جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

میراث آلن پو


میراث آلن پو

من به عنوان منتقد، ویراستار و معلم داستان کوتاه متوجه شدم که بهترین مفسرین برای داستان کوتاه، داستان کوتاه نویسان هستند. وقتی به عنوان منتقد (یا مفسر) داستان کوتاه تدریس می …

من به عنوان منتقد، ویراستار و معلم داستان کوتاه متوجه شدم که بهترین مفسرین برای داستان کوتاه، داستان کوتاه نویسان هستند. وقتی به عنوان منتقد (یا مفسر) داستان کوتاه تدریس می کنم، حداقل به چهار نوع مختلف تمام می شود. متوجه می شوم نویسنده های که دربارهٔ داستان کوتاه نویسی مطلب می نویسند اکثراً به دانش جویانشان اجازه می دهند تا انتقاد آمیز فکر کنند و گاهاً آنها را نسبت به خواندهٔ خودشان مستقل بار می آورند. مثال خوبش مقدمهٔ زیبای ناتانیل هاوتورن بر ویراست دوم داستانهای دوباره گفته شده است. آنچه هاوتورن نوشته است و به دانش جویان من جسارت می دهد این است: او به تمام آن نوشته های فراموش شده اش نگاه می کند و یاد شیوهٔ زندگی اش در زمان نگارش آنها می افتد، می گوید می تواند تشخیص دهد چرا در روزهای اول کاری اش همیشه به عنوان نادیده گرفته می شده. او می گوید اگر نتواند کار خودش را به عنوان فردی دیگر نقد بکند از خودش شرمگین می شود. اعتراف می کند برعکس آنچه در حرفه اش نادر است، همیشه به دنبال این است که ببیند دیگران دربارهٔ کارش چه می گویند. هاوتورن حتی می گوید اگر نویسنده ها اجازه داشتند و می توانستند کار نقد را به طور کامل و بی پرده بگویند، نظر خودشان دربارهٔ کارشان معمولاً باارزش تر و آموزنده تر از خود کار بود. این همان آموزشی است که منظور هاوتورن است. یکی از قوتهای داستان کوتاه، کوتاهی آن است و قابل تبدیل شدن به مجموع است و چنین مجموعه هایی است که نویسنده ها را دعوت به نوشتن نظرشان نسبت به کار خودشان در مقدمه می کند، درست مثل هاوتورن.

دلیل دیگری که به تفسیر نویسنده های به عنوان منتقد کار دارم این است که به دانش جویان سریع دید می دهد ـ خیلی سریع تر از چهارده هفتهٔ یک جلسه ای ـ دید آنها یک مستقیم ادبی می شود. اگر دانشجویی بخواند که چطور ویلا کاتر تحت تاثیر کار سارا اوم جووت قرار گرفته و چطور باعث شده او نویسنده شود، حسی به وجود می آورد که در آن می شود انتظار داشت چطور از گوش دادن و خواند و کمک کردن به همدیگر می شود نویسنده شد.

دلیل سوم اینکه چرا این تفسیرها یا نقدها جواب می دهد این است که داستان کوتاه یک فرم بین الملی است. شنیدن نقد سایر نویسنده ها، که حتی گاهی هم خیلی شدید است، جذابیت دارد. جنویل چاوی گفته هایش دربارهٔ قلب تاریکی اثر جوزف کونراد آنقدرها هم که باید هیجان زده و پر از تمجید نیست. مثالی دیگر خواند نقد دی. اچ لارنس از کار در زمان ما اثر ارنست همینگوی است، خواندن آن نقد باعث می شود کشف کنیم نگاه نویسنده ای که دیدگاه خودش را به ادبیات دارد نسبت به همینگوی چیست. لارنس همینگویی را از دید خودش و تصورش نسبت به آمریکای ها نقد کرده است.

در انتها دوست دارم دانشجویان نظرات نویسنده ها دربارهٔ داستان کوتاه را بخوانند چون آنها معمولاً نوشته های زیبایی می نویسند. می دانم که نمونهٔ بهتر مقالهٔ ریموند کارو است به نام آتشها، که به خوبی در آن توضیخ داده که نویسنده چه بهایی را می پردازد و برای نوسینده شدن نیاز به چه استقامتی دارد. کارور می گوید یک بار به یک رخت شویی خودکار در شهر آیوا رفته بود و مدتی طولانی در صف خشک کن ایستاده بود. زنش دو فرزندش را به دست او سپرده بود و او نمی دانست که آنها کجا رفته اند و در همین بین هم نیم توانست از رختشویی بیرون بیاید. در آن لحظه متوجه می شود به زندگی اش هیچ گونه هدایتی ندارد. فقط دوست دارد بنویسد، ولی موقعیت به او اجازهٔ چنین کاری را نمی دهد. همین به او کمک کرد که عوض اینکه داستان بلند بنویسد داستان کوتاه بنویسد. چنین اتفاقات عادی ای باعث می شود که قالب کاری متفاوتی انتخاب شود.

برگردان :آراز بارسقیان