چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به ریشه های اجتماعی – فرهنگی موقعیت کنونی


نگاهی به ریشه های اجتماعی – فرهنگی موقعیت کنونی

اینکه حوادث و رویدادهای کشور را در یک ماه و نیمی که ما را از اعلام نتایج اتخابات دهم ریاست جمعهوری جدا می کند, با واژگانی چون «بحران»,«موقعیت اضطراری» یا هر واژه دیگری که خبر از استثایی بودن وضعیت کنونی می دهد,

اینکه حوادث و رویدادهای کشور را در یک ماه و نیمی که ما را از اعلام نتایج اتخابات دهم ریاست جمعهوری جدا می کند، با واژگانی چون «بحران»،«موقعیت اضطراری» یا هر واژه دیگری که خبر از استثایی بودن وضعیت کنونی می دهد، ننامیم، به معنای آن است که وجود حالتی از تنش دائم، نارضایتی ای مشروع و قابل درک و نومیدی ای از بسته بودن راه های قانونی اعتراض و تلاش برای خروج از آنها را در سخنان و در فتارهای بخش بزرگی از جامعه، که بر خلاف نوعی تصور رایج نه لزوما به «طبقه متوسط» محدود می شوند و نه به «نخبگان» و نه حتی «شهرنشینان»، نادیده بیانگاریم؛ یعنی آنکه این را امری طبیعی بدانیم که بخش بزرگی از مسئولات کشور و یا مخالفان سیاسی به صورت گسترده از واژگانی چون «کودتا»، «انقلاب مخملی»، «توطئه»، «اعترافات»، «خیانت» و غیره ... استفاده کنند ؛ یعنی اینکه تعجب نکنیم مسئولان و دست اندرکارن بلند رتبه ای از نظام در طول سی سال گذشته از نخست وزیر دوران جنگ تحمیلی گرفته تا رئوسای جمهور و فرماندهان عالیرتبه نظامی و سیاسی و از آن هم حاد تر مسئولان طراز اول کنونی کشور بتوانند به سهولت آماج حملات، نه مخالفانی برون از نظام، بلکه دیگرانی که خود درون سیستم جای و منزلت دارند، قرار بگیرند. اگر موقعیت کنونی را نوعی بحران سیاسی نبینیم، مثل آن است که از شرف و آبرو و ایمان و وجدان و سنت های نیاکانی و آداب و تاریخ و میراث آبرو داری ملت خود بگذریم و چشم خود را بر سرنوشت اندوهبار همه کسانی که در چند هفته اخیر جان یا آزادی خود را از دست داده اند و رنج و اندوه و دردمندی خانواده های بی شمار عزادار یا چشم انتظار آنها ببندیم و نه ترسی از آینده فانی خود راشته باشیم و نه هراسی از فردای باقی خود. و از همه بدتر، یعنی اینکه در موقعیت کنونی، اثری از «هیچ» رخدادی نبینیم و اوضاع را چنان متعارف در نظر بگیریم که تصور کنیم با چند هفته فشار و سخت گیری، همه دچار نسیان زود رسی خواهند شد و انگار هیچ چیز اتفاق نیافتاده ، همه چیز در جای خود قرار گرفته و آب از آب تکان نخواهد خورد: همه این تصورات، خبر از بدترین و خطرناک ترین شکل گریز از عقل سلیم می دهند.

فراموش نکنیم، یک واقعیت تاریخی بدون هیچ استثناء را همواره شاهد بوده ایم: هیچ کنشی بدون واکنش اتفاق نیافتاده است و تنها چیزی که ممکن است توهم کنشِ بی واکنش را برای ما ایجاد کند، فاصله ای است که امکان دارد میان این کنش و واکنش بیافتاد. از همین رو تردید نداشته باشیم که موقعیت بحرانی کنونی ، حاصل بی توجهی یا کم توجهی ما به تحولات اجتماعی - فرهنگی کشورمان در سال های گذشته بوده است. این امر، البته به هیچ رو به معنای آن نیست که این تحولات لزوما منفی بوده باشند، برعکس، استدلال این نوشته کوتاه آن است که بخش عمده بحران کنونی دقیقا حاصل تحولات مثبت ، حاصل رشد و گسترش عقلانیت در جامعه ما در سال های پس از انقلاب بوده است، رشد و تحولی که اگر نتوانیم به خوبی درک و مدیریتش کنیم، طبعا نخواهیم توانست راه حل مناسبی نیز برای این بحران که این بار در قالب یک بحران انتخاباتی ظاهر شده، اما می توانست و یا می تواند هر بار در قالبی دیگر نیز ظاهر شود، نخواهیم یافت. و اگر هم تصور کنیم یافته ایم، از نوع راه حل های کوتاه مدتی خواهد بود که تنها نوعی گریز به جلو تلقی شده و با تشدید انفعال اجتماعی راه را برای بحران های شدیدتر و غیر قابل پیبش بینی تر آتی آماده خواهد کرد.

نگاه ما به مثابه یک آسیب شناس اجتماعی که پیش از این نیز بارها وبارها به صورت های مختلف نسبت به بروز چنین موقعیت هایی در جامعه به شدت متحول چون جامعه ایران، هشدار داده بودیم، آن است که جامعه ایرانی پس از انقلاب با سرعت شگفت آوری متحول شده است. این جامعه در طول سی سال، به جامعه ای جوان، کاملا شهری، تحصیلکرده، مصرف کننده بالای فرهنگ و محصولا فرهنگی، با تعداد بی شماری سازمان های غیر دولتی و کنشگران فعال اجتماعی، با روابط بسیار گسترده و پیچیده اجتماعی تبدیل شده است؛ جامعه ای با روابطی بسیار وسیع و عمیق در سطح بین المللی ( که دو عامل اساسی و گریز ناپذیر دائما آن را تقویت می کنند:از یک سو ژئو پلیتیک منطقه خاور میانه و از سوی دیگر حضور فعال ایرانیان خارج از کشور و موقعیت های بعضا کلیدی آنها در کشورهایی با قدرت بالا و روابط دائم آنها با کشور مادر) که دیگر به هیچ رو جامعه سی سال پیش نیست و تازه همان جامعه سی سال پیش یعنی در آستانه انقلاب نیز چنان تغییر کرده بود که دیکتاتوری نظامی، امنیتی و ابتدایی شاه را تحمل نکرد و از میان برد.

جامعه ما در طول سال های پس از انقلاب ، به جامعه ای نسبتا باز تبدیل شد، هر چند این «باز بودن» تقریبا همواره شکلی متناقض و ناپایدار و زیر تهدید نیز داشت، یعنی گروهی از کنشگران و جریان های اجتماعی که رشد متعارف و توسعه سالم این جامعه را با منافع خود آشتی ناپذیر می دیدند، دائما تلاش می کردند در جهت خلاف جریان آب، که هر روز قوی تر می شد، شنا کنند، اما این تهدید ها هرگز نتوانست راه به جایی ببرد، کما اینکه در هر شرایط و با هر حکومت و دولتی جامعه مدنی بیشتر رشد کرد و فرهنگ و هنر بیشتر شکوفا گشت، روزنامه های بی شماری به انتشار رسیدند، و هر چند بسیاری از آنها تعطیل شدند، جای آنها با نشریات بی شمار دیگر گرفته شد، صدها نویسنده، مترجم، روزنامه نگار ، عکاس، فیلمساز، موسیقی دان، تربیت شدند و میلیونها دانشجو روانه دانشگاه ها شدند و هزاران استاد برغم تمام مشکلات کار خود را در صدها مرکز دانشگاهی، پژوهشگاه و پژوهشکده و غیره ادامه دادند و این در حالی بود که هزاران فرهنگی نیز با کمترین امکانات وظیفه آموزش میلیونها دانش آموز را بر دوش کشیدند و با هر نگرانی و درد و رنجی که از وضعیت خود داشتند، تربیت نوجوانان را تعطیل نکردند، و سرانجام در آخرین موج این توسعه هزاران شبکه، وبلاگ، سایت، نشریات رایانه ای براه افتادند و جوانان با استفاده از میلیونها ابزار الکترونیک شبکه های مجازی اطلاع رسانی را بین خود سامان دادند؛ ... همه این ها، بی شک همراه با آسیب ها و مشکلات فراوانی نیز بودند و هزاران پیچیدگی و اشتباه کاری و خطا و انحراف نیز در آنها ظاهر شد، اما فرایندهای رشد و توسعه سیستم های اجتماعی همواره چنین بوده اند. هم از این رو امروز ما با جامعه ای روبرو هستیم که رشد و توسعه و تجربه فوق العاده ای را پشت سر دارد و این را امروز هر پدر و مادری که جوان و دانشجویی در خانه خود دارند می توانند بگویند که نسبت به این نسل و تجربه آن از بسیاری جهات عقب تر هستند و هر روز از آن درس صبوری و فداکاری و عقلانیت می گیرند. هر چند این نسل، همچون هر نسل جوانی بسیار کاستی و ندانم کاری و ضعف دارد، اما تجربه و سختی و مبارزه ای که برای وجود داشتن و رشد کردن از سر گذرانده آن را به شدت پخته کرده است. و البته نقش رشد اقتصادی و فناورانه را نیز در این میان نادیده نگیریم، توسعه زیر ساختارها، از جمله شبکه های حمل و نقلی و ارتباطی، ابتکارهای شخصی و ثروتی که درجامعه جریان یافته و انتظار برای زندگی بهتر و شایسته تری برای یک کشور بسیار غنی را هر روز بالا می برد، تاثیری سخت در تحول جامعه داشته است.

این ایرانی است که امروز «همه» ایرانیان در آن شریکند، ایرانی واقعی که چشم بستن بر آن مثل نفی هوایی است که در آن نفس می کشیم یا روشنایی روزی که در آن جهان را می بینیم.

اکنون با توجه به آنچه گفته شد گمان ما آن است که تنها راه برون رفت از بحران یا موقعیت پر تنش کنونی در بازگشت به عقلانیتی به حاشیه رانده شده است. بازگشت و درک و پذیرش تغییرات و تحولات جامعه ای که در آن زندگی می کنیم و مایلیم باز هم در آرامش به زندگی خود در آن ادامه دهیم. برای این کار باید گروهی از واقعیت های این جامعه و برای این جامعه را بپذیریم از جمله اینکه:

۱) ایران کشوری است که به دلایل بی شمار جز با یک سیستم دموکراتیک واقعی و با درجه بالایی از دموکراسی قابل مدیریت نیست. و هر گونه تلاشی برای جدایی از این موقعیت بحران را تداوم بخشیده و یا در صورت خاموشی آن، باز دیر یا زود تکرارش خواهد کرد.

۲) ایران کشوری است که باید حضوری قدرتمند در منطقه و در جهان داشته باشد و بنابراین سیاست هایش باید بتوانند این قدرتمندی را تضمین و هر روز تقویت کنند. ایران کشوری حاشیه ای و کم قدرت چون کره شمالی یا کوبا یا حتی ونزوئلا و کم تاثیر بر شرایط جهانی نیست به همین دلیل نیز سرنوشت آن با سرنوشت جهان پیوند خورده است. سه هزار سال تاریخ تمدنی متداوم، یک شبه به دست نیامده و باید قدر آن را دانست.

۳) ایران کشوری است با فرهنگی غنی و مردمانی با سلایق و رفتارها و اندیشه ها و تجربه ها و روش های متفاوتی در زندگی ، اما مردمی که در تجربه تاریخی خود بارها و بارها نشان داده اند ( و به نظر ما در انتخابات ۲۲ خرداد بهتر از هر زمان دیگری باز هم نشان دادند) که آمادگی دارند که انسجام خود را بر اساس گروهی از مخرج مشترک های قابل قبول همگان، احترام به سنت های دینی و عرفی خود، حفظ و تقویت کنند تا بتوانند زندگی خود و نسل های آتی خویش را تضمن و جایگاه در شان خود را در روابط بین المللی به دست بیاورند.

۴) ایران کشوری است در میان کشورهای در حال توسعه با رشد و توسعه ای نسبتا بالا و همین امر سبب آن می شود که سیستم های سازمان یافتگی اجتماعی مبتنی بر فساد سیاسی یا اقتصادی ، انحراف یا خشونت، انحصار طلبی یا تحمیق در آن نتوانند به مثابه سیستم های اجتماعی پایدار شانسی برای دوام داشته باشند، مگر آنکه ابتدا کل سیستم و تجربه تاریخی آن را به صورت برگشت ناپذیری تخریب کنند، اتفاقی به شدت غیر محتمل زیرا در طول سه هزار سال گذشته هرگز رخ نداده است.

۵) به همه این دلایل و دلایل بی شمار دیگر و به خصوص تحلیل هایی که در حوصله این نوشته کوتاه نیست، بهترین، کاراترین وموثرترین راهکار برای حل نسبی یا کاهش بحران کنونی که به سود همگان نیز هست، باز کردن فضای سیاسی، آزادی دستگیرشدگان و دلجویی مادی و معنوی از آسیب دیدگان، پرهیز از هرگونه تحقیر دیگران، از هرگونه دامن زدن به خصومت ها و گشایش هر چه بیشتر فضاهای کنش و راه های قانونی برای بیان نظر و از جمله برای بیان اعتراض ها و نارضایتی ها، بازگرداندن اعتماد عمومی به رسانه های رسمی از طریق ایجاد تغییر مشی اساسی در آنها و ایجاد رسانه های خصوصی در کنار آنها، از میان برداشتن سانسور به هر شکل و اعتماد کردن به عقل مردم در تشخیص راست و دروغ و بدین ترتیب هدایت همگان به سوی قانون گرایی و اعتدال و صبوری برای ایجاد موقعیت ها است.

آنچه امروز ممکن است آسیب ببیند، بسیار فراتر از این یا آن ایدئولوژی، از این یا آن حزب و شخصیت و حتی حکومت سیاسی، است، این چیز می تواند سیستم دولتی به مثابه میراث صد ساله مبارزات مردم ایران از دوران مشروطه تاکنون(و از هم فراتر میراث چنذ هزار ساله عقلانیت دولتی) باشد، حاصل صد ها سال اندیشه و تجربه سیاسی و مدنی، و این خطری است که همه افراد این ملت، را بدون هیچ استثنایی تهدید می کند و باید به هر قیمتی از آن پرهیز کرد.

ناصر فکوهی