چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا

تسویه حساب های قدیمی به نرخ روز


تسویه حساب های قدیمی به نرخ روز

نگاهی به فیلم عیار ۱۴ ساخته پرویز شهبازی

«عیار ۱۴» آخرین ساخته پرویز شهبازی بعد از توفیق نسبی در جشنواره بیست و هفتم فجر و تمام تحسین‌هایی که نصیبش شد، ‌بالاخره بعد از گذشت یک سال در یکی از گروه‌های اصلی سینمایی پایتخت روی پرده رفت تا تماشاگر علاقه‌مند و پیگیر جریانات اصیل سینمایی بعد از شش، هفت سالی که از تماشای «نفس عمیق» می‌گذرد فرصتی برای تجدید دیدار با جهان ذهنی یکی از فیلمسازان شاخص کشور داشته باشد.

وقفه‌های نسبتاً طولانی میان آثار شهبازی از دهه هفتاد تا به‌حال موجب بروز نوعی گسست در حافظه جمعی تماشاگر ایرانی نسبت به نگاه خاص و جهان‌بینی ویژه او در آثارش شده.

گو این‌که صرفنظر از تجربه‌های کوتاه و مستندش، اساساً باید سومین ساخته بلند سینمایی شهبازی یعنی «نفس عمیق» را اثری قابل توجه به شمار آورد که از قضا جایگاه مهمی هم به عنوان یکی از آثار ماندنی سینمایی کشور به خود اختصاص داده است. «نفس عمیق» برآیند نگاه پخته هنرمند به ژانر اجتماعی به علاوه آشنایی و تسلط او بر جریان‌های روز سینمایی جهان بود که با ساختارزدایی از پیچش‌های کلاسیک روایت به دنبال خلق زبان تصویری جدید برای انتقال حس و حال انسان پسامدرن می‌گردند.

نکته غالب اما در نگرش خاص شرقی و عرفانی شهبازی است که چه در این تجربه و چه در تجربه‌های تصویری یا مکتوب دیگرش (از جمله فیلمنامه «به آهستگی» ساخته مازیار میری) فارغ از الزامات رسمی به دنبال برقراری ارتباط با زوایای معنوی پنهان در ضمیر ناخودآگاه تماشاگر اینجایی است؛‌ همان کارکردی که در سینمای کلاسیک به عنوان یکی از پارامترهای اساسی خلق جذابیت مضمونی تعریف شده و رعایت آن از طرف هنرمند نوگرایی مثل شهبازی،‌ کم و بیش او را بدیل ایرانی همکاران نام‌آورش در سینمای معاصر جهان قرار می‌دهد چرا که رجوع و بازتعریف عناصر ساختاری سینمای کلاسیک یکی از مشخصات سینمای پیشرو امروز دنیاست و خوشبختانه سینماگران کشورمان هم در چند سال اخیر ثابت کرده‌اند که فارغ از بحث امکانات فنی و تکنیکی،‌ چندان از دنیا عقب نیستند.

«عیار ۱۴» از این نظر نمونه شاخصی به شمار می‌رود، فیلمی که تمامی پارامترهای رایج در جذب تماشاگر را در سطوح مختلف لحاظ کرده است. در وجه عینی کار وجود شاخصه‌هایی مثل استفاده از سوپراستارها و بازیگران نام‌آشنا، فیلمنامه‌ عمیق و پر ازجزئیات ولی سرراست و فاقد پیچیدگی‌های روایی (مقتبس از خط داستانی شاهکار سینمای وسترن «ماجرای نیمروز» اثر فرد زینه‌مان) و جلوه‌های چشمگیر بصری دقیقاً عناصری هستند که از قلب فیلم‌های استاندارد و کلاسیک تاریخ سینما می‌آیند. شهبازی هر قاب فیلمش را آکنده از اطلاعات ریز و درشت تصویری کرده طوری که از همان نخستین نماها موقعیت تک‌تک آدم‌های قصه را معین و توصیف و تفسیر می‌کند.

سکانس ابتدایی فیلم که حاوی یک شوک روایی برای بیننده نیز هست (آغاز داستان با نمایش عکس فرید- محمد‌رضا فروتن - روی تابوت) نه تنها طبق فرمول طلایی فیلمنامه‌نویسان کل ماجرا و شخصیت‌های اصلی و فرعی و گیرهای قصه را به تماشاگر معرفی می‌کند بلکه با دقت نظری که روی میزانسن‌ها به علاوه کار بازیگران و طراحی نماها صورت گرفته، عملاً وجوه پنهان شخصیت اصلی (فرید) و کدهای لازم برای تحلیل چرایی ماجراهای بعدی فیلم هم – به قول مجریان تلویزیون- به سمع و نظر بیننده تیزبین می‌رسد: حضور چندین زن در صبح یک روز تعطیل برفی در مغازه فرید به سرعت موقعیت او را به عنوان تنها طلافروش شهری کوچک منتقل می‌کند و تک افتادگی این مغازه طلافروشی در کنار رفتار سرد و خشک صاحبش با مشتریان، جایگاه حرفه‌ای‌اش را به رخ می‌کشد. شغل فرید نماد تام و تمام مادیات و تمثیلی برای حکایت‌های اخلاقی در باب زیاده خواهی بشر در تمامی قرون و اعصار است.

انتخاب این شغل برای شخصیت اصلی داستان و امتداد نشانه‌هایش در تمام فیلم (‌حضور غالب و تند رنگ زرد در اغلب نماهای اصلی) نشانه هوشمندی خالق اثر و تبلور دیدگاه اخلاقی او در لایه‌های زیرین داستان است. در واقع کلیت داستان یک خطی فیلم بیش از آنکه بیان دلنگرانی‌های یک کاسب شهرستانی از انتقام‌گیری یک بدخواه قدیمی باشد، چشم‌اندازی است که شهبازی از یک جامعه مثالی پول محور ترسیم کرده و چشمگیرترین دستاورد او در این راه،‌ پوشاندن این نگاه بشدت معنوی در دل یک قصه سرگرم کننده و جذاب است.

اعتقاد به مکافات عمل و پاداش اعمال نیک و بد از آن دسته باورهای معنویست که اگرچه نمودهای گوناگون آن را می‌توان در تمامی چارچوب‌های فکری بشری (و نه فقط مذاهب آسمانی) پیدا کرد، ولی این روزها رشد چشمگیر مناسبات مادی که لازمه‌اش بدون شک محاسبات آنی و لحظه‌ای سود وزیان مادی است کمتر به آدم‌ها مجال می‌دهد تا فارغ از دقایق گذرای زندگی روزمره به فکر محاسبه اعمال خود باشند و یا حتی فراتر از‌آن، ایشان را از توجه به عنصر تقدیر و سرنوشت باز می‌دارد. درست مثل فرید قهرمان «‌عیار ۱۴»؛ آدمی که مثل نام فیلم ناخالصی اش بالاست و علیرغم موقعیت اجتماعی مستحکمی که دارد – تا جایی که رئیس کلانتری شهر کوچک را در عصر روز تعطیل به دفترش می‌کشاند- کوله‌باری از ترس و اضطراب را به دوش دارد که نمی تواند صرفاً از بازگشت سارق قدیمی (منصور- کامبیز دیرباز) و ترس از انتقام گیری او ناشی شده باشد. البته فیلم چندان بر گذشته فرید مکث نمی‌کند و به شیوه آشنای شهبازی صرفاً به اشاره‌های گذرا در فیلمنامه و کار چشمگیر محمدرضا فروتن روی نقش بسنده کرده است.

ارتباط سرد فرید با زنش (مهشید افشارزاده) و رابطه پنهانی او با دختری جوان (مینا – مینا ساداتی) یکی از اشاره‌های فیلمنامه است که با دقیق شدن روی دیالوگ‌های آنها و جنس و لحن هریک می‌شود مجموعه‌ای از اطلاعات مرتبط ولی پنهان را حدس زد. ظلمی که فرید به آدم‌های اطرافش کرده و می‌کند در واقع بارز‌ترین گناه او و ناشی از خود محوری و غرور بیجایی است که در روایات مذهبی به عنوان یکی از امهات گناهان معرفی شده. اطرافیان فرید همگی ناچارند به ساز او برقصند و حرفهایش را بپذیرند؛ چه مشتریانی که باید طلاهای قدیمی خود را طبق فرمول محاسباتی او بفروشند و چه دختر جوانی که باید نیازهای عاطفی و حتی موقعیت اجتماعی‌اش را قربانی درخواست‌های تحمیلی و غیر منطقی او کند. اما نگاه شهبازی به دنیای آدم اصلی فیلمش معطوف به روز مکافات است. یعنی ده دوازده ساعت آخر عمرش که قرار است طی آن شاهد شکستن آن موقعیت مستحکم و اعتمادبنفس کاذب فرید باشیم.

یعنی وقتی که مطابق اشاره ظریف شهبازی در اولین نماهای معرف فرید در آغاز فیلم - که به صورت نوشته‌ای روی دیوار طلافروشی نصب شده – زمان تسویه حساب‌های قدیمی است، اما به نرخ روز. اگرچه فیلمساز ماهرانه می‌کوشد که توجه ما را به پیشرفت موزاییکی روند تقابل فرید ومنصور در طول فیلم منحرف کند اما در عین حال نشانه‌های آشکاری در فیلم هست که چالش اصلی فرید را نه با آن بخش از گذشته‌اش که به سرنوشت منصور پیوند خورده بلکه با اعمال و کردار خودش مرتبط می‌کند. اتفاقاً یگانه عمل مثبت و ارزشی که از فرید در فیلم می‌بینیم همان امتناعش از مالخری طلاهای سرقتی و معرفی منصور به پلیس است.

عملی که در راستای نیت خیر عاملش به نتیجه مثبتی (پالایش شخصیت منصور) منجر شده و در نهایت این منصور است که با پاداشی مادی درجیب (گوشواره طلای هدیه احسان- پوریاپورسرخ- برای دخترش) و کسب مراتب اولیه کمال انسانی ( آزادگی و رادمردی در رفتار، حیا در گفتار و سواد خواندن) به سمت شروع یک زندگی جدید می‌رود. یعنی همان هدفی که فرید غافل از پنجه تقدیر عزم آن را داشت.

« عیار ۱۴» یکی از نقاط قوت سینمای ایران است در سالی که رو به پایان می‌رود. فیلم همانطور که در آغاز اشاره کردیم جزو آثار شاخص جشنواره فجر سال پیش و فیلم برگزیده هیأت داوران بود که در چند رشته دیگر نیز کاندیدا شد و جایزه برد. همچنین در مراسم سالانه انجمن منتقدین نیز کاندیدای بهترین فیلم و موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر برای محمدرضا فروتن شد و قطعاً اگر رقیب قدری مثل «درباره الی...» و اصغر فرهادی نداشت شاهد درخشش بیشتر آن چه در عرصه جوایز و چه در توجه و انعکاس مطبوعاتی می‌بود. البته به قول بسیاری از کارشناسان سینمایی،‌ شهبازی ناچار از رقابت با توفیقات چشمگیر ساخته قبلی خودش یعنی نفس عمیق هم بود که قطعاً چه از نظر نوع مخاطب و چه به لحاظ ساختارسینمایی خود اثر متفاوت‌تری به شمار می‌رود. اما به هر حال گذار موفقیت‌آمیز او از این مرحله و اکران عمومی فیلم هم می‌تواند نقطه‌ آغازی باشد برای تولید فیلم و ارزشیابی میزان توفیقش در جلب مخاطب و از‌آن مهمتر، انتقال مضمون ظریف ولی تعیین سهمگین‌اش به جامعه‌ای که متأسفانه خطا کاری و خطاپوشی کم‌کم دارد جزو مشخصه‌های ماهوی‌اش می‌شود.

اگر قرار است برای هنرمندان و خالقان محصولات فرهنگی، هنری این جامعه قائل به رسالت اجتماعی و اخلاقی باشیم، «عیار ۱۴» و سازنده بی‌ادعای آن را روی بالاترین سکوهای سلامت اثر خواهیم دید و دعوت‌های مکرر ولی غیرمستقیم او را به معاریف انسانی و آسمانی برجایگاهی خواهیم نشاند ده‌ها پله برتر از آثار ریاکار و مروج ابتذال که بی‌بهره از حداقل‌ استانداردهای رسانه‌ای سینما، نسل جدید مخاطبین سینمای کشور را نشانه رفته‌اند و متأسفانه همچنان در جولانند.