یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا

یک کپی ساده و سطحی


یک کپی ساده و سطحی

نقد فیلم به رنگ ارغوان ساخته ابراهیم حاتمی کیا

فیلم به رنگ ارغوان به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا چندان مورد خاص و تازه ای نداشت. تقریبا همه چیز آن عاریتی بود با پز روشنفکر مآبانه و ظاهری اپوزسیون همراه با چند شعار و ...

فیلمی فرانسوی را قبلا دیده ام به نام زندگی دیگران. در آن فیلم مردی که استاد دانشگاه هم هست و ایضا کارمند اطلاعات، ماموریت پیدا می کند که زنی هنرپیشه را تحت نظر بگیرد. آرام آرام وارد زندگی زن می شود، یکی دو بار او را نجات می دهد، نمی گذارد مشکلاتی که توسط همکارانش برای او ایجاد می شود زن را تهدید کند. او در ابتدا دوربین و میکروفن در خانه زن کار می گذارد و مدام او را تحت نظر دارد و در آخر عاشق زن می شود. ماموریتش را انجام نمی دهد و زن را می رهاند و خودش اخراج می شود. تقریبا شبیه “به رنگ ارغوان” است، نه؟ حالا فیلم به رنگ ارغوان از نوع ایرانی آن است که اتفاقا رفتار و کردار، منش کاراکترها، اتفاقات و رویدادهای آن مثل تظاهرات و یا تحصن برای جلوگیری از نابودی جنگل و ... هیچکدام در فرهنگ ارتباطات اجتماعی ما نمی گنجد. در واقع مال فرهنگ ایرانی نیست. کاراکتر ایرانی و فرهنگ و رفتار ایرانی ندارد به همین دلیل مصنوعی می نماید. ما کجا هواداران جنگل را داریم مانند هواداران زمین سبز که در اروپاست؟ اگر هم در ایران باشد عمومی نیست و کسی از آن خبر ندارد و این گونه تحصن و اعتراض نمی کنند. اکثرا به شیوه مطبوعاتی اعتراضات خود را در خصوص نابودی محیط زیست اعلام می دارند. شکل به تصویر کشیدن این اعتراض در فیلم برگرفته از این گونه رفتارهای اجتماعی رایج در اروپا و فیلم های غربی است. فکر نکنم چنین دانشگاهی هم در ایران بدین شکل وجود داشته باشد. حداقل باید چیزی در واقعیت باشد تا در فیلم آن را بگنجانیم. ما که فیلم علمی تخیلی نمی سازیم چرا باید آنقدر از فیلم ها و رفتار رایج در فیلم های خارجی برداشت کنیم و از واقعیت ها دور باشیم؟

از سویی کاراکتر هوشنگ و یا همان مامور اطلاعات که ماموریت زیرنظر گرفتن از ارغوان را دارد نیز شبیه چنین کاراکترهایی در فیلم های غربی است بخصوص نماهایی که از آماده شدن او و ایضا آماده کردن وسایلش چون ل‘ تاپ ، اسلحه و ... نشان داده می شود از این دست نماها در فیلم هایی چون ماموریت غیر ممکن۳-۲-۱ و دیگر فیلم های غربی به وفور یافت می شوند البته بسیار قوی تر از صحنه های مشابه در این فیلم. دیگر چه می ماند؟ یادم آمد آن صحنه ابتدای فیلم به دار کشیدن دختر یعنی صحنه ای که در یک نمای کلوزآپ این چنین به نظر می آید. تقریبا صحنه افتتاحیه، این هم مشابه خارجی بسیار دارد. اصلا جزء درس های کلاسیک و اولین تجربه های مثلا تدوین در سینماست که توسط آیزنشتاین و دیگران انجام می شد. مثلا در یک کلوزآپ، نمایی از انگشتی را که دارد قیچی می شود، می بینید و بعد در آخر دوربین عقب می کشد و شما متوجه می شوید که انگشت متعلق به یک عروسک است. ایجاد حس تعلیق توسط مونتاژ و کلک های ابتدایی سینمایی و ... اما این تعلیق هم دردی را از فیلم دوا نمی کند.

به واقع فیلم ضعیف است. ارتباط شخصیت ها مشخص نیست. چرا محسن و ارغوان آنقدر با هم بدند؟ اصلا چه ارتباطی با هم دارند و یا داشته اند؟ محسن چه کاره است و چرا می خواهد گذشته ارغوان را فاش کند؟ چه نفعی برایش دارد؟ برای که می خواهد فاش کند؟ کجای خوابگاه ها یا رستوران های دانشگاه های ایرانی در شهرستان آن گونه اند؟ حتی رستوران های خصوصی و شخصی این گونه نیست. چه ارتباطی بین هوشنگ و پدر ارغوان وجود دارد؟ اینها و مواردی دیگر حاکی از ضعف در پرداخت فیلمنامه ، پرداخت شخصیت ها، پرداخت های موضوعی و موضعی و ... است. چه کسی به محض ورود یک فرد غریبه که ظاهری مشکوک هم دارد آن هم در یک دانشگاه دور افتاده جلوی اتومبیل او می ایستد و برای اولین بار طوری با او صحبت می کند که انگار بار دهم است که او را دیده و اصلا با او از قبل دوست بوده است. این عرفان و معنویت نچسب چیست که به فیلم و شخصیت وصله شده و به صورت ناجوری خودنمایی می کند؟ فقط برای گرفتن تصویر است. به نظر می رسد فیلم عجولانه نوشته و ساخته شده است.

اصلا پدر دختر چه اطلاعاتی دارد که بعد از سال ها به درد نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ما می خورد؟ آنهایی که مخالف هستند و می خواهند پدر دختر را بکشند چه کسانی هستند، از کجا آمده اند، چه می خواهند؟ یعنی مامورین اطلاعاتی ما آنقدر ضعیف هستند که اطلاعات کهنه و بعضا سوخته شده۲۰ یا۳۰ سال پیش را بخواهندبه دست بیاورند؟!

به گفته فیلم، پدر دختر سال هاست که مخفی بوده و از کارهای سیاسی بدور، پس دیگر به درد نمی خورد و اطلاعاتی ندارد. یک بازیگر که نقش مامور اطلاعاتی را ایفا می کند اگر تنها به مدد گریم، بازی اش کمی تغییر کند که کاری نکرده باید رفتارش، نگاهش، کردارش، حس و حالش و خصوصیاتش تغییر کند آن هم به شکل دراماتیک. فیلم در واقع یک ملودرام سطحی و تقلیدی است. کپی ای نه چندان محکم از روی نمونه های خارجی است. پایان فیلم هم باز تقلیدی از همان نمونه های خارجی است.

مامور اطلاعاتی که حالا نقش یک قهرمان را بازی می کند دختر را نجات داده، پدر را رهانیده و حالا در شکل و شمایل یک خبرنگار دارد از تظاهرات دانشجویان به نفع حفظ جنگل و محیط زیست فیلمبرداری می کند در حالی که اداره امنیت ماموریت او را لغو کرده بود چون به این نکته پی می برد که دختر بی تقصیر است و پدرش هم دیگر به کار آنها نمی آید. شاید مهره ای سوخته و بدون اطلاعات به درد بخور سربازان گمنام امام زمان (عج) با چیزی که آقای حاتمی کیا به تصویر کشیده متفاوت تر و برترو ارجح ترند. آنان این گونه با یک ماموریت شیفته دختری نمی شوند که باید او را زیر نظر بگیرند! اصلا شخصیت این مامور واقعا در پرده ابهام است و ناقص. به خاطر همین می گوییم یک تقلید نه چندان محکم چون در نمونه های خارجی حداقل شخصیت قهرمان یا ضد قهرمان ملودرام در همان اوایل فیلم مشخص می شود تا تماشاگر تکلیف خود را بداند.

ضعف در فیلمنامه و به تبع آن ساختار داستان و ایضا فیلم کاملا مشهود است. بازی ها هم هدایت نشده است به جز بازیگر نقش ارغوان ، دیگران بازی چشمگیری از خود نشان نمی دهند. فیلم فاقد آن ضرباهنگ و ریتمی است که معمولا در چنین فیلم هایی وجود دارد. صحنه های اکشن آن هم دم دستی است و سعی شده کم خرج تر و کم هزینه تر انجام شود. در نمونه های خارجی مامور اطلاعاتی شان را چنان قوی، هوشمند و همه کاره به لحاظ تکنیک و تاکتیک نشان می دهند که تصویر محکمی از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشورشان در اذهان مردم خودشان و دیگر کشورها شکل بگیرد تا بدینوسیله کشور و سیاستمداران و رهبران سیاسی و دولتی و مدیران رو به بالا و افراد صاحب نفوذ و رجال مملکتی شان قوی، با تدبیر، بدون شکست و ... جلوه کنند تا از این رهگذر کشورشان قوی و پایدار وغیر قابل نفوذ و شکست ناپذیر در نظر آ ید و شکل بگیرد و مردم دنیا حساب کار دستشان بیاید. اما این فیلم درست به عکس عمل می کند.

مامور ما افسرده است. دو به شک است، یکهو عاشق می شود، نمی داند چه کند، مدام نماز می خواند اما خودش نمی داند برای چه و این نمازها حتی برای یک بار هم به او آرامش نمی دهند و او در استرس دائمی به سر می برد. حتی نقش بازی کردن هایش هم باورپذیر نیست نه در نقشی که در فیلم دارد و نه از نظر تماشاگران فیلم. اینها و موارد دیگر را که مثنوی هفتاد من کاغذ شود و ... وقتی یک جا جمع می کنی در نهایت فیلمی ملودرام و سطحی و تقلیدی و ضعیف به دست می آید که نتیجه اش چیزی جز به بازی گرفتن و سر کار گذاشتن و توهین به شعور و فهم و درک مخاطب و ایضا ضعیف جلوه دادن نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و این سربازان فداکار و گمنام امام زمان (عج) نیست. اگر هم قرار است فیلمی این چنین ساخته شود، لااقل از نوع خوبش را بسازید و یا شما که کپی می کنید پس خوب کپی کنید. چون خوب و درست کپی کردن هم خود هنری است که مخاطب و تماشاگر را بی حوصله نمی کند. حداقل از هندی ها یاد بگیرید که چگونه کپی می کنند و از خارجی ها که چگونه نیروهای اطلاعاتی خود را به عرش اعلا می برند نه اینکه آنان را این گونه ضعیف و زبون نشان دهند.

البته باید گفت تصویربرداری بعضی از صحنه ها مانند کلوزآپ های وسایل هوشنگ و تدوین این نماها بد از آب در نیامده بود. به هر حال طی سال ها حاتمی کیا یاد گرفته که چگونه فیلمی بسازد که نسبتا خوش ساخت باشد. طنز فیلم هم که از سوی هوشنگ بود، تصنعی می نمود هر چند که شاید کارگردان بگوید او دارد نقش بازی می کند، یک مامور اطلاعاتی است و نباید طنزش مال خودش باشد و جزء شخصیت اصلی اش اما درست به همین دلیل که نقش بازی می کند اتفاقا باید طوری وانمود شود که طنزش از خودش است تا دیگران او را باور کنند.

سید علی حاج تراب ارجمندی