جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

پیروی از خرد


پیروی از خرد

اخلاق شاخه ای از فلسفه است كه در ماهیت خوبی و حق و یا به قول فلاسفه, در باب خوبی ها و بدی ها, جنگ ها, عدالت ها, به بحث و گفت وگو و پژوهش می پردازد و می كوشد تا روشن سازد كه انسان چگونه باید باشد و یا در زندگی چگونه باید رفتار كند تا به خوشی و سعادت دست یابد به عبارت دیگر اخلاق, مطالعه در رفتار كمال مطلوب و علم و خیر و شر و علم حكمت عملی و به قول سقراط علم اعلی است و درست برخلاف روانشناسی كه حالات و رفتار انسان را چنانكه هست مورد بررسی قرار می دهد

سرزمین یونان مهد فلسفه است. فلسفه پس از آن كه در آسیای صغیر طلوع كرد، راه تكامل خود را در یونان ادامه داد تا زمانی كه فیلسوفانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو شكوفا شدند.چنان كه هگل می گوید: «نام یونان برای قلوب مردم با فرهنگ در اروپا اثر وطن را دارد» به جرأت می توان گفت كه فلسفه هستی خود را تا حد زیادی مدیون افلاطون و ارسطوست. و اكنون در میان لابه لای آثار و نظریات آنها نكته هایی را می یابیم كه شاید به علت صنعتی شدن جوامع و توجه به تكنیك های روز پژوهندگان را از اصول اولیه عقلانی به دور كرده است. اصول اولیه ای كه ما را به اخلاق رهنمون و با تأملی در این متن شاید بتوانیم اصولی را كه گم كرده ایم و یا به علت تكرار نشدن به دست فراموشی سپرده ایم، بار دیگر در ذهن خود زنده كنیم.

ابداع كنندگان و یا بنیانگذاران علم اخلاق اروپایی، سوفسطائیان یونانی هستند. كالیكلس در كتاب «گورگیاس» افلاطون، اخلاق را زنجیری می داند كه ضعفا برای در بند كشیدن اقویا ساخته اند.هنگامی كه فلسفه یونان از قید اصول كهن و تعدد خدایان رهایی پیدا كرد مردم یونان از آزادی كه به آن دست پیدا كرده بودند سرمست شدند. فلسفه سوفسطائیان نماینده این سرمستی است. همین امر باعث شد كه اخلاق به سختی آسیب ببیند و پیروی از مادیگرایی و توجه به نشانه های طبیعی به طغیان جوانان منجر شود و پی آمد آن تلاش اندیشمندانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو برای تعریف اخلاق آغاز شد.پیش از سقراط اندیشه های اخلاقی جز در شعر شاعران آن هم به شكل امثال و حكم دیده نمی شد كه به خطر افتادن و به بیراه رفتن جوانان آتنی آن روزگار منجر شد.در همین زمان یعنی بین سال های (۴۶۹-۳۹۹) قبل از میلاد سقراط خطر تعلیمات سوفسطائیان كه جوانان را به تباهی می كشاند فهمید. سقراط آتن را میان دو خطر می دید:

۱- خطری از جانب اكثریت و توده مردم كه می خواستند عقاید كهن را دوباره برگردانند و دوم خطر ناشی از عقیده به اصالت فرد و بی پروایی به اخلاق كه از زوال عقیده به دین كهن پیدا شده بود. در اخلاق دیدگاه های مختلف اخلاقی مورد مطالعه قرار می گیرد. هدف از این مطالعه پاسخ برای این گونه پرسش ها است: انسان چگونه باید رفتار كند؟ زندگی خوب و سعادتمندانه برای انسان چگونه زندگی ایست؟

فلاسفه در طول تاریخ سعی و تلاششان بر این بوده كه به این پرسش ها پاسخ های رضایت بخشی بدهند. همین پاسخ هاست كه «نظریه های اخلاقی» نام گرفته اند.

در تقسیمات اخلاق، اخلاق به نظری و عملی تقسیم می شود:

۱- در اخلاق نظری تكلیف مطلق مورد مطالعه قرار می گیرد به عبارت دیگر روشن می سازد كه محرك اساسی اعمال انسان چه باید باشد و چه چیزی باید هدف زندگی انسان قرار گیرد. به عنوان مثال بحث می كند از این كه آیا انسان باید به فرمان عقل گوش فرادهد، یا به دستورات عاطفه؟

۲- در اخلاق عملی وظایف یا تكالیف مختلف تعریف و مورد مطالعه و بحث و بررسی قرار می گیرد. مانند: وظایف انسان نسبت به خود، نسبت به خانواده، نسبت به دولت، نسبت به كشور و...

مسائل اخلاقی:

مسائل مهمی كه در اخلاق مورد بحث قرار می گیرد، كه عبارتند از:

۱- شعور اخلاقی (و جوان). نیروی بازشناسی خیر از شر آیا منشأ درونی دارد یا بیرونی؟

۲- احكام اخلاقی مانند: (دروغگویی ناپسند است، صداقت، امانتداری پسندیده است)

۳- هدف اعمال اخلاقی (رسیدن به سعادت و كمال)

۴- موضوعات اخلاقی (موضوع عمل اخلاقی كیست، به عبارت دیگر فعل اخلاقی كه انجام می گیرد آیا مفید به حال خود است و یا مفید به حال دیگران؟)

برجسته ترین نظریه های اخلاقی در این دوره عبارتند از: نظریه اخلاقی سقراط، نظریه اخلاقی افلاطون و ارسطو.

۱- نظریه اخلاقی سقراط:

به اعتقاد سقراط تیره بختی انسان حاصل نادانی اوست. بزرگترین فضیلت دانایی است و اشتباهات آدمی از نادانی او سرچشمه می گیرد. اگر كسی واقعا بداند كه چیزی بد است هرگز آن را انجام نمی دهد. همچنین باید در شناخت خیر كوشید و تعریف درستی از امور خیر به دست آورد. فضیلت چیزی غیر از دانش و حكمت و خردمندی نیست و فضایل عبارتند از: آگاهی به شجاعت، عفت، عدالت، خداپرستی.

سقراط معتقد است كه برای آراستگی به این فضایل و رسیدن به سعادت باید گوش به فرمان خرد داشت و از دستورات عقل پیروی كرد.

۲- نظریه اخلاقی افلاطون:

افلاطون نیز همانند استاد خود سقراط عمل نیك را نتیجه علم به نیكی می داند و معتقد است كه اگر مردمان نیكی یا خیر را بشناسند به بدی و شر گرایش پیدا نمی كند.این فیلسوف مسائل اخلاقی را مبتنی بر مابعدالطبیعه تفسیر می كند و تلاش می كند تا مشكلات اخلاقی را نیز به مدد نظریه «مثل» حل كند. به نظر او خیر و عدالت معانی الهی هستند و هستی حقیقی و مستقل دارند. روح انسانی قبل از حلول در بدن در عالم مثل از «خیر مطلق» بهره برده است.انسان برای این كه به خیر و سعادت برسد باید دل و اندیشه خود را از آلودگی ها پاك كند و به فضایلی برسد. این فضایل عبارتند از: حكمت، شجاعت، عفت، عدالت.

۱- فضیلت سر (جنبه عقلی) حكمت است.

۲- فضیلت دل یا قلب (جنبه اراده) شجاعت است.

۳- فضیلت شكم (قوه شهوانی) عفت و پرهیزگاری است.

افلاطون معتقد است: انسانی كه عدالت بر زندگی او حكومت كند انسانی خردمند و سعادتمند خواهد بود «البته معنی عدالت با آنچه كه در سیاست و جامعه است فرق می كند، در اینجا منظور از عدالت افلاطون یعنی این كه: هر شخصی دنبال كار خودش باشد و در كار دیگران مداخله و اظهارنظری نكند.»

۳- نظریه اخلاقی ارسطو:

به اعتقاد ارسطو انسان دو جنبه دارد: ۱- جنبه حیوانی ۲- جنبه خدایی و جنبه روحانی انسان، همان جنبه عقلی اوست. زیرا انسان دارای قدرت تفكر و تعقل است.به اعتقاد ارسطو اگر انسان این دو جنبه حیوانی، خدایی و عقلی را با هم متحد كند و تمام نیروهای خود را فرمانبردار از عقل هماهنگ كند و در زندگی از دستورات خرد پیروی كند به یك فضیلت بزرگ در زندگی رسیده است.ارسطو كلید ورمز موفقیت و راز نیكبختی را در میانه روی (رعایت حد وسط) می دانست، و افراط و تفریط را ناپسند می پنداشت. عاقل كسی است كه از دو جانب افراط و تفریط رویگردان باشد و طریق اعتدال را برگزیند. باید به این نكته توجه كنیم كه حد وسط در تعالیم اخلاقی و فلسفی ارسطو به معنی هندسی آن نیست یعنی نقطه ای نیست كه در وسط یك خط و یا یك فاصله باشد. بلكه حد وسط در اخلاق را كسانی درك می كنند كه از عقل پخته و انعطاف پذیر با اوضاع را نیز درك كرده باشند. سن جوانی دوره افراط ها و تفریط هاست.ارسطو اعتقادی دیگر مبنی بر این دارد كه حد وسط تنها عامل و یگانه رمز سعادت نیست، بلكه مال و ثروت دنیوی نیز برای امرار معاش زندگی نیز لازم و ضروری است. زیرا فقر، شخص را خوار و زبون می كند و چشم او غالبا به دست دیگران است درصورتی كه مال و دارایی شخص را از طمع و چشم به مال دیگران دوختن دور می كند و راحتی می آورد كه موجب می شود شخص استعداد خود را به كار ببرد. ارسطو از میان اسباب و علت های خارجی برای رسیدن به سعادت، دوستی را از همه بهتر و شریف تر می دانست. درحقیقت دوستی برای دوران خوشبختی لازم تر از دوران بدبختی است. در دوران دوستی و رفاقت باید حد اعتدال را نیز رعایت كنیم و دایره دوستی باید محدود شود. دوام دوستی از روی حد اعتدال بادوامتر از دوست های بسیار گرم و پرهیجان است.با این همه اگرچه مال و منال و دوستی برای سعادت لازم است، اصل و جوهر سعادت درخور ماست و آن دانش كامل و صفای روح است. لذایذ حسی مسلما راه خوشبختی نیست، همچنان كه سقراط به كسانی كه سعادت را در لذایذ حسی می دانند؛ می گوید: لذت حسی مستلزم دوراست. ارسطو در تعالیم علم اخلاق از تبلیغ و نصایح توخالی پرهیز می كرد و جوانان برای پرورش روح خود بیشتر به او نزدیك می شدند. ارسطو به طور صریح و واضح بیان می كند هدف زندگی خیر فی ذاته نیست بلكه سعادت و خوشبختی است. زیرا ما سعادت را به خاطر نفس سعادت می جوییم نه برای چیز دیگر. سعادت انسان در آن است كه صفات و استعدادها و وظایف خاص انسانی را به حد كمال برساند. حال باید توجه كرد كه بالاترین صفت ممتاز خاص انسان نیروی تفكر و اندیشه اوست و به این وسیله است كه او از همه حیوانات دیگر متمایز كرده و هرچه این قدرت و توانایی بالاتر رفته مزیت و برتری او بیشتر خواهد شد.سقراط و افلاطون راست می گفتند كه عالی ترین هدف آدمی وصول به سعادت است. زندگی معقولانه هدف ارسطو است. این زندگی را عقل رهبری می كند و هركس می تواند، خود را مشمول آن سازد.كوتاه سخن آن كه: انسان كامل در نظر ارسطو آن نیست كه به علم مابعدالطبیعه اشتغال بورزد. بلكه مرد كامل كسی است كه خود را بی جهت به خطر نمی اندازد، اشیایی كه واقعا نظر او را جلب كنند خیلی كم و محدود هستند. او حاضر است كه به مردم خدمت كند ولی از احسان و خدمت به دیگران به خود شرمگین است، زیرا خدمت و احسان به دیگران نشانه برتری و قبول احسان علامت زیردستی است... او از ستایش دیگران مغرور نمی شود، زیرا در نظر او چیز مهمی نیست. او بدی های دیگران را در یاد نگاه نمی دارد و اگر كسی به او بدی كرد فراموش می كند و درمی گذرد.او حوادث زندگی را با شایستگی و خوشی استقبال می كند و از اوضاع و احوال بهترین استفاده را می كند. او سعادت و نیكبختی كامل را نه در جمع كردن ثروت می دانست و نه در خوشی های زودگذر، و نه در شهرت و مقام بلكه با میانه روی است كه می توان به كیمیای سعادت دست یافت.

مهرنوش صادق الوعد

منابع:

۱- تاریخ فلسفه كاپلستون ج ،۱ ترجمه: سیدجلال الدین مجتبوی

۲- تاریخ فلسفه ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب

۳- كلیات فلسفه، مؤلفان: ریچارد پاپكین و آوروم استرول، ترجمه و اضافات: سیدجلال الدین مجتبوی