جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مشت های بسته


مشت های بسته

«رمان یكی از مهمترین ابزارها و دستاوردهای تمدن بشری است » نگاه به این جمله كلیشه ای و گاه ملال آور, مصداقی از یك ذهنیت و باور تحقیر شده در جامعه مخاطبان و نویسندگان ایران است این روزها, می خوانیم و می شنویم كه بسیاری از نویسندگان و منتقدان ادبی ایران دلایل گوناگونی را برای معضل «رمان» در ایران برمی شمرند

● تاملی در باب رمان ایرانی

«رمان یكی از مهمترین ابزارها و دستاوردهای تمدن بشری است.» نگاه به این جمله كلیشه ای و گاه ملال آور، مصداقی از یك ذهنیت و باور تحقیر شده در جامعه مخاطبان و نویسندگان ایران است. این روزها، می خوانیم و می شنویم كه بسیاری از نویسندگان و منتقدان ادبی ایران دلایل گوناگونی را برای معضل «رمان» در ایران برمی شمرند.

در این فهرست دلایلی چون، عدم آرامش نویسنده، وضعیت های مادی نامطلوب، نداشتن توان و تمركز دستیابی به روح رمان و... از جمله عواملی اند كه باعث شده وضعیت رمان نویسی در ایران شكل منطقی و متعارفی نداشته باشد. اما نكته مهم این است كه سوای تمام این معضلات بیرونی تر، آیا ما در حال دور شدن از الگوهای آرمانی و تثبیت شده رمان نویسی نیستیم و آیا این اتفاق به دلیل تغییر خوانشی نیست كه از آن شكل همیشگی رمان اروپایی داشته ایم؟ همه ما متفق ایم كه رمان ایرانی فرزند دو گرایش عظیم رمان نویسی جهان، یعنی رمان فرانسوی و رمان روسی است.

این گرایش ها دلایل آشكار و تاریخی ای دارد كه در هر صورت باعث شده تا تجربه رمان در ایران بر مبنای آنها شكل گیرد. به همین دلیل نوع رمان ایرانی، معلول فضاهایی است كه اغلب در آثار نیمه اول قرن بیستم و یا در میان نویسندگانی است كه در ارائه مفاهیم خود مسئله «جامعه» را به شدت مدنظر قرار داده اند. نوعی تفكر رادیكال كه رگ و ریشه اش در اصول اعتراض آلودی است كه اعم الگوهای رمان نویسی در ایران دچار و راوی اش بوده اند.

پس جنس رمان ایرانی براساس شفافیت های نظری و انتقادگرایی هایی شكل گرفت كه ادبیات تلخ اروپای آن سال ها، پدرخوانده واقعی اش بود. هم شكلی هایی كه بین كلیت های فرهنگی وجود داشت نیز موجب شد تا مسائلی مانند زوال اشرافیت، سردرگمی زندگی شهری، جامعه طبقاتی، آشوب ها و اقوال تاریخی از مهم ترین عناصری شوند كه رمان ایرانی به دنبال روایت از آنها باشد.

ما و اروپایی ها در یك نكته مشترك بودیم و آن اهمیت غیرقابل انكار تاریخ در ذهنی است كه شاهد فروریزی باورهای برج عاج نشین قرون وسطایی بود. نخستین آثار رمان های ایرانی- علاوه بر وجود مشی چپ گرا- آثاری انتقادی و تاریخ نگرند و این جریان تا چند دهه بعد نیز به حركت و رشدش ادامه داد. با این مختصات، می توان ادعا كرد كه رمان، مهم ترین فرم و شاید تفكری است كه می تواند راوی روزگاران و شرایط مختلف انسان ایرانی باشد. این جامعه با دور شدن از منظومه ها و آثار روایی شعری كه در آن حس قصه خواهی مخاطبان ارضا می شد، به دنبال مسیری رفت تا طی آن بتواند، وضعیت های متناقض اش را در پیكره و بافتی مدرن تر و در عین حال با گستره ای بزرگ دریابد.

اما تمامی این نیازها و پتانسیل های موجود در شرایطی قرار گرفته اند كه سال ها است در انتظار یك رمان بزرگ از نویسنده ای نابغه به سر می بریم. اما اشكال این تفكر در همین باور است. به زعم من با وجود تمام معضلات و دست اندازهایی كه از بیرون و درون به رمان نویسی در ایران وارد می شود، رمان ایرانی در حال خلق حركتی امیدواركننده است. این خوشبینی به دلیل تاكیدی است كه از استمرار به یك حركت برمی آید. تب ادبیات آمریكای دهه های هشتاد و نود، موجی بود كه ادبیات ایران را ذوق زده كرد و باعث شد، آثاری به وجود آیند كه مفاهیم و اجرای آنها اغلب در تناقض با جامعه چندسویه ایران باشد. این موج آمریكایی چندسالی است كه به عنوان الگویی سهل الوصول درك و باعث شده بسیاری از نویسندگان متوسط جامعه آمریكایی به هدف های برخی نویسندگان تبدیل شوند.

این موج در شرایط سال های دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد گریبان بسیاری از نویسندگان رمان نویس را هم گرفت و بسیاری از رمان های این سال ها را به شكل آثاری درآورد كه اغلب داستان كوتاه هایی منبسط شده و كم ظرفیت هستند. نویسندگان شاید نوشتن از فضای شهری را با روایت از آپارتمان ها، زنان و مردان عصبی و یا جنایت های پررنگ و لعاب اشتباه گرفتند و به همین دلیل رمان ایرانی كه مسیر مناسبی را آغاز كرده بود، ناچار به توقف و درك این تجربه های شتابزده شد. اما این تفكر ناكارآمد آمریكایی- در رمان نویسی- ادبیات ایران را دچار یك «وظیفه» حرفه ای كرد. این باور مهم ترین دستاورد خوانش آن آثار اغلب متوسط و گاه ضعیفی بود كه در ایران ترجمه و منتشر شدند. در این وظیفه نویسنده ای را دیدیم كه پركار و مستمر می نویسد و دلخوش به سنت دو یا سه كتاب- كه در ایران جایگاهی ارزشی پیدا كرده بود- نیست. پس بسیاری از نویسندگان این نسل، وظیفه و ذهنیت حرفه ای را در تداوم نوشتن یافتند و به همین دلیل است كه امروزه كمیت آثار این نویسندگان جوان یا میانسال از بسیاری نویسندگان نسل های قبل افزون تر است.

شاید در مسیر همین تداوم، رمان نویسی بتواند، آب رفته را به جوی بازگرداند و به یقین می توان گفت كه در سایه همین تلاش است كه جریان رمان ایرانی جان دوباره ای گرفته. این درست كه نویسندگان ما فرصت زیادی برای نوشتن ندارند ولی می بینیم كه در همین فرصت ها هم آثاری خلق می شوند كه با وجود همزمانی از یك وضعیت متكثر حكایت می كنند. رمانی ایران در دست نویسندگانی قرار گرفته كه تجربی اند و به دنبال آزمایش روایت ها و فضاهای به شدت متفاوت و گاه غیرمتعارف.

شاید جریان های محافظه كار كه به مرده ریگ رمان های دهه های چهل و پنجاه ایرانی چسبیده اند این حركت ها را برنتابند اما تجربه های تاریخی موید این نكته است كه وضعیت و تفكری به نام رمان در سایه همین تلاش ها و استمرارهای تجربی به وجود می آید. بنابراین به شكلی موجز باید گفت كه رمان ایرانی در حال بازسازی فكری و ساختاری اش برای به وجود آوردن جریان های مختلفی است كه سال ها اجازه و فرصت تحقق پیدا نكرده اند. در این باور شاهكارنویسی یك سنت و تفكر مرده است و آنچه اهمیت دارد مجموعه آثاری است كه در یك زمان و مكان راوی جنبه های مختلف تفكر و زندگی انسان ایرانی می شود.

مهدی یزدانی خرم