب معنای عرفانی گرفتند و از نظام اولیه زبان به نظام ثانویه آن نقل مکان کردند. اما حافظ که می‌داند آدمی‌زاد «از فرشته سرشته و حیوان»، بارها از نظام اولیه به ثانویه می‌رود و باز می‌گردد و نوسان دارد و در واقع همین ابهام حافظ است که او را این قدر میان مردم محبوب کرده است.

۴) تقابل و تضاد بین رند (حافظ) و زاهد (صوفی):

در این مورد به تفصیل صحبت شده است.

۵) عدم ورود حافظ به جزئیات ماه رمضان:

در غزل‌هایی که سخن از ماه رمضان وعید فطر است، حافظ حرمت ماه رمضان و دستورهای دین را نادیده نمی‌گیرد.

۶) آشنایی زدایی:

هر چهار مطلع غزل‌های مورد بحث، آشنایی‌زدایی دارند. در غزل ۸۴ موسم ناموس و نام، کنایه موصوف مبدعانه‌ای است از ماه رمضان. در غزل ۱۳۱ فلک به ترکی مانند شده که خوان روزه را به یغما می‌برد و خوان یغما سفره‌ای بوده که کریمان پهن می‌کردند و همگان را فرا می‌خواندند و از صفات ترک‌های بیگانه در ادبیات قدیم غارتگری بوده است. اما حافظ در این مصراع طنزی به کار برده که هیچ شارحی تا به حال به آن دقت نکرده و آن اینکه ترک فلک خوان روزه را یغما کرده؟ روزه که عملاً مفهوم امساک و نخوردن و نیاشامیدن را به ذهن می‌رساند، پس روزه فی‌الواقع چیزی برای غارت ندارد و هدف از این آشنایی‌زدایی مثل ترکیب موسم ناموس و نام شادی از اتمام ماه رمضان است، اما باز می‌گویم که حافظ برای این شاد است که حس می‌کند هر عبادتی که بی‌عشق انجام شود ارزش چندانی ندارد و سپری شدنش بهتر است، بلکه شاید عنایت الهی (در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود/ می ده که عمر در سر سودای خام رفت) شامل حال شود و آن وقت است که عبادت جنبه واقعی می‌یابد.در غزل ۴۶۷ هم جمله «گرچه ماه رمضان است» تاحدی باعث ابهام می‌شود که شاید حافظ قصدش این است که وسط ماه رمضان مشروب بنوشد، اما حافظ این جمله را صرفاً آورده تا قدری خواننده روی آن درنگ و تأمل کند و نوعی حیرت به او دست دهد وگرنه ترکیب اضافی «می عشق» کاملاً معنای واضحی دارد و می‌فهماند که مراد می انگوری نیست.

● نتیجه:

اگرچه می‌شد بیش از این در مورد رمضانیات حافظ صحبت کرد، باتوجه به روش ساختگرایی نشان دادیم که ژرف ساخت فکری حافظ در مورد رمضان یکی است و این صنعت‌پردازی‌ها و مضمون‌آفرینی‌هاست که متفاوتند. هرچند باید باز اشاره کرد که ساختگرایی هم مثل بسیاری دیگر از مکاتب به تنهایی برای تفسیر و تبیین یک اثر کافی نیست. لیکن می‌تواند بسیاری از جنبه‌های هنری و ادبی یک اثر را بهتر به ما بشناساند و می‌فهمیم که برخی از اجزایی که ما همیشه از کنارشان سرسری رد شده‌ایم؛ در ایجاد بافت و ساختار اثر چه مقدار حائز اهمیت‌اند.

نوشته: محمدباقر شهرامی ـ کارشناس ارشد ادبیات فارسی

منابع:

۱ـ نقد ادبی، دکتر سیروس شمیسا، نشر میترا، تهران، ۱۳۸۵.

۲ـ حافظ‌نامه، دکتر بهاءالدین خرمشاهی، دوره دو جلدی،‌ انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۰

۳ـ گفتمان نقد، دکتر حسین پاینده، نشر روزنگار، تهران، ۱۳۸۲.

۴ـ دیوان خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی، محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی،‌انتشارات زوار، ۱۳۵۰

پی نویس:

۱. برگردان زیبای استاد شفیعی کدکنی از کلمه Ipoch Maker در تازیانه‌های سلوک