پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

الگوها و ضدالگوها


الگوها و ضدالگوها

یکی از روش های تربیتی, روش ارائه الگو است در این روش انسان های پاک و موفق و کامل, به عنوان نمونه معرفی شده و دیگران می توانند از رفتار آنها سرمشق گرفته و مثل آنها شوند

یکی از روش های تربیتی، روش ارائه الگو است. در این روش انسان های پاک و موفق و کامل، به عنوان نمونه معرفی شده و دیگران می توانند از رفتار آنها سرمشق گرفته و مثل آنها شوند. نویسنده کوشیده است درخصوص اهمیت این روش نکاتی را مطرح کند. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

● الگوها و ضدالگوها

اخلاق و ارزش های اخلاقی به ویژه در حوزه خانواده از مباحثی است که به طور مستقیم با روان شناسی اجتماعی ارتباط تنگاتنگی دارد. برخی اخلاق را به احساس گناه در برابر تخلف از اصول و احساس سرزنش و بازخواست درونی تعریف می کنند، از این روست که با وجدان ارتباط می یابد. انسان هایی که از فطرت سالم و شخصیت متعالی برخوردار می باشند نسبت به رفتارهایی که بیرون از اصول ارزش های اجتماعی، عقلی، حقوقی و قانونی است واکنش های درونی نشان می دهند که از آن به احساس گناه می شود. بنابراین میان احساس گناه که امری درونی است با اخلاق ارتباط تنگاتنگی است. وجدان شخص به عنوان نیروی بازدارنده و هدایت کننده قوی است که در ضمیر شخص جای گرفته و بر رفتارهای وی حاکم است.

از این جاست که میان عمل اجتماعی و اخلاق و وجدان شخصی نیز ارتباطی می توان یافت؛ زیرا شخص نسبت به واکنش های دیگران به ویژه دیگری مهم و یا دیگران مهم که الگوهای وی را تشکیل می دهند حساسیت دارد و سلامت خود و درستی رفتار خویش را نسبت به الگو می سنجد و هرگاه آن را مخالف الگوی خویش یافت احساس گناه می کند و و جدان وی به عنوان داور وی را محکوم می کند.

شخصیت انسان ها به یک معنا در آغاز نه بد است و نه خوب و به گونه ای از اعتدال برخوردار می باشد. در انسان ها هر دو نوع کشش به خوبی ها و زشتی ها نهاده شده است. این مسئله را قرآن به شکل الهام تقوا و فجور در آغاز سوره شمس بیان کرده است. براساس این دیدگاه انسان ها هم دارای فطرتی هستند که آنها را به سوی خیر و تقوا هدایت می کند و هم نیرو و غریزه طبیعی که آنها را به سوی فجور و گناه می کشاند. از این رو این گونه نیست که از آغاز انسان در وضعیتی چون بدذاتی ویا پاک نهادی باشد؛ بلکه درحالتی از اعتدال میان بد و خوب دست و پا می زند و این انسان است که با اراده و اختیار خویش به سوی یکی ا ز دو گزینه گرایش و تمایل می یابد. البته شخصیت معتدل شخصیتی است که بتواند قوای غریزی خویش را مهار و به شکل تقوا در مسیر تکاملی فطرت قرار دهد. البته مهار به معنای نابودی غرایز نیست بلکه به معنای استفاده درست و در مسیر و راستای تکامل است. از این رو سخن گفتن از غرایز طبیعی و بهره گیری از آن ها در مسیر تکاملی همان اندازه مهم و ارزشی است که سخن گفتن از فطرت و الهام تقوایی که شخص را در مسیر تکاملی سوق می دهد.

هرکسی می کوشد تا در یک فرآیند طبیعی که از آن به زندگی دنیوی یاد می شود شاکله و شخصیت وجودی خود را تکمیل کند و به یک نوع مقام و ثبات برسد. این امر در بسیاری از انسان ها در چهل سال نخست زندگی اتفاق می افتد و از این روست که چهل سالگی را زمان بقا و ثبات شخصیتی فرد برمی شمارند و این مسئله از باب غلبه و عمومیت است و می تواند در حوزه های خاصی تغییر کند. با این همه شخصیت فرد زمانی که به ثبات و کمال برسد دگرگونی در آن ناشدنی ویا سخت شدنی است. از این روست که در قرآن بر این نکته تأکید شده است که : کل یعمل علی شاکلته؛ هر کسی بر اساس شاکله و شخصیت وجودی که به آن تکامل و شکل یافته عمل می کند و رفتارهای وی بر پایه آن است.

شخص در سال هایی که به ثبات شخصیتی دست نیافته است در پی الگوهایی است که از آن برای سامان دهی به وجود و شخصیت خود بهره می گیرد. الگوها دیگری مهم و یا دیگران مهمی هستند که وجدان وی را تحت تأثیر قرار می دهد و هرگاه برخلاف الگوها عمل کند خود را سرزنش می کند و احساس شرم و گناه در خود می یابد.

نیاز انسان به الگوها امری طبیعی است و از نظر روان شناسی شخصیت و روان شناسی اجتماعی ثابت شده است که هر کسی برای ساخت خود از الگوهایی خاص به شکل دیگری مهم و یا دیگران مهم استفاده می کند. این دیگری مهم می تواند هر کسی در داخل گروه و یا بیرون گروه باشد. گاه دیگری مهم صنف و یا طبقه خاصی است که شخص می کوشد تا با همانندسازی خود با آن ها شخصیت خود را کامل کند. از نظر وی ممکن است طبقه بازاریان و یا استادان دانشگاه دیگری مهم باشد و هرگاه خود را برخلاف ایشان یافت نکوهش و سرزنش می کند و احساس گناه در وی تقویت می شود.

الگوی گیری براساس تقلید در همه حوزه های بینشی و نگرشی و رفتاری انجام می شود. قرآن با توجه به این نیاز طبیعی بشر در حوزه زندگی و جامعه پذیری تأکید بسیاری بر الگوها می کند. از این روست که در هر حوزه ای از حوزه های زندگی الگوها را به عنوان الگوهای برتر مطرح و معرفی می کند. پیامبران با تعدد و تنوع رفتاری و اخلاقی و مسایل پیش رو الگوهایی برای کسانی هستند که می کوشند تا در هر زمینه ای الگوی مناسبی را بیابند.

این الگوها در حوزه رفتارهای خانوادگی و اجتماعی و سیاسی و نیز در حوزه بینشی و نگرشی می باشد و حتی گاه در مسایل ریز نیز الگوهایی را مطرح می سازد.

البته از آن جایی که قرآن همواره به دو جنبه مثبت و منفی هر چیزی توجه می دهد و براساس اصل بیان متضادها عمل می کند؛ از این روست که هم به وعده و هم به وعید و هم به بشارت و هم انذار توجه دارد؛ در بیان الگوها نیز بر این پایه و اساس عمل کرده و به بیان الگوها و ضدالگوها می پردازد.

● الگوهای قرآنی

در حوزه خانوادگی الگوی بهترین خانواده را در چند سوره به ویژه سوره هل اتی (الانسان) مطرح و خانواده امیر مومنان(ع) را بهترین خانواده برای سرمشق انسان ها برمی شمارد. این ها خانواده کاملی هستند که در همه زمینه های بینشی و نگرشی و اعتقادی و رفتاری خانوادگی و سیاسی و اجتماعی می توانند سرمشق باشند. سخن از این خانواده و الگوهای رفتاری را در نوشتاری دیگر پی می گیریم.

آن چه در این نوشتار مطرح است بیان الگوها و ضدالگوهاست. در حوزه الگوها اگر به حضرت موسی(ع) و خضر(ع) به عنوان کسانی که علم خویش را در مسیر کمالی بهره گرفته اند به بلعم باعورا به عنوان کسی که علم خویش را در راه تباهی به کار گرفته است اشاره می کند.

درباره کسانی که در قدرت بوده و از قدرت در راستای تکامل جامعه سود جسته به حضرت داود(ع) و حضرت سلیمان(ع) و نیز یوسف(ع) اشاره می کند و در سوءاستفاده از قدرت به فرعون به عنوان ضدالگو توجه می دهد و مردمان را از عمل فرعونی و طاغوتی باز می دارد.

در مسئله اخلاق جنسی به یوسف(ع) برای پاکدامنی اشاره می کند و در همین حوزه به رفتار زشت زن عزیز مصر و اشراف قوم قبطی در سوره یوسف اشاره و ضدالگوها را معرفی می کند که چسان می توانند موجبات تباهی جامعه ای را فراهم آورند. در همین حوزه با اشاره به اخلاق جنسی مثبت دختران شعیب اشاره کرده و در مقابل نیز با بیان ضدالگو مردان و زنان قوم لوط که به هم جنس گرایی رو آورده اند می کوشد تا زشتی رفتار اخلاق جنسی ایشان و خروج آنان را از اعتدال تبیین و تحلیل کند. نکته جالب در داستان قوم لوط این است که آن حضرت برای دعوت به میان ملتی رفت که همگان از هم جنس بازان بوده اند و چنان که قرآن بیان می کند تنها خانواده لوط بودند که از این عمل شنیع به دور بوده اند. آن حضرت مدتی در میان ایشان زیست و آنان را به تقوا و اعتدال در عمل جنسی فراخواند ولی آنها بر رفتار خویش پافشاری کردند و حتی زنی از زنان لوط نیز در این محیط جنسی آلوده گرفتار می شود ،که خود گواه دیگری بر تأثیر محیط بر رفتار اجتماعی و اخلاقی انسان است.

نکته دیگر در این داستان این است که آن حضرت افزون بر نهی از منکر به بیان قانون جایگزین وحتی تعیین مصادیق برای عمل مباح و معروف اقدام می کند؛ زیرا با آن که وی مردمان را از هم جنس بازی باز می دارد به آنان قانون دیگری به عنوان بهره برداری از جنس مخالف را بیان می کند و حتی مصادیق عینی را دراختیار ایشان می گذارد. این بدان معناست که هر گرایش طبیعی و غریزی می بایست در انسان موردتوجه قانون گذار باشد و برای هر منکر و قانون بازدارنده ای معروف و قانون جایگزینی مطرح کند و حتی مصادیق معروف را در اختیار و در دسترس همگان قرار دهد. اگر کسی را از منکری بازمی دارد معروفی را نشان دهد و حتی در اختیار ایشان قرار دهد.

به هرحال الگوها می بایست به گونه ای باشند که قابلیت پیروی داشته باشند. این الگوها از طبقات اجتماعی و فرهنگی مختلف معرفی می شوند.

در سوره تحریم آیات ۱۰ تا ۱۲ به چهار نفر به عنوان الگو و ضدالگو در حوزه های مختلف بینشی ونگرشی اشاره می کند. در این آیات خداوند در حوزه کفرستیزی به دو ضدالگو اشاره می کند که با آن که در خانواده پیامبران بودند و از همه امکانات علمی و عملی بهره مند بودند ولی راه کفر و فسق را پیمودند. در این آیات زن نوح و زن لوط به عنوان دونفر از کسانی که مسیر ضدتکاملی را طی کرده اند اشاره می شود. هرچند در این آیات علت آن را به وضوح بیان نمی کند و تنها با اشاره به این که آنان همسران دو تن از پیامبران بزرگ بودند و به آنان خیانت کرده اند بسنده کرده است. این خیانت هرچند که درباره زن لوط به گونه ای در آیات دیگر بیان می شود ولی درباره زن نوح هیچ اشاره واضحی نمی شود؛ به نظر می رسد که علت پوشیده نگه داشتن مسئله خیانت زنان لوط و نوح آن بوده است که عدم طرح مسایل نابهنجار اخلاقی بهتر است تا دیگران به طور کلی با مسئله مواجه شوند.

البته باتوجه به دو الگو مخالف می توان دریافت که چرا ضدالگوها مطرود بوده اند. در ادامه این آیات به زن فرعون و مریم دختر عمران(س) اشاره می شود که در آیات سوره آل عمران و مریم به خوبی توضیح داده شده است که علت گزینش این دو چه بوده است. مریم(س) با عفت و حیا و خودداری از اعمال زشت و پاک دامنی به مقامی بلند دست می یابد. در آیه ۱۲ سوره تحریم به مسئله نگه داشت خود از گناه زنا اشاره می کند و می گوید: التی احصنت فرجها؛ به این معنا که زن خوب آن است که در حوزه جنسی به خود و یا شوهرش خیانت نکند و فرج خویش را حفظ کند؛ بنابراین می توان دریافت که زنان لوط و نوح دست کم در این حوزه اخلاق جنسی را نسبت به شوهر مراعات نکرده اند. البته این احتمال نیز وجود دارد که زن نوح در ایمان و بینش دچار گمراهی بود و خیانت وی درحوزه اعتقادات بوده است؛ زیرا که مسئله الگو بودن آسیه زن فرعون به جهت بعد اعتقادی است.

به هرحال قرآن با بیان الگوها و ضدالگوها می کوشد تارفتار انسان ها را براساس آن تنظیم و سامان دهد. این الگوها کسانی هستند که به جهت همانند می توان از آنان در زندگی بهره برد و با همسان سازی از موفقیت های آن ها بهره برد.

یوسف یعقوبی فر