چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چون اعتراف عاشقان


چون اعتراف عاشقان

تو سیبِ من نیستی آیا
ای دوست داشتنی ترین ممنوعه مباح
آه, اگر بفهمند لبانت

تو سیبِ من نیستی آیا؟

ای دوست داشتنی ترین ممنوعه مباح!

آه، اگر بفهمند لبانت

سکوتِ لبان مرا

در شگفتم

چگونه بادها

تا پیشگاهِ رفیعِ تو

شِکوه ام را رسانده اند

تو

جاویدان شراب در صدای منی!

طعمه اساطیر زمین!

نمی دانم چرا باید

ستاره ای

در پیِ تُرنجی سفر کند

و بیاشامد ... بیاشامد

تا زمانی که روحِ سیری ناپذیری شود از نور

چرا دوستت دارم؟

آذرخش هایم

به تاریکی ات خیره اند

و بادهایم

بر بسترِ لبانِ تو خسته تراند

برای لحظه ای حس می کنم

که شب بالشی ست

و ماه چونان شکفتنِ گلی زیباست

من نیز

که پیشِ توام

زیبایم

آیا بر بازوانم کبوتر می مانی؟

کبوتری که منقارش را

بر لبانم بمالد

دستانت بر پیشانیِ من است

یا در رگانم پای می کوبد؟

آیا کبوتر می مانی بر بازوانم؟

کبوتری که زمین م بزند

برای پرواز!

و تکانم دهد

برای خواب!

و قلمم را در عطرش بتپاند!

و خانه ام را برجِ کبوتران سازد

پیشِ من باش!

خیالی که با دو پایم راه می رود

و سنگی

که با اشاره پلکی

به پرواز در آید.

وقتی به این شعرِ محمود درویش در دیوانش رسیدم، به تنها چیزی که فکر نمی کردم ترجمه کردنش بود. چرا که انتقالِ وزنِ حماسی و محتوای عاشقانه اش به مخاطب، برایم سخت بود. عجیب است؛ هیچ کلمه ای ندارد که مترجم وادار کند به «المنجد» رجوع کند. ساده است، اما سرشار از عاطفه، مثل خیلی از شعرهای دیگرش. ترجمه یک شعر اگر صرفاً تحت اللفظی باشد و مترجم از حال و هوای خیال و تصاویر آن بی خبر باشد، در حقیقت باعث تباهی می شود، یا به قولی شعر را شهید می کند. از طرفی مترجم هرچه هم با فضای شعریِ متنِ موردنظر آشنا باشد، اگر بخواهد با همان موازین و مختصّاتِ زبانِ خود برخورد کند، با مشکل مواجه می شود. توضیح این که خیلی از تصاویر و اتّفاقاتِ شاعرانه زیبادر یک شعرِ مثلاً عربی، ممکن است فقط در همان زبان زیبا باشند و در زبانِ دیگر معمولی به حساب بیایند. و این دلیلش سیطره بی حدّ و حصرِ زبان است که زیبایی را فرافکنی می کند. طوری که ما تنها در ترجمه آن به این موضوع پی می بریم.

شعرهایی که تاکنون از «درویش» ترجمه شده، بیشتر محتوای مقاومت و پایداری داشته و کمتر به مقوله عاشقانه شعرهایش پرداخته شده است. که البتّه پیدا کردن شعری با این مضمون از درویش در عینِ دشواری بسیار آسان است. حقیر در زنده ترین تصاویری که او در قالبِ حماسه و پایداری خلق می کند، عشقی نهفته دیده ام. می شود گفت معشوقِ بزرگِ او «آزادی» و به مفهومِ جهانی تَرَش «صلح» است. معشوقی که در بیشترِ شعرها به صورتِ سیبی نمود پیدا می کند:

تو سیبِ من نیستی آیا؟

ای دوست داشتنی ترین ممنوعه مباح!

آه، اگر بفهمند لبانت

سکوتِ لبان مرا

در شگفتم

چگونه بادها

تا پیشگاهِ رفیعِ تو

شِکوه ام را رسانده اند

تو

جاویدان شراب در صدای منی!

طعمه اساطیر زمین!

و گاه هم کبوتری ست که آمال و آرزوهای شاعر را با خود به دوردست ها می برد، امّا شاعر معشوقش را بر بازوانش حس می کند، همیشه امیدوار است و روزی را می بیند که خانه اش برجی از کبوتران شود:

آیا بر بازوانم کبوتر می مانی؟

کبوتری که منقارش را

بر لبانم بمالد

دستانت بر پیشانیِ من است

یا در رگانم پای می کوبد؟

آیا کبوتر می مانی بر بازوانم؟

کبوتری که زمین م بزند

برای پرواز!

و تکانم دهد

برای خواب!

و قلمم را در عطرش بتپاند!

و خانه ام را برجِ کبوتران سازد

پیشِ من باش!

از میان کلماتی که «محمود درویش» از آن ها استفاده می کند، بسامدِ ستاره و کبوتر و سنگ، از همه بیشتر است. کلماتی ازلی ـ ابدی، که جهان بینیِ بلندِ شاعر را زنده نگاه خواهد داشت. و چنین است رسالتِ شاعری که از زبانِ حسرتِ مردمش واردِ امیدواری عمیقی می شود.

در ادامه نیز شعرهای کوتاهی از آخرین کارهای «درویش» را می خوانید. قصدِ من از انتخابِ این شعرها، به تصویر کشیدنِ نگاه متفاوتِ شاعر به مقوله عشق است:

کمترم از جغدی که ناله اش

در شبی بارانی له شده باشد

و بیشترم از حرفی

که دستی بگوید به دستی دیگر

در همهمه تُندِ سفر

□□□

این بادها از شمال می آیند

شاعران از شعرهای زخمیِ شان خواهند گفت

من امّا

شعرهایم را

در مسیرِ باد رها خواهم کرد

□□□

شاید خیالِ من واضح تر باشد از حقیقتم

شاید امروز دوستت داشته باشم

که بادها از شمال می آیند

اگر درست در همین لحظه با من نباشی

بیش از این دوستت نخواهم داشت

اینجا

هم اکنون در جهانی از دو لب

کنار گیتاری

که زخم هایش را

برای مهتاب باز کرده است

□□□

خواستم

با زیباترین مُشتت

تکان دهی ساقه زمان را

بر زمین

تا برگ های گذشته و اکنون بیفتند

و توأمان به دنیا بیایند

فرشته ای ... و شاعری

چگونه است که خاکستر

به لهیبش برگردد؟

ناممکن است

چون اعترافِ عاشقان

محمود درویش / مرتضی حیدری آل کثیر



همچنین مشاهده کنید