یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا

اینجا مــدیـنـه است؛ طـولانـی‌ترین سـریـال سـرسـپـردگـی...


اینجا مــدیـنـه است؛ طـولانـی‌ترین سـریـال سـرسـپـردگـی...

اگر در صف «صبر» بایستید، در چایخانه «چشم انتظاری» زیارت پیغمبر مهربان، برای همه دل‌های دور افتاده، جا هست. اینجا مدینه است، شهر پیغمبری که وقتی با دست عطوفت‌اش پرده‌های بی‌سوادی …

اگر در صف «صبر» بایستید، در چایخانه «چشم انتظاری» زیارت پیغمبر مهربان، برای همه دل‌های دور افتاده، جا هست. اینجا مدینه است، شهر پیغمبری که وقتی با دست عطوفت‌اش پرده‌های بی‌سوادی را کنار زد، سواد شهر علم را نشان داد. مردم! طبیب دردهای شما اینجاست؛ رسولی که با تواضع خود، ثابت کرد، سجده در برابر خدا، نافع‌ترین دارو برای جوش «غرور» است.

اینجا مدینه است، طولانی‌ترین سریال سرسپردگی، بازیگران: مخلص، حق الزحمه: ثواب، تصویربردار: جبرئیل، کارگردان: پیامبر اعظم(ص). این جا زائرها زودتر از خورشید بیدار می‌شوند و هنوز، آسمان در تردید دو رنگی فلق مانده که با دل‌های شکسته و بی رنگ، از زیارت مزار بر می‌گردند.

چه صبحگاه با صفایی است .... در فاصله حرم پیغمبر تا قبرستان بقیع، تا چشم کار می‌کند گل آفتابگردان ارادت و زیباتر از آن، شُک شیرینی است که باید رو به کدام خورشید، عرض حاجت کرد: محمد مصطفی (ص) یا بیت الاحزان فاطمه زهرا (س)...

کبوتر‌ها سلام می‌کنند و سینه‌ها مدینه می‌شوند. اولین دیدار با مسجد النبی(ص)، برکه دیدگان هر زائری را از اشک حیا پر می‌کند. چه قصه‌هایی در این زمین پاک خدا جریان دارد؟

خاطره روزهای رنج رسول خدا که در مدینه سینه‌اش مزرعه محبت و مساوات بود، ولی دست دشمن فقط داس دو روریی.

زائرین مدینه در دوچیز با هم مشترک‌اند: دین اسلام و اشک صداقت! آدم‌هایی با پوست پنج قاره، مردمی‌ با هزار رنگ و هزار درد، اما بی‌رنگ و بی‌ریا در برابر این گنبد..... این مرقد.

... و«الله‌اکبر» زبان وحدت این همه مسافر است. نماز، نخ تسبیح دانه دل‌هایی است که از هم جدا افتاده بودند و چه دل می‌برد صوت خوش امام جماعت. اما خوش‌تر از آن، زیارت با معرفت است که کوزه پر از سوال مرا، امشب در کنار دریای علم یک عالم کشانده، من، مشتاق‌ام و او خوش قول! از راه می‌رسد با دو تا لیوان آب زمزم و شروع می‌کند به ریختن مستی معنویت در جام چشم من: « زیارت مدینه، دیباچه سفر به قبله است تا یاد بگیریم دین ما بدون محمد(ص)، کعبه بدون علی(ع)، و علی (ع) جدای از زهرا(س) ممکن نیست».

از مسجدالنبی بیرون می‌آیم. مسلمانان جلوی غریبستان پر سوال بقیع، جمع شده‌اند. در جنت بقیع را بسته‌اند، اما انگار همه با زبان اشک می‌گویند: «هر قدر هم در این خاک، تابلوی عبور ممنوع» بکارید با «عبور آزاد» اشک چه می‌کنید؟ با بزرگراه بزرگداشت اهل بیت پیغمبر (ص) چه می‌کنید؟

برمی‌گردم تا گنبد گرامی‌ عشق، مزار محمد(ص) را نگاه کنم. اشک می‌ریزم... فقط می‌توانم به پیغمبر بگویم:«یا رسول الله، عشق تو، نامه‌ای است که در پاکت هیچ قلبی، جا نمی‌شود».