چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا

مارکس به همراه کانت


مارکس به همراه کانت

در زبان انگلیسی امروز, واژه pig به حیوان هایی اطلاق می شود که کشاورزان و دامداران با آنها سروکار دارند, درحالی که واژه pork نام گوشتی است که غربی ها در وعده های غذایی شان مصرف می کنند

در زبان انگلیسی امروز، واژه pig به حیوان‌هایی اطلاق می‌شود که کشاورزان و دامداران با آنها سروکار دارند، درحالی که واژه pork نام گوشتی است که غربی‌ها در وعده‌های غذایی‌شان مصرف می‌کنند. جنبه طبقاتی موضوع مثل روز روشن است: pig کلمه‌ای است متعلق به زبان کهن ساکسون‌ها، چراکه ساکسون‌ها کشاورزانی نادار و محروم از امتیازات اجتماعی بودند و حال آنکه واژه pork از کلمه فرانسوی porque ریشه گرفته است که فاتحان دارا و برخوردار نورمان به کار می‌بردند؛ فاتحانی که عمدتا از گوشت خوک‌هایی در خوان‌های رنگین خود استفاده می‌کردند که پرورش‌شان بر دوش کشاورزان و دامپروران ساکسون بود. این دوگانگی ناظر بر شکافی است که تولید را از مصرف جدا می‌کند و می‌توان آن را مصداقی دانست از آنچه کوجین کاراتانی در کتاب عالی خویش «دگرسنجی: درباب کانت و مارکس»، از آن به جنبه «پارالاکسی» تعبیر می‌کند. کاراتانی که از او به عنوان درخشان‌ترین منتقد ادبی ژاپنی نسل خویش یاد می‌کنند- کتاب او در زمینه «خاستگاه‌های ادبیات ژاپن» را فردریک جیمسن بزرگ به دنیای انگلیسی‌زبان معرفی کرد- سپس به تاملات و باریک‌اندیشی‌هایی در باب «معماری به مثابه استعاره» پرداخت و بعد از آن به یکی از بدیع‌ترین کوشش‌ها برای تجدید مبانی فلسفی و سیاسی مبارزه بر ضد امپراتوری سرمایه در دوران کنونی روی آورد. کاراتانی پروژه عظیم خود را از طرح این پرسش آغاز می‌کند که وقتی با یک مساله جدلی‌الطرفین یا همان آنتی‌نومی به معنای دقیق کانتی کلمه مواجه می‌شویم واکنش در خور و درست ما چه باید باشد. پاسخ او این است که ابتدا باید بر تمامی تلاش‌ها برای تاویل و تقلیل یک سوی آنتی‌نومی به سوی دیگر (و به طریق اولی، اجرای نوعی «سنتز دیالکتیکی» اضداد) خط بطلان بکشیم.

برعکس، باید ‌آنتی‌نومی را غیرقابل تاویل و ساده‌نشدنی قلمداد و اذعان کنیم که هدف از نقد رادیکال نه اتخاذ موضعی معین در مقابل موضعی دیگر بلکه تاکید بر شکاف پرنکردنی میان دو موضع است- یعنی همان درز کاملا ساختاری میان آنها. به این اعتبار، موضع کانت این بود که چیزها را نه از منظر شخصی خودش ببیند و نه از منظر دیگران، بلکه با واقعیتی رودررو شود که از خلال تفاوت (پارالاکس) فاش می‌شود. به این‌سان، کاراتانی مفهوم کانتی «شی‌ء فی‌نفسه» (وجه ماورای پدیداری امور) را نه موجودیتی متعال در ورای درک ما بلکه چیزی تعبیر می‌کند که فقط به میانجی خصلت آنتی‌نومیک رفع‌ناشدنی تجربه ما از واقعیت قابل تشخیص است.

از این منظر، می‌توان گفت سه قلمرو عقل (نظری، عملی، استحسانی) از طریق تغییری ظاهر می‌شوند که در طرز تلقی و برخورد فاعل شناسایی روی می‌دهد، یعنی از طریق «در پرانتز نهادن»: متعلق ‍[= ابژه] علم از طریق در پرانتز گذاشتن حکم‌ها و داوری‌های اخلاقی و زیباشناختی روی می‌نماید؛ قلمرو اخلاقی از طریق در پرانتز نهادن دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های مربوط به شناخت نظری و زیباشناسی پدید می‌آید؛ و قلمرو زیباشناختی از طریق در پرانتز گذاشتن نگرانی‌های اخلاقی و مشغولیت‌های نظری. برای مثال، وقتی ما دغدغه‌های اخلاقی و زیباشناختی را در پرانتز می‌گذاریم، فرد آدمی به صورت موجودی فاقد اختیار ظاهر می‌شود که به تمامی مشروط و مقید به زنجیره یا شبکه علت‌ها و معلول‌هاست؛ و اگر، برعکس، دغدغه‌های نظری را در پرانتز بگذاریم، آدمی در هیات موجودی مختار و خودآیین پدیدار می‌شود. بنابراین، آنتی‌نومی‌ها را نباید شیءواره نمود چرا که مواضع متعارض از طریق تغییرهایی در طرز برخورد فاعل شناسایی به وجود می‌آیند. دستاورد بی‌بدیل کاراتانی این است که او این قسم قرائت پارالاکسی را در تفسیر نوشته‌های مارکس به کار می‌بندد و در واقع خود مارکس را به عنوان متفکری کانتی می‌خواند. از نظر کاراتانی، وقتی مارکس با مساله تقابل میان اقتصاد سیاسی کلاسیک (ریکاردو و نظریه‌اش در باب ارزش کار) و تاویل نوکلاسیک ارزش به موجودیتی سراپا نسبت‌مدار و فاقد هرگونه جوهر (سموئل بیلی) مواجه می‌شود، «نقد اقتصاد سیاسی» او دقیقا در مسیری گام برمی‌دارد که به دیدگاهی پارالاکسی راه می‌برد. مارکس با این تقابل به مثابه آنتی‌نومی یا تعارض کانتی برخورد می‌کند- یعنی، ارزش هم باید بیرون از دایره گردش در ساحت تولید ریشه داشته باشد و هم باید درون دایره گردش ریشه بدواند. «مارکسیسم پس از مارکس»- هم در روایت‌های سوسیال دموکراتیکش و هم در صورت‌های کمونیستی‌اش- این منظر پارالاکسی را از کف نهاد و به سوی ارتقای یکجانبه قلمرو تولید به مثابه یگانه عرصه حقیقت واپس رفت، «تولید» در تقابل حیطه‌های «موهوم» و «پندارزده» مبادله و مصرف. کاراتانی تاکید می‌کند، حتی پیچیده‌ترین و سخته‌‌ترین نظریه شیءوارگی هم- یعنی نظریه بت‌وارگی کالاها- در این دام می‌افتد، از لوکاچ جوان گرفته تا آدورنو و بعد از آن جیمسن.

این متفکران برای توضیح و توجیه فقدان یک جنبش انقلابی به این استدلال توسل می‌جستند که آگاهی و شعور کارگران براثر اغواگری‌ها و افسانه و افسون جامعه مصرفی یا دستکاری‌های نیروهای ایدئولوژیک هورمونی فرهنگی دستخوش آشفتگی و اغتشاش شده است. از همین روی بود که کانون نقد ایشان به سوی نقد فرهنگ چرخید و در دیگر متفکران، به سوی افشای آن مکانیسم‌های ایدئولوژیکی (یا لیبیدویی، خاصه روی آوردن مارکسیسم غربی به روان‌کاوی) که کارگران را افسون‌زده ایدئولوژی بورژوایی نگه می‌دارند. کاراتانی با قرائت دقیق و موی‌شکاف تحلیل مارکس از «شکل کالایی» بر دوام لاعلاج شکاف پارالاکسی انگشت می‌گذارد. این شکاف به زعم او در آن «جهش مرگباری» (تعبیر سورن کی‌یرکگور) قرار دارد که محصول در تولید سرمایه‌داری باید به آن تن دهد تا بتواند به هیات یک کالا درآید.

صالح نجفی