جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی ـ چهارشنبه ۲۵ آبان


امروز با سعدی ـ چهارشنبه ۲۵ آبان

ز اندازه بیرون تشنه‌ام، ساقی، بیار آن آب را
اوّل مرا سیراب کن و آنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
هر پارسا را …

ز اندازه بیرون تشنه‌ام، ساقی، بیار آن آب را

اوّل مرا سیراب کن و آنگه بده اصحاب را

من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این

روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را

هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد

چشمش بر ابرو افکند، باطل کند محراب را

من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن

گر وی به تیرم می‌زند، استاده‌ام نُشّاب را

مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس

ماهی که بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را

وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم

اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را

امروز حالا غرقه‌ام تا با کناری اوفتم

آنگه حکایت گویمت دردِ دلِ غرقاب را

فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او

آواز مطرب در سرا زحمت بود بوّاب را

سعدی چو جورش می‌بری، نزدیک او دیگر مرو

ای بی بصر، من می‌روم؟ او می‌کشد قلّاب را