چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

تأثیر همسالان


تأثیر همسالان

بحث و درگیری ما,با بچّه ها بر سر مسئله ی تأثیر همسالان شان از زمانی که آنها دو یا سه ساله هستند,آغاز می شود

بحث و درگیری ما،با بچّه ها بر سر مسئله ی تأثیر همسالان شان از زمانی که آنها دو یا سه ساله هستند،آغاز می شود.البتّه این بدان معنا نیست،که همین فردا صبح،کودک نوپای ما که هنوز لاستیکی و پوشک،به پا دارد،با دوستی که موهای مدل سرخپوستی و ناخن های سوهان کشیده دارد و لباس مخصوص موتورسواران را پوشیده است،تاتی تاتی کند و از خانه بیرون برود.درست است که بچّه ها سریع رشد می کنند،امّا نه به آن سرعتی که شما فکر می کنید.منظور ما این است که به نظر شما،آیا کودکان بیشتر به حرف های همسن و سالان خود گوش می کنند،با این که خود فکر می کنند و تصمیم می گیرند؟-درواقع سؤال ما این است که آیا آنها تحت تأثیر همسالان خود قرار دارند یا خیر؟

بیشتر والدین،ندانسته با آموزش ها و رفتارهای اشتباه و غلط خود،فرزندان مان را به گونه ای تربیت می کنیم،که ناخواسته به حرف های همسالان خود گوش دهند و تحت تأثیر آنها قرار گیرند.زمانی که آنها کودک خردسالی بیش نیستند، این صدای ماست که آنها را تحت تأثیر خود قرار می دهد،صدایی قاطع و محکم که قدرت تفکّر و اندیشه را از آنهامی گیرد،و این گونه صدای ما،صدای حاکم بر ذهن و فکر آنها می شود.به طور مثال به آنها می گوییم:«این کار را به روشی که من می گویم،انجام بده.»بنابراین هنگامی که این کودکان به سن نوجوانی می رسند،درفکر و اندیشه شان،تغییر و دگرگونی فاحشی رخ می دهد،درواقع یک جابه جایی درذهن آنها انجام می شود.آنها با خود می گویند:«حالا دیگر می توانم،برای خودم فکر کنم.دیگر نباید به آن صدای خارجی گوش بدهم.»در نتیجه تصمیم می گیرند،تا از این پس،خود بیاندیشند و تفکّر کنند.امّا آیا موفق می شوند؟خیر،آنها دچار نوعی سردرگمی و حیرت می شوند.زیرا مدّت یازده سال،تنها صدای ما را شنیده بودند،و انجام هرکاری برای شان منوط به شنیدن صدای ما بود.امّا با وجود این تصمیم دارند،تا دیگر صدای ما را نشنوند،و به حرف ما گوش ندهند.ولی آنها نه می دانند و نه می توانند،که به ندا و صدای درون خود و نیروی اندیشه و تفکّرشان گوش فرا دهند(زیرا هیچ صدایی در درون آنها نیست،و هیچ قدرت اندیشه و تفکّری وجود ندارد،چون همیشه این ما بودیم که به جای آنها و برای آنها فکر کردیم و تصمیم گرفتیم.)حال در سنین نوجوانی و به نوعی دیگر،باز هم صدایی در ذهن آنها طنین انداز می شود و می ماند.صدایی که آنها این بار به آن گوش فرا می دهند و تحت تأثیرش قرار می گیرند،و این صدایی نیست جز صدای همسالان شان.

زمانی که،فرزندان ما به سن یازده یا دوازده سالگی می رسند،اغلب ما والدین، از روی عجز و ناتوانی دست های مان را بلند می کنیم و می گوییم:«بچّه هایم وقتی که کوچک تر بودند،به حرفم گوش می دادند،اما حالا دیگر هیچ اعتنایی به حرف هایم نمی کنند آیا واقعاً آنها تغییر کرده اند؟»باز هم دارید اشتباه می کنید،چون آنها ذرّه ای تغییر نکرده اند و عوض نشده اند،آنها هنوز هم به صداها و نداهای بیرونی گوش می دهند،با این تفاوت که این صدا دیگر صدای ما نیست.

اوّلین گام برای آماده سازی بچّه ها،در برخورد و رویارویی با مقوله ی تأثیر همسالان،که در طول زندگی خود با آنها مواجه می شوند،این است که از همان ابتدا آنها را واداریم،تا ندای ضعیف درون خود را بشنوند.به این نحو که،در مورد مسائل کوچک به آنها حق انتخاب و اختیار بدهیم،درواقع آنها را واداریم تا فکر کنند و تصمیم بگیرند.مثلاً بگوییم:«انتخاب کن.شیر شکلاتی یا ساده؟»«کت آبی یا قرمز؟»«دست کش هایت را می پوشی یا توی جیب ات می گذاری؟»و حال آنها هستند که باید تصمیم بگیرند،کدام گزینه را انتخاب کنند،و در این جا ندای درون شان به آنها خواهد گفت، که چه بکنند.

به جای آن که به کودکان بگوییم که چه کار بکنند، دفعات بیشتری از آنها سؤال می کنیم،و به همان میزان قدرت تصمیم گیری آنها افزایش می یابد.در هنگام بحث و گفتگو با فرزندان مان باید همواره از سخنان تفکّربرانگیز استفاده کنیم،زیرا سخنان تفکّربرانگیز،به آنها کمک می کند تا فکر کنند و در آینده کم تر تحت تأثیر منفی همسالان خود قرار گیرند.

امّا نباید خود را گول بزنیم،زیرا هنوز تأثیرهمسالان به قوّت خود باقی است.اوّل آن که در ابتدای دوره ی پیش از نوجوانی و جوانی،بچّه ها بسیار تلاش دارند،تا مهارت های اجتماعی خود را پی ریزی کنند،و در این میان نقش دوستی ها،بسیار تعیین کننده خواهد بود.اما با یک آماده سازی ذهنی خوب و مناسب،ندای درونی آنها می تواند گزینش و انتخاب درستی در این زمینه داشته باشد.

دوّم این که،هنگامی که بچّه های ما به سن یازده و دوازده سالگی می رسند،برای آن که آنها را آماده ی رویارویی با نفوذ و تأثیر فکری همسالان شان کنیم،ضروری است که گاهی،در مورد مسائل و فشارهای زندگی دوران جوانی،با آنها بحث و گفتگو کنیم.

پدر:«کریستین،من می دانم که مواجهه با مسائل دوران جوانی چقدر سخت است،و در این دوران چقدر دوستی ها مهمّ و باارزش است.من و مادرت می خواهیم در این دوستی ها و یا هرچیز دیگری،که ممکن است تو در این دوره از زندگی با آن مواجه شوی،پشتیبان تو باشیم.می خواهم،امروز کمی با تو حرف بزنم،تا بدانم وقتی که در کنار دوستان ات هستی،آیا تحت تأثیر و نفوذ آنها قرار می گیری؟و یا این که برای خودت فکر و اندیشه ی مستقلی داری؟حالا موافقی کمی با هم گپ بزنیم؟»

کریستین :«بسیار خب،حاضرم.»

پدر:«خب،حالا شاید بتوانیم در مورد برنامه های تو برای آینده و کسب استقلال،و این که چه طوری می خواهی روی پاهای خودت بایستی، صحبت کنیم.چون می دانم،تو می خواهی سخت کار کنی تا به ما وابسته نباشی.پس باید این را هم بدانی که به دوستان ات هم نباید وابسته باشی،و تنها خودت باشی و خودت.»

موضوع مهمّ دیگری که باید مورد بحث قرارگیرد، مفهوم کلمه ی«نه»است.و آیا این که فرزندان ما می توانند به دوستان خود «نه» بگویند؟ آنها در صورتی می توانند «نه»بگویند،که ما در طی سال های گذشته به آنها اجازه داده باشیم،تا از کیفیت و ظرفیت ندای درون خود استفاده کنند.امّا باید به آنها یاد بدهیم،تا به شیوه ای که ما به آنها«نه»می گوییم، به دوستان خود«نه»بگویند،و در مسائل و مواردی هم«بله»بگویند.اگر دوستان شان آنها را تشویق به استفاده از مواد مخدّر کنند،(مصرف موادمخدّر،مقوله ای است که در بعضی از جوامع، از جمله جامعه ی آمریکا، حتّی قبل از دوران جوانی،یعنی دوران نوجوانی نیز گریبان گیر بچّه ها است.)می توانند به راحتی با این جمله پیشنهاد دوستان خود را رد کنند:«خیلی خوشحال می شوم که با تو اسکیت بازی کنم،و یا به فروشگاه و مرکز خرید بروم،چون دوست دارم،با تو باشم و در کاری همراهی ات کنم.امّا دوست دارم این کار،هرکاری جز مصرف مواد مخدّر باشد.»

بچّه ها زمانی که نحوه ی استفاده از«بله»را برای مسائل دیگر یاد می گیرند،احساس قدرت بیشتری می کنند.زیرا فکر می کنند،با «نه» گفتن خود،از گروه دوستان و همسالان شان طرد و تنها می شوند.

گاهی اوقات،شاید لازم باشد ما خود را سپر بلای فرزندان مان نماییم.حتماً می پرسید چگونه؟در بعضی از موارد باید به فرزندان خود بگوییم:«اگر نمی خواهی به دوستان ات «نه» بگویی،ما را سپر بلای خودت قرار بده،راحت باش و بگو،فامیلم و پدر ومادرم مرا می کشند،اگر کار خلافی بکنم!آن وقت ما بد می شویم،نه تو.درضمن مطمئن باش که ما،در هر صورت حمایت ات می کنیم و پشتیبان ات هستیم.» این نکته ی آخر ابزاری اضافی است،که می توانیم به فرزندان خود،در مواجهه با دوستان شان بدهیم.

نویسنده : فاستر دبلیو کلاین و جیم فی

مترجم: میترا خطیبی

منبع: کتاب تربیت با عشق و منطق