شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
ایدئولوژی های مدرن و فروپاشی خدایان
«بنا را بر این گذاشتم که فرض کنم هر چه هر وقتبه ذهن من آمد، مانند توهماتی که در خواب برای مردم دست میدهد، بیحقیقت است». (۱) پس میبایستیک بار در زندگی تصمیمی قاطع بگیرم و خود را از تمام آرایی که... پذیرفته بودم وارهانم». (۲)
و بدین سان دکارت به فکر میافتد تا نظام شناختشناسانه مدرنی را پیافکند; نظامی که بر بنیان «نفی» باورهای گذشته ساخته میشود، بر خلاف روش پیشینیان که براساس تصدیق دستاوردهای گذشتگان و سپس اصلاح و ترمیم آنها بود. از این رو اندیشهورزان مدرنیته شک فلسفی کارتزین را سرآغاز راهی نو در دنیای مدرن میدانند. این «نه» و «سلب» و «نفی» هر چه از زمان دکارت فاصله گرفت، بزرگتر و عمیقتر شد و فیلسوفان و اندیشمندان بزرگی چون «جان لاک»، «هیوم»، «روسو»، «دیدرو»، «کانت»، «شوپنهاور»، «نیچه» و «مارکس» هر یک در آبیاری و پرورش این عصیان فلسفی همت گماشتند. این «نه» در محدوده فلسفه و کلام توقف نکرد، بلکه عرصه سیاست و اجتماع و اقتصاد و هنر را هم در بر گرفت. گرچه در عرصه سیاستباید گفت دنیای مدرن، مدیون نامآور دیگری است که سالها پیش از دکارت میزیست; «ماکیاول» کسی که بهصراحت عرصه سیاست را تقدسزدایی کرد و رابطه سیاست را به کلی از مقدسات و باورهای آسمانی گذشتگان تخلیه نمود. او گفت: «مردانی که میخواهند وارد سیاستشوند، اول باید یاد بگیرند که چگونه خوب نباشند» و به گفته هور کهایمر «کسانی چون ماکیاول، هابز، ولاک سعی در سکولار (دنیوی) کردن قوانین اجتماعی داشتند، آنان بنیانگذار نگرش تنزلی (فروکاهنده) ای بودند که روابط انسان را از حالت آسمانی به زمین میکشاند». (۳)
در هر حال با ظهور جنبشهای نوین مغربزمین، بهتدریج «قدیس» ها، «ارزش» ها، خدایان جاودان و الهههای سنتی از چشم غربیان فرو افتادند. اما از آن جایی که انسان بنا به فطرت خود، مطلقگراست و به تعبیر دینی «خداجوست»، پس از تخلیه مقدسات سنتی از وجود آدمی، ایدئولوژیهای برخاسته از اندیشههای مدرن ظهور کردند تا خلا پدید آمده را پر کنند; ایدئولوژیهایی چون لیبرالیسم، سوسیالیسم، آنارشیسم، کمونیسم، فمینیسم، ناسیونالیسم و... با مطلقانگاری خود، به جای خدایان و ارزشهای مقدس، در دل فرزندان مدرن نشستند. این خدایان چنان در نزد مربوبین و تعلیمیافتگان خود، محبوب و سرافراز بودند که قداست و مطلقیت ربالنوعها و خدایان گذشته مغرب زمین و یونان باستان به گردشان هم نمیرسیدند. غربیان در دفاع و نگاهبانی از ایدئولوژیها و ربالنوعهای زمان، از هیچ تلاش و جانفشانی دریغ نمیکردند. و بدینسان یک بار دیگر «جنگ خدایان» در مغرب زمین تکرار شد و این بار میلیونها نفر در راه دفاع آتشین از باورها و ایدئولوژیها کشته شدند. غرب با دو جنگ جهانی بیسابقه، و جنگهای منطقهای و ظهور دیکتاتورهای استثنایی چون هیتلر، استالین، موسولینی و... مواجه شد که همه به نام دفاع از ایدئولوژی خاصی از دل جامعههای مدرن قیام کرده بودند.
انسان مدرن با تعویض خدایان سنتی به خدایان مدرن نه تنها به آرامش و خوشبختی دست نیافت، بلکه غربت و تنهایی و جنگ و شقاوت و ویرانی کانون خانواده و رابطههای عاطفی، خستگی و یاس و دلسردی، روز به روز به قلب او فشار آورد و چنان او را در تنگنا و معلق بین آسمان و زمین قرار داد که از خدایان خود گریزان و ناامید شدند. با بروز بحرانهای پیدرپی در حوزه فرمانروایی خدایان از نیمه دوم قرن بیستم، خشم و اعتراض و پرخاش علیه خدایان علنی شد تا جایی که بندگان با خدایانشان به جنگ برخاستند که نمونه شگفتآورش ستیز با یکی از بزرگترین ایدئولوژیهای نوین، یعنی مارکسیسم بود که کاخهای برافراشته آن یک یک فرو ریخت و دیوار آهنین آن ویران شد.
خدابندگان، همه ویرانیها و تباهیها را به خدایان خود نسبت میدهند; از فجایع زیستمحیطی گرفته تا یاس و دلمردگی و فساد و افسارگسیختگی و رشد روزافزون جنایت و آدمکشی و خودکشی و ناامنی و.... جنبشهای گوناگون با نامهای متعددی چون پانک و رپ و جنبش سبزها و... ظهور کردند که همه از نظر «لا اله» گفتن و نفی وضعیت موجودی که به دستخدایان ساخته شده است، مشترک و همرای میباشند.
در این میان حرکت فکری و نهضت اندیشهای اندیشمندان مغرب زمین، بسیار قابل توجه است از نیمه دوم قرن بیستم از درون دنیای مدرن اندیشمندانی برخاستند که با صرف نظر از گونهگونی نظراتشان در خصوص تمدن غرب، در نفی مطلق نگری ایدئولوژیهای مدرن و شکستن بتهای زمان خود، مشترکند.
به نظر میرسد که خدایان مدرن رو به کهنگی گذاشتهاند، برخی فرو ریختهاند و برخی در حال فرو ریختن. یکی از پرجاذبهترین آنان یعنی الهه جنسیت، به گفته ژان بودریار «توخالی شده است، و دیگر دارد به مرحله هرزگی میرسد; ولی همه دارند تمام تلاششان را میکنند تا محو شدنش را با تزئینات چشمگیر پنهان کنند». (۴)
به جز پستمدرنیستها، دو جبهه نیرومند دیگری نیز در دل مدرنیسم به وجود آمده که مدرنیسم را به چالش فراخوانده است: یکی سنتگرایان و دیگر دینگرایان موحد. رشد روزافزون این دو دسته در دنیای مدرن، خود بهترین دلیل بر شکستخدایان مدرن است. این دو جبهه اندیشهای و رفتاری در غرب تنها به نفی خدایان نمیاندیشند، بلکه برای جبران خلا و سرگردانی و پوچگرایی نسل مدرن در راه اثبات آن «ارزش جاودان» ی که در دنیای مدرن فراموش شده است، گام برمیدارند. حتی در بین پستمدرنیستها نیز کسانی به وحشتانگیز بودن این خلا و هلاکتافکنی چنین هیچانگاری اخلاقی پی برده و برای پر کردن این خلا نظریههای اثباتی دادهاند که برای انسانهای مدرن انس گرفته با خاک، ناآشنا و برای برخی تکاندهنده است. نیچه به عنوان اولین فیلسوفی که در دوران شکوفایی مدرنیسم و پیش از تولد پستمدرنیستها، با زیرکی خاص خود «به پوچی رسیدن را دریافته بود» و تنها راه رهایی و خروج از بنبست را ظهور «ابر مرد» عنوان کرد که گفتاری عجیب و نامفهوم مینمود و دنیای مدرن برای فهم آن تنها توانستبه زمینی کردن این اثبات بعد از نفی همت گمارد و چنین شد که کسی چون هیتلر ظهور یافت. منتقد جنجالبرانگیز دیگری به نام «مارکوز» نیز پس از عمری «نفی» و «لا اله»، گویی در کتاب «گفتاری درباره رهایی» نظریهای شگفتانگیز ابراز داشته است.
او معتقد است هیچ پایهای از پیشرفت علمی و صنعتی نمیتواند به خودی خود، مایه رهایی انسان از بندهای آشکار و پنهانش شود و این رهایی فقط میتواند به دست «نوعی تازه از انسان» انجام گیرد; انسانی که ادا و اطواری دیگر دارد، از انگیزههایی دیگر پیروی میکند و مانعی غریزی در برابر ستم و درندهخویی و زشتی، درون خود پرورده است. (۵)
نمونه دیگر نظریه «رابرت بلا» ست. این نظریهپرداز امریکایی پس از مشاهده خلا وحشتناک معنویت و طرد ارزشها توسط خدایان زمینی، در صدد برآمد به همین خدایان زمینی چهرهای آسمانی دهد تا با بحران فقدان معنویت در غرب مقابله کند.
«بلا» با طرح نظریه «دین مدنی امریکایی» اظهار میدارد که خداوند، امریکا را برای انجام رسالت رستگاری انسان در روی زمین انتخاب کرده و این کشور، دارای یک رسالت تاریخی - جهانی برای گستراندن آزادی و دموکراسی است. نظریه بلا در میان دولتمردان امریکایی جاذبه و اقبال فراوانی ایجاد کرد. از این رو برخی از نویسندگان امریکایی به تاثیر از او، کوشیدند چهرههایی مقدس از کسانی چون «جورج واشنگتن»، «آبراهام لینکلن» و «روزولت» بسازند. (۶)
به هر روی، گویی بسیاری از اندیشمندان غربی به این نتیجه رسیدهاند که «لا اله» قطعی است و اگر پس از این نتوانند ارزش یا ارزشهای معنوی قابل اعتمادی را جایگزین ارزشها و خدایان بر باد رفته خود سازند، جهان مدرن به وضعیت اسفباری میغلتد و به گفته آندره مالرو، «قرن بیست و یکم، یا قرن عرفان خواهد بود و یا اصلا وجود نخواهد داشت». (۷)
نویسنده: سید فضل الله - حسینی
منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - شماره ۷۳
پینوشتها:
۱. محمد علی فروغی، سیر حکمت در اروپا، گفتار در روش درست راه بردن عقل، از دکارت، ۲. از دکارت، سرگشتگی نشانهها، گزینش و ویرایش، مبانی حقیقی،
۳. هوشنگ ماهرویان، ما و خرد و تفرد، مجله نگاه نو، ۲۷.
۴. گفتوگوی سیلور لوترانژه با ژان بودریار، سرگشتگی نشانهها، ترجمه مانی حقیقی، ۳۴۹.
۵. حمید عنایت، جهانی از خود بیگانه، ۴۰ - ۳۹.
۶. بحران جامعه مدرن، ۱۰۷ - ۱۰۶.
۷. مقاله «بازگشت انسان مذهبی»، کی شرمال، از کتاب اندیشمندان راستین زمان.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
چین دولت سیستان و بلوچستان انتخابات شورای نگهبان نماز جمعه حسن روحانی مجلس شورای اسلامی جنگ دولت سیزدهم نیکا شاکرمی مجلس
سیل ایران تهران هواشناسی شهرداری تهران باران آتش سوزی سازمان هواشناسی هلال احمر روز معلم پلیس زلزله
خودرو قیمت خودرو قیمت طلا تورم مسکن بانک مرکزی حقوق بازنشستگان بازار خودرو سهام عدالت قیمت دلار دلار ایران خودرو
صدا و سیما ایتالیا بی بی سی مهران غفوریان تلویزیون سوئد موسیقی صداوسیما ساواک سریال سینمای ایران تبلیغات
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر سپاهان باشگاه پرسپولیس علی خطیر باشگاه استقلال جواد نکونام تراکتور بازی لیگ قهرمانان اروپا
اپل ناسا صاعقه گوگل اینستاگرام عکاسی تلفن همراه
چای کبد چرب فشار خون گرما