جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

نواندیشی دینی و روش شناسی آن


نواندیشی دینی و روش شناسی آن

نواندیشی به معنای بازاندیشی درافکار و دیدگاه های دیگران, به منظور دست یابی به آرا و نظریه های جدید در حوزه دین و معارف دینی ممکن و بلکه ضروری است

نواندیشی به معنای بازاندیشی درافکار و دیدگاه های دیگران، به منظور دست یابی به آرا و نظریه های جدید در حوزه دین و معارف دینی ممکن و بلکه ضروری است. همچنین به دلیل وجود آموزه ها و احکام ظنی و متغیر در دین، و به دلیل لزوم مصونیت از دچار شدن به رکود و تحجر دینی این نگاه اهمیت بیشتری پیدا می کند. اما نواندیشی دینی همانند هر حوزه معرفتی و فکری دیگر و به دلیل اهمیت و حساسیت خاص آن، بیشتر از سایر موضوع ها، نیازمند ابزار و روش های صحیح و کارآمد است. در نوشتار حاضر، پس از تعریف نواندیشی دینی و بیان ماهیت و قلمرو آن، پیش نیازها، شرایط و قواعد راهبردی و به عبارت دیگر، روش شناسی نواندیشی دینی مورد بحث و واکاوی قرار گرفته است. اینک بخش نخست مطلب را که از دو فصلنامه علمی تخصصی پژوهش سال اول شماره دوم انتخاب شده را با هم از نظر می گذرانیم.

● طرح مسئله

ویژگی بارز و تمایزگر انسان از سایر موجودات، وجود نیروی تفکر و تعقل در اوست. این نیروست که گاه در قالب حس کنجکاوی او را به جست وجو در تحقیق برای کشف حقایق عالم و در نوردیدن مرزهای دانش وادار می سازد. تلاش برای معلوم کردن مجهولات و دست یابی به معلومات جدید و نو، برای انسان لذت بخش و ارضاکننده حس حقیقت طلبی و کمال جویی او و از مظاهر آن است. البته این امر حد و مرزی ندارد؛ نه از جهت طولی و نه به لحاظ عرضی. انسان هر قدر هم که دانش جدیدی کسب کند، چه به صورت عمق بخشی و کشف لایه های زیرین معرفت در یک رشته خاص باشد و چه به صورت گسترش سطحی معلومات در حوزه های گوناگون معرفتی- حتی دین و معرفت های دینی- باز هم عطش حقیقت طلبی در او خاموش نشده، بلکه با گسترش معلومات و دانسته ها شدیدتر خواهد شد.

اما زمانی که قرار است این نوگرایی و نوطلبی در حوزه علم و معرفت، به ویژه در قلمرو دین و دین پژوهی، در قالب نواندیشی و نوآوری بروز و ظهور یابد، مسئله شکل حادتر و دقیق تری به خود گرفته، از اهمیت بیشتری برخوردار می گردد. از آنجا که نواندیشی و نوآوری در دین، نسبت دادن مطالبی به دین است که در فرهنگ و سنت رایج در آن دین جدید و غیرمعهود می باشد و از سویی چون دین پدیده ای الهی و فرابشری است، نیازمند تخصص کافی در شناخت دین و روش های آن است. به عبارت دیگر،دین پژوه و به ویژه کسی که قصد دارد در حوزه دین و معارف دینی به نواندیشی و نوآوری بپردازد، هم باید از محتوای دین و معارف آن آگاهی کافی داشته باشد و هم در روش شناسی آن و به کارگیری روش ها و شیوه های پژوهش در دین از مهارت کافی برخوردار باشد.

اصولا برای اندیشیدن و تحقیق کردن در علوم مختلف، روش های گوناگونی وجود دارد؛ به گونه ای که حتی علمی به نام «متدولوژی» تدوین شده است که روش تحقیق در هر علمی را معین می کند. در این علم، مشخص می شود که در هر یک از شاخه های علوم، چگونه و با چه روشی باید تحقیق کرد تا به نتیجه صحیح رسید. اینکه این روش را چه کسی تعیین می کند و چگونه باید از آن استفاده کرد، موضوع دیگری است، اجمالا طبیعت مسئله باید نشان دهد که راه حلش چیست و برای حل آن از چه روشی باید استفاده کرد. روش تحقیق در فیزیک با پژوهش در ریاضیات فرق دارد و همین طور پژوهش در بسیاری از علوم دیگر. تحقیق در تاریخ هیچ شباهتی به تحقیق در شیمی ندارد. در شیمی برای حل مسائل باید مواد را در آزمایشگاه با هم ترکیب کنید و از آزمایش ها نتیجه بگیرید. در اینجا مشاهده و آزمایش های عینی لازم است و تغییرات باید ثبت شود تا بتوان نتیجه گیری کرد. اما آیا در تاریخ هم می توان آزمایش کرد؟ آیا برای اینکه بدانیم رستم در چه زمانی بوده، کجا زندگی می کرده و با چه کسانی جنگیده است، باید به آزمایشگاه مراجعه کنیم؟ این روش در تاریخ به کار نمی آید. در تاریخ برای حل مسائل باید به اسناد و مدارک رجوع کرد. باید کتاب ها، سنگ نوشته ها، آثار باستانی و... از زمان های مختلف را به هم ضمیمه کرد تا قضیه ای کشف و مسئله ای حل شود.

● انواع روش های تحقیق

به طور کلی علمای متدولوژی روش ها را به سه دسته کلی تقسیم کرده اند:۱

الف) روش های تجربی؛ در علومی مثل فیزیک، شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی، هواشناسی، معدن شناسی و نظایر آن می توان از روش تجربی استفاده کرد. البته تجربه انواع مختلفی دارد، ولی سبک مشترک همه آن علوم روش تجربی است.

ب) روش های نقلی و تاریخی؛ دسته دیگری از علوم وجود دارد که در آنها باید صرفا از اسناد و مدارک استفاده کرد. تاریخ، مثال روشن این دسته است.

ج) روش های عقلی- تحلیلی؛ در مسائلی که صرفا عقلی است، مثل مسائل علم منطق، الهیات- فلسفه الهی- ریاضیات، به ویژه ریاضیات تحلیلی، تنها روش حل مسائل، روش تحلیلی و عقلی است. یعنی صرفا از عقل می توان استفاده کرد؛ آن هم با روش تحلیلی و هیچ چیز دیگری نمی تواند نتیجه بخش باشد. در هیچ آزمایشگاهی نمی توان معلوم کرد که معادله درجه دوم چگونه حل می شود؛ این مسئله تجربه بردار نیست؛ زیرا موضوع آن تعدادی عدد محض است؛ چیزی نیست که عینیت داشته باشد تا بتواند متعلق تجربه واقع شود. حتی گاهی عدد هم نیست، بلکه صرفا نمادهایی است که علائم قراردادی مفاهیم اند.

اکنون پرسش این است که روش شناسی نواندیشی دینی چیست و آیا اصول و ضوابط خاصی بر نواندیشی دینی حاکم است؛ اگر چنین است آن اصول کدامند؟ هدف مقاله حاضر معرفی اجمالی روش شناسی نواندیشی دینی و تبیین برخی از قواعد راهبردی آن است. مطلب را با توضیح مختصری درباره حقیقت نواندیشی دینی آغاز می کنیم.

● چیستی نواندیشی

نواندیشی به معنای از نو درباره مسائل فکر کردن است؛ یعنی افراد به پژوهش ها و نظریه های گذشتگان اکتفا نکرده، درصدد باشند از طریق بازاندیشی در افکار پیشینیان بر مبنای مقدمات یقینی تر و به کار بردن روش صحیح تر، به نتایج نو و جدید دست یابند. براساس این تعریف، عنصر اصلی نواندیشی، تفکر و اندیشه است که در صورت همراه بودن با دو شرط مزبور- ابتنا بر مقدمات یقینی تر و به کار بردن روش صحیح تر- می تواند منجر به نوآوری و تولید علم جدید گردد.

واژه «اندیشیدن» یا «فکر کردن» معنای خاصی دارد که در این بحث باید به آن توجه داشت، وگرنه موجب برخی سوءبرداشت ها و سوءتفاهم ها خواهد شد. فکر منطقی و استدلالی بر مقدماتی مبتنی است که تنظیم آن مقدمات انسان را به یک نتیجه خاص می رساند، اما اگر فکر کردن بدون مقدمات منطقی باشد، نتیجه ای که از آن گرفته می شود، اعتبار نخواهد داشت. برای مثال، انسان گاهی اموری را تصور می کند یا حدس می زند و یا اوهام و خیالاتی به ذهن او خطور می کند که احیاناً خودش هم می داند تصورات باطلی است. در این موارد گفته نمی شود «او فکر می کند؛ این طور نیست که هر چه به ذهن انسان آمد، فکر باشد۲. حقیقت فکر کردن این است که انسان از مقدماتی شروع کند و به یک نتیجه منطقی برسد؛ «الفکر حرکه الی المبادی و من المبادی الی المراد».۳ فکر یک فعالیت ذهنی است که به شکل یک حرکت منظم انجام می گیرد؛ به این صورت که موضوعی به ذهن انسان می آید و ذهن فعال می شود؛ درباره اش می کاود و مقدمات مناسبی برای آن پیدا می کند. وقتی به آن مقدمات رسید، آنها را تنظیم می کند. پس از آن بار دیگر به آن نقطه اول برمی گردد؛ جایی که حرکت خود را از آنجا آغاز کرده بود.

نمونه های زیادی در این زمینه وجود دارد. ما همیشه و در هر موضوعی همین گونه عمل می کنیم؛ ابتدا مشکلی در یک زمینه خاص مثل اقتصاد، فرهنگ، سیاست و... برای ما پیش می آید و درصدد برمی آییم آن را حل کنیم. اولین چیزی که وارد ذهن می شود خود همین مشکل است و ما می خواهیم درباره آن فکر کنیم. اما فکر کردن از لحظه ای شروع می شود که ذهن از این مشکل به طرف مقدمات سیر می کند؛ یعنی در معلومات خود جست وجو می کند تا چیزهایی را بیابد که به کمک آنها این مشکل را حل کند. این بدان دلیل است که در میان معلومات انسان، همه چیز به همه چیز مربوط نیست. بنابراین، باید در بین دانسته های خود جست وجو کرده، معلوماتی را پیدا کرد که مربوط به آن موضوع و مشکل باشد و بتوان برای حل این مشکل از آنها استفاده کرد. بنابراین، ذهن در بین دانسته های خود جست وجو می کند و مسائل متناسب با مشکل را می یابد؛ سپس آنها را تنظیم و در آخر به نتیجه نهایی رسیده و مشکل را حل می کند.

این مقدمات گاهی یقینی ۴ و غیرقابل شک اند و گاهی معلوماتی هستند که در آنها ابهام وجود دارد. اگر آن مقدماتی که می خواهیم در فکر از آنها اسفاده کنیم «بین» و هیچ ابهامی نداشته باشند، نتیجه ای هم که با تنظیم آنها به دست می آید یقینی خواهد بود و نمی توان در آن تردید کرد. این گونه استدلال ها و فکرها که انسان را به نتیجه یقینی می رسانند، فراوان وجود دارد. مسائل ابتدایی ریاضی یکی از مثال های ساده این موضوع است. پرتقال فروشی چند جعبه پرتقال خرید؛ مقداری از آن خراب شد و بقیه را به فلان قیمت فروخت. حالا او سود کرده یا زیان و اگر سود کرده است چقدر؟ مقدماتی که در اینجا باید به آنها رجوع کنیم، همان اعداد و ارقامی است که در این مسئله داده شده است؛ اگر اینها روشن و یقینی باشند و به شکل صحیح تنظیم شوند، انسان را به جواب روشن و قطعی می رسانند. در این گونه مسائل که فرمول های زیاد پیچیده ای ندارند و زود به نتیجه می رسند، انسان مطمئن می شود که نتیجه همین است و هیچ اشتباهی نکرده است؛ اما اگر فرمول ها پیچیده باشند و حل مسئله به زمان زیادی نیاز داشته باشد، چه بسا انسان در بین حساب کردن اشتباه کند و مثلا به جای عمل جمع، تفریق انجام بدهد یا بالعکس و یا عدد را اشتباه کند و به جای آن عدد دیگری بنویسد و در نتیجه به پاسخ درست نرسد. با این حال، فراوان اتفاق می افتد کسی که ریاضیات را به درستی فراگرفته و مقدمات استدلال را هم به درستی انتخاب کرده و تنظیم می کند، به نتیجه یقینی می رسد؛ اما اگر مقدمات استدلال اشکال داشته باشد و یا به شکل صحیح تنظیم نشده باشند، نتیجه صحیح به دست نخواهد آمد.

در سایر مسائل فکری و حتی مسائل سیاسی نیز چنین روندی وجود دارد. وقتی یک مشکل سیاسی پیش می آید، چگونه باید آن را حل کرد؟ در اینجا سیاست مدار مانند دانش آموزی می اندیشد که می خواهد مسائل ریاضی را حل کند؛ یعنی مقدماتی تنظیم می کند و به نتیجه ای می رسد. در اینجا نیز اگر مقدمات یقینی باشد، نتیجه یقینی است؛ هرچند در مسائل سیاسی مقدمات یقینی خیلی زیاد نیست و درنتیجه، پیش بینی یقینی هم نسبت به نتایج کم اتفاق می افتد. بسیاری از سیاست مداران فکر می کنند نتیجه هم می گیرند، اما درست از آب درنمی آید؛ زیرا مقدمات آن یقینی نیست و یا به شکل صحیح کنار هم چیده نشده اند.

پس اولاً مقصود از اندیشیدن، هر چیزی نیست که به ذهن انسان بیاید، بلکه سیری است منظم از یک مسئله به مقدماتش و سپس بازگشتن از مقدمات به نتیجه؛ ثانیاً هر نوع اندیشیدنی لزوماً به نتیجه درست منجر نمی شود، بلکه انسان گاهی اشتباه می کند؛ مانند حسابگری که در حساب ها اشتباه می کند. نتیجه درست هنگامی به دست می آید که اولاً مقدمات فکر و استقلال یقینی باشد و ثانیاً سیر به مقدمات، عالمانه و با مهارت انجام گرفته باشد و در تنظیم آنها اشتباهی رخ نداده باشد. اما از آنجا که فکرهای دارای نتیجه یقینی بسیار کم و درصد افکار صحیح یقینی که قابل تردید نباشد- نسبت به آنهایی که قابل تردیدند- خیلی کمتر است، نتایجی هم که گرفته می شود صددرصد قابل اطمینان نخواهد بود؛ مگر در جایی که مقدمات صددرصد یقینی و فاصله مقدمات بانتیجه هم کم باشد؛ به گونه ای که انسان در این فاصله ها کمتر اشتباه کند.

آن گونه که تاریخ علم نشان می دهد، در علوم مختلف بسیاری از مسائل وجود داشته که بشر درباره آنها اندیشیده و به نتایجی رسیده است؛ اما بعدها معلوم شده است که آن نتایج اشتباه بوده اند. علت آن این است که یا در فکر کردن از مقدمات یقینی استفاده نشده و یا در تنظیم مقدمات اشتباه شده است؛ به تعبیر منطق دانان، یا ماده قیاس نقص داشته است یا صورت قیاس.

بنابراین، مقصود از نواندیشی آن است که افراد به پژوهش ها و نظریه های گذشتگان اکتفا نکرده، درصدد باشند ازطریق بازاندیشی در افکار پیشینیان بر مبنای مقدمات یقینی تر و به کار بردن روش صحیح تر به نتایج نو و جدید دست یابند. به عبارت دیگر، فرض کنند که این مسئله حل نشده است و از نو تحقیق کنند و راه حلی برای آن بیابند. دراین صورت است که علم پیشرفت و سطح معلومات بشر افزایش می یابد. افزون بر اینکه در عمل هم نتایج بهتری خواهد داشت.

اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا مسائل دینی که یکی از زمینه های فکری انسان است و نیاز به فکر کردن دارد، مشمول نواندیشی و نوآوری می باشد؟ یعنی آیا باید در دین و مسائل دینی هم از نو فکر، و مطالب و آرای جدیدی مطرح کنم؟ آیا اصلاً نواندیشی در دین مطلوب است و موجب تکامل آن می شود یا نه؟ اگر آری، آیا هر فکر جدیدی که در دین مطرح می شود مقبول و معتبر است یا اینکه میان افکار جدید که در دین مطرح می شود تفاوت وجود دارد؟ اگر تفاوتی هست معیار آن چیست و چگونه می توان افکار جدید معتبر را از افکار غیرمعتبر تمییز داد؟ این پرسش ها جدی است و نتایج عینی هم به دنبال دارند. تأثیراتی که پاسخ به آنها در زندگی عملی دین داران می تواند داشته باشد، غیرقابل انکار است. بنابراین، درخور هرگونه تأمل و پژوهش می باشند.

‌● نواندیشی دینی

پیش از این گفتیم که پژوهش در هر علم و هر شاخه ای از علوم، روش خاصی دارد که برای حل مسائل آن علم باید از آن روش استفاده کرد.یکی از مهم ترین و شایع ترین علل وجود خطا و اشتباه در افکار انسان، استفاده از روش نادرست و یا کاربرد نادرست روش صحیح است. برای مثال، در طب قدیم همه مواد را به دو دسته کلی تقسیم می کردند؛ برخی از آنها طبیعت و مزاج سرد داشتند و دسته ای دیگر دارای طبیعت گرم بودند. هر یک از این دو قسم نیز یا تر هستند و یا خشک. بنابراین، اشیا در چهار دسته کلی قرار می گیرند: الف) گرم و خشک؛ ب) گرم و تر؛ ج) سرد و خشک؛ د) سرد و تر. این تقسیم بندی مبنای همه مسائل طب بود و تمام بیماری ها را براساس همین دسته بندی درمان می کردند. برای مثال، می گفتند فلانی سردی کرده است و باید چیز گرمی به او داد تا بیماریش برطرف گردد یا برعکس. این روشی بود که در طب قدیم به آن عمل می شد؛ اما آیا این روش برای تشخیص بیماری ها صحیح است؟

با کشف ابزارهای دقیق تر برای تجربه و گسترش شیوه های تجربه و پیدایش طب شیمیایی، معلوم شد این روش کلیت ندارد و برای درمان همه بیماری ها و حل همه مسائل طب نمی توان از آن استفاده کرد. به طور کلی، وقتی در علوم نادرستی یا کافی نبودن روش های گذشته معلوم شد، باید از روش های صحیح و جدید استفاده کرد تا به نتایج صحیح تر یا یقینی تر دست یافت.

اکنون باید دید که آیا این گونه خطاها و اشتباه ها که منشا آنها به کار بردن روش های نادرست و یا استفاده نادرست از روش های صحیح است در پژوهش های دینی نیز اتفاق می افتد یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا برای نواندیشی و نوآوری در حوزه دین و مطالعات دینی نیز باید روش های درست را شناخت و آنها را به کار برد؟ اگر چنین است، آن روش ها کدامند؟ بنابراین، برای حل مسئله نواندیشی در دین، ابتدا باید خود دین و روش های تحقیق در آن را شناخت. با تحصیل این شناخت، می توان صحت و سقم افکار و اندیشه های دینی گذشتگان و روش هایی را که آنان در فهم دین به کار برده اند ارزیابی، و روش صحیح تر و متقن تر را در این زمینه- به فرض وجود- کشف کرد.

● دین و روش های تحقیق در آن

جامعه شناسان و دیگران برای دین تعریف های گوناگونی ارائه کرده اند که غالبا با یکدیگر قابل جمع نیستند. بررسی تک تک آنها ما را از بحث اصلی دور می کند و بی فایده است. در اینجا مقصود ما از دین، معنای «آیین» و مجموعه ای از اعتقادات نیست. در این معنا، بت پرستی نیز نوعی دین است. حتی می توان بی دینی را نیز یک نوع دین تلقی کرد؛ کسی که معتقد است خدایی و پیغمبری نیست، به این معنا دین دار است؛ این هم نوعی اعتقاد است. خداوند متعال در سوره کافرون خطاب به مشرکین می فرماید: «لکم دینکم ولی دین» (کافرون:۶) دین شما مال خودتان»؛ یعنی مشرکان نیز دین داشتند و آن بت پرستی بود. مقصود ما از دین مجموعه ای متشکل از سه بخش اعتقادات، اخلاق و احکام است. اموری وجود دارد که باید به آنها معتقد بود؛ مانند اعتقاد به اینکه خدا و قیامتی هست و... مصداق بارز این اعتقادات همان اصول دین است. امور دیگری وجود دارد که انسان باید براساس آنها خودسازی کند و از این طریق ملکاتی کسب کند این مسائل جزو اخلاق است و نهایتا، دسته سومی نیز وجود دارد که مستقیما به رفتار انسان ها مربوط می شود؛ یعنی احکام فردی و اجتماعی که فقه متضمن آنهاست. علومی که بر این سه مقوله منطبق اند عبارتند از: کلام، اخلاق و فقه.

اکنون باید ببینیم روش تحقیق در هر یک از این سه بخش چیست. طبعا هر یک از آنها روش خاصی برای تحقیق دارد؛ مسائل کلام را با روش عقلی و نقلی اثبات می کنند؛ برخی از اعتقادات را فقط با دلیل عقلی می توان اثبات کرد؛ نظیر اعتقاد به وجود خدا و اثبات لزوم نبی؛ برای اثبات وجود خدا نمی توان از دلایل تجربی یا نقلی استفاده کرد.

بنابراین، روش تحقیق در بخشی از اعتقادات دینی روش تحلیلی و استفاده از برهان عقلی است و روش های تجربی و دیگر روش ها در آن کاربردی ندارند.برخی دیگر از اعتقادات با دلیل نقلی اثبات می شوند؛ مانند نبوت انبیاء نبوت پیغمبر اسلام و امامت ائمه(ع) و یا مسئله غدیر و جانشینی امیرالمؤمنین(ع) غدیر مسئله ای تحلیلی نیست، بلکه یک حادثه عینی است که در تاریخ اتفاق افتاده است. برای حل مسئله تاریخی باید از روش نقلی و تاریخی استفاده کرد و آن بررسی اسناد و مدارک است و راه دیگری ندارد.

در زمینه اخلاق، اصل و قواعد کلی را با عقل اثبات می کنیم، ولی جزئیات اخلاق، به ویژه اخلاق دینی را باید از آیات و روایات استخراج کنیم. در فقه نیز اغلب از دلایل نقلی استفاده می شود، ولی گاهی با ادله عقلی نیز برخی از مسائل فقهی اثبات می گردد. اینکه نماز صبح دو رکعت است یا بیشتر و یا کمتر، از راه تجربه یا تفکر عقلی به دست نمی آید، بلکه فقط با مراجعه به اسناد و مدارک باید حل گردد. به عبارت دیگر، ما بنده خدا هستیم و باید به دنبال جلب رضایت خدا باشیم؛ اما رضایت خداوند را نمی توان در آزمایشگاه و با مشاهده و تجربه و در این زمینه خاص، از طریق تفکر عقلانی محض به دست آورد، بلکه باید دید خداوند در این مورد به پیغمبر خود چه فرموده است.

برای کشف این مطلب باید به اسناد و مدارک دینی نظیر روایات مراجعه کرد. بنابراین، اینکه گاهی گفته می شود برای کشف احکام دینی باید تجربه کرد و مثلاً دید آیا با دو رکعتی خواندن نماز صبح احساس بهتری به انسان دست می دهد یا با سه رکعتی خواندن آن، و یا به رؤیا و مکاشفات شخصی استناد گردد، سخن بیهوده و باطلی است. برای تحقیق و اثبات اینکه خدا از ما چه خواسته است، باید ببینیم خداوند چه فرموده است؛ نه اینکه به هوس ها، خیالات و حالات خود استناد کنیم. با این روش ها نمی توان در دین نوآوری و نواندیشی کرد.

آیت الله مصباح یزدی



همچنین مشاهده کنید