یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

باران پاییزی


باران پاییزی

ای کاش نوشتن در مورد پاییز هم به راحتی قدم زدن در یک باغ زیبای پاییزی بود.
پاییز یعنی زیباتر شدن، گرد و غبار از چهره زدودن، تفکر کردن، ایستادن و بعد حرکت کردن یعنی آماده شدن برای …

ای کاش نوشتن در مورد پاییز هم به راحتی قدم زدن در یک باغ زیبای پاییزی بود.

پاییز یعنی زیباتر شدن، گرد و غبار از چهره زدودن، تفکر کردن، ایستادن و بعد حرکت کردن یعنی آماده شدن برای فصلی جدید کاری جدید یعنی تغییر کردن برای رشد و تعالی یعنی انتظار برای فردایی بهتر و زیباتر. نمی دانم، پاییز آنقدر زیباست که حتی قلم را یارای نوشتن و وصف لطافت و زیبایی های آن نیست.

از کجا باید شروع کنم...

از برگ هایی که در پیاده روهای شلوغ شهر پامال عابرانی که بی توجه به زیبایی های نقش شده بر روی سنگ فرش ها، شده اند و گوش هیچ عابری صدای فریادهای خش خش آنها را نمی شنود.

از درختانی که برگ های سبز و زیبای خود را با چتری از رنگ های زیبا وچشم نواز تعویض کرده اند.

یا لانه های پرندگان که به خاطر کوچ صاحبانشان تنها وبی صدا مانده اند و یا باغ هایی که به غیر از زاغ ها میهمانی ندارند که درختان را با صدای زیبای خود به جشن شکوفه ببرند.

نمی دانم از کجا باید شروع کنم...

از شقایق هایی که گلبرگ های سرخ خود را برای نقاشی تابلوی زیبای پاییزی تقدیم به دست توانای طبیعت کرده اند و از آنها جز ساقه ای خشک دیگر هیچ نمانده تا پروانه ها را به وصال خویش فرابخوانند.

از پرندگان غمگین جامانده از کوچ که تنها بر روی شاخه ای که با تک برگی زرد آذین بسته شده سر بر شانه های تنهایی خویش گذارده به امید فردایی بهتر و کوچی دیگر.

نمی دانم از کجا باید شروع کنم.

در حال قدم زدن در کوچه ای پاییزی بودم با اندیشه اینکه آیا می شود درمورد پاییز، لطافت و زیبایی بی نظیر آن چیزی گفت یا به رشته تحریر در آورد ؛ قطره بارانی که به صورتم چکید رشته افکارم را پاره کرد به خود آمدم.

از اینجا شروع می کنم باران پاییزی...

عباس احمدی