سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

به جای نفت خاورمیانه


به جای نفت خاورمیانه

نگاهی به سیاست های نفتی امریکا در قرن ۲۱

خواب‌های نفتی امریکا برای خاورمیانه، بدون در نظر گرفتن امریکای لاتین تعبیرشدنی به نظر نمی‌رسد و امریکا هم‌‌اکنون می‌کوشد با در کنار هم گذاشتن معادلات نفتی خاورمیانه‌ای و امریکای لاتینی، طرح تازه‌ای برای تحقق اهداف خود ایجاد کند، امّا اینکه این طرح تا چد حدّ متوازن و معنادار خواهد بود مسئلۀ دیگری است. در سطور آتی با نظریات یکی از نویسندگان و کارشناسان معتبر سوری در حوزۀ مسائل منطقه‌ای آشنا خواهید شد.

● نفت امریکای لاتین جانشین نفت خاورمیانه

سیاست خارجی ایالات متحده امریکا از ابتدای دهۀ ۱۸۲۰ از مبدأ خاصی آغاز گردید و این درست زمانی بود که این کشور ــ که فقط چهل سال از استقلالش می‌گذشت ــ درصدد برآمد از حالت انزوایی که برای گسترش مرزهایش به سمت غرب بدان گرفتار شده بود بیرون بیاید. این سیاست که مونرو، پنجمین رئیس‌جمهور ایالات متحده (۱۷۵۸ ــ ۱۸۳۱) آن را اعلام کرد به نام وی به عنوان نظریۀ منرو(Monro Doctrine) شناخته و معروف شد. در ۲۳ دسامبر ۱۸۲۳ مونرو در برابر اعضای کنگرۀ امریکا خطابه‌ای ایراد کرد که در آن اصول کلی این نظریه آمده بود. بر اساس این سیاست:

۱)قارۀ امریکا جایی برای استعمار جدید اروپایی‌ها نیست؛

۲) امریکا به خود اجازه نمی‌داد در امور سیاسی اروپا مداخله کند؛

۳) امریکایی‌ها مداخله اروپایی‌ها را در امور مختص به قاره خود را برنمی‌تابند.

به صورت خلاصه می‌توان گفت مونرو سیاست خارجی جدید امریکا را بنیان گذاشت که براساس آن ایالات متحده امریکا خود را در امور سیاسی امریکای مرکزی و لاتین محدود می‌کرد و خواست‌ها و منویاتش را در قارۀ امریکا بدون حضور دیگران گسترش می‌داد. امریکا از هم‌پیمانی با دیگران در این باره خودداری می‌کرد و اگر پیمانی منعقد می‌شد کوتاه‌مدت بود و پس‌ازآنکه منویات امریکا در آن پیمان برآورده می‌شد، این کشور خود را از آن بیرون می‌کشید و به سیاست نخستین خود روی می‌آورد. ایالات متحده امریکا، طی دهه‌های متوالی، بر اساس این نظریه در برابر امریکای مرکزی و لاتین موضع می‌گرفت و این منطقه را حیات خلوت ــ منطقۀ نفوذ ــ خود بر می‌شمرد و از نزدیک شدن طرف‌های خارجی به آن جلوگیری می‌کرد. هر چند در دهۀ ۱۹۳۰، کشورهای امریکای لاتین موفق شدند خود را از زیر یوغ نظریۀ مونرو بیرون بیاورند، اما تا این زمان امریکا تنها کشوری بود که کشورهای امریکایی تمام قراردادها، معاهده‌ها و پیمان‌های امنیتی خود را با آن امضا می‌کردند و این کشور توانسته بود از میان این‌گونه قراردادها سلطۀ خود را بر مردم این منطقه گسترش دهد. برای بیرون آمدن از زیر سیطرۀ امریکا بود که کنفرانس‌هایی مانند «بوئنس آیرس» در سال ۱۹۳۶؛ کنفرانس «لیما» در سال ۱۹۳۸؛ کنفرانس مکزیک در سال ۱۹۴۵ و همچنین کنفرانس محافظت از صلح و امنیت برگزارشده در سال ۱۹۴۷ در «ریودوژانیرو»، که در آن توافقنامۀ‌ دائمی دفاع جمعی امضا گردید، برپا شد. در کنفرانس آخر، بیست کشور این منطقه بر امضای توافقنامه‌ای به تفاهم رسیدند که بر اساس آن، همکاری‌های متقابل را با هم گسترش می‌دادند. در سال ۱۹۷۵ وزرای‌خارجۀ این قاره به اتفاق آرا همدیگر را در دخل و تصرف در مجازات‌ها علیه کوبا آزاد کردند و فقط در مبادی ایدئولوژیک سختگیری‌هایی نمودند. بر اساس این توافقنامه، که یکی از بندهای آن دربارۀ دفاع مشترک و همگانی بود، هر کشوری که می‌خواست امریکا را مورد هدف قرار دهد، یا هر تلاشی برای نزدیکی به اتحاد شوروی سابق، یا هر کشوری که تحریم‌های علیه کوبا را رعایت نمی‌کرد، هر رژیمی که برای اصلاحات اجتماعی راه کمونیستی را در پیش می‌گرفت، یا هر نظامی که می‌خواست آزاد و مستقل باشد، یا هر گونه ضرر و ضربه‌ای به منافع استراتژیک و راهبری آن در قارۀ امریکا می‌زد، تحت تعقیب امریکا قرار می‌گرفت. آنچه تاکنون منتشر شده و موجود است بالغ بر بیست مورد مداخلۀ مستقیم و غیر مستقیم ایالات متحده امریکا در امور داخلی کشورهای امریکای لاتین است که نتایج وحشتناک و باورنکردنی برای ساکنان امریکای لاتین داشته است.

نفت خام سهم بسزایی در روابط ایالات متحده امریکا با کشورهای اصلی تولیدکنندۀ نفت در امریکای لاتین، امریکای مرکزی و جنوبی ــ مانند کلمبیا، ونزوئلا، اکوادور، اروگوئه، کوبا، و بولیوی ــ داشته است. نفت این کشورها در وهلۀ اول در تصرف شرکت‌های وابسته به امریکاست و در مرحلۀ بعد هم شرکت‌های غربی در این منطقه منافعی دارند ــ هفت خواهران نفتی. پس‌ازآنکه مکزیک نفتش را در سال ۱۹۳۸ ملّی اعلام کرد، ایالات متحده امریکا با حمایت از نظام‌های دیکتاتوری تابع خود به دفاع از منافع خود و شرکت‌های نفتی از طریق تأمین سلاح، پول و گاهی وقت‌ها هم از طریق مداخلۀ نظامی، برگزاری انتخابات صوری و حتی مشارکت در کودتاهای نظامی علیه رهبران مردمی، به مداخله در امور داخلی این کشورها روی آورد. هرچند این سیاست و رفتار، غیر اخلاقی و غیر انسانی است، مردم این کشورها نمی‌توانند در برابر خواست‌های شرکت‌های نفتی قد علم کنند و راه ملّی کردن ثروت‌های خود را در پیش بگیرند. در این میان کشورهای مکزیک و کوبا در سال ۱۹۶۱ و پس از آن ونزوئلا در سال ۱۹۷۶، پس از درگیری‌های سخت و طاقت‌فرسا با شرکت‌های نفتی و نظام‌های دیکتاتوری، که امریکا آنها را پشتیبانی می‌کرد، موفق شدند سیطره و نفوذ خود را بر نفت کشورشان کامل کنند.

در دهۀ ۱۹۹۰ ــ ۱۹۸۰ دولت امریکا اهداف جدیدی برای سیاست خارجی خود در امریکای لاتین بر این اساس تعریف کرد: گسترش روابط تجاری، پیشرفته کردن صنعت نفت این منطقه به عنوان جایگزینی برای نفت خاورمیانه، حمایت از دموکراسی و استقلال این کشورها. تمام این سیاست‌های تعریف‌شده را باید دولت‌های بعدی ایالات متحده امریکا هم در نظر می‌گرفتند و در این جهت گام برمی‌داشتند که در این میان نفت عامل اصلی بود و می‌بایست نفت امریکای لاتین به سمت افریقا می‌رفت و نفتی که از دریای مازندران و آسیای مرکزی می‌آمد نیز جای نفت خاورمیانه را می‌گرفت. این برنامه به صورت مختصر این‌گونه بود: نفت وارداتی از خاورمیانه به امریکای لاتین برود، سرمایه‌گذاری نفتی در امریکای لاتین تشویق شود، جدیدترین تکنولوژی‌های نفتی در اختیار کشورهای امریکای لاتین، به‌ویژه دو کشور ونزوئلا و برزیل، که بیشترین ذخایر نفتی را در خود جای داده‌اند، قرار گیرد، همکاری با ونزوئلا برای تشکیل شرکت‌های نفتی مشترک با شرکت‌های امریکایی برای استخراج نفت سنگین این کشور، حمایت از شرکت‌های نفتی امریکایی برای سرمایه‌گذاری در کشورهای این منطقه و مبارزه با مخالفان این سرمایه‌گذاری، امری که امروزه در اکوادور، پرو و بولیوی خود را نشان می‌دهد، کمک به کشورهای امریکای لاتین برای تبدیل شرکت‌های خود به سهامی عام، به‌ویژه شرکت‌های نفتی و برق، کمک به کشورهای امریکای لاتین برای آزاد کردن بازارهای خود به صورت عام و بازار انرژی به صورت خاص. این امر برای مبارزه با نیروهای چپ انجام می‌شد. راز اینکه بیل کلینتون و بوش پسر اصرار می‌کردند این کشورها به اقتصاد بازار آزاد، به‌ویژه در مورد انرژی، روی آورند در همین نکته نهفته بود. به عقیدۀ آنها، هنگامی که مردم وارد بازار شوند، جنبش‌های چپ خودبه‌خود سرکوب می‌شود و یکی از عوامل از بین رفتن قدرت امریکا نیز نابود می‌گردد، تمرکز بر رسانه‌های اطلاع‌رسانی و ارتباط جمعی برای تبلیغ در این باره که نفت امریکای لاتین به اندازۀ نفت خاورمیانه ارزش دارد، تلاش برای تأسیس منطقۀ تجارت آزاد امریکایی. این طرح در سال ۲۰۰۵ از قوه به فعل درآمد، اما با این تفاوت که فقط کشورهای امریکای شمالی و امریکای مرکزی را در خود جای داده بود و کشورهای امریکای جنوبی مانند برزیل و آرژانتین با آن به مخالفت برخاسته بودند. بر اساس این موافقت‌نامه، موانع تجاری میان ایالات متحده امریکا و شش کشور دیگر منطقه ــ کاستاریکا، السالوادور، گواتمالا، هندوراس، نیکاراگوئه و جمهوری دومنیکن ــ برداشته می‌شد. این کشورها در مجموع کشورهای فقیری هستند که وزن خاص سیاسی یا اقتصادی ندارند.

پس از آنکه جورج دبلیو بوش در اواخر سال ۲۰۰۰ راهی کاخ سفید شد، دولت وی به جای نفت خاورمیانه به نفت امریکای لاتین به عنوان تکیه‌گاه سیاسی و امنیتی خود نگاه کرد، اما امور در بعضی از کشورهای امریکای لاتین به سمتی رفت که آنها در دایرۀ کشورهای خطرناک برای امریکا قرار گرفتند و وزارت انرژی امریکا، در اقدامی، کشورهای ونزوئلا، کلمبیا و اکوادور را در فهرست مناطق سخت جهان برای سرمایه‌گذاری مانند عراق ــ پیش از اشغال ــ لیبی ــ پیش از مصالحه با غرب ــ ایران و سودان قرار داد. اوضاع هنگامی برای دولت امریکا سخت‌تر شد که علاوه بر کوبا، هفت کشور دیگر در امریکای لاتین رأی به نیروهای چپ دادند و عملاً این قاره در دست جنبش‌های چپ افتاد. رهبران این کشورها مانند آرژانتین، برزیل، ونزوئلا و کوبا به انتقاد شدید از سیاست‌های امریکا در امریکای لاتین روی آوردند و این کشور را متهم کردند سیاست فقیر کردن این کشورها و نابودی اقتصاد آنها ــ مکزیک، برزیل و آرژانتین‌ ــ را در پیش گرفته است. عملاً پس از روی کار آمدن نیروهای چپ‌گرا در امریکای لاتین، سیاست‌های امریکا نیز در این منطقه با شکست رو‌به‌رو گشت و به همین نسبت هم از نفوذ ایالات متحده در این کشورها کاسته شد.

● تولید و ذخیرۀ نفت امریکای لاتین

امریکای لاتین جایگاه مهمی در تولید نفت خام در میان کشورهای تولیدکنندۀ این محصول دارد. بر اساس گزارش ادارۀ اطلاعات انرژی امریکا و سازمان بین‌المللی انرژی، تا سال ۲۰۰۶ میزان تولید روزانۀ نفت این قاره بالغ بر ۷۳۲۸ میلیون بشکه در روز بوده است. بر این اساس باید گفت تولید روزانۀ نفت در این منطقه حدود ۷/۸ درصد کل تولید روزانه در جهان است. ذخیرۀ نفتی این قاره با رقم بالغ بر ۱۰۳۳۶۴ میلیارد بشکه نفت حدود ۸ درصد ذخیرۀ جهانی نفت است. بیشتر این نفت در پنج کشور ونزوئلا، برزیل، کلمبیا، اکوادور و اروگوئه قرار دارد.

ذخیرۀ نفتی در امریکای لاتین این‌گونه توزیع شده است:

۱) کشورهای امریکای مرکزی: کشورهای امریکای مرکزی مانند بلیز، کاستاریکا، السالوادور، گواتمالا، هندوراس، پاناما و نیکاراگوئه عملاً از نظر نفتی فقیر محسوب می‌شوند. فقط گواتمالا روزانه ۲۲۳۰۰ بشکه نفت استخراج می‌کند. ذخیرۀ این کشور ۵۲۶ میلیون بشکه و میزان مصرف آن روزانه ۶۶ هزار بشکه است که تولید داخلی کفاف مصرف را نمی‌دهد و عملاً این کشور هم به واردکنندۀ نفت تبدیل شده است.

۲) کشورهای امریکای جنوبی: در مجموع، کشورهای امریکای جنوبی در نقشۀ تولید نفت جهان جایگاه خوبی را دارا هستند و بعضی از آنها مانند ونزوئلا، برزیل، اکوادور، آرژانتین و اروگوئه در صدر قرار دارند و بعضی دیگر از این کشورها هم روزانه ۱۵۰ هزار بشکه تولید دارند. در مجموع آنها روزانه ۷۳۲۸ هزار بشکه نفت استخراج می‌کنند. آنها از نظر استخراج بر کشورهای تولیدکنندۀ نفت در قارۀ افریقا برتری دارند، اما از نظر ذخیرۀ احتیاطی، گوی سبقت را افریقایی‌ها ــ به استثنای کشورهای عرب افریقا ــ ربوده‌اند. ونزوئلا به تنهایی ۱/۷۲ درصد از ذخیرۀ نفتی در امریکای لاتین را دارد و در مجموع ۷/۳۵ درصد از کل استخراج نفتی در این قاره را به خود اختصاص داده است. برزیل با ذخیرۀ ۸/۱۰ درصد در مکان دوم قرار دارد؛ این کشور در مجموع ۳/۲۸ درصد از استخراج نفت در امریکای لاتین را به خود اختصاص داده است. این کشور از نظر نفتی خودکفاست. اکوادور ۴/۴ درصد از ذخیرۀ نفتی قاره را در خود جای داده است و در مجموع ۹/۶ درصد از نفت این قاره را استخراج می‌کند. آرژانتین هم با در اختیار داشتن ۲/۲ درصد از ذخیرۀ نفت، حدود ۹/۹ درصد از نفت این منطقه را استخراج می‌کند. کلمبیا هم حدود ۵/۱ درصد از نفت این قاره را در اختیار دارد، ولی با وجود این حدود ۲/۷ درصد از استخراج نفت این قاره در اختیار این کشور است. استخراج نفت در اروگوئه هم حدود ۹/۵ درصد از کل استخراج نفت در امریکای لاتین است، اما با وجود این، میزان ذخایر این کشور تاکنون اعلام نشده است. دیگر کشورهای این قاره مانند بولیوی، کوبا، باربادوس، شیلی، پرو، ترینیدات و توباگو نفت چندانی ندارند.

● ویژگی‌های نفت امریکای لاتین

نفت امریکای لاتین دارای ویژگی‌هایی است که سبب جذب سرمایه‌گذاری شرکت‌های نفتی امریکایی در این منطقه شده است. از جملۀ این مزیت‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد:

۱) نزدیکی به ایالات متحده امریکا، امری که هزینه‌های حمل و نقل نفت را نسبت به دیگر مناطق تولیدکنندۀ نفت به کمترین میزان می‌رساند؛

۲) تولید ۷۳۲۸ هزار بشکه‌ای نفت در این قاره تقریباً با تولید نفت کویت، عراق و امارات متحده عربی یا ایران، الجزایر و عمان برابری می‌کند. این میزان تولید به تنهایی از تولید تمام کشورهای افریقایی بیشتر است و این کشورها خود کشورهای مهمی در عرصۀ سیاسی جهان به شمار می‌روند، ذخیرۀ نفتی آنها نیز بالاست، به‌گونه‌ای‌که سبب ترغیب شرکت‌های امریکایی، اروپایی و چینی برای سرمایه‌گذاری در این منطقه شده است؛ زیرا در صورت روی دادن هر گونه حادثه‌ای در یکی از مناطق تولیدکنندۀ نفت، نفت این منطقه می‌تواند جانشین مناسبی برای آن باشد؛

۳) سابقۀ حضور شرکت‌های نفتی امریکایی در این منطقه به اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بازمی‌گردد و آنها دارای تجربۀ گران‌بهایی در این قاره شامل اکتشاف، استخراج، پالایش، توسعه و همکاری با نیروهای محلی هستند؛

۴) به جز برزیل مصرف دیگر کشورهای قاره از تولید آنها به مراتب کمتر است و این هم به شرایط اقتصادی و اجتماعی در میان این کشورها باز می‌گردد. امریکا می‌تواند بدون نگرانی از کمبود نفت، از این کشورها نفت وارد کند؛

۵) به‌‌رغم‌آنکه کشورهای این منطقه دارای فرهنگی مشترک و تاریخی هماهنگ هستند، گذشت زمان و اختلاف میان آنها سبب شده است آنها نتوانند در هماهنگی کلی به سر برند. همین ناهماهنگی باعث شده است شرکت‌های امریکایی، بدون نگرانی از تحریم هماهنگ نفتی توسط این کشورها، به فعالیت خود ادامه دهند. به علاوه هرچند طی سال‌های اخیر، با به قدرت رسیدن نیروهای چپ در این منطقه، امریکا با مشکلاتی روبه‌رو شده، به دلیل فقر علمی و اقتصادی، این کشورها خود به تنهایی نمی‌توانند به استخراج نفت خود روی بیاورند، بنابراین به‌شدت محتاج شرکت‌های امریکایی هستند. تنوع در کشورهای واردکنندۀ نفت یکی از منابع امنیت ملّی امریکاست؛ درست همان سیاستی که در خاورمیانه در پیش گرفته است؛

۶) به جز ونزوئلا ــ و اخیراً اکوادور که بار دیگر به عضویت اوپک درآمد ــ دیگر کشورهای این قاره عضو سازمان کشورهای صادرکنندۀ نفت، اوپک، نیستند. کشورهای مصرف‌کنندۀ اصلی نفت نمی‌توانند بر کشورهای اوپک برای افزایش تولید خود فشار چندانی آورند، اما این امر در مورد کشورهای غیر عضو صادق نیست و آنها می‌توانند بیشتر تولید کنند. در این کشورها با سرمایه‌گذاری می‌توان به تولید بیشتر رسید و ازاین‌رو هم ذخایر آنها را افزایش داد و هم نفت مورد نیاز را تأمین کرد.

● عقب‌ماندگی صنعت نفت امریکای لاتین

عوامل گوناگونی در توسعه نیافتن صنعت نفت در امریکای لاتین در تمام مراحل آن وجود دارد و همین امر نیز به تهدیدی در مورد تولید نفت و همچنین در برابر سرمایه‌گذاران تبدیل شده است. از جملۀ این عوامل می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

۱) کشورهای امریکای لاتین عموماً کشورهای فقیر و بی‌ثباتی هستند و نظام سیاسی مطمئنی ندارند؛ امری که سبب افزایش نگرانی‌های سیاسی و امنیتی شده است و ازهمین‌رو احتمال می‌رود تولید و صادرات نفت از کشورهای تولیدکنندۀ این ماده خام قطع شود؛

۲)هم‌زمان با افزایش جمعیت در این کشورها، میانگین فقر و بیکاری نیز در آنها افزایش پیدا می‌کند. با افزایش در این موارد، درحالی‌که دخل و خرج افراد به هم نمی‌سازد، آنها به تجارت مواد مخدر روی می‌آورند؛

۳) فساد مالی و اداری در بیشتر کشورهای قاره بیداد می‌کند؛

۴) مشکلات اقتصادی که این کشورها بدان گرفتار هستند آنها را میان این و آن گرفتار کرده است؛

۵) با کم شدن تولید نفت در این کشورها، به‌ویژه در ونزوئلا، که سقف تولیدش تابع اوپک است، و نیز کلمبیا که در حال افتادن در سراشیبی پایان یافتن منابع نفتی خود است، انتظار می‌رود در میان‌مدت این کشور هم به یکی از کشورهای واردکنندة نفت تبدیل شود؛

۶) بالا رفتن مصرف نفت در این کشورها هیچ معنایی جز این ندارد که صادرات نفتی به ایالات متحده امریکا در آینده کم خواهد شد؛

۷) وزیدن گاه و بیگاه توفان‌های ویرانگر در دریای کارائیب عملاً حمل و نقل نفت را با مشکل مواجه کرده است و این خود سبب بالا رفتن قیمت‌ تمام‌شدۀ نفت می‌شود؛

۸) وجود نوعی آتش زیر خاکستر در میان ملّت‌های این قاره نسبت به سیاست‌های امریکا.

آنها امریکا را متهم می‌کنند که سبب عقب‌ماندگی کشورهای این قاره شده است؛ مسئله‌ای که باعث رشد نیروهای چپ در این قاره شد و آنها در جهت سقوط حاکمان جدید این قاره تلاش می‌کنند. درحال‌حاضر در بیشتر کشورهای این منطقه ــ به‌جز کلمبیا ــ نیروهای چپ‌گرا قدرت دارند؛

۹) حرکت‌های موجود در کلمبیا. این خیزش‌ها که از سوی نیروهای انقلابی کلمبیایی انجام می‌شد، به حمله به خط لولۀ نفت کانو ــ لایمو منجر شد. آنها این اقدام را به دلیل حمایت دولت امریکا از رژیم کلمبیا انجام دادند. این‌گونه اقدامات می‌تواند بر میزان صادرات نفت به امریکا تأثیر گذارد و گاه آن را متوقف کند؛ ۱۰) قیام نیروهای چپ‌گرا در اکوادور در میانۀ سال‌های ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۲.م سبب شد لوله‌های اصلی نفت سوتی ــ بارها به دست آنها منفجر شود؛

۱۱) وارد شدن کارشناسان نفتی شرکت‌های امریکایی به جنگل‌های آمازون سبب افزایش نارضایتی بومیان این منطقه شده و بارها میان آنها درگیری‌هایی روی داده است.

۱۲) شکست سیاسی امریکا در این منطقه و کاهش نفوذش، که سبب خیزش مجدد نیروهای چپ در این منطقه شد. این نیروها به‌شدت با امریکا مخالف‌اند و در برابر افزایش سلطه این کشور می‌ایستند؛ مسئله‌ای که به شدت آیندۀ روابط نفتی ایالات متحده امریکا را با این کشورها خدشه‌دار می‌کند. این امر همچنین ممکن است سبب پناه بردن این کشورها به سمت شرکت‌های غیر امریکایی شود. به طور مثال می‌توان چین را نام برد که به‌شدت در راه اکتشاف، استخراج و خرید نفت در این قاره فعالیت می‌کند و همین امر سبب افزایش نگرانی‌ها و ترس امریکایی‌ها شده است.

● صادرات نفتی امریکای لاتین به امریکا

نفت امریکای لاتین می‌تواند جانشینی برای نفت روسیه و کشورهای منطقۀ دریای خزر، آسیای مرکزی و کشورهای غرب افریقا و خاورمیانه باشد. همان‌گونه‌که یادآوری کردیم، امریکا تمام امکانات و سرمایه‌های خود را بسیج کرد تا بتواند از این طریق بر تعدد منابع نفتی خود به منظور بالا رفتن امنیت تأمین انرژی بیفزاید. ایالات متحده امریکا درصدد آن است وابستگی خود را به نفت خاورمیانه کاهش دهد و این امر را تا سال ۲۰۲۵ به نسبت ۷۵ درصد برساند. این منطقه به گونه‌ای است که بوش پسر در یکی از سخنان خود، که دربارۀ سیاست‌های جدید وی در مورد انرژی ملّی ــ معروف به طرح چنی ــ بود، گفت: «براساس این طرح، خاورمیانه منطقه‌ای ناآرام و نامطمئن است و مردم خاورمیانه هیچ رابطه‌ای با ما ندارند و ما دارای ویژگی مشترکی نیستیم و دوستدار ما نیستند». چنان‌که پیداست سیاست انرژی ملّی دو هدف را در بر می‌گیرد که یکی از آنها تنوع بخشیدن به منابع انرژی و دیگری افزایش تولید ملّی انرژی است و امریکای لاتین، همان‌گونه‌که یادآوری کردیم، یکی از مناطقی است که شرکت‌های امریکایی به شدت در آن مشغول فعالیت هستند تا با سرمایه‌گذاری، تولید نفت را افزایش دهند و از این طریق راه را برای صادرات به ایالات متحده امریکا با هدف تحقق برنامۀ یاد‌شده در بالا و بی‌نیازی از نفت خاورمیانه مهیا کنند. چنان‌که که گفتیم، کشورهای تولیدکنندۀ نفت در امریکای لاتین مانند دیگر کشورهای تولیدکننده در قارۀ افریقا و کشورهای حوزۀ دریای مازندران و آسیای مرکزی، از لحاظ داخلی کشورهای بی‌ثباتی هستند و وضعیت اقتصادی پیشرفته‌ای ندارند؛ رشد اقتصادی کم، میانگین فقر و بیکاری بالا، و بعضی از این کشورها دچار تحولات اساسی در عرصۀ سیاست داخلی هستند و ازاین‌روست که در هشت کشور امریکای لاتین، نیروهای چپ‌گرای مخالف سیاست امریکا توانستند به قدرت برسند و از این طریق سیاست‌های امریکا در این منطقه را ناکام گذارند. نوعی حالت دشمنی خاص در میان مردم کشورهای امریکای لاتین نسبت به امریکا وجود دارد تا جایی که بعضی از رهبران و مردم این قاره، در ملأ عام و تظاهرات‌ها، جورج بوش پسر، رئیس‌جمهور امریکا، را سرزنش کرده‌اند. بر همین اساس کشورهای امریکای جنوبی پیوستن به منطقۀ آزاد تجاری را، که دو قارۀ امریکا را به هم پیوند می‌دهد، رد کردند و از این طریق سیاست سختی را در برابر امریکا در پیش گرفتند. همان‌گونه‌که گفتیم، روابط لاتینی ــ لاتینی در حالتی فرو رفته است که سبب افزایش تبادل اتهامات در مورد حمایت از گروه‌های انقلابی و جنبش‌های چپ‌گرای مخالف با تشکل‌های نظامی و دیکتاتوری شده است. به صورت خلاصه باید گفت ایالات متحده امریکا به دلیل شرایط نامساعد و دشمنی مردم این منطقه نسبت به امریکا نمی‌تواند هدفش را، که بی‌نیازی از نفت خاورمیانه است، تحقق بخشد؛ این آرزویی دست‌نیافتنی است که دلایل اقتصادی و سیاسی دارد.[۱]

زیاد عربیه ابن علی

ترجمه کریم جعفری

پی‌نوشت‌ها:

عضو مدعو دانشگاه پیام نور ایلام.

[۱]ــ مقالة فوق با عنوان «نفط القارۀ ’الاتینیۀ‘ بدیلاً عن نفط الشرق الأوسط»، در ماهنامة آراء حول الخلیج چاپ شده است.