سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
کفتر قوقو

روزی به یادماندنی بود در خانه مادر بزرگم، همه توی حیاط جمع بودیم. دایی هام -خاله ام -پسرخاله- دختردایی ها... حیاط دلنشینی بود. به انسان احساس آرامش می داد. حیاطی که دروسطش درختی بود که روزی ۲تا سیب به سرمان اصابت می کرد. همراه مادر بزرگم درحال شستن حیاط بودیم. ناگهان از داخل باغچه صدایی به گوشم رسیده؛ صدایی عجیب .پسرخاله ام بچه ای ۹ ساله است. در دستانش کفتری زیبا بود. از دیدن کفتر خوشحال شدم نزد پدربزرگم رفتم و راز این کبوتر زیبا را جویا شدم. رازی که بعد از شنیدنش اشک درچشمانم جمع شد. بغض تو گلویم گیر کرد انگار داشت خفه ام می کرد.
کبوتری خوشگل روزی از دیوار حیاط به داخل پرت شده. نمی توانست برگردد. بال هایش شکسته و زخمی بود یکی از چشمانش کور. او نمی توانست پرواز کند. کبوتر را برداشتم تا از او مواظبت کنم. کبوتری دیگر برای او آوردم که از تنهایی درآید. فردای آن روز دیدم خون همه جا را فراگرفته. فهمیدم دیشب گربه ای کبوتر بیچاره را شام خود کرده! این بود آن راز دردناک.
کفتر قوقوی ما باز هم تنها شد.
مائده ملکی، ۱۵ ساله، تهران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست