پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

سیاست قدرت و فرهنگ سیاسی آمریکا و ایران


سیاست قدرت و فرهنگ سیاسی آمریکا و ایران

در این نوشتار, نویسنده نخست نگاهی دارد به فرهنگ سیاسی ایران و پس از تعریف و تحدید آن به بررسی ماهیت آن, بویژه در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی, می پردازد

در این نوشتار، نویسنده نخست نگاهی دارد به فرهنگ سیاسی ایران و پس از تعریف و تحدید آن به بررسی ماهیت آن، بویژه در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی، می پردازد. نویسنده از رهگذر تحلیل محتوایی و تاریخی فرهنگ سیاسی ایران به این نتیجه می رسد که مردم ایران از نظر فرهنگی با دولتمردان و نظام سیاسی حاکم بر آمریکا و نه مردم آمریکا مخالفت دارند.

در این نوشتار، نویسنده نخست نگاهی دارد به فرهنگ سیاسی ایران و پس از تعریف و تحدید آن به بررسی ماهیت آن، بویژه در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی، می پردازد. نویسنده از رهگذر تحلیل محتوایی و تاریخی فرهنگ سیاسی ایران به این نتیجه می رسد که مردم ایران از نظر فرهنگی با دولتمردان و نظام سیاسی حاکم بر آمریکا و نه مردم آمریکا مخالفت دارند. این مخالفت نیز ریشه در عملکرد سابق دولت آمریکا در ایران دارد که نوعی نارضایتی را در بین مردم دامن زده است. بنابراین اصلاح آن عملکرد و زوال نارضایتی مزبور از مقدمات بحث رابطه ایران و آمریکا به شمار می رود.

نویسنده برای تأیید دیدگاه خود به شواهد تاریخی متعددی اشاره دارد که تماما حکایت از مداخله گری آمریکا در حوادث ایران دارد. با این حال مولف بر آن است که علل فرهنگی مزبور نباید آمریکا را از نقش و جایگاه حساس ایران غافل سازد. بنابراین تلاش برای بهبود روابط باید از سوی آمریکا دنبال شود.

در اوایل آوریل۱۹۸۰ ایالات متحده رسما به روابط دیپلماتیک خود با ایران خاتمه بخشید؛ سفارت ایران در خیابان ماساچوست در واشنگتن، دی سی، بسته شد و دیپلماتهای ایران آن جا را ترک کردند. دو هفتهRH۵۳D و نیم بعد ۸چرخ بال سی استالیون آمریکایی ناو هواپیمابر نیمتز ۱ که در ساحل جنوب شرقی ایران پهلو گرفته بود، به سوی حریم تهران پرواز کردند. صد سال روابط دیپلماتیک به پایان غیرمنتظره خود رسید و برای نخستین بار نیروی نظامی آمریکا به ایران هجوم برد. اکنون، یک دهه پس از آن، ۲ سفارت آمریکا بسته مانده است و روابط آمریکا - ایران از دشمنی شدید تا انزجار دیپلماتیک آشکار در نوسان است.

۱) چشم انداز تاریخی

در سال ۱۹۷۰هیچ مفسّر آگاهی امکان چنین گسستگی در روابط آمریکا - ایران را مطرح نکرده، در آن اندیشه نیز نمی کرد؛ حتی در سال در کانون تظاهرات مردمی بر ضد شاه و رژیم تحت حمایت آمریکا، ناظران اندکی استدلال می کردند که روابط آمریکا – ایران در ۱۹۸۰به پایان خواهد رسید، یا نیروهای نظامی آمریکا به ایران حمله خواهند کرد. به هرحال رابط دیپلماتیک به پایان رسید و لشگرکشی نظامی نیز صورت گرفت.

مجموعه حوادثی که بر ایدئولوژی‌ها و فرهنگ‌های سیاسی متفاوت در ایران و ایالات متحده مبتنی بودند، قطع یک سده روابط قوی میان دو متحد را شتاب بخشیدند. آرمانهای ایران برای استقلال سیاسی و اقتصادی و پای بندی به خودانگیختگی سیاسی، در تقابل با سیاست‌های آمریکا برای دستیابی به منابع و جلوگیری از هرگونه تحول اساسی در نظام سیاسی ایران قرار گرفت. ایرانیان با دست یازیدن به قرآن و با اعتقاد به حقانیت جنبش ملی برای رهایی، در صفوف میلیونی خود در سرپیچی آشکار از نیروهای نظامی مسلح و تحت آموزش آمریکایی ایران در شهرها و شهرستان‌ها به راهپیمایی پرداختند. ناظران بین المللی با شگفتگی از گستردگی تظاهرات و اعتصابات سال ۱۳۵۷کم کم متوجه جدی بودن انقلاب ایران شدند.

در پی تظاهرات خیابانی و قیام انقلابی در سالهای ۵۷-۱۳۵۶، برخی مفسران سرنگونی نهایی شاهنشاهی پهلوی در سال ۱۳۵۷را نقطه عطفی در دوستی ایران و آمریکا دانستند؛ دیگران سرآغاز مشکلات روابط آمریکا – ایران را در کودتای تحت حمایت سیا در مرداد ۱۳۳۲تعیین نمودند، در حالی که برخی دیگر به جنگ جهانی دوم اشاره می کردند. (۱) از آن جا که صاحب نظران بسیار اندکی حوادث دهه های ۱۳۴۰و ۱۳۵۰را سرآغاز قیام انقلابی برمی شمردند، بسیاری از آمریکایی‌ها ایران ۱۳۵۷ را هم شگفت انگیز و هم درک ناکردنی می یافتند. سرعت فروپاشی نیروهای مسلح ۴۰۰۰۰۰ نفری تحت آموزش آمریکایی شاه در سال ۱۳۵۷ و تظاهرات گسترده ایران در آن سال تقریبا هر صاحب نظر و محققی را غافلگیر ساخت. مردم آمریکا مات و مبهوت، سقوط شاه را با آمیزه ای از شگفتی و ناباوری به نظاره نشسته بودند.

پرواز شاه از تهران در دی ماه ۱۳۵۷و تشکیل دولت موقت ایران، مسایلی را در اذهان مردم آمریکا که ترجیح می دادند "اوضاع به حال عادی برگردد" برانگیخت. پذیرش شاه در مرکز سرطان نیویورک در مهر ۱۳۵۸ و تصرف سفارت آمریکا در تهران در سیزدهم آبان همان سال، که با سقوط دولت موقت همراه گشت، آمریکاییان را بیش از پیش در بهت فرو برد. "معضل" ایران، ناگهان پیچیده تر و خطرناکتر از آن چه پیشتر تلقی می شد، جلوه گر گشت. به نظر می رسید مقامات آمریکا در وزارت امور خارجه و کاخ سفید "کنترل خود را" بر ایران، یک مشتری مورد اعتماد و دوست دیرینه، از دست داده اند. مطبوعات و مردم آمریکا می پرسیدند که اگر ایران "سقوط کند" پس از آن "نوبت کیست؟"

"بحران گروگانگیری آمریکاییان در ایران" در حال تبدیل شدن به معضلی بلندمدت بود که مردم آمریکا را به همان میزان که ایرانیان را به هیجان آورده بود، خشمگین می ساخت. [برای آمریکاییان] ایران ۱۳۵۸ که زمانی دوست وهم پیمان نزدیک آمریکا بود، به "ملتی راهزن" در خاورمیانه و "قانون شکن" در جامعه بین المللی که رهبران آن مسلمان، ایدئولوژی آن بنیادگرایی اسلامی و سیاست آن "تروریسم" بود، تبدیل گشت. (۲)

از سوی دیگر، ایرانیان نیز تحلیل‌های مختلفی از فروپاشی روابط آمریکا - ایران دارند که ریشه در اختلافات طبقاتی، ایدئولوژیک و سیاسی آنها دارد. عنوان "شیطان بزرگ" در طول بحران گروگان گیری سالهای ۱۳۵۸-۶۰ در مورد آمریکا مسجل گشت، اما انزجار ایرانیان از دخالت [آمریکا] در امور ایران ولو از جانب یک متحد در دهه ۱۳۰۰آشکار بود. (۳) فرهنگ سیاسی ایران، با تمرکز بر خودبسندگی و استقلال از حکومت بیگانه، به تدریج از حالت دهه ۱۳۰۰به تظاهرات چشمگیر خیابانی در دهه ۱۳۵۰تحول یافت. خروج شاه از ایران در دی ماه ۱۳۵۷و گروگانگیری آبان ۱۳۵۸محصول چندین دهه مخالفت تقریبا مداوم با دخالت اروپاییان و سپس آمریکا، در امور اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران بود.

در این میان، سیاست‌های آمریکا نسبت به نظام شاهنشاهی از دهه ۱۳۰۰تا دهه ۱۳۵۰تغییر اندکی یافت. سیاست‌های آمریکا پیش از جنگ جهانی اول در گرایش به حمایت از نظام شاهنشاهی در مقابل نهضت مردمی مشروطه، بازتاب سیاستهای روس و انگلستان به شمار می رفت، که تمایل کمتری را به اقدام مستقل نشان می داد. در دهه ۱۹۲۰شرکت‌های نفتی و بنیادهای مالی آمریکا تلاش بی ثمری انجام دادند تا جایگاهی برای سرمایه گذاری آمریکا "ایجاد کنند". با این همه، اقدامات دیپلماتیک و سیاسی آمریکا در پی جنگ جهانی دوم در ایران، نمایانگر علایق فزون یافته آمریکا در حفظ سرمایه گذاری‌هایش در منطقه خلیج فارس، می باشد. ضعف قدرت بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم در "اعمال نفوذ" بر امور ایران نیز از علایق عمده مقامات واشنگتن به شمار می آمد.

سیاست‌های آمریکا در ایران پس از جنگ جهانی دوم، دیگر بازتاب سیاست‌های بریتانیا و شوروی نبوده و با یک بازنگری بر موقعیت استراتژیک جغرافیایی - نظامی ایران و موفقیت اقتصادی آن در مرزهای اتحاد شوروی و حوزه های غنی نفتی خلیج فارس متمرکز گشت.

رویارویی منافع جهانی شوروی و آمریکا در جنگ سرد، همچنین دخالت آمریکا در ملی کردن نفت ایران، از بازنگری در سیاست‌های آمریکا در جنگ جهانی اول نشأت می گرفت. این بازنگری بیش از بیش بر مهار شوروی، دستیابی به نفت خلیج فارس و ایران و ایجاد حکومت "باثبات" در ایران متمرکز بود.

درواقع مأموریت‌های نظامی و اقتصادی جنگ جهانی دوم زمینه هایی را برای پیشبرد سیاست‌های بازنگری شده آمریکا در ایران فراهم ساخت. (۴) نیاز به تاکتیک‌های جدید تا اندازه زیادی از ماهیت رویارویی طلبانه ۱ فزون یافته فرهنگ سیاسی ایران و در همان اندازه از تحولات سیاست قدرت جهانی برمی خواست و در پی کودتای تحت حمایت سیا در ۱۳۳۲شاه و سیاست خارجی آمریکا یکسان و واحد شدند هرچند که در ۱۳۵۶مردم ایران هم آماده رویارویی با شاه و هم با آمریکا بودند.

در این نوشتار استدلال خواهیم کرد که سیاست آمریکا نسبت به ایران در حمایت از نظام شاهنشاهی از ۱۳۵۷ - ۱۲۸۸ تا اندازه زیادی ثابت مانده بود. حکومت استبدادی شاهان پهلوی، رضاشاه (۱۳۰۴-۱۳۲۰)و محمدرضاشاه(۱۳۲۰-۱۳۵۷)به تدریج تحولاتی را در تاکتیک‌های آمریکا در حمایت نظام شاهنشاهی ضروری ساخت. با این همه، در همان دوران، نظر مردم ایران نسبت به نظام شاهنشاهی، نقش قدرت‌های خارجی و خودشان به نحو فزاینده ای تغییر یافته بود. در واقع این ظهور فرهنگ سیاسی اصیل ایران، ابتدا در دهه های ۱۲۸۰و ۱۲۹۰و سپس در دهه ۱۳۳۰تا دهه ۱۳۵۰بود که مدت‌ها پیش از آن که عباراتی چون "شیطان بزرگ" یا "مرگ بر آمریکا" تیتر روزنامه های عصر آمریکا را تشکیل دهد، آمریکا را منفور و "شیطان ساخته بود".

از این رو از نظر اکثر ایرانیان، سالهای ۷-۱۳۵۶دوران پیروزی ملی به شمار می آید؛ پیروزی در براندازی شاه "شکست ناپذیر" و شادمانی در تحقق آرمان‌های دیرین و اعتماد به نفس جدید. اظهار تنفر از شاه و آمریکا، از خاطره جمعی ایرانی از کودتای تحت حمایت سیا در ۱۳۳۲و مداخلات بعدی در سیاست، جامعه و اقتصاد ایران برمی خاست. ایرانیان، بدین معنی ضد آمریکا به شمار می رفتند که مخالف آمریکایی سازی گسترده و تند ایران بودند. (۵)

ایرانیان ضدآمریکا نبودند، یعنی با مردم آمریکا ضدیتی نداشتند. شعارهای خیابانی این نبود که "مرگ بر آمریکایی‌ها" یا "مرگ بر آرمان‌های آمریکا، قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر آن"، یا "مرگ بر طبقه متوسط آمریکا"، یا "مرگ بر کارگران و دانشجویان آمریکایی"، بلکه شعارهای "مرگ بر شاه" و "مرگ بر کارتر" بر اشخاصی متمرکز بود که کاملا مظهر مشکلات سیاسی هفت دهه گذشته قلمداد می گشتند. رئیس جمهور کارتر، نماد تمامی رؤسای جمهوری پیشین آمریکا بود که حمایت بدون شرطی از اشراف سالاری فاسد و رشوه خواری پهلوی انجام می دادند. رئیس جمهور کارتر مظهر سیا، سازمان عمران بین المللی آمریکا، ۱ ستادهای فرماندهی هیأت اعزامی به ارتش وگروه مستشاری کمک‌های نظامی ۲ بود که در امور داخلی ایران دخالت می کرد. کارتر مظهرتأیید کنگره از سیستم‌های تسلیحاتی بسیار پرهزینه حتی برای کشور ثروتمند نفتی چون ایران بود. باور نداشتند که این رییسان جمهورها، سازمان‌ها، مشاوران و سناریوها "نمایندگان واقعی" ایده آلیسم آمریکا و جانشینان باسکرویل‌ها یا جردنها، از مبلغان کلیسای پرسبیتری ۳ آمریکا باشند. (۶)

تاریخ روابط دوستانه آمریکا با شاه، دربار پهلوی و نخبگان ایران برای آمریکایی‌ها از طریق مقالات مجله تایمز و مصاحبه های شبکه های CBSوABC باشاه کاملا شناخته بود. اما تاریخ روابط خصمانه آمریکا نسبت به مردم ایران از دید عموم آمریکاییان که در ایران کار یا زندگی نمی کردند، کاملا پنهان مانده بود. موضوعات مردم پسندی چون استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، مبارزه ایرانیان برای تسلط بر تاریخ خود و حق دستیابی به رشد اقتصادی و اجتماعی هرگز در برنامه های اخبار شامگاهی مطرح نگردید و در خلاصه اطلاعات حکومت آمریکا نیامد. (۷)

احساس برآشفتگی و خشم عمیقی که بسیاری از آمریکاییان در برابر ایران و ایرانی‌ها بروز می دادند، بیشتر حاکی از ضعف درک آمریکاییان بود تا عمق دلهره و اضطراب از ایران. ژرفای مبارزه و شدت احساسات ایران، هنوز هم مورد بی توجهی و سوء درک اکثر آمریکاییان از جمله مقامات رسمی آن قرار دارد. در تبیین روابط دوگانه آمریکا با شاه از یک سو و با عموم مردم از سوی دیگر، باید به خاطر داشت که ایران از نقشی ویژه برای سیاستگذاران آمریکا برخوردار بود.

حتی از نخستین اظهارات رییس جمهور فرانکلین روزولت به مشاوران عالی رتبه خویش در خلال کنفرانس تهران در ۱۳۲۲در مورد "تجربه ایران"، مستشاران نظامی، اقتصادی و سیاسی آمریکا نقش برجسته ای در معادله روابط حکومتی آمریکا – ایران داشتند. (۸) در واقع نامهای نورمن شوارزکف ۱ فرمانده نیروهای ژاندارمری-۱۹۴۲)یا کلارنس ریدلی ۲ (فرمانده نیروهای ارتش –۱۹۴۷) دکتر آرتور میلسپو ۳ (مستشار مالی آمریکا۴-۱۹۴۲)مارکس وستون تورنبرگ ۴ یا توکیلد ریبر ۵ صفحات "برنامه های توسعه و تاریخ معاصر ایران" را بدون کسب اعتبارشایسته ای برای ور رفتن با نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، ایران لکه دار کرده اند. (۹)

گ رچه این امر برای مردم ایران ناشناخته می نمود، ایران آینه تمام نمای روابط بین المللی و سیاست خارجی آمریکا(بین۵۷-۱۳۲۱)گشته بود. باز هم با وجود روشن نبودن برای آمریکاییان، بسیاری از ایرانیان عمیقا به استقلال ملی و آزادی فرهنگی دل بسته بودند. جنگ جهانی دوم و لایحه ملی کردن نفت در مجلس در فروردین ۱۳۳۰،بار دیگر واکنشی را در میان شمار زیادی از ایرانیان برانگیخت. تقریبا همه قدرتهای خارجی از جمله اتحاد شوروی اهمیت لایحه قانونی ۱۳۳۰را نادیده گرفتند. در حالی که آمریکا این عمل را حمله ای به "منافع جهانی" آمریکا و اروپا تلقی کرد، این لایحه گواهی عینی برای ایرانیان بود که بدان طریق می توانند وضعیت خود را تغییر داده و شخصا به آرمانهای ملی خویش دست یابند. قانون ملی کردن [نفت]، قدرت سیاست خیابانی را به مردم، آشکارا نشان داد.

این نوشتار بر آنست که زوال مداوم چهره آمریکا را در مقام حامی اکثریت مردم ایران و آرمانهای آنها برای تعیین سرنوشت خود و فروپاشی نهایی طرفداری از آمریکا را در میان مردم ایران نشان دهد. "فرخنده شماری" آمریکا و شهروندان آن در دهه ۱۲۹۰درست در مقابل "اهریمن شماری" سیاستهای آمریکا و تردید فراگیر نسبت به نیات آمریکا در دهه ۱۳۶۰قرار می گیرد.

برای ایرانیان چهره خیرخواهانه آمریکا در طول زمان به سه دلیل به چهره ای مغرض تبدیل شد:

۱) یک قرن حمایت خلل ناپذیر از رژیم پادشاهی به رغم دشمنی فزاینده مردم با فساد پهلوی

۲) سوءظن عمیق و در موارد متعدد، دشمنی با فرهنگ سیاسی ایران

۳) یک سده پای بندی "به منافع استراتژیک جهانی" آمریکا، که به نحو فزاینده ای در مقابل منافع اکثریت مردم ایران قرار داشت. چنین سیاستها و مداخله جوییهایی به شکل گیری فرهنگ سیاسی ضدآمریکایی در ایران منجر گشت.

نخستین تحولات قابل توجه در روابط آمریکا - ایران در سالهای ۸-۱۲۶۸بود، هنگامی که از کارمندان آمریکایی در تبریز و تهران خواسته شد تا در مبارزه برای "عدالت برابر در چهارچوب قانون" به جای مشروطه خواهان از پادشاهی حمایت کنند. دومین تحول قابل توجه در سالهای ۳۲-۱۳۳۰اتفاق افتاد، هنگامی که آمریکا بار دیگر تصمیم گرفت تا به جای مشروطه خواهان، در مبارزه برای "ایران برای ایرانیان" از پادشاهی حمایت کند. (۱۰) تا سال ۱۳۴۱محمدرضا پهلوی جبهه ملی و حزب توده را از صحنه بیرون رانده بود، او پارلمان و ارتش را تصفیه و لایحه اصلاحات ارضی را مطرح کرد. "انقلاب سفید" شاه در بهمن ۱۳۴۲، اصلاحات آمریکا - شاه را در۴۲-۱۳۳۲به اوج خود رسانید. البته، قیام ۱۳۴۲و نهضتهای چریکی بعدی با آغشتن "انقلاب سفید" به خون، نشان داد که اصلاحات آمریکایی و مردم ایران در تضاد با یکدیگر قرار دارند. سومین تحول عمده در انقلاب ۷-۱۳۵۶روی داد که به تصرف سفارت آمریکا در آبان ۱۳۵۸انجامید. به هرحال، روابط اولیه میان دو حکومت و مردم دو کشور کاملا با آرامش آغاز شد.

۲) مشروطیت، تبریز و قضیه باسکرویل ،۸-۱۲۸۶

در سال ۱۲۶۲نخستین سفیر آمریکایی پس از تسلیم استوارنامه و حمایت از سوی حکومت قاجار وارد تهران شد.(۱۱) در آخرین دهه های قرن نوزدهم این سفیر به نحو فزاینده ای به فعالیتهای تجاری میان آمریکا و ایران، به ویژه تجارت میوه و محصولات کشاورزی علاقه مند شد. در این میان هیچ اقدامی برای دخالت در رقابت انگلستان - روسیه یا یاری ایران در برنامه نوسازی صورت نگرفت. در ۱۲۸۶در آغاز نهضت مشروطه تحولی روی داد. سفیر آمریکایی مقیم در تهران درخواست کرد تا کنسولی در استان شمال غربی، آذربایجان، در شهر تبریز مستقر شود تا بتواند اطلاعات بهتری از جهت گیری نهضت مشروطه به دست آورد، با مهاجران آذری از میادین نفتی و شهر باکو ارتباط برقرار سازد و به وضع کمیته تبلیغاتی نسبتا بزرگ تبریز و ارومیه رسیدگی کند. (۱۲)

این درخواست حاکی از علاقه جدید به اوضاع سیاسی ایران و نقش آمریکاییان در آن بود.

در بهار ۱۲۸۶ویلیام دوتی ۱ نخستین کنسول آمریکایی، وارد تبریز شد. در آن هنگام تبریز با دو حکومت کاملا مختلف اداره می شد. از یک سو شاه قاجار در تهران حاکم بیگلربیگی را برای تنظیم و جمع آوری مالیات و حفظ نظم و قانون منصوب کرده بود. از سوی دیگر انجمن یا کمیته ای مردمی شامل تجار، کسبه و صاحبان حرف، فرماندهی شبه نظامیان محلی را در اختیار گرفته و بر روند مالیات ستانی نظارت و احکام قضایی را در موارد لازم صادر می کرد.

ورود آقای دوتی تأثیر اندکی بر مبارزه میان حاکم منصوب از طرف شاه و انجمن منصوب از طرف مردم داشت. هنگامی که دوتی ضروری می دید یکی از آن دو را در امور رسمی مخاطب قرار دهد، این دوگانگی مشکلاتی را برای او ایجاد می کرد. در ژوئن ۱۹۰۷دوتی به دلیل ارجاع مسأله ای شخصی به انجمن و نه حاکم شهر مورد بازخواست سفیر مقیم در تهران و وزارت خارجه واشنگتن قرار گرفت. او برای آزاد کردن خدمتکار کنسول، به انجمن مراجعه کرده بود. خدمتکار به دست مأموران انجمن، ظاهرا به دلیل برهم زدن صف نان و بی احترامی به یک خانم و اسلام شلاق خورده و سپس دستگیر شده بود. (۱۳) حاکم شهر نمی توانست که کار زیادی برای حل این مسأله انجام دهد در حالی که انجمن مستقیما دست اندرکار امور محلی بود، دوتی از انجمن خواست تا از این هتک حرمت و دستگیری پوزش بطلبد که انجمن آن را رد کرد؛ اندکی بعد، خدمتکار بدون پوزش انجمن آزاد شد.

دوتی در مورد مبلغان آمریکایی در تبریز و ارومیه با مشکلی بزرگتر از مشکل انجمن روبه رو بود. در همان سال جوان فارغ التحصیلی از دانشگاه ینستون به نام هاوارد باسکرویل ۲ تحت عنوان معلم مخصوص مدرسه ای به سرپرستی ساموئل ویلسون ۳ وارد تبریز شده بود. ورود باسکرویل در کانون نهضت مشروطه برای وی، مدیران مدرسه و کنسول آمریکا مسأله ای حساس شد.

در واقع اقدامات بعدی باسکرویل و مرگ او به دست نیروهای شاه، مسایل را نه تنها برای دوتی بلکه برای همه در تبریز و ارومیه بسیار بغرنج ساخت. (۱۴) به هر حال، حوادث دوران مشروطه کار این مدرسه را هم چنان مختل کرده بود. در ژوئن ۱۹۰۸محمدشاه دستور داد تا ساختمان مجلس را در حالی که نمایندگانی در آن جلسه داشتند، به توپ ببندند. از پاییز ۱۲۸۷تا دی ماه آن سال شهر تبریز به محاصره ارتش شاه درآمد. طی چندماه غلات و محصولات کمتری وارد شهر شد و در عین حال خطوط پست و تلگراف نیز مرتب کنترل می شد. در بهمن ۱۲۸۷شهر دچار قحطی قریب الوقوع بود و مردم به تدریج دچار ناامیدی می شدند. (۱۵)

باسکرویل بسیار تحت تأثیر حوادث تاریخی که در تبریز و ایران در حال وقوع بود، قرار گرفت. از بهمن تا اسفند ماه او و آرتورمور، ۱ روزنامه نگار انگلیسی، شروع به تعلیم پیاده نظام ستارخان، فرمانده نیروهای ملی گرای تبریز، کردند. باسکرویل به زودی دریافت که او نمی تواند وظایف آموزشی خود را در مدرسه پسرانه ادامه داده و هم زمان در مبارزه مشروطه خواهان شرکت کند. در دهم فروردین ۱۲۸۸او دو نامه با عنوان معلمی خویش نوشته و در آنها لزوم کمک به نیروهای انقلابی و ستارخان را در شکستن محاصره شهر خاطر نشان ساخت. یک نامه به ویلسون، مافوق او، و دیگری به ویلیام دوتی، کنسول آمریکا ارسال شد. ویلسون در همان روز طی نامه ای او را از تصمیمش بر حذر داشت و خطرات جانی را گوشزد نمود، دوتی نیز تلگرافی به سفارت آمریکا در تهران فرستاد. (۱۶)

باسکرویل به خواستهای ویلسون پاسخ محکمی در روز بعد داده، قصد خود را در پیوستن به یاری نیروهای ستارخان تکرار کرد. سه روز بعد، دوتی در جستجوی باسکرویل به میادین نظامی رفت و او را یافته شخصا از او خواهش کرد تا در تصمیم خود تجدید نظر کند، یا حداقل، پاسپورت خود را تحویل دهد. باسکرویل با احترام از همکاری با او خودداری کرد و از دوتی خواست تا راه او را در پیش گیرد. (۱۷)

از فروردین ۱۲۸۸،تلگرافهای دوتی به تهران و واشنگتن دی سی در مورد باسکرویل حاوی اظهار نظرهای خشم آمیز در مورد رفتار این جوان آمریکایی و درخواست راهنمایی برای برخورد با این شهروند خاطی بود.

یک امر برای دوتی بسیار خفت آور بود؛ او به واشنگتن نوشت که چگونه باسکرویل از دایره المعارفهای دوتی و دیگر کتب کتابخانه کنسول استفاده کرده است. تنها در اوایل فروردین بود که دوتی دریافت که باسکرویل اطلاعاتی را از کتابخانه کنسول در مورد اصلاح امور پیاده نظام، ساخت بمب و استفاده بهینه تر از سلاحهای سبک به دست می آورده است. (۱۸)

در نخستین ساعات ۳۱فروردین ۱۲۸۸باسکرویل و جمعی از شاگردان او در مدرسه پسرانه، با رفتن به اطراف شهر در جستجوی راهی از میان خطوط محاصره برآمدند. نیروهای شاه متوجه این گروه کوچک شده، آتش گشودند که در این بین باسکرویل از ناحیه سینه به سختی هدف قرار گرفت؛ او ده دقیقه بعد در همان حال که در آغوش یکی از شاگردان پیشین خود بود، جان سپرد.

برگزاری مراسم یادبود در دو روز بعد در کلیسای پرسبیتری حایز اهمیت بود. صدها تن از مردم برای ادای احترام به مسیونرها و باسکرویل حضور یافتند. در روز سوم در مراسم تشییع جنازه، هزاران تبریزی شامل اعضای انجمن، افسران نظامی، ستارخان، شخصیتهای تبریز و نیروهای انقلاب مسافت بین مدرسه پسرانه تبریز تا زمینهای مبلغان را که باسکرویل در آن به خاک سپرده شد، پیمودند. رهبران انجمن تبریز، فرماندهان نظامی از جمله ستارخان، سران اصناف و جماعات تبریز و شاگردان مدرسه، همگی حضور داشتند؛ در این مراسم سخنرانیهای آتشینی در باره آزادی حق انقلاب و برقراری مشروطه انجام شد، فریادهای کارگران و دانش آموزان خروشید و ستارخان و ویلسون سخنان مهمی بیان کردند.

مرگ باسکرویل در سی و یکم فروردین ۱۲۸۸شقاق موجود قبلی را در میان مبلغان آمریکایی حادتر ساخت؛ برخی از مشروطیت و حقوق مجلس ملی هواداری کرده دیگران پشتیبان حقوق اشراف زمین دار و شاه بودن. مکاتبات مسیونرها نشان می دهد که این اختلاف بین مبلغانی که در "تخصصهای" پزشکی و آموزشی فعالیت می کردند و آن گروه که در کار تبلیغ امور دینی بودند، هرگز به طور کامل برطرف نشد، در حالی که دسته نخست طرفدار انجمن و حکومت مستقل محلی تقویت یافته، بودند، دسته اخیر پادشاهی و برتری موجود ملاکین بودند. (۱۹)

در سال ۱۳۳۷،جمعی از ایرانیان تصمیم گرفتند تا مراسم بزرگداشت درگذشت باسکرویل را برپا کنند. هنگامی که کنسول آمریکا در تبریز اطلاعاتی در مورد باسکرویل از پرینستون در خواست نمود، همکاری اندکی با وی شد که شگفتی اش را برانگیخت.

البته، سفیر آمریکا در سی و یکم فروردین ۱۳۳۸در مراسم یادبود تبریز شرکت جست و مدرسه پسرانه ای به نام مدرسه هاوارد باسکرویل نام گذاری گشت. (۲۰)

نویسنده: توماس م. ریکس

منبع: فصلنامه مطالعات راهبردی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.