جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مجله ویستا

خشم رسول الله صلی الله علیه و آله از بدگویی از علی علیه السلام


خشم رسول الله صلی الله علیه و آله از بدگویی از علی علیه السلام

رسول الله فرمود ای بریده ایجاد نفاق كردی و نفاق آفریدی برای علی بن ابیطالب از فیی ء و غنیمت جنگی آن چه حلال است, كه بر من حلال است علی بن ابیطالب بهترین مردم است برای تو و برای اقوام تو, و بهترین كسی است كه من بعد از خودم برای جمیع امت خودم خلیفه قرار می دهم ای بریده بپرهیز از اینكه علی را دشمن داری, كه در این صورت خداوند تو را دشمن خواهد داشت

● خشم رسول الله ازشكایت كننده ازامیرالمؤمنین

فقال رسول الله: یا بریدهٔ! احدثت نفاقا! ان علی بن ابیطالب یحل له من الفی‏ء ما یحل لی، ان علی بن ابیطالب خیر الناس لك و لقومك! و خیر من اخلف بعدی لكافهٔ امتی! یا بریدهٔ احذر ان تبغض علیا فیبغضك الله!

«رسول الله فرمود: ای بریده! ایجاد نفاق كردی و نفاق آفریدی! برای علی بن ابیطالب از فیی‏ء و غنیمت جنگی آن چه حلال است، كه بر من حلال است.علی بن ابیطالب بهترین مردم است‏برای تو و برای اقوام تو، و بهترین كسی است كه من بعد از خودم برای جمیع امت‏خودم خلیفه قرار می‏دهم! ای بریده بپرهیز از اینكه علی را دشمن داری، كه در این صورت خداوند تو را دشمن خواهد داشت‏» !

قال بریدهٔ: فتمنیت ان الارض انشقت لی فسخت فیها، و قلت: اعوذ بالله من سخط الله و سخط رسوله، یا رسول الله! استغفر لی فلن ابغض علیا ابدا، و لا اقول فیه الا خیرا.فاستغفر له النبی.قال بریدهٔ: فصار علی احب خلق الله بعد رسوله الی [۱۳۸].

«بریدهٔ می‏گوید: من چنان پشیمان شدم كه آرزو می‏كردم زمین برای من دهان باز كند، و در آن فرو روم، و گفتم: پناه می‏برم به خدا از غضب خدا و از غضب رسول خدا! برای من از خداوند طلب آمرزش كن! هیچ گاه دیگر من علی را دشمن نخواهم داشت، و درباره او سخن جز به خیر و خوبی نخواهم گفت! پیامبر برای او استغفار كردند.بریده می‏گوید: از آن پس علی در نزد من محبوب‏ترین مخلوقات بعد از رسول خدا بود».این داستان را بزرگان از اهل تاریخ و سیر و حدیث‏به الفاظ مختلف نقل كرده‏اند: ابن سعد در «طبقات‏» آورده است. [۱۳۹] و ابن كثیر چنین آورده است كه رسول خدا به بریده گفتند: ای بریده! آیا علی را مبغوض داری؟ ! گفتم: آری، فرمود: او را مبغوض مدار! نصیب او در خمس بیش از این مقدار است.

و در روایت دیگر آورده است كه در میان كنیزان یك كنیز یك كنیز بود كه از همه افضل بود، امیر المؤمنین غنائم را تخمیس كردند و تقسیم نمودند و آن كنیز را برای خود برداشتند.ما گفتیم: ای ابو الحسن این چه كاری است؟ !

امیر المؤمنین گفت: مگر شما ندیدید كه این كنیز در میان كنیزان دیگر بود و من قسمت كردم و خمس را با قرعه جدا كردم، و این كنیز با قرعه در سهم خمس قرار گرفت، و سپس قرعه زدم و این كنیز در سهم اهل بیت رسول الله قرار گرفت، و سپس قرعه زدیم و این كنیز در سهم آل علی قرار گرفت، و در این صورت حكم صحیح همین بوده است.

بریده می‏گوید: چون آن مرد (خالد بن ولید) نامه سعایت آمیز نوشت و مرا بر تصدیق مطالب آن گسیل داشت، من شروع كردم به خواندن نامه و می‏گفتم: راست می‏گوید.

در این حال رسول خدا دست مرا با نامه نگاه داشت و فرمود: آیا علی را دشمن داری! گفتم: آری! فرمود: او را دشمن مدار و محبتت را درباره او زیاد كن، سوگند به آن كسی كه نفس محمد در دست اوست، نصیب آل علی در خمس، بهتر و شایسته‏تر از یك كنیز وصیفه[۱۴۰] و زیباست.

بریده می‏گوید: از آن به بعد هیچ كس غیر از رسول خدا، در نزد من محبوب‏تر از علی نبود. [۱۴۱]

و شیخ مفید این قضیه را در «ارشاد» آورده است، و اضافه می‏كند كه: چون‏بریده به در خانه رسول خدا رسید عمر بن خطاب را ملاقات كرد، عمر از حال جنگ آنان سئوال كرد، و نیز پرسید: تو چرا زودتر آمده‏ای! بریده گفت: به جهت‏سعایت و عیب‏هائی كه از علی بن ابیطالب خدمت رسول خدا بیان كنم! و بریده برای عمر شرح حال كنیزك را گفت كه علی آن را برای خود اختیار نمود.

عمر گفت: امض لما جئت له فانه سیغضب لابنته مما صنع علی!

«برای انجام ماموریت‏خودت به نزد رسول الله برو، و مطالب را بیان كن! رسول خدا حتما از این كاری كه علی انجام داده است، به جهت‏خاطر دخترش (كه زوجه علی است) به غضب در خواهد آمد».

بریده می‏گوید: چون نامه خالد بن ولید را می‏خواندم، و یكایك سعایت‏ها را درباره علی می‏شمردم، (علاوه بر آنكه ازاین عمل علی عصبانی نشد، بلكه) از سعایت و بدگویی درباره علی متغیر شد، و رنگ چهره رسول الله برگشت، و مرا از خواندن بقیه نامه منع كرده، و چنین و چنان درباره علی به من فرمود. [۱۴۲]

و شیخ طوسی در «امالی‏» پس از نقل مفصل این واقعه گوید كه: بریده گفت: چون بر رسول خدا وارد شدم و نامه را به آن حضرت دادم، با دست چپ خود گرفت، و همانطور كه خداوند عز و جل می‏فرماید: پیغمبر چیزی را نمی‏خواند و نمی‏نوشت، من شروع كردم به بیان وقایع و عیب‏گوئی از علی، و حال من چنین بود كه چون سخن می‏گفتم، سر خود را تكان می‏دادم، و پایین می‏آوردم، من سخن خود را گفتم، و چون عیبگویی من تمام شد، سر خود را بالا آوردم، و دیدم رسول خدا چنان غضبناك شده است كه از شدت غضب هیچ گاه من او را به چنین غضبی ندیده بودم مگر در روز بنی قریظه و بنی النضیر.

رسول خدا به من فرمود: یا بریدهٔ ان علیا ولیكم بعدی! فاحب علیا فانه یفعل ما یؤمر! «ای بریده علی بن ابیطالب صاحب اختیار و مولای شماست‏بعد از من! پس او را دوست‏بدار! او همان عملی را انجام می‏دهد كه به او امر شده است‏» ! بریده گوید: من از نزد رسول خدا برخاستم، و هیچ كس روی زمین محبوب‏تر از علی در نزد من نبود.

عبد الله بن عطآء كه راوی این روایت است می‏گوید: من این حدیث را برای ابا حرث بن سوید بن غفلهٔ بیان كردم، او به من گفت: عبد الله پسر بریده كه این حدیث را برای تو بیان كرده است‏بعضی از فقرات آن را كتمان كرده است.رسول خدا به بریده فرمود: انا فقت‏بعدی یا بریدهٔ [۱۴۳] «ای بریده آیا پس از من نفاق می‏ورزی؟» ابن عساكر، در این باره در تحت عنوان احادیث وارده در ولایت، به روایت‏بریده اسلمی بیست و پنج‏حدیث از شماره ۴۵۸ تا شماره ۴۸۲ در «تاریخ دمشق‏» ، كتاب الامام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام آورده است.

در روایت اول كه شماره ۴۵۸ می‏باشد، با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده نقل می‏كند تا می‏رسد به آنكه: فرایت وجه رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم یتغیر: فقال: یا بریدهٔ الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ ! فقلت: بلی یا رسول الله! فقال: من كنت مولاه فعلی مولاه [۱۴۴].

«بریده می‏گوید: دیدم كه رنگ صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دگرگون شد و فرمود: ای بریده! آیا ولایت من به مؤمنان، از ولایت آنان به خودشان بیشتر و قوی‏تر نیست؟ ! گفتم: آری، ای رسول خدا! آنگاه فرمود: كسی كه من مولای او هستم، علی مولای اوست‏».

و در روای دوم (۴۵۹) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده می‏آورد كه: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: علی مولی من كنت مولاه. [۱۴۵]

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی صاحب اختیار و مولای كسی است كه من صاحب اختیار او هستم‏».و در وایت‏سوم (۴۶۰) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده كه قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من كنت مولاه فعلی مولاه. [۱۴۶]

«رسول خدا فرمود: كسی كه من مولای او هستم، پس علی مولای اوست‏».

و روایت چهارم (۴۶۱) بعینها همین مضمون است‏ با سند دیگر. [۱۴۷]

و روایت پنجم (۴۶۲) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده كه قال: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: علی بن ابیطالب مولی من كنت مولاه. [۱۴۸]

«رسول خدا فرمود: علی بن ابیطالب پیشوا و صاحب اختیار كسی است كه من پیشوا و صاحب اختیار او هستم‏».

و در روایت‏ ششم (۴۶۳) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده آورده است كه قال: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: من كنت ولیه فعلی ولیه. [۱۴۹]

«رسول خدا فرمود: هر كس كه من ولی او هستم، علی ولی اوست‏».

و در روایت (۴۶۴) با سند دیگر خود از ابن عباس آورده است كه: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من كنت مولاه فعلی مولاه. [۱۵۰]

«كسی كه من فرمانده و صاحب امر او هستم، پس علی فرمانده و صاحب امر اوست‏».

و در روایت (۴۶۵) با سند خود از عبد الله بن عطآء، از عبد الله بن بریدهٔ از پدرش آورده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی بن ابیطالب مولی كل مؤمن و مؤمنهٔ و هو ولیكم بعدی. [۱۵۱]

«علی بن ابیطالب صاحب اختیار هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنه‏ای است، و اوصاحب اختیار شماست‏بعد از من‏».

و در روایت (۴۶۶) با سند خود از اجلح، از عبد الله بن بریده، از پدرش، داستان جنگ خالد بن ولید و امیر المؤمنین علیه السلام و ظهور مسلمانان را ذكر می‏كند، و انتخاب امیر المؤمنین یكی از كنیزان را برای خود بیان می‏نماید، می‏گوید: خالد نامه‏ای برای رسول خدا نوشت و به همراهی من فرستاد، و مرا امر و سفارش كرد كه درباره علی در نزد رسول خدا بدگویی و عیب گویی نمایم.

من چون به نزد رسول خدا رسیدم، آثار گرفتگی و كراهت را در چهره او مشاهده كردم، و گفتم: این مكان و موقعیت من، موقعیت كسی است كه از دست علی به تو پناه آورده است، تو مرا با مردی (خالد) فرستادی، و امر كردی از او اطاعت كنم، و اینك آنچه را كه او فرستاده است، به تو ابلاغ می‏نمایم!

قال: یا بریدهٔ! لا تقع فی علی، علی منی و انا منه، و هو ولیكم بعدی. [۱۵۲]

«فرمود: ای بریده! درباره علی زشتی مگوی! علی از من است و من از علی هستم، و او صاحب اختیار شماست پس از من‏» ! و در روایت (۴۶۷) با سند خود از اجلح، از عبد الله بن بریده، (از پدرش) با روات دیگری بعین آنچه را كه در روایت قبل آوردیم، ذكر كرده است. [۱۵۳]

و در روایت (۴۶۸) نیز با سند دیگر عین همین مضمون را آورده است. [۱۵۴]

و در روایت (۴۶۹) با سند خود، از عبد الله بن عطآء، از عبد الله بن بریده، از پدرش آورده است كه پس از نقل مقدمات قضیه، بریده می‏گوید: دشمنی و بغض من نسبت‏به علی بن ابیطالب از بغض همه مردم بیشتر بود، و این معنی را خالد از من دانسته بود.

در این حال مردی آمد و گفت: علی بن ابیطالب از سهم خمس، جاریه‏ای را برداشته است.خالد گفت: این چه كاری است؟ و سپس مرد دیگری آمد، و پس از آن مرد دیگری، و همینطور اخبار پشت‏سر هم می‏آمد، خالد بن ولید مرا خواست و گفت: ای بریده! می‏دانی كه علی چكار كرده است؟ ! اینك این نامه مرا بگیر، و به نزد رسول الله ببر، و او را از این موضوع مطلع گردان!

من نامه را گرفتم، و حركت كردم، تا به مدینه رسیدم، و بر رسول خدا وارد شدم.

رسول خدا نامه را به دست چپ گرفت، و همانطور كه خداوند عز و جل فرموده است، نمی‏نوشت و نمی‏خواند.و من مردی بودم كه چون به تكلم می‏آمدم، سر خود را پائین می‏آوردم، تا از مطلب و حاجت‏خود فارغ شوم.

و پیوسته سر خود را پائین می‏آوردم و تكلم می‏كردم، و آنچه را كه باید، درباره علی عیب‏گویی كردم.و سپس سر خود را بلند كردم، و دیدم كه رسول خدا در غضب آمده است، چنان غضبی كه در غیر روز بنی قریظه و بنی النضیر از آن حضرت ندیده بودم.رسول خدا نظری به من نموده گفت: یا بریدهٔ ان علیا ولیكم بعدی، فاحب علیا فانه یفعل ما یؤمر. [۱۵۵]

«ای بریده! علی پیشوای شماست‏بعد از من! علی را دوست‏بدار! كاری را كه او انجام می‏دهد، طبق آن امری است كه به او شده است‏» !

و عبد الله بن عطا گوید: چون این حدیث را برای حرث بن سوید بن غفله خواندم، گفت: عبد الله بن بریده بعضی از این حدیث را از تو كتمان كرده است، و آن اینكه رسول الله به او گفته بود: انا فقت‏بعدی یا بریدهٔ!

«ای بریده آیا پس از من نفاق می‏ورزی؟» و در روایت (۴۷۰) و (۴۷۱) و (۴۷۳) و (۴۷۴) و (۴۷۵) و (۴۷۶) و (۴۷۷) آورده است، كه بریده گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من كنت ولیه فعلی ولیه[۱۵۶] . «هر كس كه من مولای او هستم، علی مولای اوست‏».و در روایت (۴۷۲) آورده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: من كنت ولیهٔ فان علیا ولیه. [۱۵۷]

منبع : پایگاه علوم و معارف اسلام

پاورقی

[۱۳۸] ـ «اعلام‌ الوری‌» ص‌ ۱۳۴ و ص‌ ۱۳۵ ؛ و «حبیب‌ السّیر» ج‌ ۱، ص‌۴۰۴؛ و «روضهٔ‌ الصّفا» ج‌ ۲، ضمن‌ ذكر توجّه‌ أمیرالمؤمنین‌ علیّ علیه‌ السّلام‌ به‌ جانب‌ یمن‌.

[۱۳۹] ـ «طبقات‌» ج‌ ۲، ص‌ ۱۷۰ ؛ و «سیرهٔ‌ حلبیّه‌» ج‌ ۳، ص‌ ۲۳۲ و ص‌۲۳۳.

[۱۴۰] ـ وصیفهٔ‌ دختر جوان‌ را گویند.

[۱۴۱] ـ «البدایهٔ‌ و النّهایهٔ‌» ج‌ ۵، ص‌ ۱۰۴.

[۱۴۲] ـ «ارشاد» مفید، طبع‌ سنگی‌، از ص‌ ۸۵ تا ص‌ ۸۷.

[۱۴۳] ـ «أمالی‌» طوسی‌، طبع‌ سنگی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۷.

[۱۴۴] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۵ و ص‌ ۳۶۶.

[۱۴۵] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۶.

[۱۴۶] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۶.

[۱۴۷] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۶.

[۱۴۸] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۶ و ص‌ ۳۶۷.

[۱۴۹] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۷ و ص‌ ۳۶۸.

[۱۵۰] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۸.

[۱۵۱] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۸ و ص ۳۶۹.

[۱۵۲] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص ۳۶۹ و هیتمی‌ در «مجمع‌ الزوائد» ج‌ ۹، ص‌ ۱۲۸.

[۱۵۳]ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۰.

[۱۵۴] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۰ و ص‌ ۳۷۱.

[۱۵۵] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۱ و این‌ روایت‌ را هیتمی‌ در «مجمع‌ الزوائد» ج‌۹، ص‌ ۱۲۸ و ص‌ ۱۲۹ آورده‌ است‌ ؛ و شیخ‌ طوسی‌ در «أمالی‌» آورده‌ است‌.

[۱۵۶] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۲ تا ۳۷۵

[۱۵۷] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۳

[۱۵۸] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۵

[۱۵۹] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۶ و ۳۷۷

[۱۶۰] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۶ و ص ۳۷۸ و هیتمی در «مجمع‌ الزوائد»، ج‌ ۹ ص‌ ۱۲۷

[۱۶۱] ـ «مجمع‌ الزوائد و منبع‌ الفوائد»، ج‌ ۹ ص‌ ۱۲۸.

[۱۶۲] ـ «طبقات‌» ابن‌ سعد، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۹، و ابن‌ اثیر در «الكامل‌» فی‌ التاریخ‌» ج‌ ۲، ص‌ ۳۰۰ و ص‌ ۳۰۱ آورده‌ است‌ كه‌ یك‌ بار أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ را به‌ یمن‌ برای‌ دعوت‌ به‌ اسلام‌ فرستاد و یك‌ بار برای‌ جمع‌آوری‌ صدقات‌ و جزیه‌.

[۱۶۳] ـ «مجمع‌ الزوائد» هیتمی‌ ج‌ ۹، ص‌ ۱۲۹ ؛ و گفته‌ است‌ كه‌: أحمد حنبل‌ و طبرانی‌ با اختصار این‌ قضیّه‌ را ذكر كرده‌اند ؛ و بزّار از آن‌ مختصرتر ذكر كرده‌ است‌ ؛ و «البدایهٔ‌ و النّهایهٔ‌» ج‌ ۵، ص‌ ۱۰۴ و ص‌ ۱۰۵ و «تذكرهٔ‌ الخواصّ» ص‌ ۲۶.

[۱۶۴] ـ «مجمع‌ الزوائد» ج‌ ۹، ص‌ ۱۲۹ ؛ و گفته‌ است‌ كه‌ بزّار هم‌ این‌ حدیث‌ را روایت‌ كرده‌ است‌.

[۱۶۵] ـ آیهٔ‌ ۳۷، از سورهٔ‌ ۵۰: ق‌ «بدرستی‌كه‌ در این‌ امر یادآوری‌ و تذكّر است‌ برای‌ كسی‌ كه‌ دارای‌ ادراك‌ و تعقّل‌ باشد، و یا گوش‌ فرا دهد، و حاضر و ناظر باشد».

[۱۶۶] ـ «تفسیر الدّرّ المنثور» ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۵.

[۱۶۷] ـ «تفسیر الدّرّ المنثور» ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۶.

[۱۶۸] ـ «تفسیر الدّرّ المنثور» ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۷. و نظیر این‌ روایت‌ را ابن‌ سعد در «طبقات‌» ج‌ ۲، ص‌ ۱۸۷ از جابر آورده‌ است‌.

[۱۶۹] _ «تفسیر الدّرّ المنثور» ج ۱، ص ۲۱۶.

[۱۷۰] _«تفسیر المیزان» ج ۲، ص ۸۹.

[۱۷۱] _ «تفسیر المیزان» ج ۲، ص ۸۹.

[۱۷۲] _ «تفسیر المیزان» ج ۲، ص ۹۰؛ و «تفسیر الدّرّ المنثور» ج ۱، ص ۲۱۶.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.