شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

روح دین در پیکر هنر دینی


روح دین در پیکر هنر دینی

درام قدسی ما هنوز همان تعزیه است

تمثیل پیل و خانه تاریک و اختلاف مردمان در تصویر آن برای یکدیگر، حکایتی است هزارساله که پیش از مولوی در احیاء العلوم و کیمیای سعادت غزالی و نیز در عجایب نامه به شکل و شمایل دیگر و همچنین در حدیقه حکیم سنایی چنین آمده است؛

بود شهری بزرگ در حد غور

واندر آن شهر مردمان همه کور

پادشاهی از آن مکان بگذشت

لشکر آورد و خیمه زد بر دشت

داشت پیلی بزرگ با هیبت

از پی جاه و حشمت و صولت

مردمان را ز بهر دیدن پیل

آرزو خواست زان چنان تحویل

چند کور از میان آن کوران

بر پیل آمدند آن عوران

تا بدانند شکل و هیات پیل

هر یکی تازیان در آن تعجیل

آمدند و به دست ببسودند

زانکه از چشم، بی بصر بودند

هر یکی را به لمس بر عضوی

اطلاع اوفتاد بر جزوی

هر یکی صورت محالی بست

دل و جان در پی خیالی بست

هر یکی دیده جزوی از اجزا

همگان را فتاده ظن خطا

این تمثیل فراگیر هزار ساله همچنان در عمل رواج دارد. به ویژه آنگاه که جمعی بر تبیین و تشریح پدیده ای فرهنگیاقدام به تحلیل می نمایند. از زاویه خاصی چون به آن پدیده می نگرند، از همان زاویه خاص تحلیل می کنند و هر کس بخشی از کل آن پدیده را توضیح می دهد و البته اگر فقط همین اشکال وجود می داشت جای نگرانی نبود. گاه عده ای بدون تجربه و بدون لمس نمودن بخشی از بدن فیل به توصیف آن اقدام می کنند. برای دچار نشدن به جزئی نگری و ناقص دیدن و بخشی از تمامی یک پدیده را تحلیل نمودن و برای رهایی از ابهام، همچون همه پیشینیان اندیشمند برای ورود به بحث ابتدا بایستی از موضوع بحث تعریفی جامع و مانع داشته باشیم و توافقی بر معنای آنچه قرار است به تحلیل و تفسیرش بپردازیم، پیش از بیان و توصیف به دست آورده باشیم و الا تمثیل فیل و توصیف کوران (قبول سنایی) یا تمثیل فیل در یک خانه تاریک و توصیف مردمان از آن فیل که سرانجام می رسد به این بیت که مولوی می گوید؛

در کف هر یک اگر شمعی بدی

اختلاف از جمعشان بیرون شدی

گاه ماجرای مسائل فرهنگی مشابهت با مسئله فیل و خانه تاریک ندارد بلکه با تمثیلی دیگر قابل قیاس است. حکایت آن سه نفری که همراه شدند و متفق و بعد از مدتی بر موضوعی که معنای واقعی الفاظ مختلف را نمی دانستند، با یکدیگر به اختلاف افتاده و هر یک به زبان مادری خود چیزی را طلب می نمود که ظاهر لفظ ، مغایر با الفاظ دیگر بود. ماجرای انگور و عنب و ازم فارس و عرب و ترک، در حالی که اصل و ماهیت خواسته هر سه نفر یک میوه بود. هنوز صاحب نظران به توافق نرسیده اند که تئاتر چیست؟ هنر قدسی چه تفاوتی با هنر دینی دارد؟ نمایش دینی چه تفاوتی با نمایش سنتی دارد؟ تئاتر دینی با نمایش دینی چه وجوه اشتراک و اختلافی دارند؟ و چون برای تک تک این واژه ها در اندیشه صاحب نظران معانی مشترکی وجود ندارد، لذا در تبیین و تفسیر موضوع تئاتر دینی دیدگاه های مختلف و گاه حتی متضاد در میان صاحب نظران به چشم می خورد.

گاه چه زیبا و چه شاعرانه و در عین حال چه معقول و منطقی واژه ها در کنار هم بیانگر اندیشه ها می شوند و به ویژه در زبان شعرپرور فارسی. زبان که به بیان آغازگر شده است از دیرینه ترین ایام تاریخ بشریت، سفیر رسالت اندیشه و تجلی گر محتوای ذهن بوده است و بر همین اساس از زمانی که بشر زبان گشوده، دریچه ای از درون به ارتباط با بیرون باز کرده است.

انسان همچنانکه پرسشگری، ویژه ذهن و زبانش بوده است، پرستشگری نیز شیوه دل و جانش بوده است. ذهن و اندیشه پرسشگر انسان، حتی آنگاه که زبان به یاری بیان ما فی الضمیرش برنخاسته بوده است (دوران های دیرینه حیات انسان قبل از شکوفایی خط و هنر و تمدن) فعال بوده است. به همین دلیل است که پرستشگری از خصوصیات ذاتی ذهن آدمی است.

دل و جان و روح پرستشگر انسان نیز به دوران زندگی اولیه بشر که هنوز رسولان آسمان و الهی، رسالتشان را آغاز نکرده بوده اند، تشنه پرستش آفریده شده بوده و به همین دلیل است که پرستشگری عنصر ذاتی و فطری روح و دل و جان آدمی است و حتی نه فقط در فطرت آدمی، عنصر پرستشگری عجین شده است که به شیوه هایی خاص در تمامی موجودات و مخلوقات، پرستشگری خصلتی طبیعی و ذاتی است. هر چند که از دید و دیدگاه نامحرمان پنهان است.نیاز به انتزاع بحر را در کوزه ریختن محال است و آرزوی بحر را به تجربه کوزه تصاحب کردن همان است که هنرمند دست به چنین اقدامی می زند؛

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

و انتزاع حد فاصل تخیل و واقعیت رئالیست و ایده آلیست و فاصله گذاشتن و جدا ساختن مرز بیان واقعیت ملموس و حقیقت مفهوم که مفهوم حقیقت است می باشد. هنر دینی به همان اندازه که به واقع، دینی باشد نمی تواند از صبغه انتزاعی بودن بی بهره باشد. گرایش به مطلق در هنر، به ویژه در هنر دینی و مخصوصا در هنر قدسی، از عناصر اصلی است. به همین دلیل است که از قدیمی ترین مباحث موضوع قالب و محتوا همواره مورد نظر صاحب نظران شرق و غرب بوده است. تاثیر قالب از محتوا و یا بالعکس، فعلا مورد نظر نیست، بلکه از قالب و محتوا صرفا از این جهت که با هنر دینی رابطه ای مستقیم دارد سخن به میان آوردیم زیرا در هنر دینی وظیفه هنرمند ایجاب می کند که از محتوایی نامحدود، جلوه هایی را عرضه کند در ظرف و ظرفیتی محدود. هر چه به صورت و به قالب و به ظرف گنجایش تجلی می یابد به هر حال محدود است و کرانه مند و زبان و تمامی جلوه های هنر بالاخره در قالب شکل و شمایلی ویژه خود می گنجند و آنگاه که هنر دست به کار آفرینش و یا القای نامتناهی و بی کران و نامحدود می زند، به ناچار به انتزاع گرایش می یابد، به ویژه در هنر اسلامی؛ و بر همین اساس است که اتفاقی ورای روزمر گی در هنر دینی جریان می یابد.

دریا را به کوزه درآوردن، جادویی است که هنرمند از طریق ساز و کار خاصی که نماد سازی و رمز پردازی است عملی می سازد. تئاتر دینی و تئاتر شبه دینی دقیقا دو موضوع متفاوت است که اولی را بایستی با دقت و شناخت تبیین نمود تا از دست دومی بتوان خود را خلاص کرد. تئاتر شبه دینی هم از رواج برخوردار است و هم از استقبال، زیرا که هم از عوام پسندی و هم از سطحی بودن بهره می برد و در اوج موفقیت، فقط از حد تصویرسازی و تجسم متن به یاری برخی از جاذبه های تکنیکی، فراتر نمی رود و چه زیبا و استادانه در تحلیلی گسترده و عمیق، آن بزرگ مرد فرهیخته فرموده است؛ درام قدسی ما هنوز همان تعزیه است که با گذشت قرن ها از قدرت تاثیر و سحر و افسونش کاسته نشده است. زیرا دو بینش تاریخی، تاریخی واقعی و تاریخ حقیقی یا آرمانی را بر زمینه ای اساطیری که از پیش آماده و فراهم بود، با هم روبرو و مقابل می کند و به رغم غلبه دادن ظاهری نیروی شر بر خیر، این امید را همواره در دلها زنده نگاه می دارد که سرانجام حق بر باطل پیروز می شود و ضامن این پیروزی، شهادت کسانی است که از خونشان درخت زندگی خواهد رست.

در مقابل این نظریه که تئاتر، هنری است اجتماعی، دو دیدگاه کاملا متضاد وجود دارد. در فرهنگ مسیحیت با اینکه تئاتر، هنری اجتماعی است به شدت مخالف می شود.

و اینکه تئاتر، هنری است مذهبی. دو دیدگاه کاملا متضاد با این نظریه روبرو شده است. مسئله اجتماعی بودن، مذهبی بودن و سیاسی بودن تئاتر، بحثی است که اندیشه مسیحیت و اندیشه مارکسیسم در دو موضع متناقض با یکدیگر هستند.

صراحت مسیحیت در عدم سیاسی بودن و بی اعتباری مسائل اجتماعی در مقابل مسائل اخلاقی و مذهبی آشکار است. و صراحت مارکسیسم در غیر مذهبی و اجتماعی بودن تئاتر، امری آشکار است.

از میان این دو دیدگاه مختلف و متضاد، تئاتر دینی از دیدگاه اندیشمندان هنر دینی در اسلام اولا ریشه اش مذهبی است (مذهب از دیدگاه مسیحیت جنبه های اجتماعی و سیاسی اش به کلی مورد بی توجهی واقع شده است) و حال آنکه در اسلام به هم آمیخته بودن دین و سیاست و اخلاق و اصول، غیر قابل فراموش شدن است. ابعاد ماوراء الطبیعه و اخلاق، به همراه منزوی نبودن و در جمع بودن و امت اسوه ساختن و عدالت اجتماعی برقرار کردن و «کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته» را شعار ساختن و هر یک بدون دیگری ایجاد نقص نمودن، از جمله اصولی است که نمی توان نادیده انگاشت.

مسئله سه گانه اخلاق - تدبیر منزل - سیاست مدن، جزء حکمت عملی است و طبیعی است که تئاتر، هنری اجتماعی و در عین حال هنری دینی تلقی شود از این دیدگاه که «یدالله مع الجماعه.» همچنانکه در بررسی هر پدیده ای (به ویژه پدیده های فرهنگی) اگر به مقدمات نادرست دچار شویم هیچ گاه در استدلال به نتایج درست نخواهیم رسید، در تعریف و بیان مفهوم تئاتر دینی چنانچه از مقدمات درست برخوردار نباشیم در تبیین عناصر تئاتر دینی و نمایاندن دقیق و درست مصداق و یا مصادیق تئاتر دینی نیز دچار نتایج نادرست خواهیم شد. چرا گروهی تئاتر دینداران را با تئاتر دینی یکسان تلقی می کنند؟ و حکمی که به تئاتر دینداران اطلاق می کنند به تئاتر دینی نیز تعمیم می بخشند؟ این شبهه یکسانی قضاوتی که برای تئاتر دینی و تئاتر دینداران مصادر می شود، به دلیل مقدماتی نادرست در تعریف هاست. اگر در آغاز به تعریف درستی از تئاتر دینی و تئاتر دینداران دسترسی داشته باشند، هرگز این دو گونه پدیده متفاوت را یکسان نمی انگارند. اساسا تئاتر دینی را تئاتر منسوب به دینداران نمی توان تصور کرد. تئاتر دینداران را می توان (و باید) با تئاتر دینی سنجید، در حالی که سنجیدن تئاتر دینی با تئاتر دینداران، نادرست است. میان این دو گونه تئاتر، همان رابطه ای برقرار است که میان دو کل منطقی عموم و خصوص مطلق.

به عنوان مثال که به ساده شدن موضوع کمک کند، تعزیه و مراسم برگزاری شبیه خوانی در شکل سنتی و آیینی آن، نوعی تئاتر منسوب به دینداران تلقی می شود به ویژه هر چه به دیرینگی تاریخی آن بازمی گردیم و عوامل آیینی و اعتقادی آن نمود و نمایش بیشتری پیدا می کند، این مراسم تعزیه گردانی و شبیه خوانی به تئاتر دینداران بیشتر نزدیک می شود. و آنان که از تعزیه به عنوان تئاتر دینی انتقاد نموده و اشکال می گیرند و یا تعریف و تمجید می کنند، هر دو گروه چه کسانی که از تعزیه به عنوان تئاتر دینی تجلیل می کنند در حقیقت تئاتر دینی را با تئاتر منسوب به دینداران یکسان تلقی کرده اند. به تعبیر دیگر؛ هر چه سنتی تر و قدیمی تر و قومی تر باشد لزوما دینی تر نمی تواند باشد.

و از زاویه دیگر نیز هر چه نازیبا تر و ناهماهنگ تر با مسائل زیبایی شناسی باشد، با دین سازگار تر نیست و حال آنکه متاسفانه چنین استنباطی افراطی در دیدگاه بعضی از سنت گرایان وجود دارد که فقط قدمت و تاریخی بودن یک شیء را ملاک قرار می دهند.

اهمیت سنت در انتقال حافظه تاریخی یک ملت، نکته ای غیر قابل انکار است، اما پیروی کورکورانه سنت های اجتماعی (به ویژه در پدیده های هنری) مخالف با آموزه های واقعی دینی است.

آنکه معتقد است به پیروی از سنت ها بدون هیچ کم و کاست و بدون هیچ افزودن و افزایش، سنن بی زبان و زیبای الهی را که جاودانه هستند مورد نظر دارد؛ و در واقع پیروی از سنن جاودانه الهی نوعی رشد و تعالی است و الا سنت گرایی کورکورانه و جاهلانه به ویژه در عرصه خلاق هنر (خصوصا در جلوه هنر نمایش که رابطه ای و پیوندی با جامعه در تاثیر و تاثر دائمی دارد) موجب به وجود آوردن سنن غیر دینی و سبب پیدایش ظاهر دینی و متشرع و باطنی غیر دینی می گردد و بدین وسیله جامعه به تدریج از روح دین و جهت اصلی آن فاصله می گیرد و سرانجام حتی در مقابل جهت اولیه دین موضع می گیرد.

به سبک و سیاق اجرایی مراسم شبیه خوانی های دچار مانده به قواعد اجرایی سنت شبیه خوانی دویست سیصد سال پیش، چنانچه توجه شود عدم نوآوری ها، هم در اجرا و هم در متون و هم در شیوه اجرایی، موجب رنجش حس زیبایی شناسی مخاطب است و همین نکته است که تحول و تعالی و تغییر در شیوه های اجرایی تعزیه را ضروری کرده است و البته مغایر است با روش سنت گرایی کورکورانه در اجرای مراسم شبیه خوانی.

شراره گل محمدی