چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

بشارتی هگلی


بشارتی هگلی

انسان کامل در ایده هزاره سومی که روشنفکران هگلی از مطالعه «فلسفه تاریخ» او آفریدند, یک ویژگی برجسته دیگری هم دارد که آن هم, ایده «عشق» باژگون شده مولایی است

انسان کامل در ایده هزاره سومی که روشنفکران هگلی از مطالعه «فلسفه تاریخ» او آفریدند، یک ویژگی برجسته دیگری هم دارد که آن‌هم، ایده «عشق» باژگون‌شده مولایی است. اتاتیسم افراطی که از آموزه‌های هگل سرچشمه گرفته است، به امپراتوری جاودان «رایش سوم» در قامت هیتلر می‌انجامد و دیگر اثری از میراث مسیحی یعنی همان عشق مادونا نیست بلکه هرچه هست انزجار است.

در اینجا لازم به‌اشاره است که در همان میانه سده‌ نوزدهم میلادی، میراث اثبات‌گرایی فرانسه (التوریسم) از دروازه مصر عبور می‌کند و وارد جهان اسلام می‌شود و به‌یاری پاشای مصری بذر جنبش «اخوان‌المسلمین» را در آسیا و آفریقا پراکنده می‌کند. سیدجمال‌الدین، اقبال لاهوری، حسن ‌البنا، شیخ محمد عبده و محمد رشیدرضا در واقع تربیت‌یافتگان و ادامه‌دهنده ایده بیداری و طرح‌های «اخوان‌المومنین» یا همان سن‌سیمونیست‌های فرانسوی هستند که در سده نوزدهم در کشورهای مستعمره، آموزشگاه، پرورشگاه و درمانگاه می‌ساختند. در سده نوزدهم که آلمان در جنون تاریخ‌گرایی غرق شده است، اتاتیسم هگل آلمانی به روسیه می‌رود و تقویت تزاریسم را سبب می‌شود و «التوریسم» آگوست کنت فرانسوی هم به جهان اسلام می‌رود و اخوان‌المسلمین می‌شود و سرگرم ساختن مکتب و پرورشگاه و صندوق خیریه می‌شود تا به این‌وسیله جامعه را در مقابل مظاهر مدرنیسم، واکسینه کند. جهان چگونه می‌تواند از گناه آگوست کنت بگذرد که عشق لایزال و لطیف آگوستین را اینچنین به التوریسم ایدئولوژیک کاهش داد و آن را به لیبرالیسم، ارزان فروخت. در سده هجدهم میلادی چندین مفهوم کلیدی از عرفان غنوسی و تصوف مولایی وارد جهان‌بینی غرب می‌شوند که برجسته‌ترین آنها ایده «رایش سوم» و ایده «عشق» است.

آگوستین مقدس، ابن‌عربی (مشهور به شیخ‌اکبر)، فرانسیس آسیزی، یواخیم فیوره، مایستر اکهارت، توماس مور، مارتین لوتر، ژان کالوَن، ویلهلم هگل، یوهان هردر، ویلهلم اشلگل، کارل مارکس، فریدریش نیچه و بندیتو کروچه همه در سودای تغییر جهان‌اند. یکی در جهان درون (Psychosophism) و دیگری در جهان برون؛ اما یوهان هردر، گئورگ هگل و ویلهلم اشلگل بی‌تردید، بابت مفاهیم بنیادی و ایده‌هایی که از عرفان غنوسی و بودیسم وام گرفته‌اند، مدیون این کیش‌ها هستند. به‌باور اریک فوگه‌لین، هگل و سنت‌آگوستین (شاید هم مولانا) پیش‌از آنکه اندیشمند و متکلم و ایده‌آلیست باشند، در واقع فارقلیط و بشارت‌دهنده پایان دوره کهن و آغاز سومین چرخه تاریخ هستند. در سده‌های گذشته رسم برآن بود که هر نسلی می‌پنداشت که پایان تاریخ و ظهور منجی نزدیک است و بر پایه همین باور بود که در میانه نخست سده نوزدهم، جوزف اسمیت در آمریکا پیامبر می‌شود و کیش «مورمونیسم» را پایه‌گذاری می‌کند که اکنون یک ایالت کامل آمریکا (یوتا) در کنترل آنان است. اریک فوگه‌لین در تشریح ایده پایان تاریخ در میان ملل گوناگون، به ویژگی‌های مشترک بین رهبران جنبش غنوسی و عرفان اسلامی اشاره دارد که در کتاب «علم جدید سیاست» به ذکر آنها می‌پردازد(۵).

می‌توان ادعا کرد که کلود هانری سن‌سیمون (۱۸۲۵/۱۷۶۰) تئوری‌پرداز سوسیالیسم دینی و مرشد اگوست کنت (پدر جامعه‌شناسی مدرن) در سده نوزدهم و پس از سقوط ناپلئون بناپارت، تصویری از بهشت مادی را در اروپا ارایه می‌دهد که هگل می‌خواهد در رساله فلسفه تاریخ، نسخه رسیدن به آن امپراتوری را با قلم دیالکتیک بنویسد. گرچه روشن است که در ۲۰۰‌سال گذشته درخصوص پتانسیل برپایی جنبش‌های سیاسی در اروپا و آسیا، ایده‌های هگل، گوی سبقت را از پوزیتیویسم ربوده‌اند. پس‌از شکست و تبعید ناپلئون، سن‌سیمون می‌پنداشت که آخرالزمان نزدیک است و برای خلیفه عثمانی (سلطان‌محمد دوم) و تزار روس (الکساندر اول) و پاشای مصر (محمدعلی) نامه می‌فرستد و حواریون خویش را به اقصی نقاط جهان می‌فرستد که فارقلیط مونث (!) را بیابند تا باب ظهور مسیح را بگشاید و هدایت خلق را بر عهده بگیرد. بااین وجود فلسفه هگل بر جهان‌بینی روشنفکر فرانسوی غلبه کرد و جنون تاریخ‌گرایی و یافتن پاسخ تمام پرسش‌ها در تاریخ، علاوه بر آلمان، روسیه را نیز فرا گرفت(۶). به باورم آنچه که در پژوهش فرهنگی به آن کم بها داده شده است همین ایده پایان تاریخ است که در دوره‌های اسکولاستیک، رنسانس و مدرن، این ایده در هر نسلی از نو آفریده می‌شود. جنبش‌های سیاسی و دینی در آفریقا، آسیا و آمریکا نشان‌دهنده پایان هزاره یا ظهور دوران سوم است. تاریخ معاصر نشان می‌دهد هنگامی که فرهنگ دین‌محور در حال گذار به فرهنگ طبیعت‌محور شود.

علی‌محمد اسکندری‌جو

پی‌نوشت‌ها:

۵- The New Science of Politics, an Introduction, Eric Voegelin. The University of Chicago Press, Chicago,۱۹۸۳.

از این فیلسوف آلمانی کتاب دیگری نیز در همین رابطه منتشر شده است که در این نوشتار به آن نیز اشاره داشتم. اریش فوگلین زمانی که از ترس نازیان به آمریکا می‌گریزد همانند بسیاری از پناهندگان برای یافتن شغل، نام خود را به تلفظ آمریکایی در می‌آورد که «اریش» به «اریک» تبدیل می‌شود.

۶- برای آگاهی بیشتر می‌توان به کتاب «نیچه زرتشت» درآمدی بر گفتمان پارادوکسال فلسفه و فرهنگ غرب در ایران، نشر آمه، تهران ۱۳۸۹، مراجعه کرد.