شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

واژه, زیبایی و آیین مراجعه


واژه, زیبایی و آیین مراجعه

تاملی در اهمیت فرهنگ ها و آثار مرجع

از نشانه های طبیعت عجیب آدمیزاد یکی هم اینکه گفته اند ما موجودات دوپا به هر چه دور و دورتر از خودمان باشد، بیشتر و بیشتر علاقه مندیم. مثلاً بشر قرن هاست که نگاهش به آسمان و در جست وجوی ستاره هاست و برای همین دانش «نجوم» یکی از قدیمی ترین دانش هایی است که انسان به آن دست یافته اما برعکس، ما در طول تاریخ بشر بودن مان از پدیده هایی که فاصله شان خیلی نزدیک تر از ستاره ها بوده، چندان استقبالی نکرده ایم یا شاید بتوان گفت خیلی دیر متوجه شان شده ایم. برای همین هم هست که مثلاً علم «روانشناسی» هنوز از جمله علوم به اصطلاح متاخر به حساب می آید و نسبت به ستاره شناسی، جوان و کم سن و سال است و«زبان شناسی» هم و حتی خود «زبان» و خود «واژه» هم. لازم نیست خیلی راه دور برویم، یک نگاه سطحی و گذرا به همین زندگی که احاطه مان کرده کافی است تا به یادمان بیاورد چقدر «واژه ها» را بی حرمت کرده ایم. واژه ها امروز دیگر برآیند تجربه زیسته ما نیستند، در نتیجه اغلب می بینیم همه مثل هم حرف می زنند. هیچ کس با واژگان خودش حرف نمی زند. واژه هایی که از دهان هایمان بیرون می آید نه تنها اغلب بی دقت، «فکرناشده» و حتی «انتخاب نشده»اند که «عاریتی» و «تقلبی» هم هستند و ما اصلاً حواس مان نیست.

«واژه» از ما دور شده در حالی که فاصله یی با ما ندارد و هر روز ده ها و بلکه صدها بار از آن استفاده می کنیم. ما زبان را به زبان شناسان سپرده ایم و خیال خودمان را راحت کرده ایم. واژه را هم نزد شاعران و نویسندگان امانت گذاشته ایم و تمام. اما در اینجا سخن از زبان و واژه به معنای ابزار کار زبان شناسان و شاعران نیست، سخن از روزهایی است که زیر پا می گذاریم و واژه هایی که هر روز حرام می کنیم بی آنکه بشناسیم شان. جالب اینجاست که در زندگی امروز و دست کم آن بخش از زندگی که از روی دست جهان مدرن برای خودمان ساخته ایم، «زیبایی» از هر نوع و مدلش و در هر ژانری که فکرش را بکنید، اهمیتی حیاتی و اساسی پیدا کرده است. زیبایی در جهان امروزی ما آنقدر مهم شده که برای به دست آوردنش هر کاری می کنیم. ما حاضریم زیر تیغ جراحی برویم، میلیون ها تومان پول خرج کنیم و هر دردسر و خطری را به جان بخریم فقط و فقط برای اندکی زیباتر شدن «دماغ» مان، ما به حراج های فصلی و ویژه هر سال «برند»های مشهور هجوم می بریم و هر چه در جیب داریم خالی می کنیم فقط و فقط برای اینکه اندکی زیباتر لباس بپوشیم. اهمیتی که به دکوراسیون داخلی خانه هایمان می دهیم و علاقه یی که حتی شده بر حسب ویژگی ناپسند «چشم و هم چشمی» برای زیباتر کردن یا دست کم زیباتر جلوه دادن محیط پیرامون خود نشان می دهیم، همه و همه نشان از جایگاه ویژه زیبایی در دنیای امروز ما دارد. ما حتی گاه آدم ها را با معیار زیبایی است اگر می سنجیم و ارزش می گذاریم.

با این حال و با وجود این همه درگیری روزانه که با مفهوم انتزاعی زیبایی داریم اما باز هم حواس مان از پدیده هایی که نزدیک ترند، دورتر است، حتی در بحث زیبایی هم ما به همه چیز توجه داریم، به جز واژه هایی که هر روز به کار می بریم. برای همین با وجود آنکه حواس مان به رنگ های مد سال و زیبایی سبک لباس پوشیدن مان هست، اما حواس مان به زیبایی سبک حرف زدن مان نیست. واژه ها از نظر اقتصادی هم اغلب برای ما بی ارزش اند. همه ما حواس مان هست که حساب بانکی و پس اندازمان را گسترش دهیم اما آیا شده تا به حال به گسترش و غنی سازی گنجینه واژگانی خود فکر کنیم؟ نه، زندگی در کشور شهرهای آلوده به صدها بحران، آنقدر پیچیده و خسته کننده است که ما شهروندان کلافه در ترافیک مانده دیگر فرصت نمی کنیم به زبانی که هر روز با آن حرف می زنیم، فکر کنیم. برای همین هم سال به سال سراغ کتاب «فرهنگ» نمی رویم. برای همین هم هنوز هم که از ما بپرسند یک فرهنگ فارسی نام ببرید، بی درنگ می گوییم «فرهنگ لغت دهخدا» و احیاناً تا ۱۰۰ سال آینده هم پاسخ مان تغییری نخواهد کرد. می پرسید چرا؟ برای اینکه ما به همان «دهخدا» پیر روزآمد نشده قدیمی هم حتی سال به سال کارمان نمی افتد، چه برسد به فرهنگ های تازه تر. برای اینکه ما ارزش واژه را، لذت کشف رگه های معنایی جدید در واژگان را و اهمیت کاربرد درست و بجای واژه را خیلی وقت است که در هیاهوی این شهر فراموش کرده ایم.

«کتابخانه» اغلب آخرین چیزی است که برایش در سبد کوچک و زیر خط فقر خانواده ایرانی، پولی کنار گذاشته می شود. مخارج هنگفت زنده ماندن در این گرانی و تورم، معمولاً اجازه چنین «تجملات» لوکسی را به ما نمی دهد. بنابراین از ماجرای کتابخانه به کلی می گذریم اما جای بعضی کتاب ها اتفاقاًً توی کتابخانه نیست. منظورم کتاب هایی نیستند که به هر دلیل ممکن است برای هر کتابخوانی به کتاب بالینی بدل شده باشد، بلکه منظورم کتاب هایی هستند که به نوعی «مادر» همه کتاب ها هستند یا در تعریفی دیگر آنقدر کاربردی اند که به «ابزار» کار ما بدل می شوند؛ کتاب های مرجع و از جمله فرهنگ ها. اینها آثاری هستند که می توانند فرهنگ «مراجعه» را در خانواده های ایرانی بارور کنند.

اگر ما ایرانی ها هم مثل اهالی کشورهای پیشرفته «عادت» به استفاده از کتاب های مرجع و فرهنگ می داشتیم، شاید خیلی کمتر از این حجم گسترده و قابل توجه امروزی «همین جوری» و «بی استناد» حرف می زدیم. شاید «جست وجوگر» و «پرسشگرتر» از آنچه امروز هستیم می بودیم و هر «پاسخ» غیرمسوولانه و نامستندی را هم قبول نمی کردیم. اما ما با آثار مرجع و فرهنگ استفاده از آنها بیگانه ایم و نه تنها خودمان بیگانه ایم که پرسش های کودک و نوجوان مان را هم به جای راهنمایی به آثار مرجع، با پاسخ های «سرسری» و گاه حتی «من درآوردی» از سر باز می کنیم. اما اگر کمی دانش و حوصله به خرج بدهیم، ما هم می توانیم دست کم به نسل آینده خودمان، «آیین مراجعه» را بیاموزیم تا نه هر حرف بیهوده یی را بر زبان آورند و نه هر حرف بیهوده یی را بپذیرند. این شاید گام اول کشف لذت بخش فرهنگ ها و آثار مرجع فارسی باشد.

فهیمه خضرحیدری



همچنین مشاهده کنید