جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

فلسفه اسلامی و فلسفه یونان


فلسفه اسلامی و فلسفه یونان

مؤلف مقاله در صدد آن است که اثبات کند که فلسفه اسلامی, فلسفه یونانی اسکندرانی نیست که لباس عربی به تن کرده است, همانطور که بعضی روشنفکران مسلمان بر این عقیده اند

مؤلف مقاله در صدد آن است که اثبات کند که فلسفه اسلامی، فلسفه یونانی-اسکندرانی نیست که لباس عربی به تن کرده است، همانطور که بعضی روشنفکران مسلمان بر این عقیده‏اند. بلکه یک سنت فلسفی مستقل و اصیلی است که ویژگیهای خاص خود را دارد. و اسلامی بودن فلسفه اسلامی فقط به این خاطر نیست که توسط فیلسوفان مسلمان طرح و پرورانده شده است، بلکه بدان جهت است که بسیاری از اصول و مسائل خود را از قرآن و حدیث الهام گرفته است. مؤلف برای اثبات نظریه خود شواهد زیادی ذکر کرده است.

اگر فلسفه اسلامی از دیدگاه سنت عقلی غربی نگریسته شود صرفا به عنوان فلسفه یونانی-اسکندرانی در لباس عربی به نظر می‏آید، فلسفه‏ایی که تنها نقش آن، انتقال بعضی عناصر مهم دوران باستان به دوران میانه (غرب) است. ولی فلسفه اسلامی اگر از دیدگاه خاص خود و در پرتو کل سنت فلسفی اسلامی که یک تاریخ مستمر و طولانی دوازده قرنه دارد و در حال حاضر هم هنوز مطرح و زنده است، نگریسته شود، مانند هر امر دیگر اسلامی به نحو زیادی آشکار می‏شود که عمیقا ریشه در قرآن و احادیث دارد. اسلامی بودن فلسفه اسلامی نه تنها به خاطر این واقعیت است که در جهان اسلام و توسط مسلمانان پرورش یافته است، بلکه به این علت است که علی رغم نظر مخالفان اصول و الهام و بسیاری از مسائل فلسفی خود را از منابع وحی اسلامی اخذ کرده است. (۱)

همه فیلسوفان اسلامی از کندی تا علامه طباطبایی در جهانی زیسته‏اند که در آن قرآن و سنت پیامبر اسلام حکمفرما بوده است. تقریبا همه آنان در زندگی خود از قانون اسلامی و شریعت پیروی کرده و در حیات تکلیفی خود هر روز به سمت مکه نماز خوانده‏اند. مشهورترین آنان نظیر ابن‏سینا و ابن‏رشد اظهار دلبستگی فعالشان به اسلام از سر آگاهی بود و بشدت در مقابل اتهامات به ایمانشان بدون اینکه ایمانگراهای صرف باشند، از خود واکنش نشان می‏دادند. ابن‏سینا هنگامی که با یک مساله مشکل مواجه می‏شد برای حل آن به مسجد می‏رفت و نماز می‏خواند (۲) و ابن‏رشد قاضی اعظم شهر کوردوا (اسپانیا) بود که به معنای آن است که او تجسم مرجعیت فقه اسلامی بوده است، و حتی اگر بنا بود که بعدا توسط عده زیادی در اروپا به عنوان رییس عقلی‏گراها و سمبل شورش عقل در مقابل ایمان لحاظ شود. همان حضور قرآن و ظهور وحی آن، باید جهانی را که در آن و پیرامون آن فیلسوفان اسلامی بنا بود فلسفه پردازی کنند، از بن و ریشه دگرگون کرد و در نهایت منتهی به یک نوع خاصی از فلسفه شد که دقیقا می‏توان آن را «فلسفه نبوی‏» نامید. (۳)

همان واقعیت قرآن و وحیی که آن را قابل دسترس برای جامعه بشری ساخته، باید اساس و محور علائق هر فردی باشد که در پی فلسفه‏پردازی در جهان اسلام است و نیز به فلسفه‏ای منتهی شود که در آن کتاب وحیانی به عنوان منبع متعالی شناخت‏حقوق (فقه) دینی، و ذات هستی و منبع هستی (فراتر از هستی همان منبع هستی)، پذیرفته می‏شود.

آگاهی و وجدان نبوی که دریافت‏کننده وحی است‏باید برای کسانی که در پی شناخت ماهیت اشیاء هستند در نهایت اهمیت‏باشد. چگونه ابزارهای شناخت انسانی متعارف با چنین شیوه خارق‏العاده‏ای از شناخت ارتباط برقرار می‏کند؟ چگونه عقل انسانی مرتبط به آن عقلی می‏شود که منور به نور وحی است؟ برای فهم ربط و ارتباط چنین مسائلی، کافی است‏حتی نظر اجمالی به آثار فیلسوفان اسلامی بیفکنیم که به اتفاق آرا وحی را به عنوان منبع شناخت نهایی پذیرفته‏اند. (۴) بنابراین چنین مسایلی نظیر تاویل متون مقدس و نظریات درباره عقل که معمولا شامل واقعیت آگاهی نبوی نیز می‏شود، اساس و محور دوران طلایی (هزاره) تفکر فلسفی اسلامی قرار می‏گیرد. می‏توان گفت که واقعیت وحی اسلامی و مشارکت در آن همان ابزار فلسفه‏پردازی در جهان اسلامی را دگرگون کرده است. عقل نظری فیلسوفان اسلامی همان عقل نظری ارسطو نیست، اگرچه همان اصطلاحات او به عربی ترجمه شده است. عقل نظری که ابزار معرفت‏شناختی هر فعالیت فلسفی است، به سبک ظریفی اسلامی شده که (آن طریق) تنها از طریق تحلیل اصطلاحات فنی مربوطه قابل کشف نیست. به هر حال فهم اسلامی شده عقل، هنگامی روشن می‏شود که کسی بحث معنای عقل را در آثار فیلسوف بزرگ ملاصدرا در تفسیر آیه‏های مربوطه، بیابد یا باب عقل اصول کافی کلینی را بخواند. تغییر دقیقی که از مفهوم یونانی عقل (نوس) به دیدگاه اسلامی پیرامون عقل صورت گرفته خیلی پیشتر می‏توان در آثار حتی مشائیان اسلامی نظیر ابن‏سینا مشاهده کرد، آنجا که عقل فعال معادل معنای روح القدس می‏شود.

طبق بعضی از احادیث و سنت‏شفاهی منقول از خلال قرنها، بخوبی برای محققان سنت اسلامی روشن شده است که قرآن و هر جنبه‏ای از سنت اسلامی که ریشه در قرآن دارد، هم بعد ظاهری دارد و هم بعد باطنی. به علاوه بعضی از آیات قرآن به معنای رمزی و باطنی کتاب وحیانی و پیام آن اشاره می‏کند. اما احادیث‏یک باب از آنها مستقیما به بعد باطنی وحی اسلامی اشاره می‏کند. بعضی از اقوال پیامبر نیز مستقیما به مراتب معنای باطنی قرآن اشاره دارد.

فلسفه اسلامی هم به بعد ظاهری وحی قرآنی یا شریعت مربوط می‏شود و هم به حقیقت‏باطنی که جان اسلام است. بسیاری از علمای قانون الهی یا شریعت (فقه) با فلسفه اسلامی مخالفت کرده‏اند، در حالی که بعضی دیگر آن را پذیرفته‏اند. بعضی از فیلسوفان برجسته اسلامی نظیر ابن‏رشد، میرداماد و شاه ولی الله دلهی (دهلوی) در حوزه فقه اسلامی (شریعت اسلام)، مرجع بودند. به هر حال شریعت، در اکثر اوقات، شرایط انسانی و اجتماعی را برای فعالیت فلسفی فیلسوفان اسلامی، مهیا کرده است. هر کس برای الهام و منبع شناخت در فلسفه اسلامی باید به حقیقت (حقیقهٔ Haqiqah )رو کند.

اصطلاح حقیقت (الحقیقه) برای فهم رابطه فلسفه اسلامی با منابع وحی اسلامی، از اهمیت‏بسیار والایی برخوردار است. (۵) الحقیقه، (Alhaqiqah) هم به معنای حقیقت است و هم به معنای واقعیت. این اصطلاح مربوط به خود خدا و یکی از نامهای او الحق و حقیقت است. که هدف کل فلسفه اسلامی، کشف آن است. در عین حال الحقیقه، (Alhaqiqah) واقعیت‏باطنی قرآن را شکل می‏دهد و می‏توان از طریق کنکاش تاویلی و تفسیری به معنای (حقیقی) متن مقدس راه یافت.

در سرتاسرتاریخ چه بسیار فیلسوفان اسلامی که فلسفه یا حکمت را (دو اصطلاح اصلی تا حدی با معنای مختلف در مورد فلسفه به کار برده شده است) با الحقیقه که در بطن و جان قرآن قرار دارد، یکی دانسته‏اند.

اکثر مطالب فلسفه اسلامی در واقع، بیان تاویلی دو کتاب مهم وحی یعنی قرآن و عالم [کتاب تشریع و تکوین] است و در جهان عقلی اسلامی، علی‏رغم بعضی تفاوتها به خانواده معرفت و عرفان که مستقیما نشات گرفته از تعلیمات باطنی اسلام و متبلور در تصوف اسلامی و هم متبلور در بعضی از ابعاد از مکتب تشیع است، تعلق دارد.

بدون این قرابت و پیوستگی،نه سهروردی و ملاصدرا در ایران وجود داشتند و نه ابن‏سابین در اندلس.

فیلسوفان بین دوره ناصر خسرو (قرن پنجم هجری/ قرن یازدهم) و ملاصدرا (قرن دهم/ شانزدهم) فلسفه و حکمت را صریحا با حقیقت که در بطن قرآن قرار دارد، یکی دانسته‏اند که فهم آن مستلزم تاویل معنوی متون مقدس است. فیلسوف ایرانی قرن سیزدهم هجری (نوزدهم میلادی) حتی پا را فراتر گذاشته و روشهای مختلف تفسیر قرآن را با مکاتب مختلف فلسفی، یکی دانسته، تفسیر (تفسیر ظاهری قرآن) را با مکتب مشایی و تاویل (تفسیر رمزی قرآن) را با مکتب رواقی (۶) و تفهیم (درک عمیق متون مقدس) را با مکتب اشراقی همبسته دانسته است. (۷) برای سنت اصیل فلسفه اسلامی، مخصوصا آن طور که در سده‏های اخیر، رشد و تکامل پیدا کرده، فعالیت فلسفی، از تزکیه نفس و نفوذ به معنای باطنی قرآن و حدیث جدایی ناپذیر است که فیلسوفان شیعه آن را از طریق قدرت برگرفته از دایره ولایت‏شدنی می‏دانند و معتقدند که ولایت ادامه نبوت است.

رابطه دقیق و تنگاتنگ بین قرآن و حدیث از یک سو و فلسفه اسلامی‏از سوی دیگر، باید در فهم تاریخ فلسفه نگریسته شود. مسلمانان، هرمس را که شخصیت او را به سه هرمس کشانده‏اند و کاملا برای غربیان از طریق منابع اسلامی شناخته شده است، با ادریس یا اناخ، (Enoch) یکی دانسته‏اند. پیامبر قدیمی که از سلسله پیامبران است و در قرآن و حدیث نام او ذکر شده است. (۸)

مسلمانان، مانند فیلو و برخی فیلسوفان متاخر یونانی و قبل از آنان نیز بسیاری از فیلسوفان عصر رنسانس در اروپا، نبوت را منشا و سرآغاز فلسفه لحاظ کرده‏اند و شکل اسلامی این گفته و تعبیر فلسفه نو افلاطونی شرقی را که «افلاطون در یونان آتنی همان موسی بود» تصدیق کرده‏اند. مشهورترین بیان عربی یعنی «فلسفه و حکمت از مشکات نبوت ناشی می‏شود» در سرتاسر تاریخچه تاریخ اسلامی طنین‏انداز است و بوضوح حاکی از آن است که چگونه فیلسوفان اسلامی، رابطه بین وحی و فلسفه را تصور می‏کردند.

فصلنامه نامه مفید

دکتر سید حسین نصر - مترجم: محمد محمدرضایی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.