یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

رویای تجارت


رویای تجارت

آشنایی افراد با فاركس و چگونگی ورود به این بازار برای خودش حكایت جالب و نكته آموزی است كه خیلی ها را مشتاق می سازد تا تجربه دیگران را بخوانند

آشنایی افراد با فاركس و چگونگی ورود به این بازار برای خودش حكایت جالب و نكته‌آموزی است كه خیلی‌ها را مشتاق می‌سازد تا تجربه دیگران را بخوانند.

خاطراتی كه می‌تواند به چیدن پازلی از تصویر بازار فاركس كمك كند هرچند در این قسمت پازل، خاطره افرادی كه جزو ۹۰ درصد ضرركنندگان این بازار هستند آورده شده است.

رضا تا قبل از آشنایی با فاركس در منطقه شرق تهران مغازه لوازم یدكی داشت. همایون دوست صمیمی رضا بود كه در كار تجارت برنج فعالیت می‌كرد.

این دوستان صمیمی همیشه از حال هم خبر داشتند تا اینكه مدتی از فریدون خبری‌ نمی‌شود. رضا به این فكر می‌افتد كه از دوست خوبش خبری بگیرد. وقتی همایون را می‌بیند صحبت از كار جدیدی می‌كند كه وقتی برای او نگذاشته است. كاری كه همایون و برادرش شروع كرده بودند، در حقیقت خرید و فروش طلا بود. همان لحظه در حضور رضا و هر ۱۰ دقیقه یك‌بار صدای موبایل دو برادر به صدا درمی‌آمد و نرخ‌ها اعلام می‌شد.

اما بیشتر از همه شنیدن میزان سودها برای رضا جالب بود ۶۰۰، ۸۰۰ و یك میلیون تومان مبالغی بود كه بعد از هر معامله حاصل می‌شد. رضا با خودش فكر می‌كرد كه چقدر خوب می‌شد همچون دوستانش این كار را شروع كند. بالاخره یك روز تصمیمش را گرفت و به دو برادر پیوست.

آنها در یك كافی‌نت قرار می‌گذاشتند و از طریق تلفن از فردی كه در دوبی برای یك بروكر كار می‌كرد و كمیسیون می‌گرفت، پیش‌بینی بازار طلا را می‌گرفتند و بعد به اعتبار بروكر یك میلیون دلار طلا خرید و فروش می‌كردند. این سه نفر حتی نمی‌دانستند كه در بازار مبادلات جهانی ارز و طلا معامله می‌كنند، آنها از نمودار قیمت‌ها هم خبر نداشتند فقط روزی ۱۰ ساعت در كافی‌نت می‌نشستند و با مراجعه به دو سایت نرخ طلا را می‌گرفتند و بعد دستور خرید و فروش را با پیش‌بینی به دوبی صادر می‌كردند.

اما یك روز دری به تخته خورد و دو برادر ۳۳ هزار دلار سود كردند. جمعه خوشی بود، آنها سود پول را فردا صبح از واسطه‌ای در بازار سبزه‌میدان تهران دریافت كردند. رضا هم با كمك دوستانش حسابی برای خودش باز كرد و تلفن‌ها به دوبی آغاز شد.

قصه رضا و دوستانش به این شیرینی‌ها ادامه نیافت. كمی بعد نه تنها سود ۳۳ هزار دلاری برادرها تبدیل به ضرر شد بلكه آنها ورشكست شدند هرچند همایون باز هم این كار را ادامه می‌دهد اما برادرش مسافركشی می‌كند. رضا نیز تاكنون ۱۳۳ میلیون تومان ضرر كرده است.

داستان پروانه هم قصه دیگری است. پروانه، منشی یك شركت خصوصی بود كه درآمد چندانی نداشت. هرچند عمو و شركایش از طریق شركت در كار واردات و صادرات بودند و درآمد خوبی داشتند اما منشی شركت حقوقی بسیار ناچیز می‌گرفت.

از آنجایی كه عموی پروانه به دلیل شركت خود برای مبادلاتش نیاز به ارزهای مختلف پیدا می‌كرد، از این رو آشنایی خوبی با بازار فاركس داشت و گاهی از آن سود هم می‌گرفت. او افرادی را كه در این زمینه فعال هستند را می‌شناخت. پروانه هم به خاطر كسب درآمدی بهتر و خلاص شدن از كاری كه نه بیمه‌ای داشت و نه درآمدی كه به آن دل خوش كند به داشتن درآمد در بازار فاركس فكر می‌كرد.

روزی بالاخره دل به دریا زد و از طریق دوست عمو با تجزیه و تحلیل اقتصادی، داشتن حساب، پیش‌بینی قیمت‌ها و نحوه كار بازار فاركس آشنا شد. دوست عمو به جز پروانه شاگردان دیگری هم داشت. یك كارمند جوان بانك، یك دانشجو و خانمی خانه‌دار همشاگردی‌های پروانه بودند.

پس از پایان دوره آموزشی كه شاگردان مبحثی بسیار جدید یعنی فاركس را آموختند، همگی با درخواست از معلم خود حسابی باز كردند تا سودهایی را كه برای آن آموزش دیده بودند شكار كنند. آنها باور نداشتند كه آموزش و تجربه بیشتری نیاز است. پروانه كه كار خود را با گرفتن سودهای كوچك یك و دو دلاری شروع كرده بود، كارنامه قابل‌قبولی در هفته نشان می‌داد.

چهل دلار سود هفتگی پول خوبی بود كه اندك‌اندك روی هم انباشته می‌شد. یك ماه از معاملات گذشت و برآیند سود و زیان مثبت بود اما در یك شب تابستانی خبر داغی در راه بود. پروانه بی‌خبر از همه‌جا باز هم می‌خواست سودهای اندك چنددلاری خود را از بازار شكار كند او درخواست خرید خود را فرستاده بود كه ناگهان پیامی دریافت كرد كه تمام سود و تمام سرمایه‌اش به ضرر تبدیل شده بود.

در آن شب داغ تابستانی نرخ بهره آمریكا مهم‌ترین خبری كه بازار ارز را چون امواج اقیانوس متلاطم می‌سازد اعلام شد و نرخ دلار بیشترین تغییر در طول یك روز را به خود دید. بسیاری مانند پروانه كه دلار خریده بودند از ارزان شدن ارزش آن ضرر کردند. پروانه بعد از آن شب باز هم به این فكر می‌كرد كه چگونه كار بهتری پیدا كند.

نغمه عقیلی