سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

روا ن شناسی مکاتب سیاسی قرن بیستم


روا ن شناسی مکاتب سیاسی قرن بیستم

امروزه بررسی مکاتب سیاسی و اصول مطرح شده در آنها از آن جهت حائز اهمیت است که تجزیه و تحلیل ماهیت حکومت های شکل گرفته در دنیای مدرن بدون توجه به مکاتب سیاسی و پشتوانه های روانشناختی آنها امکانپذیر نخواهد بود

امروزه بررسی مکاتب سیاسی و اصول مطرح شده در آنها از آن جهت حائز اهمیت است که تجزیه و تحلیل ماهیت حکومت‌های شکل گرفته در دنیای مدرن بدون توجه به مکاتب سیاسی و پشتوانه‌های روانشناختی آنها امکانپذیر نخواهد بود. با وجود بررسی‌ها و مطالعات گسترده‌ صورت گرفته، همچنان ابعاد روانشناختی این مکاتب کمتر مورد توجه قرار گرفته است. بررسی این مساله که چرا برخی کشورها به برخی از مکاتب سیاسی اقبال بیشتری نشان می‌دهند و در مقابل برخی مکاتب سیاسی با بداقبالی مواجه می‌شوند، ریشه‌های روانشناختی خاص خود را دارند. در این مقاله با بررسی ماهیت برخی از مکاتب سیاسی قرن بیستم، ریشه‌های روانشناختی آنها مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت.

ٓ ● توتالیتاریانیسم

واژه توتالیتاریانیسم (totalitarianism) از واژه توتالیتر(totalitar) به معنای تام، کامل و فراگیر مشتق شده است. در متون فارسی واژه توتالیتاریانیسم به فراگیرندگی، یکه‌تازی و حاکمیت کامل نیز ترجمه شده است. در نظام‌های سیاسی مبتنی بر توتالیتاریانیسم، دولت قدرت و حاکمیت مطلق و انحصاری را در اختیار دارد و ملت ملزم به اطاعت بی‌چون و چرا از دولت است. به تعبیر موسولینی، بنیانگذار حکومت توتالیتر فاشیستی، در نظام‌های سیاسی مبتنی بر توتالیتاریانیسم دولت بر همه چیز سیطره دارد و هیچ امر انسانی و معنوی خارج از دولت وجود ندارد. پیدایش رژیم‌های توتالیتر همچون فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان بسیاری از متفکران و نظریه‌پردازان سیاسی را بر آن داشته تا ویژگی‌های حکومت‌های توتالیتر را مورد بررسی و توجه قرار دهند که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم.

۱) در حکومت‌های توتالیتر همه‌ شهروندان ملزم هستند که از روی رغبت پایبند ایدئولوژی حاکم باشند.

۲) لیدر در مقام مفسر ایدئولوژی حاکم، نقشی کلیدی را در جامعه ایفا می‌کند و هیچ عملی خارج از سلطه (authority) وی نباید صورت بگیرد.

۳) حزب حاکم در نظام‌های توتالیز متشکل از وفادارترین، متعصب‌ترین افراد نسبت به ایدئولوژی و رهبر حاکم است.

۴) دیکتاتوری مطلق، خفقان شدید، حذف و تصفیه مخالفین، رد و افکار حقوق مدنی شهروندان، کنترل وسایل ارتباط جمعی ازجمله ویژگی‌های دیگر حکومت‌های توتالیتر است. در کنار چنین ویژگی‌هایی، حکومت‌های توتالیتر برای موجه جلوه دادن چهره‌ خویش بر پوپولیسم البته از نوع مبتذل آن که مبتنی بر تحریک احساسات ملی و مذهبی است، تاکید می‌کنند.

● کمونیسم

کمونیسم (communism) به عنوان نخستین قیام توتالیتر قرن بیستم به حساب می‌آید که در مقابل شیوه‌ زندگی لیبرال رخ داد. ویژگی بارز کمونیسم این بود که برخلاف فاشیسم، ملل فقیر و توسعه نیافته در اروپا و آسیا به استقبال آن رفتند. درواقع کمونیسم به عنوان یک قیام انقلابی و توتالیتر بیشتر در جوامعی که ما قبل دموکراتیک بودند، رخ داد. در نتیجه‌ می‌توان چنین گفت که کمونیسم به عنوان شیوه‌ای تلقی می‌شود که در آن جوامع توسعه نیافته به صورت قهری به صنعتی شدن ترغیب می‌شوند. ولی این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که صنعتی شدن نباید منجر به پدید آمدن سرمایه‌داری شود، زیرا کمونیسم در مقام یک ایدئولوژی مخالف همه نهادهای سرمایه‌داری است و از استقرار جامعه اشتراکی حمایت می‌کند.

● فاشیسم

واژه فاشیسم (fascism) از واژه ایتالیایی فاشو (fascio) گرفته شده که به معنای دسته یا گروه و بویژه گروه سیاسی است. فاشیسم نوعی تشکیلات توتالیتری است که در آن احساسات شدید و افراطی ناسیونالیستی، نژادپرستانه و ارتش‌سالارانه(militaristic) مشاهده می‌شود. در چنین حکومتی تنها یک حزب وجود دارد و مردم وفاداری خود را به دولتی واحد و یکپارچه نشان می‌دهند. اختلاف عقیده و تضارب آراء در چنین حکومت‌هایی به دلیل خفقان شدید و انحصار قدرت، محلی از اعراب ندارد. بیگانه هراسی (xenophobia) و ارتش‌سالاری (militarism) دو ویژگی اصلی چنین حکومت‌هایی به شمار می‌آیند. فاشیسم برخلاف کمونیسم برآمده از کشورهای ثروتمند و به لحاظ تکنولوژی پیشرفته است مثل ایتالیا و آلمان.

● ریشه‌های روانشناختی حکومت‌های توتالیتر

همواره این سوال ذهن بسیاری از متفکران و اندیشمندان علم سیاست را به خود جلب کرده که چرا برخی از کشورها مستعد پذیرش و حاکمیت حکومت‌های توتالیتر هستند؟ برای پاسخ به این سوال باید از حوزه‌ روان‌شناسی سیاسی کمک بگیریم. محققان حوزه روان‌شناسی سیاسی معتقدند نقش سنت‌های گسترده‌ اجتماعی در شکل‌گیری گرایشات توتالیتاریانیستی بسیار مهم است. برای مثال در کشورهایی نظیر آلمان و ژاپن در قرون متمادی سنت‌های آمرانه به عنوان سنت‌های غالب به حیات خود ادامه می‌دادند. درواقع فرهنگ چنین کشورهایی مستعد پرورش حکومت‌های توتالیتر و فاشیسم است.

در کشورهایی که کمونیسم و فاشیسم پدید آمده و استقرار یافته‌اند اغلب مردمان اطاعت و انقیاد را بر مسوولیت و تصمیم‌گیری فردی ترجیح می‌دهند و همچون یک کودک که امنیت خود را در وابستگی به والدین خود می‌بیند متکی و وابسته به حاکمیت هستند. بدیهی است در چنین حکومت‌هایی برآورده کردن نیاز به امنیت مستلزم نفی فردیت شهروندان و جلوگیری از ابراز عقیده و آزادی بیان است. به وجود آمدن چنین فضایی موجب شکل‌گیری نوعی نفرت و خصومت نسبت به طبقه‌ حاکم می‌شود. نظام‌های توتالیتر برای گریز از چنین خصومت نهفته‌ای تلاش می‌کنند جهت این خصومت را به سوی دشمنان واقعی یا خیالی تغییر دهند. نمونه بارز چنین حرکتی را می‌توان در حکومت هیتلر نسبت به یهودیان و قتل عام آنها مشاهده کرد.

● دموکراسی

دموکراسی (Democracy) که محصول سرمایه‌داری (Capitalism) در عرصه سیاست است امروزه، هم به عنوان شکلی از حکومت و هم به عنوان نوعی فلسفه زندگی با هم مطرح است. دموکراسی از دو واژه یونانی دموس (Demos) به معنای مردم و کراتوس (Kratos) به معنای قدرت تشکیل شده است. با آن که بسیاری از اندیشمندان و سیاستمداران، دموکراسی را مطلوب‌ترین و آرمانی‌ترین نوع حکومت می‌دانند ولی در مورد هدف و کمال مطلوب‌ آن اتفاق نظر ندارند.

یکی از تعاریف مطرح درباره دموکراسی تعریفی است که آبراهام لینکلن بیان کرده:

«دموکراسی حکومت مردم توسط مردم برای مردم، توسط همه و برای همه است.» (نقل از فتحی، ۱۳۸۵، ص ۱۶۵.)

در حکومت‌های دموکراتیک مردم یا اکثریت مردم، تعیین‌کننده‌ سرنوشت کشورشان هستند. حداکثر آزادی فردی، رفاه، برابری، برادری، منزلت انسانی و حاکمیت قانون از جمله ویژگی‌های چنین حکومت‌هایی است.

حال این سوال قابل طرح است که علت اقبال عمومی به دموکراسی را باید در کجا جستجو کرد؟ بی‌شک اقبال عمومی به دموکراسی را باید در برآورده شدن اهداف و آرمان‌هایی دانست که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

▪ کارایی حکومت: کارایی حکومت‌های مبتنی بر اصول دموکراسی از طریق انجام انتخابات عمومی، نظارت عمومی و پذیرش مسوولیت عمومی تضمین شده است.

▪ آموزش توده‌ها: یکی از مهم‌ترین مزایای دموکراسی، افزایش سطح آگاهی سیاسی ـ اجتماعی افراد جامعه است که از طریق برگزاری و مشارکت در فعالیت‌هایی همچون انتخابات نمایان می‌شود.

▪ حکومت مبتنی بر آرای مردم: در حکومت‌های مبتنی بر دموکراسی، مردم از طریق آرای خویش اعتماد یا عدم اعتماد خویش را به دولت نشان می‌دهند. به همین دلیل در چنین حکومت‌هایی ابراز نارضایتی و عدم اعتماد نسبت به حکومت مستلزم اعمال خشونت از طرف طرفین (مردم و دولت)‌ نیست.

▪ آموزش شهروندان: به تعبیر آلکسی دو توکویل (Tocqueville Alexis de) از مزایای دموکراسی این است که همچون مکتبی آموزشی به شهروندان حق رای وحق اعتراض را آموزش می‌دهد.

▪ عقلانیت: یکی از اصول مهم در دموکراسی تاکید بر پیروی انسان از عقل و منطق است. به همین دلیل در حکومت‌های مبتنی بر دموکراسی هیچ فردی مصون از خطا نیست و همواره احتمال خطا وجود دارد. در نتیجه تفکر انتقادی و گفتمان انتقادآمیز از پایه‌های اصلی دموکراسی به حساب می‌آید.

ذکر این نکته ضروری است که هرچند در دموکراسی سیاسی اصولی همچون آزادی بیان، حاکمیت مردم، تضمین آزادی‌های مدنی، اصل برابری و برادری مورد تاکید قرار می‌گیرد، ولی چنین اصول و مفاهیمی در حکومت‌های دموکراتیک دارای کاربردهای مختلف و بعضا متفاوتی است.

● ریشه‌های روانشناختی دموکراسی

بررسی ریشه‌های روانشناختی دموکراسی مستلزم بررسی دوتیپ معروف است. از نگاه سیاسی دو تیپ (شخصیت سلطه‌جو) و (شخصیت دموکراتیک) در مقابل هم قرار می‌گیرند. شخصیت سلطه‌جو به موجود بزرگسالی اطلاق می‌شود که به کمال مورد نظر نرسیده و از وابستگی دوران طفولیت خود رها نشده است. در مقابل، شخصیت دموکراتیک به بلوغ و کمال مورد نظر رسیده و خواهان‌ پذیرش مسوولیت در قبال تصمیمات خویش است. دیدگاه دو شخصیت سلطه‌جو و دموکراتیک درباره حکومت و مسائل مربوط به سیاست قابل توجه است:

۱) رهایی جامعه در نگاه شخصیت سلطه‌جو همواره دارای جایگاه غیرقابل انتقادی است. درواقع ریشه‌های چنین احساسی را می‌توان در دوره طفولیت شخصیت سلطه‌جو جستجو کرد. احترام سنتی شخصیت سلطه‌جو به رئیس جامعه در مقام پدر ملت درواقع برگرفته از احترام وی به والدین و بویژه پدر است. درواقع رابطه شخصیت سلطه‌جو با رهبران و حاکمان جامعه همانند رابطه فرزند با پدر است. این در حالی است که برای شخصیت دموکراتیک، گروه بیشتر از رهبر از اهمیت برخوردار است. به همین دلیل سه آرمان اصلی انقلاب فرانسه «آزادی، برابری و برادری» در دیدگاه شخصیت دموکراتیک نمایان و نهادینه می‌شود.

۲) شخصیت سلطه‌جو همواره به دنبال یک رئیس و تبعیت از یک شخص است، در حالی که برای شخصیت دموکراتیک نهادها و نه افراد حائز اهمیت هستند. درواقع در شخصیت سلطه‌جو شخصیت‌گرایی و شخصیت‌پرستی همواره مورد توجه قرار می‌گیرد، در حالی که اصل بنیادی برای شخصیت دموکراتیک نفی هرگونه شخصیت‌پرستی است.

منابع:

۱ ـ پستاحسن، فرهنگ روابط بین‌الملل، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۴

۲ ـ فتحی علی، مقدمه‌ای بر روان‌شناسی سیاسی، انتشارات بعثت، ۱۳۸۵

محمدمهدی میرلو