سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
پیش فرض های روان شناسی اسلامی
● مقدمه
این نوشتار، گام دیگری است در پی آنچه پیشتر، در مقالهای تحت عنوان «هویت علم دینی» مطرح شد. (۱) در آنجا سخن از امکان پدید آوردن «علم دینی» بود و کوشیدیم نشان دهیم که علی رغم برخی از تصوراتی که در این باب وجود دارد، میتوان معنای موجهی برای مفهوم «علم دینی» ارائه کرد که هم با هویت علم تجربی سازگار است و هم با هویت دین. اکنون برآنیم سخن را از مساله عام علم دینی به قلمرو خاصی از آن یعنی روانشناسی اسلامی معطوف کنیم. اما در این مجال، از امکان پدید آمدن روانشناسی اسلامی سخن نخواهیم گفت، بلکه با تکیه بر آنچه قبلا تبیین شد، به بررسی این مساله خواهیم پرداخت که برای بنا کردن این نوع روانشناسی، چه باید کرد؟
در مبحث «هویت علم دینی» آمده بود که، پیشفرضهای هر عالم، در تکوین نظریه وی نقشی بنیادین دارد; و نفوذ این نقش را میتوان هم در مفاهیمی که عالم برای تبیین پدیده مورد نظر مورد استفاده قرار میدهد بوضوح دید، هم در مدلها و هم در روش فرضیهپردازی او. حال، برای پاسخ گفتن به اینکه این همه، در ساختار یک روانشناسی اسلامی چه صورتی خواهد داشت، باید قبل از آن، به سؤال دیگری پاسخ گفت، و آن اینکه: «بر اساس آنچه در منابع و متون اصلی اسلامی آمده است، چه پیشفرضهایی را میتوان برای بنا کردن روانشناسی اسلامی، در نظر گرفت؟» این پیشفرضها، خود میتوانند اقسام مختلفی داشته باشند، اما آنچه در نوشتار حاضر مورد توجه است، پیش فرضهای مربوط به «موضوع» روانشناسی است و پیشفرضهای دیگر، همچون پیشفرضهای روش شناختی و نظیر آن نیز متعاقبا مورد بحث قرار میگیرد.
نظریههای روان شناختی معاصر، هر یک به دلیل داشتن پیشفرضهای معینی در باب موضوع روانشناسی، راه خاص خود را پیش گرفتهاند و از نظریههای دیگر متمایز شدهاند. فی المثل فروید، بنیانگذار سنت روانکاوی، به دلیل تحویل گرایانه (rductive) خویش و جذبه شدید نسبتبه علم فیزیک، موضوع روانشناسی و روانکاوی خود، یعنی روان آدمی را، به منزله یک «نظام نیرو» (energntic) در نظر گرفت. از این رو، فروید فرایندهای روانی را به منزله فعل و انفعالات انرژی به مفهوم فیزیکی آن لحاظ کرد (البته بعدها فروید به دلیل نقص علم زیستشناسی وفت، زبان غایت انگارانه را نیز وارد نظریه خویش کرد). در مقابل، روانشناسی شناختی، بویژه رویکرد کامپیوتری آن ,(computational psychology) راه دیگری را در پیش گرفته است. طبق این دیدگاه، نظام روان آدمی، نه یک نظام انرژی، بلکه نظامی اطلاعاتی است. این پیشفرض روان شناختی، به دنبال پیشفرضها و موفقیتهای علوم اطلاعاتی (infonrmational sciences) اتخاذ شده است. طبق این دیدگاه، حتی مطالعات فیزیولوژیک و عصب شناختی باید بر حسب اطلاعات انجام پذیرد; و به عبارت دیگر، مغز به منزله نظامی «فیزیکی» یا «نیرویی»، مورد اعتنا نیست. (۲) بررسی نظریههای معاصر از این حیث، مجال دیگری میطلبد، در این جا آنچه مورد نظر است، اشاره به این نکته است که چگونه پیشفرضهای مربوط به موضوع روانشناسی، تقدیرهای مختلفی برای نظریههای روانشناسی فراهم میآورد.
حال، سؤال اصلی مقاله این است که با توجه به آنچه در متون اصیل اسلام راجع به انسان گفته شده، چه موضوعی را میتوان برای روانشناسی در نظر گرفت؟
در این باب، پیشنهادهایی وجود دارد که نخستبه بررسی آنها خواهیم پرداخت و سپس دیدگاه خود را در این باره که چه چیزی را باید به منزلهه موضوع مطالعه روانشناسی در نظر گرفت، بیان خواهیم کرد پیشنهادهای مورد بررسی عبارتند از: «روح»، «نفس»، و «فطرت».
● فرضیه روح
نظر برخی بر آن است که اگر قرار باشد «روانشناسی اسلامی» وجود داشته باشد، موضوع مطالعه آن، «روح» خواهد بود; (۳) و چنین استدلال میکنند که: قرآن، انسان را صرفا یک پیکر فیزیکی نمیداند، بلکه بیان میکند که پس از پیکربندی، از روح الهی در وی دمیده میشود. آنچه حقیقت انسان را تشکیل میدهد، همین روح است. پس روانشناسی آدمی، به معنای «روحشناسی» است.
دو نکته قابل تامل در خصوص این دیدگاه وجود دارد: نخست آنکه، در این بیان، روانشناسی به منزله علمی معطوف به جوهر حقیقی انسان در نظر گرفته شده است. در حالی که روانشناسی در پی شناخت واقعیت و وضع موجود آدمی نیز هست، نه صرفا حقیقت او روانشناسی، علمی است که میخواهد فرد آدمی را قابل فهم و احتمالا قابل پیش بینی سازد، خواه او جوهر حقیقی خود را همراه داشته باشد و یا آن را به تباهی کشانده باشد. روانشناسی اسلامی نیز از آنجا که روانشناسی آدمی است، باید تبیین و پیش بینی را در همین گستره فراخ میسر سازد، و آدمی را آنچنان که هست، قابل فهم و احتمالا قابل پیش بینی گرداند، نه آنکه صرفا معطوف به شناخت جوهر حقیقی آدمی باشد.
نکته دوم آنکه، در استدلال مذکور، مساله قابل شناختبودن حقیقت وجود آدمی یا روح الهی، مفروغ عنه گرفته شده است; در حالی که این مساله نیز قابل تامل است. قرآن هنگام بحث از امکان دریافتن حقیقت روح، سخن را کوتاه میکند و آدمی را برخوردار از این مجال نمیداند و او را متنبه میسازد که بهره وری او از علم، اندک و ناچیز است. در اشارتی که قرآن نسبتبه روح دارد، آن را حقیقتی «امری» (در برابر «خلقی») معرفی میکند که منطق آن، منطق «کن فیکون» است; به این معنا که در قلمرو آن، تدریج، تمهید، شرایط و اقتضا، به گونهای که در امور مربوط به ما ملاحظه میشود، مطرح نیست. «امر» خدا، و نیز روح که از جمله آن است، در قوالب ما محصور شدنی نیست و از منزلگاه علم و منطق انسان، بسی فراتر است و بنابراین، برای انسان قابل فهم نیست. با توجه به دو نکته فوق، به نظر نمیرسد که بتوان «روح» را به عنوان موضوع روانشناسی اسلامی در نظر گرفت.
● فرضیه نفس
گروهی دیگر بر این عقیدهاند که، باید موضوع بررسیهیا روان شناختی اسلامی را «نفس» دانست. هنگامی که از «نفس» سخن میگوییم، دیگر با «روح»، به عنوان حقیقتی صرفا ماورایی سر و کار نداریم، بلکه آن را از حیث ربط و تعلقی که با بدن دارد، مورد توجه قرار میدهیم، لذا در روان شنسی به این معنا - که معادل نفسشناسی یا علم النفس خواهد بود - جلوههای پست و عالی نفس، هر دو مورد توجه خواهد بود; زیرا وقتی پای بدن و حوایج آن به میان میآید، دیگر صرفا نمیتوان با امور متعالی سر و کار داشت.
اما چه دلیلی هستبر آنکه باید «نفس» را موضوع روانشناسی اسلامی دانست؟ دلیلی که ممکن استبر این سخن اقامه شود، آن است که قرآن، علی رغم کوتاه کردن سخن در باب روح، هنگام سخن گفتن از نفس، جلوههای مختلف آن را مورد بحث قرار داده است، چنانکه از جلوههای امارگی، لوامگی، اطمینان نفس و ویژگیهای هر یک، سخنها به میان آورده است. به علاوه در روایات، موارد فراوانی از دعوت آدمی به شناخت نفس خویش وجود دارد، و این امر، نه تنها ممکن شمرده شده است، بلکه اهمیت آن، از سایر معرفتها نیز فراتر قرار گرفته است.
تردیدی نیست که در منابع اسلامی، از معرفت نفس، سخن به میان آمده است، اما آیا میتوان معرفت نفس را مرادف روانشناسی به منزله یک علم تجربی دانست؟ در این صورت، آیا مراد از معرفت نفس، همان «علم النفس» فلسفی است؟ یا مراد از آن، «معرفةالنفس» فلسفی است؟ یا مراد از آن، «معرفةالنفس» عرفانی است؟ به نظر نمیرسد که هیچیک از این دو منظور، در بنا کردن روانشناسی اسلامی وافی به مقصود باشند. اگر منظور از معرفت نفس، علم النفس فلسفی است، باید گفت که، علم النفسی از این نوع، که از تجرد نفس، حدوث و قدم نفس، قوای نفس و نظیر آن بحث میکند، همسنگ روانشناسی نیست، و همین طور معرفةالنفس عرفانی، که کار خود را از بحث نظری فلسفی در باب ماهیت نفس و تجرد آن جدا میکند و در پی آن است که طریق سلوک و عمل را برای شناختن نفس فراهم آورد. اگر کسی در این اندیشه است که علم النفس فلسفی حکمای مسلمان، یا معرفه النفس عرفانی عرفی اسلامی را به منزله روانشناسی اسلامی قلمداد کند، به نحوی که بتوان آنها را به منزله رقبا یا جایگزینهایی برای دیدگاههای روان شناختی معاصر - همچون رفتارگرایی و شناخت گرایی - دانست، بی تردید، راهی به خطا برگزیده است. روانشناسی اسلامی به این معانی، سنخیتی با دیدگاههای روان شناختی معاصر نخواهد داشت; زیرا نه داعیههای آنها از یک نوع خواهد بود، و نه راه وارسی این داعیهها یکسان است. در حالی که داعیههای روان شناختی به نحوی است که وارسی آنها در گرو فراهم آوردن شواهد تجربی همگانی است، داعیههای علم النفس فلسفی یا معرفة النفس عرفانی، چنین نیست; بلکه در این داعیهها، به ترتیب، استدلال عقلی و شهود فردی، نقش عمده و اساسی را به عهده دارد; که در اولی، اساسا روش آن با روش تجربی متفاوت است و در دومی، گرچه شهود یک نوع تجربه قلمداد میشود ولی قابلیت اثبات یا تایید و انتقل به دیگران را ندارد.
بر این اساس، نمیتوان علم النفس یا معرفة النفس را موضوع روانشناسی اسلامی دانست. البته، ممکن است کسی معرفتهایی از این دست در باب نفس را، به منزله «اصول موضوعه» روانشناسی اسلامی در نظر بگیرد، اما نمیتوان آنها را به منزله «موضوع» روانشناسی اسلامی دانست. باید دید روانشناسی اسلامی با تکیه بر اصول موضوعهای از این سنخ، و با در دست داشتن مفاهیم، شیوههایی تبیین و فرضیههایی که ملهم از انسانشناسی اسلامی است، چه شناختی در باب فرد آدمی فراهم میآورد. میتوان گفتشناختی که از باب فرد آدمی فراهم میآورد. میتوان گفتشناختی که از این طریق به دست میآید، خود، عرصهای از شناخت نفس است، اما متمایز از عرصههای دیگری چون علم النفس فلسفی و معرفةالنفس عرفانی. مفهومی است عاما و فراخنای عمومیت آن، چنان است که علم النفس فلسفی، معرفةالنفس عرفانی و روانشناسی، هر سه در دامن آن قرار میگیرند.
این سخن، بیانگر آن است که نفس را موضوع روانشناسی اسلامی خواندن، کلام تامی نیست. به دلیل آنکه باید معین کرد که نفس، از چه حیث، موضوع روانشناسی اسلامی است; و از چه حیث، موضوع علمالنفس فلسفی; و از چه حیث، موضوع معرفةالنفس عرفانی.
● فرضیه فطرت
نظر سوم آن است که، حدود موضوع روانشناسی اسلامی را باید با تشبثبه مفهوم «فطرت» جستجو کرد. (۴) از آنجا که مفهوم فطرت، با معانی مختلفی در نظر گرفته شده، بهتر است نخست در باب این معانی تامل کنیم و سپس ببینیم که آیا موضوع روانشناسی اسلامی را میتوان بر این مفاهیم استوار ساخت.
نظریههایی را که در خصوص فطرت عرضه شده است، میتوان بر این اساس تقسیم بندی کرد که در آنها، فطرت، یا به منزله امری «محتوایی» و یا امری «ساختاری» در نظر گرفته شده است. دیدگاهی که به محتوا نظر دارد، خود، دو صورت دارد: یا صرفا محتواهای مثبت و ارزشمند ضمیر آدمی به منزله فطرت تلقی شده است، و یا به طور اعم، هم محتواهای مثبت و هم محتواهای منفی، پس سه دیدگاه خواهیم داشت: فطرت به منزله محتواهای مثبت ضمیر آدمی. فطرت به منزله محتواهای مثبت و منفی ضمیر آدمی، و فطرت به منزله ساختار وجود آدمی، اینک این سه دیدگاه را به اختصار مورد بحث قرار میدهیم.
▪ دیدگاه نخست، گونههایی از ادراک و تمایل، به صورت بالقوه در نهاد آدمی به ودیعه گذاشته شده است که اگر فرصت و امکان مناسب را بیابند، شکوفا خواهند شد و در غیر این صورت، به شکل تحریف شده و بیمارگونه آشکار خواهند شد. (۵) ادراکهایی چون «هر کل، بزرگتر از اجزای خود است»، «دو مقدار مساوی با مقدار سوم، خود نیز با هم برابرند»، و تمایلهایی همچون خداگرایی، حق گرایی، عدالتطلبی و جمالطلبی، نمونههایی از گونههای فطری آدمی است. ادراکهای مغالطهآمیز و گرایشهای منفی، صورتهای تحریف شده این امور فطری محسوب میشوند.
▪ دیدگاه دوم که در واقع، در نقد دیدگاه نخست تکوین یافته است، محدود کردن امور فطری به خصایص مثبت را مردود میداند و آن را حاصل بی معیاری در باز شناختخصایص فطری آدمی قلمداد میکند. (۶) به عبارت دیگر، نمیتوان بی مناط به داوری نشست و فقط آنچه را ما بر میگزینیم، فطری خواند و جلوههای دیگر را صورتهای محرف دانست. باید برای فطری بودن امور، معیاری روشن سراغ گرفت. طبق این نظر، خصایصی از آدمی فطری هستند که همواره با او ملازم بودهاند، نه اینکه در دورهای جلوه کرده و در ادوار دیگر غایب باشند. اگر چنین باشد، دیگر فقط نمیتوان فیالمثل عدالتطلبی را فطری دانست; زیرا اگر سخن آن است که بشر همواره برای تحقق عدالتخواهی مبارزه کرده است، این خود دلالت میکند که بشر همواره به اشاعه ظلم نیز همت گماشته است. رواج عدالتخواهی در طول تاریخ بشر، بهترین گواه رواج ظلم است، و اگر آنچه همواره با آدمی ملازم بوده است، ناشی از ریشههای عمیق فطری باشد، پس، ظلم پیشگی نیز عنصری از عناصر طبیعت آدمی محسوب خواهد شد.
▪ دیدگاه سوم، به راهی میرود که ما آن را نگرش ساختاری نامیدیم. (۷) بر اساس این نظر، علی رغم تصور موجود در دو دیدگاه مذکور، فطرت را نه به منزله امری محتوایی، بلکه همچون امری ساختاری باید فهم کرد. به عبارت دیگر، چنین نیست که فطرت عبارت از دسته معینی از ادراکها یا گرایشها - اعم از مثبتیا منفی - باشد. بلکه فطرت - چنانکه از وزن آن (فعله) نیز پیداست، و مصدر نوعی است - ناظر به ترکیب است، نه اجزا; ناظر به ساختار است. نه محتوا. طبق این نظر، فطرت آدمی، ترکیب و آرایش ویژهای است که در وجود او فراهم آمده; ترکیبی که جمع اضداد است، ترکیبی که در آن، هم غریزه هست، هم شورش. حاصل چنین جمع اضدادی، حرکت و پویش است و حاصل حرکت، مقصدها و مقصودهای مختلف اما مقصد و مقصودهای خرد، یارای انباشتن ظرف وجود آدمی را ندارند، لذا اگر انسان به چنین مقاصدی دل بندد، سرخواهد خورد و به مقتضای فطرت خود (ترکیب ساختاری) به پویشهای بعدی روی خواهد آورد. فقط خداست که چنین ظرفی را لبریز میکند و آرام و قرار آدمی، در این لقا، دست میدهد. شاید بتوان گفت که این دیدگاه ساختاری، تعبیر «فطر الناس علیها»، در آیه معروف «فطرت» را به معنی «فطرالناس لها» در نظر میگیرد. یعنی به جای آنکه دین حنیف را مبنای فطرت و خلقت آدمی بداند، آن را مقصد و منتهای آن میبیند که به مقتضای پویش علی الدوام فطرت (ترکیب) میتوان به آن رسید.
به نظر میرسد که در کوششهایی که برای تبیین مفهوم اسلامی فطرت مبذول شده، یعنی در هر سه دیدگاه مذکور، فطرت، مرادف طبیعت انسان در نظر گرفته شده است، یعنی به منزله آینهای که عناصر بنیادین وجود آدمی را - در همه قلمروها و ابعاد وی - و یا ساختار اساسی آن را نشان میدهد. در حالی که ملاحظه موارد استعمال این مفهوم در منابع اسلامی، آشکار میسازد که فطرت، به گستردگی مفهوم طبیعت انسان، مورد استعمال قرار نگرفته است. بلکه، فطرت، صرفا ناظر استبه بعد معینی از وجود آدمی، یعنی معرفت و میلی ربوبی، که آدمی با آن سرشته شده است. «عهد الست» که به هنگام حضور بی پرده انسان در خویش (شهادت بر خویشتن) منعقد شده است، اشاره به معرفت ربوبی ریشه گرفته در ضمیر انسان دارد، و حنیفیت، ناظر به میل ربوبی است که با معرفت مذکور، چون تار و پودی در هم تنیدهاند. به سبب همین برداشت از فطرت است که در مواردی از قرآن که بحث از فطرت به میان آمده، محور سخن بر توحید و یا شرک دور میزند.
نظر به اینکه فطرت، در اصطلاح قرآن، صرفا ناظر به معرفت و میل ربوبی در آدمی است، همسنگ کردن آن با طبیعت آدمی به طور کلی، ما را در حد مفهومشناسی قرآنی، در معرض مغالطهای از نوع مغالطه «کنه و وجه» قرار میدهد. اما اگر از مرادف دانستن مفهوم قرآنی فطرت با طبیعت آدمی بپرهیزیم، پیداست که دیگر نمیتوان فطرت را موضوع روانشناسی اسلامی دانست. فطرت، بعدی از وجود و موجودتی آدمی است، البته بعد اساسی و گوهرین آن; در حالی که روانشناسی میکوشد آدمی را قابل فهم سازد و این، مستلزم ملاحظه داد و ستد ابعاد مختلف انسان با یکدیگر و نیز داد و ستد این مجموعه به عوامل محیطی است. از این رو، میتوان گفت که فطرت، بعضا داخل در موضوع روانشناسی اسلامی خواهد بود، اما نمیتوان آن را بتمامه موضوع روانشناسی اسلامی دانست.
خسرو باقری
حسین اسکندری
زهره خسروی
مسلم اکبری
پینوشتها:
۱ - فصنامه حوزه و دانشگاه، ش ۳.
۲ - Margaret A. Boden (۱۹۸۹). Computer Models of Mind, Cambridge University Press,Cambridge
۳ - حسینی، سید ابوالقاسم; بررسی مقدماتی اصول روانشناسی اسلامی; مشهد: دانشگاه فردوسی.
۴ - احمدی، علی اصغر; فطرت، بنیان روانشناسی اسلامی.
۵ - مطهری، مرتضی; فطرت، انتشارات صدرا.
۶ - سروش، عبدالکریم; از تاریخ بیاموزیم، «تفرج صنع»; ۱۳۶۹.
۷ - صفایی، علی; مسئولیت و سازندگی; قم: هجرت، ۱۳۵۹.
۸ - باقری، خسرو; نگاه دوباره به تربیت اسلامی; نشر مدرسه، ۱۳۷۰.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست