پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فرهاد که می خونه


فرهاد که می خونه

از وقتی که یادم می آد عاشق تلویزیون بودم مادرم میگه وقتی خیلی بچه بودم و هنوز حرف نمی زدم بهترین راه برای جلوگیری از گریه های من این بود که من رو جلوی تلویزیون روشن بخوابونن, بعد می تونستند به همه کاراشون برسن

از وقتی که یادم می‌آد عاشق تلویزیون بودم. مادرم میگه وقتی خیلی بچه بودم و هنوز حرف نمی‌زدم بهترین راه برای جلوگیری از گریه‌های من این بود که من رو جلوی تلویزیون روشن بخوابونن، بعد می‌تونستند به همه کاراشون برسن.

ولی این عاشق تلویزیون مدتیه که دیگه تلویزیون جمهوری اسلامی رو نگاه نمی‌کنه. خیلیا دلیلش رو ازم پرسیدن و خیلیای دیگه هم براشون خیلی عجیب بود وقتی فلان شوخی که باهم می‌کردند رو متوجه نمی‌شدم "مگه «فلان فیلم» رو نگاه نمی‌کنی؟" در جواب این دوستان باید بگم که مساله من خیلی گستردست.

از این‌که دیگه دروغ‌های اخبار تلویزیون حالم رو بهم می‌زنه. از این‌که از برنامه‌های زنده تلویزیونی و مصاحبه‌های خیابونی از پیش طراحی شده خسته شدم. از این‌که از فیلم‌هایی که دختر و پسر فیلم اول خواهر برادرند آخر فیلم باهم عروسی می‌کنند حوصلم سر رفته. از این‌که در شوخی‌هایی که در چند سال اخیر در برنامه‌های مثلا طنز تلویزیون انجام می‌شه، چیزی جز اضمحلال روز بروز فرهنگ ایران و ایرانی چیزی نمی‌بینم تا جایی که زبان برره‌ای بشه زبان جاری مملکت، و خیلی چیزای دیگه. ولی موردی که باعث شد این چند خط رو بنویسم مورد دیگه‌ای بود.

چند روز پیش از برادرم شنیدم که در تلویزیون برنامه‌ای با نام "یک شب مهتاب" پخش می‌شه که اتفاقا آهنگ تیتراژ اولش آهنگ معروف "یه شب مهتاب" که شاعرش، شاعر مورد علاقه من "احمد شاملو" و آهنگساز و خوانندش، آهنگساز و خواننده مورد علاقه من "فرهاد"ه. شنیدن این مطلب من رو یاد دوران کودکی و نوجوانی‌ام انداخت.

اون‌موقعی که برای اولین بار در سن هشت سالگی آهنگ‌های فرهاد رو شنیدم و برای تمام عمرم شیفته‌ی اون شدم. اون‌موقع که نه تنها تلویزیون که حتی رادیو هم آهنگی از فرهاد پخش نمی‌کرد. اون‌موقع که فرهاد اجازه انتشار آلبوم "جمعه" رو نداشت و در نهایت، دیگری و بدون اجازه او و با تغییر نام آلبوم به "وحدت" مجوز انتشار گرفت و خدا میدونه که چقدر به جیب زد. اون‌موقع که قرار بود آلبوم "خواب در بیداری" بعد از ۱۵ سال اجازه انتشار بگیره و ما برای خرید آلبوم روزشماری می‌کردیم. اون‌موقع که آلبوم "برف" فرهاد بعد از قطع امید فرهاد از دولت مردان ایران در آمریکا منتشر شد که مشت محکمی بر دهان یاوه‌گویان باشه و... و اون‌موقعی که برای بار اول در زندگیم از رادیو آهنگی از فرهاد رو شنیدم.

بله درست یادمه ۸ شهریور ۱۳۸۱ بود و رادیو "یه شب مهتاب" رو پخش کرد و اولین چیزی که از ذهنم گذشت این بود که "فرهاد مُرد". بله فرهاد در همان‌روز در پاریس مرده بود و در همانجا نیز خاک شد. از آن‌روز به بعد، بارها و بارها آهنگ‌های متفاوتی از فرهاد رو از رادیو شنیدم و هر بار تنفرم از مسئولین و آنهایی که چنین سیاست‌گذاری‌هایی رو می‌کنن بیشتر و بیشتر شد تا اون زمان که این خبر رو در مورد برنامه "یک شب مهتاب" شنیدم و دوباره دیدم که چه ظلمی به این مرد شده. گذشته از تمام مطالبی که گفتم، حتی اگه قانونا هم اصل بر این نباشه که وقتی آهنگی را با اجازه یا بی‌اجازه کسی به عنوان آهنگ تیتراژ یه برنامه اونم در رسانه‌ی مثلا ملی پخش می‌کنی باید اسمی هم از او بیاری، اخلاقا چی؟

نه اسمی از شاعر، نه اسمی از آهنگساز و نه حتی نامی از خواننده برده نشده شاید مردم فکر کنن که فلان دلقک تلویزیونی یا اون نون به نرخ روز خوری که فکر می‌کنه برای زیبا شدن باید ابروهاشو مثل دخترا درست ‌کنه و معلوم نیست چطوری این تلویزیون ارزشی!! اجازه مجری‌گری بهش داده، این آهنگ رو درست کردن؟

همه این‌ها یادم اومد و یادم اومد "اون‌هایی" که خودشون رو خدای موسیقی و ادب و هنر می دونن و کتاباشون، آلبوماشون و بقیه آثارشون به سرعت مجوز می‌گیره، گر و گر کنسرت و نمایشگاه و سخنرانی میذارن و هی پشت سر هم آثارشون از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی پخش یا تو اون تبلیغ میشه، خیلی به خودشون ننازن که جای خیلیای دیگه که بسیار از "اون‌ها" بزرگترند خالیه و شاید اگر اجازه‌ی کار، گزینشی نبود نامی هم از "اون‌ها" برده نمی‌شد.

سیامک احسانی