سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مشکلات حل ناشدنی دنیای سرمایه داری
کارل مارکس اگر زنده بود، به یقین توجه خاصی نسبت به گزارش بازار آزاد بدون کنترل دنیای سرمایهداری که به دست خودش به مرگی ناگهانی دچار شده است نشان میداد. این در حالی است که اقتصاد مارکسیستی به مدت ۷۰ سال در اتحاد شوروی دوام آورد و سرانجام زیر فشار جنگ سرد و تضادهای داخلی از بین رفت. چنین سرنوشتی را مارکسیسم - یا در حقیقت مارکسیسم- لنینیسم برای سرمایهداری پیشبینی کرده بود، ولی نه به دست خود سیستم. میتوان گفت بازار آزاد بدون نظم و بدون اینکه کنترلی بر آن باشد، با آزمندی، غرور و افراطکاریهایی که میتواند دلایلی کافی باشد برای شرایط پیش از مرگ و خود مرگ، باعث انهدام خود شده است. گناه اصلی را میتوان به حساب بیمحتوایی و ناهنجاری ایدئولوژی بازار آزاد گذاشت که با طبیعت انسانی در تضاد است.
ایدئولوژی سیاست خارجی آمریکا هم بیشباهت به ایدئولوژی حاکم بر بازار آزاد، یعنی پایبندی به این تفکر نیست که دموکراسی همیشه و در هر موضوعی به ناچار بر هر چیز دیگری غلبه خواهد کرد؛ توهمی که گریبانگیر سیاست خارجی و کل سیاستگذاریهای آمریکا شده است و تا حدی مراکز آکادمیک هم با سرسختی و یکدندگی به آن چسبیدهاند زیرا همه، آن را اطمینانبخش و دلگرمکننده مییابند. البته سیاست خارجی آمریکا زیر پوشش گسترش دموکراسی به دنبال اهداف دیگری است که بحث آن در این مختصر نمیگنجد.
نظریهپردازیهای دموکراتیک چه در بازار و چه در مسائل دیگر، پایه در اعتقاد به خوبی و صلاحیت انسانها دارد. اساس بازار آزاد ملاحظاتی است یا قرار است ملاحظاتی باشد که کاملترین مکانیسم شناختهشده آرمانی برای تعیین اولویتها در یک سیستم اقتصادی تولید کالا و ارائهکننده خدمات است. این مکانیسم ادعا دارد که در شرایط بازار آزاد هرکس میتواند در چارچوب تعادل و موازنهای که بهوسیله انطباق و همسانی منافع برقرار شده است تولید کند، بفروشد و بخرد. مردم میتوانند آنچه نیاز دارند یا میخواهند، بر اساس بهای واقعیای که برای آن کالا یا خدمات تعیینشده، خریداری کنند. همچنین فرض بر آن است که استخدامکننده، ارزش واقعی کار شخصی را که استخدام میکند به او میپردازد. مدیران هم طبق ارزش واقعی تاثیرشان بر سود مشترک، پاداش میگیرند، در غیر این صورت، کسب و کار از دست میرود و دچار شکست میشود. در مقایسه با واقعیتهای موجود به سادگی میتوان متوجه شد که این نظریهها تا چه حد غیرواقعی هستند. تصور حکمفرما بودن چنین فضای آرمانی بر بازار، دور ماندن از دنیای واقعی و عملکرد آن است و به همین دلیل لازم است که بازار تابع نظارت و نظمی مشخص باشد.
درسی که آخرین بار آموخته شد بیش از ۸۰ سال پیش بود؛ در زمان رکود اقتصادی بزرگ که رفتهرفته در زمان ریگان، کلینتون و جورج دبلیو بوش نادیده گرفته شد.
قواعد کامل و عاقلانه بازار آزاد برای چه تدوین شد؟ برای به کارگیری موجه و بر حق هدفهای قانونی و درست ولی سفتهبازان، کلاهبرداران، شیادان، رانتخواران (افرادی که از طریق اطلاعات داخلی به خرید و فروشهای غیرقانونی دست میزنند) و جنایتکاران هم در این بازار مشغول به کار هستند. با این همه مدافعان بازار میگویند همه اینها در مجموع از حد اعتدال نمیگذرد.
در حال حاضر همه طوری رفتار میکنند که گویی همه اینها به خواست خدا اتفاق افتاده است یا نتیجه اشتباه محاسبههای قابل بخشش بوده است. جورج دبلیو بوش میگوید موضوع خیلی ساده است، <آنها> خانههای زیادی ساختهاند! البته <آنها> خانههای زیادی نساختهاند، آنها گوش مردم زیادی را که با وام بانکی خانه خریدهاند، بریدهاند و وقتی مردم نتوانستهاند اقساط سنگین خود را بپردازند، به آنها وام دوبارهای - البته با بهره بیشتر- دادهاند. مسلم است که بدینترتیب و با بالا رفتن مبلغ اقساط، پس از مدتی نمیتوان از خریداران انتظار بازپرداخت مسوولانه اقساطشان را داشت.
و بدیننحو بود که آنها در معرض از دست دادن خانههای خریداری شده خود قرار گرفتند که وثیقه گرفتن وامشان بود. در ضمن با پایین آمدن قیمت خانه بانکها دیگر با فروش این وثیقهها نمیتوانستند به پول خود برسند و مساله از همینجا شروع شد.
حسابسازیهای بعدی برای یکپارچه کردن وامهای خوب و وامهای بد و واگذار کردن آنها به بازار پولی بینالمللی بهعنوان وامهای <دارای وثیقه> بحثهای فراوانی را برانگیخت.
طبق نظر دکتر جوزف استیگلیتز در مصاحبه با سیانان، سرمایهگذاران کاری را انجام میدادند که سیستم از آنها میخواست. پاداش یا سود گزاف آنها، برای این ریسک تقسیم سرمایه، تضمین شده بود، ولی تقسیمبندی و توزیع سرمایه درست انجام نشد. آنها از عهده درست خطر کردن برنیامدند، بنابراین خطر آفریدند. آنها کاری را که مشوقشان در طراحی برای ریسک کردن بود انجام میدادند؛ تمرکز بر سود در کوتاهمدت و تشویق به خطر کردن بیش از حد برای خرید خانه.
آنطور که استیگلیتز میگوید، اولین اقدام برای بهبود این فاجعه، باید تجدیدنظر در ساختار سیستم انگیزهای منافع موسسههای خصوصی باشد و منافع مردم بیشتر در نظر گرفته شود تا منافع شرکتهای خصوصی. و پیش از آن باید در سیاست دولت بر اساس درک تاریخی چگونگی رفتار مردم و نه بر پایه چگونگی فرضی رفتار مردم در یک جهان انتزاعی، تجدیدنظر شود.
چنین برداشتی، رئالیسم یا واقعگرایی نامیده میشود و در آمریکا طی دو دهه گذشته این امر مردود شمرده شده و تحقیر شده است. یک چیز خوب در مورد واقعگرایی این است که سرانجام درستی آن ثابت میشود.
ویلیام فاف / ترجمه: پوراندخت مجلسی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور رئیسی سقوط بالگرد رئیسی ایران شهادت بالگرد تبریز حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم شهادت رئیسی
تهران کنکور هواشناسی شورای شهر تهران شهرداری تهران تعطیلی مدارس هلال احمر سانحه بالگرد رئیسی پلیس سیل قوه قضاییه بارش باران
قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا بورس خودرو یارانه بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان بازنشستگان ایران خودرو سایپا
شهادت رئیس جمهور سینمای ایران پیام تسلیت تلویزیون لیلا حاتمی سریال آیت الله سید ابراهیم رئیسی سینما شعر رسانه ملی نمایشگاه کتاب زری خوشکام
کنکور ۱۴۰۳ گوگل دانش بنیان تجهیزات پزشکی دانشگاه تهران تلسکوپ فضایی هابل باتری
رژیم صهیونیستی ترکیه جنگ غزه اسرائیل فلسطین غزه روسیه امیرعبداللهیان آمریکا چین حماس اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر رئال مادرید باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال بازی باشگاه استقلال منچسترسیتی
هوش مصنوعی مایکروسافت تبلیغات سامسونگ اپل ناسا نمایشگاه ایران هلث موبایل آیفون
سرطان سزارین رژیم غذایی آلزایمر طول عمر زایمان افسردگی فشار خون مغز انسان دیابت