سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

جامعه شناسی حقیقت یاب


جامعه شناسی حقیقت یاب

نظریه های گوناگون جامعه شناسی چگونه روبه رو شویم

جامعه شناسی صرفاً پدیده های اجتماعی را توصیف نمی کند، بلکه در پرتو نظریه هایش به تبیین پدیده ها نیز می پردازد تا امکان نگاه ژرف تر به جامعه و مسائل آن را برای ما فراهم کند. یکی از مهم ترین داشته های جامعه شناسی به عنوان یک رشته دانشگاهی (علمی و جهانی) ذخیره نظری این رشته است و یادگیری و کاربرد جامعه شناسی بدون یادگیری این نظریه ها امکان پذیر نیست. پژوهش های جامعه شناختی دانشجویان نیز بدون اینکه در چارچوب های نظری جامعه شناختی باشند و در آنها برای تبیین پدیده/ مساله/ تغییر اجتماعی مورد مطالعه از نظریه های جامعه شناسی استفاده شود، پژوهش های جدی آکادمیک محسوب نمی شوند.

با این همه وقتی دانشجویان (خصوصاً در ایران) تلاش می کنند به منظور فهم بهتر جامعه و مسائل آن با نظریه های رشته جامعه شناسی آشنا شوند، با طیفی از نظریات متنوع، گسترده و تا حدودی مبهم روبه رو می شوند و بعضاً از نتیجه کار خود در سود جستن از مباحث نظری راضی نیستند.۱ آنان در مواجهه با نظریه ها با طیفی از دیدگاه های نظری روبه رو هستند که همه آنها ذیل نام واحد نظریه ها جای می گیرند ولی معانی، کارکردها و قلمروهای بسیار متفاوتی دارند. به عنوان نمونه در این طیف وسیع نظریه ها، به «نظریه محرومیت نسبی» در تبیین پدیده انقلاب، دیدگاه «پدیدارشناسانه آلفرد شوتس» در فهم جامعه، «نظریه خانواده هسته یی» که تغییرات ساختاری خانواده را در زندگی شهری توضیح می دهد، «نظریه مبادله» که قصد دارد اغلب رفتارهای بشر را بر اساس نوعی مبادله تصویر کند، نظریه «جامعه نفتی» که تداوم انحصارگری سیاسی را در جوامع در معرض نوسازی - مثل ایران- توجیه می کند و آن دسته از دیدگاه های دورکیم که سعی در ضابطه مند کردن نگاه جامعه شناس هنگام پژوهش دارد، همه «نظریه» می گویند.۲ جدای از ابهام فوق با نظریه های جامعه شناسی در ایران مخالفت های آشکاری هم صورت می گیرد که بر مشکلات موجود یادگیری نظریه ها می افزاید.

از این رو پرسش اصلی این است که آیا می توان نظریه های رشته جامعه شناسی را به نحو سودمندی طبقه بندی و با روشن کردن معیارهای ارزیابی هر کدام، از راهگشا بودن آنها دفاع کرد؟ این جستار می کوشد با ارائه یک تقسیم بندی چهارگانه به رفع ابهام در فهم نظریه های جامعه شناسی در ایران کمک کند تا مهم ترین بخش رشته جامعه شناسی، یعنی نظریه هایش، با ضوابط دقیق تری در خدمت چارچوب های نظری تحقیقات قرار گیرد.

● چارچوب نظری

در تقسیم بندی و ارزیابی نظریه ها هشت پیش فرض که در ادامه می آید، راهنمای این جستار بوده است؛ اول اینکه برای فهم نظریه های جامعه شناختی و تنوع آنها تعریف پیشینی از نظریه، شیوه سودمندی نیست. اغلب نظریه های مطرح در جامعه شناسی معطوف به پرسش های عملی یا نظری درباره جامعه هستند و نظریه ها پاسخ به سوالات مزبورند. برای روشن کردن معنای نظریه ها، تعریف پسینی (یعنی بررسی ویژگی های اساسی نظریه هایی که در جامعه شناسی در پاسخ به مسائل جامعه تولید شده و به کار می روند) شیوه قابل دفاع تری است. در شیوه پیشینی محقق تعریفی خاص از نظریه ها را مفروض می گیرد و نظریاتی را که با آن تعریف سازگار نباشد از قلمرو بحث خارج می کند. رشته هایی که دعوی علمی (مانند جریان اصلی جامعه شناسی) دارند و به معیار نقد تجربی ملتزمند، به شیوه پسینی عمل می کنند. (حقی، ۱۳۸۴؛ ۲۴۴، ۲۳۷؛ بلیکی، ۱۳۸۴؛۱۸؛ ترنر، ۱۳۸۴؛ ۶۳۳؛ کرایب، ۱۳۷۸؛ ۳۷-۴۱) همچنان که خواهید دید این جستار در توضیح معنا و ویژگی های نظریه ها از شیوه پسینی (یعنی با توجه به ویژگی های نظریاتی که در این رشته مطرح اند، نه نظریاتی که فقط طبق دیدگاه محقق «نظریه» خوانده می شود) پیروی کرده است.

دومین پیش فرض اینکه اغلب تحقیقات جدی در جامعه شناسی تحت تاثیر یک دیدگاه نظری یا چند دیدگاه نظری قرار دارند. (ریتزر، ۱۳۷۹؛ ۶۲۵) البته ممکن است در بعضی از پژوهش ها دیدگاه نظری محقق کاملاً آشکار شده باشد و در بعضی نه. حتی بعضی از محققان ممکن است هنگام پژوهش به دیدگاه نظری که اعلام کرده پایبند نباشند و در عمل از دیدگاه نظری دیگری که اعلام نشده اثر گرفته باشند. همچنین شاید بعضی از تحقیقات دیدگاه نظری آشفته، مبهم و رهزنی داشته باشند. با این وجود، همه تحقیقات جامعه شناختی (حتی پژوهش هایی که از رویکردهای پدیدارشناسانه تاثیر گرفته اند و در سطح نظری قائل به استفاده از نظریه های رایج و تجربی جامعه شناسی نیستند) به نحو آشکار یا ضمنی حاوی دیدگاهی نظری هستند. (سید من، ۱۳۸۶؛ ۱۵-۱۳)

سومین پیش فرض این پژوهش این است که ما چه واقعیات اجتماعی را به اندازه «چیز»ها واقعی بدانیم (دورکیم، ۱۳۶۲؛ ۶۸-۳۸) و چه آنها را یک امر «دائماً بازتولیدشونده» و «برساخته اجتماعی» (برگر و لاکمن، ۱۳۷۵؛ ۴۵-۳۳)، در هر دو حالت واقعیات اجتماعی واقعیاتی «بیرونی» هستند. بدین معنا که این واقعیت بیرونی سیال و بازتولیدشونده (و به قولی گفتمانی) است و جامعه شناس از اثرات آن بر فکر و ذهنش در خوانش آن واقعیت بیرونی در امان نیست، اما از لحاظ معرفتی قصد شکار آن را دارد و باید از تفسیر خود از آن واقعیت (به نحوی که دیگران هم بتوانند در نقد تفسیر او شرکت کنند) دفاع کند. به بیان دیگر نظریه های جامعه شناسی فقط سلایق، علایق، اذواق ذهنی یا الهامات جامعه شناسان نیستند، بلکه (علی الادعا) ابزارهایی برای کشف واقعیت اجتماعی اند یا نقشه هایی از جهان اجتماعی هستند که با مشاهده تجربی واقعیات اجتماعی ارتباط دارند. به همین دلیل دیگران با شناختی که می توانند از همین واقعیت اجتماعی به دست آورند، قادرند نظریه برگرفته شده جامعه شناسان را نقد کنند. نظریات جامعه شناسی ممکن است بعضاً غلط و غیرراهگشا باشند اما روایت ها و قصه های اجتماعی نیستند. پیش فرض چهارم به «راهگشا بودن» و «راهگشا نبودن» نظریه ها مربوط می شود. از منظر معرفت شناسی، برخلاف نظریه پردازان اولیه پوزیتیویست، مشخص کردن صدق و کذب نظریه ها یک فرآیند ساده تجربی نیست. فرآیند مزبور خصوصاً در نظریه های علوم انسانی و اجتماعی پیچیده تر است. به عنوان مثال در تبیین جامعه سرمایه داری در نظریه تجربی ماکس وبر یکی از مهم ترین عوامل شکل گیری این جامعه ظهور اخلاق و رفتار پیوریتنی در میان مسیحیان است. با اینکه او سعی می کند به صورت تجربی با مقایسه جوامع غربی با جوامع غیرغربی از نظر خود دفاع کند ولی تعیین صدق و کذب نظریه او مانند تعیین صدق و کذب این قضیه که «امروز هوا گرم است و مهم ترین علت آن پدیده x است»، نیست. از این رو برای نشان دادن میزان صدق و کذب نظریه ها در قلمرو امور انسانی و اجتماعی بر معیار «راهگشا بودن» تاکید می شود. نظریه یی راهگشا است که (بر مبنای مطالعات کمی یا کیفی یا مقایسه یی- تاریخی) علل موثر در پدیده مورد نظر را از علل زمینه یی متمایز کند و به تحلیل و نقد و بررسی بیشتر دامن بزند. در یکی دو دهه گذشته از سوی جامعه شناسان مختلف معیار راهگشا بودن نظریه با تعابیر مختلف مورد تاکید قرار گرفته است. (Alexander, ۲۰۰۳: ۱۹۳-۲۲۸; Alexander, ۲۰۰۶: ۳-۹; Blau, ۲۰۰۴: ۲۳۶-۲۵۰; Ritzer, ۲۰۰۳: ۱-۱۱; Giddens, ۲۰۰۶ ۱۰۰-۱۲۵) پنجمین پیش فرض این است که اگرچه هم شخص جامعه شناس و هم موضوع مورد مطالعه اش تحت تاثیر عوامل غیرمعرفتی (مثل پیشداوری ها، علایق، منافع و سایر شرایط زمانی و مکانی) قرار دارد و بسیاری (از جمله صاحبان قدرت رسمی و غیررسمی) ممکن است از فرآورده های جامعه شناسی استفاده یا سوءاستفاده کنند، ولی جامعه شناسی را نمی توان، چنانچه برخی از نظریه پردازان پسامدرن مدعی اند، به گفتارهای ایدئولوژیک یا گفتمان قدرت (خصوصاً قدرت امپریالیست های جهانی یا قدرت قدرتمندان وطنی) تقلیل داد، بدین معنا این پژوهش تحت تاثیر آموزه های روش شناختی پیروان فوکو در علوم اجتماعی نیست.۳ششم اینکه نگارنده جامعه شناسی را علم شناخت (شناخت تحلیلی- تعلیلی) جامعه می داند و معتقد است برای اصلاح جامعه به جامعه شناسی (و علوم اجتماعی) نیز نیازمندیم. بخش عمده ادبیات این جامعه شناسی در «جریان اصلی» جامعه شناسی تولید شده و شناخته می شود و علاقه مندان به مطالعه علمی جامعه به آن نیاز دارند. (بودن، ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴؛ ترنر ۱۳۸۴ و ۱۳۸۲؛ کرایب ۱۳۷۸ و ۱۳۸۲؛ کوزر، ۱۳۷۸) اما در کنار جامعه شناسی مذکور (که جریان اصلی جامعه شناسی است) رشته جامعه شناسی از ذخیره جامعه شناسی تفهمی و انتقادی هم برخوردار است.

این پژوهش با جامعه شناسان وبری هم عقیده است که شناخت تفهمی، شناخت ما را از جامعه عمیق می کند و جامعه شناس به این شناخت نیاز دارد ولی همچنان که بسیاری از جامعه شناسان وبری تاکید می کنند جامعه شناسی تفهمی به تنهایی نمی تواند به جای جامعه شناسی تحلیلی- تجربی بنشیند. (بدن، ۱۳۸۳؛ ۷۲-۹۲) کسانی هم که با اتکا به مبانی جامعه شناسی تفهمی قصد دارند کارکرد جامعه شناسانه برای معارف دینی بنا کنند، شأن و ضوابط مجموعه معرفتی دینی و جامعه شناسی را با هم خلط کرده اند. به بیان دیگر از دین و علوم اجتماعی به درستی استفاده نمی کنند و عملاً فضای نقد و بررسی عرصه عمومی را به فضای جدال غیرآکادمیک و هویتی تبدیل می کنند. ظریف اینکه جامعه شناسی انتقادی هم، تبیین های تحلیلی- تجربی را جدی می گیرد ولی با اتکا به ارزش های جهانی از آن فراتر می رود و صبغه و رویکردی هنجارین به خود می دهد. (کانرتون، ۱۳۸۵؛ ۴۲-۹) هفتمین پیش فرض اینکه نگارنده در مواجهه با واقعیت اجتماعی و دانش جامعه شناسی مساله محور است و معتقد است ذخیره نظری این رشته (یعنی نظریه های گوناگون آن) می تواند خدمتگزار پژوهشگر هنگام جست وجو برای پاسخ به مساله باشد. این جست وجو معمولاً در پناه و ذیل چارچوب نظری محقق صورت می پذیرد و چارچوب نظری معمولاً از مضامین و متغیرهای نظریه های موجود جامعه شناسی بهره می گیرد. (بدن، ۱۳۸۴؛ ۴۶۶- ۴۵۹؛ کرایب، ۱۳۷۸؛ ۴۱-۳۷) پیش فرض هشتم این است که در جریان تدوین چارچوب نظری، در تمام سطوح نظریه ها (همچنان که خواهید دید چه در سطح نظریه های دسته اول، چه دوم و چه سوم) می توان برای پاسخگویی روشن تر به سوال تحقیق دست به ترکیب زد. اغلب نظریه پردازان مطرح و متاخر در جامعه شناسی کنونی جامعه شناسی دورکیمی، وبری و انتقادی (مارکسی) را توامان جدی گرفته اند و هر کدام به نحوی متفکرانی ترکیبگرند. Ritzer, ۲۰۰۳: ۱-۱۱)) البته گرایش نظری نگارنده در این ترکیبگری به مدرسه «انتخاب عقلانی» نزدیک تر است. (Coleman and Fararo,۱۹۹۲ )

● روش

محتوای این جستار بیشتر متاثر از نوع بحث های فرانظریه یی است. نظریه علی الاصول معطوف به مطالعه واقعیت اجتماعی بیرونی است اما فرانظریه۴ خود نظریه ها را مورد مطالعه قرار می دهد. فرانظریه هم انواع گوناگون دارد. (ریتزر، ۱۳۷۹؛ ۶۲۷-۶۳۰؛ کلمن، ۱۳۷۷؛ ۴۴-۱۳) ولی در این جستار وسیله یی برای بهتر فهمیدن نظریه های جامعه شناختی و اجتماعی است. بررسی های دعاوی این پژوهش عمدتاً متکی بر منابع کتابخانه یی است. نگارنده کوشیده است طبقه بندی نظریه ها را بیشتر با ارجاع به نظریه هایی که در کتاب های درسی نظریه های جامعه شناسی که در محافل دانشگاهی ایران تدریس می شود (آرون، ۱۳۸۱؛ ریتزر، ۱۳۷۹؛ کوزر، ۱۳۷۹ و ۱۳۷۸؛ بدن، ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴؛ کرایب، ۱۳۷۸ و ۱۳۸۲؛ ترنر، ۱۳۸۲ و ۱۳۸۴؛ توسلی ۱۳۶۹؛ آزاد، ۱۳۸۱) به دست دهد.۵ برای بررسی کاربرد نظریه ها در چارچوب های نظری که دانشجویان فوق لیسانس در تحقیقات خود به کار می گیرند، ۳۰ پایان نامه مرور شده و با ۱۵ عضو هیات علمی که داور پایان نامه ها هستند، مصاحبه صورت گرفته است.

نگارنده در این پژوهش با دیدگاه نظری، روش و منابعی که ذکر شد، نظریه های متنوع جامعه شناسی را در چهار دسته قرار داده است و از قطب نما و راهگشا بودن هر یک در مقابل مبهم و ایدئولوژیک بودن شان دفاع می کند. بدین منظور سعی می شود در هشت فراز پیش رو این مهم انجام گیرد و در پایان نیز نتایج این بررسی ارائه شود. در فراز اول برای نشان دادن اهمیت موضوع این جستار به سه دسته از منتقدان نظریات جامعه شناسی در ایران اشاره و نشان داده می شود که بحث های آنها به جای راهگشایی، بر شدت ابهامات موجود می افزاید. در فراز دوم تقسیم بندی چهارگانه نظریه های موجود در جامعه شناسی و توضیح ویژگی های هر یک از انواع نظریه ها ارائه می شود. در فراز سوم سعی می شود تا حدودی نسبت مبهم نظریه های اجتماعی با نظریه های جامعه شناختی توضیح داده شود. در فراز چهارم به شرایط متفاوتی که نظریه پردازان کلاسیک و متاخر در آن به نظریه پردازی پرداخته اند، اشاره می شود. در فراز پنجم بر عللی که باعث تنوع و تکثر نظریه های متاخر جامعه شناسی می شود، تاکید می شود. در فرازهای ششم و هفتم نیز با ارائه دو سنخ،۶ چارچوب های نظری که در تحقیقات پایان نامه ها به کار می رود مورد آسیب شناسی قرار می گیرد.

● منتقدان نظریه های جامعه شناسی

اولین گروه منتقدان شامل کسانی می شود که به ریشه های فکری و خاستگاه نظریه های رشته جامعه شناسی بدبین هستند. آنها مبانی نظری و تاریخی جامعه شناسی واقعاً موجود در دانشگاه ها را مغایر با مبانی نظری- الهی مسلمانان می یابند و خاستگاه نظریه ها را جوامع غربی (که جوامعی دنیاگرا، دین گریز و بی بند و بار و فاقد غایات دینی هستند) می دانند. از این رو از نظریه های دیگری که باید در جامعه شناسی غیرسکولار، دینی و بومی ایران تولید شود، دفاع می کنند. این مخالفان در آغاز انقلاب اسلامی و خصوصاً در دوره انقلاب فرهنگی (۱۳۶۰-۱۳۵۹) در چارچوب گفت و گوهایی میان حوزه و دانشگاه بدبینی های خود را نسبت به نظریه های جامعه شناسی ابراز می کردند. آیت الله مصباح یزدی از مدرسین حوزه علمیه قم از منظر برداشتی که از فلسفه و کلام اسلامی داشت با صراحت نظریه های علوم انسانی (و جامعه شناسی) رایج را نقد و از علوم انسانی اسلامی دفاع می کرد. (به عنوان نمونه به کتاب درآمدی بر جامعه شناسی اسلامی دفتر همکاری حوزه و دانشگاه؛ ۱۳۶۳ نگاه کنید.) در مقابل دکتر عبدالکریم سروش از علمی بودن علوم انسانی (و از جمله جامعه شناسی) دفاع می کرد. آرای وی در سه کتاب علم چیست و فلسفه چیست (سروش؛ ۱۳۶۱)، تفرج صنع (سروش؛ ۱۳۶۶) و درس هایی در فلسفه علم الاجتماع (سروش؛ ۱۳۷۴) و سلسله درس هایی تحت عنوان فلسفه علم، فلسفه اخلاق و فلسفه تاریخ بازتاب یافت.۷ طبق استدلالات سروش، محقق جامعه شناس، هنگام تحقیقات با رعایت ضوابط و معیارهای علمی می تواند با نظریه های این رشته به داد و ستد بپردازد و چارچوب های نظری تحقیق خود را تنظیم کند. (سروش، ۱۳۸۵؛ ۱۸۹-۵) پس از انقلاب فرهنگی، برداشت رایج علمی از علوم انسانی (و علوم اجتماعی و جامعه شناسی) با شدت و ضعف در دانشگاه های ایران به راه خود ادامه داد و می دهد و راه فکری آیت الله مصباح یزدی عمدتاً در قم در موسسه امام خمینی پیگیری می شود.۸

دومین دسته منتقدان شامل افرادی می شود که نظریه های جامعه شناسی متداول در دانشگاه های ایران را نه علمی که «ایدئولوژی های جامعه شناسانه» می دانند. (طباطبایی، ۱۳۷۴؛ ۹) از نظر این منتقدان یکی از علت های بنیادی اینکه ایران پس از ۱۵۰ سال نوگرایی، هنوز نتوانسته به طور واقعی وارد دنیای تجدد و مدرنیته شود، این است که راه خود را به لحاظ فکری و نظری به خطا رفته است. اینان می گویند متفکران ایرانی به جای اینکه به تحلیل مبانی فکری و فلسفی روند حرکت ایران (یا مطالعه امتناع تفکر و تصلب سنت در ایران) بپردازند، به ترویج ناموجه افکار و نظریه های جامعه شناسان غربی پرداخته اند. به باور این منتقدان جامعه شناسی، جامعه شناسان به خطارفته ایرانی به جای تولید نظریه های جامعه شناسانه در واقع مشغول تولید ایدئولوژی های جامعه شناسانه هستند. بدین معنا که یکسری قضایای به ظاهر علمی را که بیشتر به درد چالش های گفتمانی نیروهای سیاسی می خورد، فرموله می کنند و به افکار عمومی القا می کنند. مباحث این جریان دوم منتقد، حول و حوش اندیشه های دکتر سیدجواد طباطبایی و تعدادی از علاقه مندان ایشان دور می زند. خوشبختانه طباطبایی با همتی قابل تحسین، اندیشه های خود را از سال های آغازین دهه ۷۰ به بعد در چند کتاب (طباطبایی ۱۳۷۳ ، ۱۳۸۰ ، ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵) به رشته تحریر درآورده و شرایط نقد را برای منتقدانش فراهم کرده است. البته باید توجه داشت ظاهراً مباحث طباطبایی بیشتر ذیل رشته های فلسفه سیاسی و تاریخ جای می گیرد. لذا ارزیابی این مقاله نه ناظر به مباحث فلسفی وی که معطوف به نقد این ادعای ایشان است که نظریه های جامعه شناسی در ایران ایدئولوژی های جامعه شناسانه است.۹

سومین گروه منتقدان شامل افرادی است که عمدتاً از منظر جامعه شناسی انتقادی به ارزیابی نظریه های جامعه شناسی واقعاً موجود می پردازند. در ایران بخشی از منابع نظری جامعه شناسی انتقادی به فارسی ترجمه شده است. به عنوان نمونه کتاب های کارل مارکس (به عنوان یکی از کلاسیک های جامعه شناسی انتقادی) و تعداد قابل توجهی از کتاب های یورگن هابرماس (به عنوان مهم ترین اندیشمند متاخر جامعه شناسی انتقادی) و همچنین آثار متفکران برجسته مکتب انتقادی فرانکفورت هم اکنون در اختیار مخاطب ایرانی است. با این همه منتقدان طرفدار جامعه شناسی انتقادی نظم و انسجام نظری دو جریان نخست را ندارند و میراث آنها در نقد نظریه های رایج جامعه شناسی در ایران به شکل مکتوب نیست. به عنوان مثال دکتر یوسفعلی اباذری به نحوی از جامعه شناسی انتقادی دفاع می کند، اما جز در کتاب خرد جامعه شناسی (اباذری؛ ۱۳۷۷)

- تز دکترای او که در آن وجه انتقادی نظریات دورکیم، وبر، لوکاچ در باب جهان مدرن از منظر هابرماس مورد توجه قرار گرفته است- نقد و ارزیابی نظریه های رایج جامعه شناسی را در قالب یک پروژه مطالعاتی و با نتایج مکتوب ارائه نکرده است.۱۰

می توان مدعی شد تعداد زیادی از نظریه های جریان اصلی جامعه شناسی ممکن است با ویژگی های جامعه ایران (و جوامع مشابه ایران) تناسب نداشته باشد و قابل پذیرش تجربی نباشد، اما به رغم انتقادات سه جریان فوق الذکر، این نقطه ضعف موجب بی نیازی محقق اجتماعی ایرانی از رشته جامعه شناسی و همه نظریه های آن نمی شود. محقق و علاقه مند به شناخت جامعه ایران نیز نیازمند است با مسائل و ضوابطی که نظریه پردازان جامعه شناسی در این رشته با آن روبه رو بودند و هستند آشنا شود و پس از آگاهی از آنها چارچوب نظری قابل دفاع خود را برای بررسی مسائل جامعه بهبود ببخشد. نگاهی به ذخایر نظری رشته جامعه شناسی (که در ادامه خواهد آمد) روشن می کند که این رشته یکی از رشته های کسب دانش و شناخت واقعیت های اجتماعی نیز هست و برای درک چرایی پدیده های اجتماعی راهگشا است و محصولات فکری منتقدان مزبور راهگشای فهم بهتر نظریه های جامعه شناسی (و متعاقب آن تبیین مسائل جامعه ایران) نیست بلکه گیج کننده و بعضاً رهزن است.

● طبقه بندی چهارگانه نظریه ها

دسته اول که در ۴۰ سال گذشته رایج ترین نظریه های جامعه شناسی در ایران بوده است، شامل نظریه های رایج (یا نظریه های قابل وارسی تجربی) در جامعه شناسی است. نظریه رایج به کار تبیین یک پدیده یا مساله اجتماعی مشخص می آید و به علل اجتماعی آن مساله یا پدیده اجتماعی می پردازد. ما درباره جامعه با سوالات مختلفی روبه رو هستیم به عنوان نمونه چرا پس از یکصد سال آزادیخواهی همچنان برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه در ایران با مشکل روبه رو است؟ چرا پس از یک قرن تلاش هنوز اقتصادی رقابتی و کارا در جامعه ایران با انواع و اقسام مشکلات روبه رو است؟ چرا در دهه ۵۰ در ایران انقلاب اسلامی رخ داد و به پیروزی رسید؟ چرا در فرآیند توسعه اقتصادی ، مالزی و ترکیه از ایران پیشی گرفته اند؟ چرا در سه دهه گذشته همه مسوولان کشور خواهان ایجاد جامعه معنوی و اخلاقی بودند و هستند، اما روابط مابین مردم و دولت کمتر اخلاقی است؟ چرا در جامعه دینداران که انتظار این است که مردم به یکدیگر اعتماد داشته باشند، ولی در زندگی روزمره روابط اعتمادآمیز در میان آنان ضعیف شده است؟ چرا اندازه جمعیت معتاد کشور رشد فزاینده داشته است؟ (وقس علی هذا) نظریات رایج قابل توجهی در جامعه شناسی و حوزه های این رشته هستند که به کسانی که در پی پاسخ به سوالات مذکورند، کمک می کنند. به عنوان مثال کسی که قصد داشته باشد به علل وقوع انقلاب اسلامی پی ببرد، یکی از شروطش این است که به نظریه های رایج انقلاب در جامعه شناسی مراجعه کند.۱۱ کسی که به تئوری های انقلاب مراجعه می کند با چشم بازتری خواهد توانست با تنظیم یک چارچوب نظری به تحلیل انقلاب بپردازد. ادعا این نیست که هر کس مروری نظری بر نظریه های انقلاب کرد و یک چارچوب نظری تبیینی ارائه داد به حقیقت و چرایی انقلاب رسیده است بلکه سخن این است که برای فهم انقلاب، راهی بهتر از این نداریم که پس از مروری نظری و با اتخاذ یک چارچوب تحلیلی- تعلیلی به سوال چرایی انقلاب بپردازیم مانند تحقیق و پژوهش آبراهامیان. (۱۳۸۴) تا زمانی که پاسخ ما در برابر نقدهای تجربی دیگران دوام می آورد، می توانیم تبیین ارائه شده را حفظ کنیم. در فضای آکادمیک هر بحثی با هر محتوایی به عنوان تبیین جامعه شناختی از انقلاب اسلامی مورد قبول قرار نمی گیرد.

ممکن است در برابر ادعای فوق گفته شود (همچنان که عده یی گفته اند) ما به نظریه های رایج (خصوصاً باتای به آموزه های مکتب پدیدارشناسی که مخالف تبیین علی و تقلیلی هنگام شناختن پدیده ها است) نیاز نداریم. (توسلی، ۱۳۶۹؛ ۳۷۸-۳۳۷) در پاسخ می توان همچنان از این موضع دفاع کرد که برای پاسخ به سوال «چرایی انقلاب» و سوالات مشابه نظریه رایج احتیاج داریم، زیرا در غیر این صورت در میان بی نهایت یا «n» علت سرگردان می شویم. در وقوع هر پدیده کوچک و بزرگی در این جهان (نه فقط پدیده های اجتماعی) علل مستقیم و غیرمستقیم بی شماری دست اندرکارند و محقق هنگام جست و جو درباره علل وقوع هر پدیده یی (در اینجا پدیده انقلاب) به دنبال فهرست کردن همه علل نیست، بلکه در یک چارچوب نظری علل مورد ادعای خود را طرح می کند. به عنوان نمونه مرتون برای پی بردن به علل انقلاب، نظریه محرومیت نسبی را پیشنهاد می کرد. (کوزر، ۱۳۷۸؛ ۴۳-۲۷) این نظریه از میان تعداد بی شماری از عللی که در وقوع انقلاب نقش دارند به ما می گوید این احساس محرومیت نسبی (نه لزوماً محرومیت واقعی) در میان قشر عظیمی از جامعه است که منجر به وقوع انقلاب می شود اما بعد ممکن است با ارائه متغیرهای تعیین کننده دیگری در جریان انقلاب های دیگر، نظریه محرومیت نسبی را برای تفسیر انقلاب به تنهایی مفید ندانیم و به دنبال نظریه دیگری برویم. (گلدستون، ۱۳۸۵؛ ۳۳-۲۸)

به بیان دیگر برای شناخت و تبیین پدیده های اجتماعی ناگزیر از کاربرد نظریه های رایج هستیم و تحقیق بدون نظریه مانند حرکت بدون قطب نما در دریای پرتلاطم کشف واقعیت است. ذخیره نظری غنی جامعه شناسی - که با مطالعات بیشتر غنای بیشتری پیدا می کند- دست محقق را هنگام پژوهش می گیرد. (کرایب، ۱۳۷۸؛ ۲۱-۱۴) اگر محقق این ذخیره نظری را مورد توجه قرار ندهد، گویی می خواهد کار نظرورزی را در موضوع مورد مطالعه از صفر شروع کند و چرخ را دوباره اختراع کند. البته ادعا این نیست که ذخیره موجود نظری جامعه شناسی (و حوزه های مختلف این رشته) پاسخ هر مساله یی را در انبان خود دارد؛ ممکن است نداشته باشد یا ممکن است درباره مساله مورد بررسی، نظریه یی در ذخیره نظری جامعه شناسی پیدا شود ولی به کار تبیین آن مساله در جامعه ایران نیاید. این ضعف به جوان بودن علوم و تحقیقات اجتماعی مربوط می شود، نه به مبهم بودن یا ایدئولوژیک بودن آن.

امروزه محققان علوم اجتماعی در ایران مسائل زیادی (از انقلاب، جنبش های اجتماعی و توسعه تا مسائل اجتماعی و آسیب های اجتماعی) را مورد بررسی قرار می دهند و از نظریه های رایج جامعه شناسی (که البته باید سنجش گرانه انتخاب شوند) استفاده می کنند. این کار آنها نه ایدئولوژیک که محققانه است، حتی اگر خطا کنند.

دسته دوم در برگیرنده نظریه های کلان جامعه شناسی است. به قول مرتون نظریه های موجود در جامعه شناسی فقط نظریه های رایج (یا به قول او نظریه های با برد متوسط) نیستند. (Merton,۱۹۵۷) بلکه متفکران کلاسیک جامعه شناسی نظریه های کلانی را هم به ارث گذاشته و جامعه شناسان کلان نگر بعدی (مانند پارسونز، هابرماس، بوردیو، گیدنز و دیگران) نیز راه آنها را ادامه داده اند.۱۲ نظریات کلان جامعه شناسی تنها به دنبال بررسی علل پدیده یی خاص مثل انقلاب یا شدت گرفتن آسیب های اجتماعی نیستند، بلکه می کوشند فهم و تبیین بهتری از علل و عناصر بنیادی جهان و جامعه در دوران جدید به دست دهند و یا فهمی از روندهای اصلی این دوران جدید (یا مدرنیته) ارائه کنند- مثل نظریه جامعه سرمایه داری مارکس یا نظریه جامعه ارگانیک دورکیم. (گیدنز، ۱۳۷۸؛ ۸۹-۷۱ و۱۳۱-۹۳) نظریه های کلان جامعه شناسی را نمی توان مانند نظریه های رایج (که اشاره شد) مورد نقد و بررسی تجربی دقیق قرار داد. مرتون توصیه اش این بود که تا می توانیم باید نظریه های جامعه شناسی را در قالب نظریه های تجربه پذیر دربیاوریم، اگرچه او نیز با میلز همراه بود که نظریه های کلان بصیرت ما را نسبت به جامعه افزایش می دهد. (میلز، ۱۷؛۱۳۶۰) اما نظریه پردازانی چون گیدنز معتقدند همچنان می توانیم نظریه های کلان درباره جامعه داشته باشیم که راهگشا هم باشند. از نظر گیدنز نظریه های جامعه بحرانی هابرماس، جامعه بیم زده اïریک بک، جامعه بازاندیشانه گیدنز و جامعه شبکه یی کاستلز از نمونه های قابل توجه نظریات کلان و راهگشا هستند. (Giddens, ۲۰۰۶ :۱۰۰)

باز باید تاکید شود که در جو کنونی که پاره یی از طرفداران مطالعات فرهنگی، پسااستعماری، فمینیستی و پسامدرن نظریه های کلان جامعه شناسی را فاقد اعتبار و روایت ها و قصه های بزرگ می دانند، جامعه شناسانی همچون الکساندر، ریتزر، ترنر، بک، کاستلز و گیدنز (Ritzer ۲۰۰۳) همچنان از اهمیت و راهگشایی نظریه های کلان در جامعه شناسی دفاع می کنند. مثال تیپیک گیدنز نظریه «روح سرمایه داری» وبر در تفسیر رشد جامعه سرمایه داری (یا جامعه مدرن) است. سوال وبر این بود که چرا در غرب از قرن ۱۶ به بعد جامعه سرمایه داری رخ نمود؟ همیشه بشر به دنبال ثروت بوده است، چین و ایران تمدن های پیچیده یی بودند، بوروکراسی های سراسری و ماندگاری را سامان داده بودند ولی در کشورهای غربی بود که جامعه صنعتی شکل گرفت. پاسخ وبر و نظریه او این است که در غرب «روح سرمایه داری» یا مجموعه یی از عقاید و ارزش هایی شکل گرفت که حاملان اصلی آنها تجار و صنعتگران بودند. این صنعتگران مومن در راه تولید کالا و ثروت زحمت و ریاضت می کشیدند به امید اینکه خدا آنها را ببخشاید و رستگار کند؛ اینها تولید می کردند نه برای راحت طلبی و دنیاجویی بلکه به عنوان وظیفه یی اخلاقی و دینی و به امید رستگاری اخروی. از نظر گیدنز این نظریه وبر معیارهای چهارگانه فکر نظری در جامعه شناسی را داراست. اولاً غیرشهودی است. تا قبل از او تعداد زیادی از افراد اطمینان قطعی و شهودی داشتند که اساساً اعتقادات مذهبی باعث رشد جامعه مدرن نیست. ثانیاً معنابخش است. بدین معنا که نظریه او رفتار به ظاهر معماگونه تجار پیوریتنی (که از یک طرف ثروت می اندوختند و تولید می کردند و از طرف دیگر مصرف نمی کردند و ریاضت می کشیدند) را قابل فهم می کند. ثالثاً گرچه به ریشه های دنیای مدرن در جوامع غربی می پردازد، ولی در بررسی جوامع دیگر نیز کاربرد دارد و قابل آزمون است. و رابعاً راهگشا است؛ بدین معنا که ممکن است با مطالعات تجربی در جاهای دیگر نقض شود ولی راه را برای بررسی ها و مطالعات بیشتر باز می کند، که کرده است. بدین ترتیب گیدنز معتقد است همچنان می توانیم مثل وبر برای تفسیر جوامع کنونی نظریه کلان بدهیم. (Giddens, ۲۰۰۶ :۱۱۷-۱۲۳ )

با این همه صرف نظر از اینکه چه ارزیابی از نظریه های کلان داشته باشیم، به نظر می رسد هر محققی در هنگام تحقیق به ناخودآگاه تبیینی کلان از جامعه خود در نظر دارد. مثلاً محققان در ایران نگاه کلانشان به جامعه ایران ذیل نظریه های کلانی که ایران را جامعه یی نیمه فئودال- نیمه مستعمره یا نیمه سرمایه داری یا جهان سومی و در حال توسعه محسوب می کنند قابل طبقه بندی است. (اشرف، ۱۳۵۹؛ کاتوزیان، ۱۳۶۷؛ آبراهامیان، ۱۳۷۷؛ عظیمی، ۱۳۷۴؛ فوران، ۱۳۷۷؛ طبیبیان، ۱۳۸۰؛ بشیریه، ۱۳۸۱) نظریات کلان جامعه شناسی این توانایی را به محقق می دهد که نگاه ضمنی و مبهمی که از جامعه خود به صورت کلان دارد، به نگاهی آگاهانه تر تبدیل کند و آن را به طور شفاف به مخاطب اعلام کند. البته در شرایط فعلی نظریه پردازی کلان راجع به جامعه ایران پررونق نیست، اما نمی توان گفت کسانی که درباره جامعه ایران در سطح کلان نظریه پردازی می کنند، به ایدئولوژی پردازی مشغولند. (حتی اگر قائل باشیم این متفکران انگیزه های ایدئولوژیک دارند) به عنوان مثال در دو دهه اخیر نظریه های جامعه نفتی و جامعه کوتاه مدت (کلنگی) محمدعلی همایون کاتوزیان از نظریات کلان قابل توجه بوده و زحمات تئوریک او بر فهم ما از جامعه ایران تاثیر گذاشته است، هرچند به نظریه وی نقد داشته باشیم.

دسته سوم به مباحث و میراثی در تفکر نظری جامعه شناسی مربوط می شود که در ذیل مکاتب یا مدرسه های جامعه شناسی ارائه می شوند مانند مکتب وفاق (دورکیمی) یا مکتب تضاد (مارکسی) یا مکتب کنش متقابل نمادین. (وبری - میدی) مباحثی که در این مکاتب مورد توجه قرار گرفته است، مباحث ایدئولوژیک یا صرفاً گفتمانی نیست، بلکه مباحثی اساسی است که محقق هنگام تحقیق با آنها روبه رو می شود و از آنجا که در باب این مسائل توافق کاملی نیست، پیروان هر مکتب و مدرسه یی به نحوی این مسائل را حل کرده اند یا مفروض می گیرند. به عنوان نمونه اغلب نظریه پردازان نافذ روزگار ما هرکدام به نحوی اذعان می کنند که پژوهشگر هنگام تحقیقات جامعه شناسی حداقل با پنج مساله یا معما روبه رو است که بر سر حل این معماها توافق نیست. معمای اول این است که هنگام تحقیقات اجتماعی ما از الگوی «علوم تجربی» و پوزیتیویستی تبعیت کنیم یا از الگوی «علوم تفهمی».

معمای دوم این است که ماهیت اصلی جامعه حول و حوش «توافق» افراد جامعه با ارزش ها و ضوابط مشخصی شکل می گیرد یا از استثمار و تداوم سلطه بالایی ها بر پایینی ها ناشی می شود. معمای سوم اینکه عاملیت و کنش (چه فردی و چه جمعی) در جامعه تعیین کننده است یا ساختارهای اجتماعی بیشتر تعیین کننده عمل کارگزاران اجتماعی هستند. معمای چهارم به این پرسش بازمی گردد که ریشه های جهان و جامعه مدرن چیست. ریشه های جهان و جامعه مدرن از تحول در ذهن و فکر مردم آبیاری می شود. (نگاه وبری) یا به تغییر در روابط معیشتی زندگی مردم بستگی دارد. (نگاه مارکسی) معمای پنجم به علت بنیادی تبعیض جنسیتی مربوط می شود. آیا ریشه این تبعیض به ساختار طبیعی و زیست شناسانه زن و مرد برمی گردد یا به ساختار اجتماعی زندگی زنان و مردان. (Giddens; ۲۰۰۶ :۱۰۵-۱۱۲ و کرایب، ۱۳۷۸؛ ۴۶-۲۵) به بیان دیگر هر محققی که کار خود را جدی می گیرد با این معماها روبه رو می شود و اگر بخواهد هنگام تحقیقات سرگردان نشود و با قطب نما حرکت کند، باید راهنمایی های مکاتب موجود در جامعه شناسی حول و حوش معماهای مذکور را جدی بگیرد. حداقل محقق هنگام تحقیق باید آموزه ها و پیش فرض های تحقیق خود را (که احتمالاً نسبتی با مکاتب موجود دارد) برای مخاطب خود روشن کند. در غیر این صورت به درستی شرایط نقد و بررسی نتایج تحقیقات اجتماعی فراهم نمی شود. البته در وضعیت کنونی که آکادمی ها، مراکز تحقیقاتی و نشریات علوم اجتماعی در ایران در مرحله تراکم علوم و تحقیقات اجتماعی قرار ندارند و در مرحله آمادگی و تمهید به سر می برند، نباید انتظار آن نوع جامعه شناسی که در کشورهای صنعتی رایج است را از آن داشت. اما اینکه علوم اجتماعی در کشور ما جوان است، دلیل موجهی نیست برای اینکه به ذخیره نظری و مکاتب جامعه شناسی بی توجه باشیم؛ اتفاقاً به همین دلیل باید به این میراث توجه بیشتری شود.

دسته چهارم شامل دیدگاه های نظری است که این روزها از آنها به عنوان جریانات فکری معاصر یاد می کنند، مانند دیدگاه های پساساخت گرایی، مطالعات فرهنگی، پسااستعماری، فمینیستی، پست مدرنیستی و دین گرایی (مانند بنیادگرایی، احیاگری و نواندیشی دینی). دیدگاه های مذکور را متفکران جریان اصلی جامعه شناسی در زمره نظریه های جامعه شناسی به حساب نمی آورند. (Alexander ۱۹۸۷) این دیدگاه ها به رغم تنوع و تفاوت هایی که با یکدیگر دارند اغلب شان در خارج از رشته جامعه شناسی و در واقع در رشته های دیگر علوم اجتماعی، انسانی و فلسفی (مانند رشته های زبان شناسی، معرفت شناسی، روانشناسی و ادبیات) و حتی در بیرون محافل آکادمیک پرورده شده اند. اغلب این دیدگاه ها مواضعی انتقادی نسبت به جریان اصلی نظریه پردازی (خصوصاً نظریه های دسته اول و دوم) و تفسیرها و تبیین هایی که از جامعه مدرن هست، دارند و حتی در آنها از دوره دیگری به نام پسامدرن و از رشته دیگری به نام پساجامعه شناسی یاد می شود. روش ارزیابی در این دیدگاه ها در برابر روش متعارف علمی در محافل آکادمیک (که معمولاً ترکیبی از ملاک های سنت دورکیمی و وبری است) قرار دارد و عمدتاً به روش های مکتب انتقادی یا روش های شالوده شکنانه پست مدرن ها نزدیک است و صاحب نظران این دیدگاه ها عمدتاً خود را در کنار نیروهای اجتماعی حذف شده و حاشیه مثل زنان، اقلیت های دینی و نژادی، مهاجران و همجنس گرایان می بینند. (همان) آشنایی با این دیدگاه ها محقق را با نقاط ضعف نظری جریان اصلی جامعه شناسی آگاه می کند اما در اغلب آکادمی های معتبر جامعه شناسی مثل دانشگاه های ییل، هاروارد، پرینستون، کالیفرنیا، شیکاگو، آکسفورد، کمبریج و لندن این دیدگاه ها در متن جریان اصلی جامعه شناسی قرار ندارند.

● نظریه های اجتماعی و جامعه شناسی

کم نیستند جامعه شناسانی که دو واژه نظریه اجتماعی و نظریه جامعه شناسی را به صورت مترادف به کار می برند و معتقدند تمییز نظریه های اجتماعی از نظریه های جامعه شناسی به خاطر هم پوشانی هایی که با یکدیگر دارند، مشکل به نظر می رسد. اما همان طور که در جدول شماره یک ملاحظه می شود، در این نوشته اغلب نظریه ها در قالب نظریه های جامعه شناسی و تنها دسته چهارم نظریه ها (و بخشی از نظریه های دسته سوم) در قالب نظریه های اجتماعی طبقه بندی شده است. لذا لازم است دلایل این تفکیک توضیح داده شود. شاید بتوان با چهار توضیح زمینه های تشابه و تفاوت این دو نوع نظریه را نشان داد.اول اینکه گفته می شود نظریه های اجتماعی در درون رشته جامعه شناسی متولد نشده اند بلکه ریشه در مطالعات بین رشته یی و سایر رشته های علوم اجتماعی (مثل اقتصاد، روانشناسی، زبان شناسی، فلسفه، ادبیات تطبیقی و ...) دارند. ولی نظریه های جامعه شناسی ریشه در فعالیت های دپارتمان های جامعه شناسی که پس از نظریه ورزی ها و پژوهش های دورکیم و وبر در قرن بیستم رشد پیدا کرده اند، دارد. در این چارچوب نظریه های جامعه ارگانیک دورکیم و نظریه عقلانیت وبر و مکاتبی چون وفاق، کشمکش و کنش متقابل نمادی همه نظریه های جامعه شناختی محسوب می شوند چون محصول محافل آکادمیک جامعه شناسی هستند. و نظریه هایی مانند نظریه های مبادله و انتخاب عقلانی (متاثر از علم اقتصاد و فلسفه پراگماتیسم امریکا)؛ نظریه جامعه شناختی پدیدارشناسی (متاثر از فلسفه پدیدارشناسی و زبان شناسی)، نظریه های نئومارکسیستی (متاثر از ادبیات مارکسیست های اروپایی) و نظریه های فمینیستی (متاثر از مطالعات دهه های اخیر طرفداران برابری زنان و مردان) را نظریه اجتماعی می گویند، چون در بیرون جامعه شناسی رشد کرده اند و بعداً در مطالعات جامعه شناختی به کار رفته اند. این شیوه تمایز میان نظریه اجتماعی و جامعه شناختی توسط پاره یی از جامعه شناسان مورد انتقاد قرار گرفته است. (سیدمن، ۱۳۸۶؛ ۱۵-۱۳)

حمیدرضا جلایی پور

پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

منابع

۱- اباذری، یوسفعلی، خرد جامعه شناسی، نشر طرح نو، ۱۳۷۷.

۲- آبراهامیان، یرواند، ۱۳۸۴، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی.

۳- آرون، ریمون، ۱۳۸۱، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.

۴- آزاد ارمکی، تقی، ۱۳۸۱، نظریه های جامعه شناسی، تهران، انتشارات سروش.

۵- اشرف، احمد، ۱۳۵۹، موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران،، تهران، نشر زمینه.

۶- برگر، پیتر و لاکمن، توماس، ۱۳۷۵، ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

۷- بشیریه، حسین، ۱۳۸۰، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، نشر گام نو.

۸- بلیکی، نورمن، ۱۳۸۴، طراحی پژوهش های اجتماعی، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، نشر نی.

۹- بدن، ریمون (۱۳۸۳)، مطالعاتی در آثار جامعه شناسان کلاسیک، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر مرکز.

پایا، علی، ۱۳۸۲، فلسفه تحلیلی، تهران، نشر طرح نو.

۱۰- پیت، ریچارد و ویک، الین هارت، ۱۳۸۴، نظریه های توسعه، ترجمه مصطفی ازکیا، رضا صفری و اسماعیل رحمانپور، تهران، نشر لویه.

۱۱- ترنر، جاناتان، ۱۳۸۲، ساخت نظریه جامعه شناختی، ترجمه عبدالعلی لهسائی زاده، شیراز، انتشارات نوید.

۱۲- ترنر جاناتان، ۱۳۸۴، پیدایش نظریه جامعه شناختی، ترجمه عبدالعلی لهسائی زاده، شیراز، انتشارات نوید.

۱۳- توسلی، غلامعلی، ۱۳۶۹، نظریه های جامعه شناسی، تهران، انتشارات سمت.

۱۴- جلایی پور، حمیدرضا و محمدی، جمال، ۱۳۸۷، نظریه های متاخر جامعه شناسی، تهران، نشر نی، در دست چاپ.

۱۵- جی دان، رابرت، ۱۳۸۵، نقد اجتماعی پست مدرنیته، ترجمه صالح نجفی، تهران، نشر شیرازه.

۱۶- چلبی، مسعود، جامعه شناسی نظم، نشر نی، ۱۳۷۵.

۱۷- چلبی، مسعود، بررسی تجربی نظام شخصیت در ایران، نشر موسسه پژوهشی فرهنگ و هنر و ارتباطات، ۱۳۸۱.

۱۸- چلبی مسعود، تحلیل اجتماعی در فضای کنش، نشر نی، ۱۳۸۵.

۱۹- حقی، علی، ۱۳۸۴، روش شناسی علوم تجربی؛ پژوهشی تطبیقی، تاریخی، انتقادی، تهران، نشر سعاد.

۲۰- دفتر همکاری های حوزه و دانشگاه، درآمدی بر جامعه شناسی اسلامی، ۱۳۶۳.

۲۱- دورکیم، امیل، ۱۳۶۲، قواعد روش جامعه شناسی، ترجمه محمد علی کاروان، تهران، نشر دانشگاه تهران.

۲۲- ریتزر، جرج (۱۳۷۹)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی.

۲۳- سروش، عبدالکریم، علم چیست، فلسفه چیست، چاپ دوم، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۱.

۲۴- سروش، عبدالکریم، ۱۳۸۵، تفرج صنع، تهران صراط.

۲۵- سروش عبدالکریم، درس هایی در فلسفه علم الاجتماع، نشر نی، ۱۳۷۴.

۲۶- سید من، استیون، ۱۳۸۶، کشاکش آرا در جامعه شناسی، ترجمه هادی جلیلی، تهران، نشر نی.

۲۷- طباطبایی، جواد، زوال اندیشه سیاسی در ایران، نشر کویر، ۱۳۷۳.

۲۸- طباطبایی، جواد، ابن خلدون و علوم اجتماعی (وضعیت علوم اجتماعی در تمدن اسلامی)، نشر طرح نو، ۱۳۷۴.

۲۹- طباطبایی، جواد، دیباچه یی بر نظریه انحطاط، نشر موسسه پژوهشی نگاه معاصر، ۱۳۸۰.

۳۰- طباطبایی، جواد، مکتب تبریز، نشر ستوده، ۱۳۸۵.

۳۱- طبیبیان، محمد و غنی نژاد، موسی و عباسی، حسین، ۱۳۸۰، آزادی خواهی نافرجام، تهران، نشر گام نو.

۳۲- فوران، جان، ۱۳۷۷، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، نشر موسسه خدمات فرهنگی رسا.

۳۳- فوران، جان، نظریه پردازی انقلاب ها، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، ۱۳۸۲.

۳۴- کانرتون، پل، جامعه شناسی انتقادی، ترجمه چاوشیان، حسن، نشر اختران، ۱۳۸۵.

۳۵- کرایب، یان، ۱۳۷۸، نظریه اجتماعی مدرن؛ از پارسونز تا هابرماس، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر آگه.

۳۶- کرایب، یان، ۱۳۸۲، نظریه اجتماعی کلاسیک، ترجمه شهناز مسمی پرست، ترهان، نشر آگه.

۳۷- کلمن، جیمز، ۱۳۷۷، بنیادهای نظریه اجتماعی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی.

۳۸- کوزر لوئیس، ۱۳۷۰، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی.

۳۹- کوزر، لوئیس، ۱۳۷۸، نظریه های بنیادی جامعه شناختی، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، نشر نی.

۴۰- گلدستون، جک، ۱۳۸۵، مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلاب ها، ترجمه محمدتقی دفروز، تهران، نشر کویر.

۴۱- گیدنز، آنتونی، ۱۳۷۷، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر مرکز.

۴۲- گیدنز، آنتونی، ۱۳۷۸، سیاست، جامعه شناسی و نظریه اجتماعی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی.

۴۳- گیدنز، آنتونی، ۱۳۸۶، جامعه شناسی، ویراسته چهارم، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، نشر نی.

۴۴- ماهنامه پژوهشی، سیاسی، اجتماعی آیین، شماره ۱۰، سال ۱۳۸۶، تهران.

۴۵- ماهنامه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آفتاب، شماره ۱۹ سال ۱۳۸۱.

۴۶- میلز، سی رایت، ۱۳۶۰، بینش جامعه شناختی، نقدی بر جامعه شناسی امریکایی، ترجمه عبدالمعبود انصاری، تهران، شرکت سهامی انتشار.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.