دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

پایان اتحاد جماهیر شوروی


پایان اتحاد جماهیر شوروی

سرعت دگرگونی و در نتیجه متلاشی شدن اتحاد جماهیر شوروی تا اندازه ای تعجب برانگیز بود نظام غیرقابل نفوذی که برای تغییرات اساسی و ریشه ای در طول سال های ۱۹۸۲ ۱۹۶۴ لئونید برژنف, رهبری دفتر سیاسی حزب کمونیست آن را برعهده داشت بیشترین مخالفان اتحاد جماهیر شوروی ملتهای بالتیک شامل کشورهای استونی, لتونی و لیتوانی بودند آنها حتی در خواب هم نمی دیدند که میخائیل گورباچف, کنستانتین چرننکو را در مارس سال ۱۹۸۵ به عنوان دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی انتخاب کند, با وجود اینکه او هفت سال بیشتر در ایالات استقلال یافته زندگی نکرده بود

جریانات مهیج بعد از تغییر رهبر در سال ،۱۹۸۵ در زمان فروپاشی و اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی در آخر دسامبر سال ۱۹۹۱ به اوج خود رسید، اما این اتفاقات شکل و زمان دگرگونی نظام را به انتها نرساند. روسیه که سه چهارم از کل سرزمین اتحاد جماهیرشوروی را به خود اختصاص داده بود، سیاستی متفاوت در زمان مرگ چرننکو- که زمان مرگ جوزف استالین ۳۲ سال قبل از آن بود- اتخاذ کرده بود. این در حالی بود که سطح تحصیل و آموزش افزایش یافته بود و میلیونها نفر خواهان تحصیل در رده های بالا بودند و سطوح تحصیلات بهتری بیرون از مرزهای آنها فراهم بود. افراد متخصص تحصیلکرده جزو گروه های اجتماعی شده و آماده برای پذیرفتن آزادی فرهنگی که در دوره گورباچف به وجود آمده بود، شدند.

میزان رشد اقتصادی در اتحاد جماهیر طی سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ دچار سقوط و تنزل شد. متوسط عمر به خصوص در میان مردان (با توجه به بررسی های انجام شده در اثر مصرف زیاد الکل) در سطح خیلی پایینی بود و میزان مرگ و میر در میان کودکان افزایش یافته بود.

با وجود عواملی این چنینی توضیحی برای تغییرات اساسی در نیمه دوم سال های ۱۹۸۰ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نبود. بعضی از ایالتها قادر به اصلاح این کمبودها شدند، ولی در چنین شرایط اقتصادی- اجتماعی موقعیت اتحاد شوروی وخیم تر از شرایطی بود که نشان می داد.

اتحاد جماهیر شوروی در شرف تجدید برنامه اصلاحات اقتصادی گورباچف، دبیر کل حزب کمونیست، مسائل و مشکلات اقتصادی و سیاسی فراوانی را پیش رو داشت. در حقیقت، این مسئله نه تنها کشورهای غربی، بلکه کشورهای تازه استقلال یافته آسیا را هم دچار عقب افتادگی می کرد. این مسائل در حالی در کشور به وجود آمدند که هیچ گونه بی ثباتی و اغتشاش و بحرانی وجود نداشت. دو عامل آزادی و استقلالیت جزو عواملی بودند که رژیم را به نقطه بحرانی رساندند.

عوامل دگرگونی در چند سال اخیر در اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمدند که این کشور را به مرز فروپاشی و اضمحلال نزدیک کردند. تشخیص و تمایز بین برچیده شدن نظام کمونیست و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از اهمیت زیادی برخوردار است.

گورباچف شروع به پیاده کردن اصول لیبرالیسم کرد، اما در سال ۱۹۸۸ او دوباره به طرف دموکراسی تغییر مسیر داد. او این روش را قبل از اینکه دبیر کل حزب شود پیاده کرد، اما نقطه اصلی این تغییر سرنوشت ساز وقتی بود که او نوزدهمین کنفرانس حزب کمونیست را در تابستان سال ۱۹۸۸ برای رقابت در رأی گیری برای مجلس جدید- که کنگره نماینده مردم نامیده می شد- به پاداشت. رأی گیری تا بهار سال بعد به طول انجامید و در مغلوب کردن تعدادی از مقامات رسمی حزب و پیروزی برای بعضی از منتقدان رهبرحزب کمونیست نتیجه داد.

منتقدان شامل کسانی چون بوریس یلتسین بودند که عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست بود که قبل از پاییز سال ۱۹۸۷ برکنارشده بود و این کمیته ارگان جدید رقابتی در رأی گیری بود که او را قادر به داخل شدن در سیاست می کرد. در سال ۱۹۸۹ فضای باز سیاسی- که گورباچف از زمانی که عضو حزب کمونیست و رهبر ملی آن شده بود - به وجود آمد که این امر خود آزادی بیان را به دنبال داشت. مخالفان اصلاحات گورباچف مثل الکساندر سولژنیتسین مطالب زیادی را به چاپ رساندند. این در حالی بود که هنوز اتحاد جماهیر شوروی موجودیت خود را حفظ کرده بود.

نظام اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی به سرعت به سوی تمرکزگرایی که براساس طرحی پنج ساله بود پیش رفت. تصمیم گیری ها در مورد اینکه چند تن میخ یا چند جفت کفش باید تولید شود، می بایست در وزارتخانه مسکو توسط کمیته طراحی ایالتی مورد هماهنگی قرار می گرفتند نه توسط نیروهای وابسته به بازار. گورباچف شدیداً طرفدار نیروهای وابسته به بازار بود. اگرچه او آزادسازی و رهایی قیمتها را به حالت تعلیق گذاشته بود ولی از این موضوع آگاه بود که این مسئله باعث افزایش سریع قیمت ها در بازار خواهد شد و این بوریس یلتسین رئیس جمهور روسیه از جناح چپ بود که ایگورگایدار را برای این منظور در ژانویه سال ۱۹۹۲ سر کار آورد.

موجودیت اقتصاد اتحاد جماهیر در دو سال اخیر در برزخ کامل بود. اصلاحات مهم همچون اجازه فعالیت دادن به بخش تجارت آزاد در سال ،۱۹۸۶ واگذار کردن نیروهای کاری بیشتر به کارخانه ها در سال ۱۹۸۷و دادن اعتبار قانونی به شرکتهای تعاونی در سال ،۱۹۸۸ تغییرات جزئی در اقدامات تجارت آزاد را باعث شد که به ساختار سازمانی لطمه وارد کرد و باعث بروز نتایج ناخواسته و نامطلوبی شد، اما راه چاره های بهتر در نظام اقتصادی روی کار آمد.

تغییرات در سیاست داخلی و خارجی در نیمه دوم سال ۱۹۸۰ به صورت فشرده ای به وقوع پیوست. گورباچف سیاست خارجی را دنبال کرد که «افکار سیاسی جدید» نامیده می شد. این ایده و عقیده در مفهوم اتحاد جماهیر نو و جدید بود و شامل باوری است که ارزشها و علایق جهانی و بین المللی را شامل می شد و بر علایق طبقاتی شرق و غرب غالب آمد و تمام کشورها حق داشتند درباره ماهیت نظام سیاسی و اقتصادی خود تصمیم بگیرند.

آخرین عقیده و تصمیم یعنی «حق انتخاب» ارزشی بود که توسط مردم مرکز اروپای شرقی در سال ۱۹۸۹ بعد از رأی گیری که جدا از قوانین کمونیستی بود، به وجود آمد. با وجود رد اصلاحات در اتحاد جماهیر شوروی از طرف دولتهای جدید، گورباچف معتقد به تشویق و پشتیبانی از نیروهای خود برای مانع شدن از آنچه که منتقدان داخلی می گفتند، بود. این امر مساوی با زیانهایی بود که اتحاد جماهیر در نتیجه جنگ جهانی دوم، به دست آورد (از دست دادن ۲۷ میلیون نفر از مردم). هیچ آتش و تیراندازی از طرف سربازان اتحاد جماهیر به عنوان کشور اروپای مرکزی و شرقی گشوده نشد، چرا که می خواستند سرنوشت و تقدیر کشورشان را در دست داشته باشند. در پایتخت کشورهای غربی این عقیده یک حقیقت و قاعده کلی بود که با به قدرت رسیدن گورباچف اتحاد جماهیر به عنوان کشور اروپای شرقی غیرقابل مذاکره نخواهد بود و از همه مهم تر اینکه بهبودی در وضعیت رژیم های سرکوبگرانه پدید خواهد آمد.

●فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی

تظاهرکنندگان روی یک تانک اتحاد جماهیرشوروی در ۱۹آگوست ۱۹۹۱ ایستاده اند، درست هنگامی که لهستانی ها، چک ها و مجارها و سایرین با موفقیت و افتخار استقلالیت ایالتهای خود را مدعی شدند که این امر خود یک بی ثباتی را در داخل اتحاد جماهیر باعث شد. انتظارات و توقعات مردم لیتوانی، استونی و لتونی با دیدن آنچه که در «ظاهر امپراتوری» رخ می داد، بیشتر بود و آنها بر این باور تکیه داشتند که خود می توانند امپراتوری را از درون تغییر دهند. در حقیقت دموکراسی موجود در اتحاد جماهیر برای ایالتهای بالتیکی نامناسب و ناموفق بود تا حدی که تضاد این جمهوریها با ماهیتی که مرکز آن مسکو بود به صورت آشکاری نمایان بود. با این وجود قبلاً چنین مقرر نشده بود که تمامی ایالتهای اتحاد جماهیر شوروی تفکیک و از هم جدا شوند.

مهم ترین دلیل و عامل در فروپاشی شوروی بازی بوریس یلتسین برخلاف برنامه های شوروی بود. اگرچه روسیه و مردم آن تسلط زیادی بر ایالتهای خود داشتند، امور غیرمترقبه ای برای رهبر روسیه وجود داشت (یلتسین رئیس مجلس اعلای شوروی از سال ۱۹۹۰ بود و به عنوان رئیس جمهوری این کشور در سال ۱۹۹۱ انتخاب شد) یلتسین تقاضای استقلالیت شوروی را در سال ۱۹۹۰ نمود که در سال ۱۹۹۱ به وقوع پیوست. گورباچف و باقی حامیان او در چارچوب رهبری دولت فدرال معاهده جدید شوروی را بین فصل های بهار و تابستان سال ۱۹۹۱ مورد بحث و گفت وگو قرار دادند و طرح و برنامه آنها بر اکثریت آرای جمهوریها، مخصوصاً روسیه بود.

کمونیست های محافظه کار در حزب سیاسی، شامل ارتش و KGB ، آخرین رأی برای انجام این کار بودند تا جایی که آنها در آگوست سال ۱۹۹۱ کودتایی را باعث شدند که در هجدهم آن سال با بازداشت کردن گورباچف و زندانی کردن او در خانه اش در قصر کرملین شروع شد و در همان سال به پایان رسید. کودتائیان خود از تغییرات به وجود آمده در سال های قبل از کودتا متأثر شده بودند و آنها بی نتیجه بودن کار خود را وقتی که مخالفت یلتسین و هزاران شهروند روسی که ساختمان پارلمانی را که هنوز یلتسین از طریق آن با دنیای بیرون ارتباط برقرار می کرد، احاطه کرده بودند را دیدند. دو ماه بعد وقتی یلتسین آرای عمومی را به دست آورد، ادعا کرد که از طرف مردم سخنرانی خواهد کرد.

کودتا بنا به چند دلیل با شکست مواجه شد، از جمله به خاطر تقسیماتی که در ارتش و KGB به وقوع پیوست. طی چند روز شورشی های اصلی تحت بازداشت بودند و گورباچف، کسی که در مارس سال ۱۹۹۰ بیشترین رأی ریاست جمهوری در اتحاد جماهیر را به خود اختصاص داده بود، نه فقط توسط شهروندان، بلکه به طور غیر مستقیم توسط نمایندگان کنگره و شورشی ها به ضعف و انزوا کشانده شد. یلتسین زمان زیادی را برای به دست آوردن موقعیت قدرت جدیدش صرف نکرد، چرا که از این واقعیت کاملاً مطمئن بود که اگر اتحاد جماهیر نباشد گورباچف نیز در کرملین نخواهد بود، بنابراین او شروع به ایجاد گسستگی در روابط داخلی USSR توسط دو رهبر دیگر یعنی جمهوریهای بلاروس و اوکراین کرد. در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۹۱ پرچم سوسیالیست ها از کاخ کرملین پایین آورده شد و در آخر همان ماه اتحاد جماهیر شوروی به تاریخ پیوست.۱۵ ایالت جدید در حالی به وجود آمدند که سلطه یک ابرقدرت تا چندی پیش آنها را تحت نفوذ داشت.

نه تنها نظام، بلکه اتحاد جماهیر ناگزیر از قبول آن بود. قبل از به وجود آمدن لیبرالیسم و دموکراسی تعداد معدودی از افکار مخالف جرأت اعتراض و شکایت در ملاء عام را داشتند. رهبری غیر از گورباچف نمی توانست اعمال اصول سبک قدیمی یعنی توسل به زور را در پیش بگیرد، چرا که معتقد بود اصلاح گرایی باعث از بین رفتن کنترل می شود. رهبری مغایر با یلتسین که در حفظ مرزهای روسیه بزرگ تلاش و مبارزه کرد، مرزهایی که فراتر از محدوده واقعی خود بودند و آخر اینکه بیشتر از ۲۵ میلیون روسیه ای ناگهان خودشان را در خارج از این مرزها یافتند، هر کدام از این دگرگونیها و تحولات بزرگ بر دیگری تأثیر گذاشت.

اما سلسله مراتب بدین صورت بود که اتحاد جماهیر شوروی در ابتدا اصلاح و رفرم شد، سپس متحول و دگرگون شد و سپس در ظرف شش و نیم سال تجزیه شده و از هم پاشید. نظام کمونیستی از زمان رقابت برای رأی گیری از بهار سال ۱۹۸۹ رو به افول و زوال رفت. در درون حزب کمونیست بحث عمومی و دموکراتیک جایگزین مرکز گرایی شد. اگرچه رکن اساسی نظام در نظام سیاسی و اجتماعی بود ولی از هر طرف یکباره به تلاش و فعالیت واداشته شد.

برای بیشتر دانستن راجع به این موضوع می توانید به منابع زیر رجوع کند:

عامل و فاکتور گورباچف به قلم Archie Brown (انتشاراتی دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۶)

گورباچف، یلتسین، پوتین رهبران سیاسی در تحولات روسیه نوشته Archie Brown و Lilia sheutsoua نظام اتحاد جماهیر شوروی: از ظهور تا سقوط نوشته Alevander Dalleh و Gail Wlapidus (انتشاراتی Westuiew سال ۱۹۹۵).

روسیه و عقیده غرب: گورباچف، اندیشمندان و پایان جنگ سرد نوشته (انتشاراتی Westuiew ، سال ۱۹۹۵).

دموکراسی و انقلاب در اتحاد جماهیر شوروی در سال های ۱۹۹۱-۱۹۸۵ نوشته Jerry F Haogh (مؤسسه Brookings، ۱۹۹۷).

دوری از جنگ نهایی: افول و سقوط اتحاد جماهیر شوروی ۲۰۰۰- ۱۹۷۵ نوشته Stephen Kotkin (انتشاراتی دانشگاه آکسفورد، ۲۰۰۱)

انقلاب پایان ناپذیر روسیه: تغییرات سیاسی از گورباچف تا پوتین نوشته Michel Mc Faul (انتشاراتی دانشگاه Comell ، ۲۰۰۱).

کالبد شکافی یک امپراتوری: روایت سفیری کبیر آمریکا از سقوط اتحاد جماهیر شوروی نوشته Jack F Matlock tr (،۱۹۹۵ Random House )

مقبره و آرامگاه لنین: آخرین روزهای امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی نوشته David Remnick (وایکینگ، ۱۹۹۳).

پروفسورآرشه براون - ترجمه :رقیه یوسفی