چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا

ویلیام اُکام نقاد فلسفه اسکولاستیک


ویلیام اُکام نقاد فلسفه اسکولاستیک

ویلیام اُکام فیلسوف و اندیشمندی است که در سال های ۱۲۸۵ الی ۱۳۴۹ میلادی می زیسته است

ویلیام اُکام فیلسوف و اندیشمندی است که در سال ‌های ۱۲۸۵ الی ۱۳۴۹ میلادی می‌زیسته است. اُکام از بنیانگذاران فلسفه جدید محسوب می‌گردد که متافیزیک را به نقد کشیده است. وی در فلسفه خود سعی نموده تا فلسفه اسکولاستیک و متافیزیک را زیر سئوال برد. بدین ترتیب که وی اعتقادی به حکومت دنیوی و جهانی کلیسا نداشته و مرجعیت پاپ‌ها در باب حقوق و آزادی فردی افراد و مردم را رد می‌نماید.

اُکام می‌گوید، حقوق و آزادی غیر روحانیون و مردم را نمی‌شود از بین برد، چرا که حقوق جهانی است و پاپ نمی ‌تواند حقوق و آزادی را از افراد سلب نماید. از نظر وی کلیسا حتی قدرت سلب آزادی را به صورت واسطه‌ای ندارد. در کلیسا بالاترین مرجع نمی‌تواند پاپ باشد، او از نظریه شورایی کلیسا حمایت می‌کند. اُکام ناقد سرسخت پاپ ‌های روزگار خود بود و در کتاب خود از آنها انتقاد نموده. وی در کتاب خود «کمدی الهی» پاپ معاصر خود را به دلیل طمع بیش از حد، سرزنش می‌کند و چنین می‌نویسد: «در برابر خطاهای این پاپ دروغین، من صورتم را مانند خار سنگ آماده کرده‌ام...»اُکام اعتقاد دارد که میان اعتقادات و باورهای انسان و عقل و فلسفه هیچ ارتباطی نمی‌توان برقرار نمود، مسائلی چون ایمان، وحی و دین را که بسیاری از مردم به آن اعتقاد دارند، اموری هستند که با عقل قابل توجیه نیستند و لذا نمی‌توان از طریق فلسفه به بررسی و ارزیابی آنها پرداخت. وی معتقد است که فلسفه ارتباطی با مسائل متافیزیک و دین ندارد، بدین ترتیب اُکام در بیان فلسفه و دیدگاه خود، مسائل و امور معنوی و ایمان را از مسائل مربوط به جهان جدا می‌سازد.

متناسب با بیان مباحث فوق، وجود خدا که برخی از فیلسوفان و نظریه ‌پردازان از طریق فلسفه به اثبات آن پرداخته و با بیان براهین و دلایل منطقی وجود خدا را ثابت نموده‌اند، اُکام معتقد است که وجود خدای قادر و ازلی را نمی‌توان از طریق فلسفه و منطق اثبات نمود. او این مسئله را در حوزه وحی می‌داند که تنها از طریق ایمان واقعی به چنین باور راسخی می‌توان دست یازید. با این حال شناخت ما از خداوند توسط مفاهیم صورت می‌گیرد. مفاهیم پیچیده‌ای که تنها به او اختصاص دارد. اُکام می‌گوید: «ما نه تنها به ماهیت وحدانیت خدا، نه به قدرت و نه به خیر الهی و تکامل او می‌توانیم مستقیماً پی ببریم، تنها چیزی که می‌توانیم از آن شناخت مستقیم داشته باشیم مفاهیمی هستند که حقیقتاً خدا نیستند، ولی در استفاده در گزاره‌های روزمره از آنها به جای خدا استفاده می‌کنیم.»

با دقت نظر در فلسفه اخلاق اُکام می‌توان به این نتیجه رسید که قدرت فراگیر خداوند در ممکن‌ الوقوع بودن دنیای طبیعی نهفته است. قبول این مسئله به ایمان و باورهای فردی بستگی دارد و در حیطه عقل و منطق جایی ندارد. اُکام برای خداوند آزادی کامل از قید و بند زنجیر علت و معلول قائل بوده و برای انسان نیز چنین آزادی نیز قائل است. آزادی که نتیجه مسئولیت اخلاقی افراد در مقابل اعمال، کارها و اقدامات خود در جامعه است، که تمامی این اعمال ارادی بوده و انسان در گزینش صحیح و سنجیده کارهای خود باید با عقل خویش مراجعه نماید و عقل بیشتر از الهیات و باورهای اعتقادی می‌تواند مسیر درست و غلط را به انسان نشان دهد.با این حال بخشی از فلسفه اُکام، رنگ معنوی و الهی دارد، چنانچه وی اعتقاد دارد که انسان در گزینش سعادت مختار بوده و فقط عشق به خداوند می‌تواند او را به این سعادت و رستگاری واقعی مرهون دارد، هر کاری که به سوی غیر خدا اراده شود حاوی نگرانی و غم است. برای قبول این مسئله به ایمان و تجربه نیاز است، ولی افراد برای انجام هر کاری آزاد بوده و می‌توانند سرنوشت خود را رقم زنند.اُکام علم و دانش را از مذهب جدا نموده و معتقد است که دانش و معرفت جای حدس و گمان نیست، بلکه باید به یقین رسید. افراد باید قوانین علمی و اخلاقی وضع نموده و بدانند که این قوانین ممکن الوقوع هستند و قطعیت ندارند. چون همه امور وابسته به خداست و اراده اوست که هر پدیده‌ای را رقم می‌زند و وحی را نمی‌توان انکار نمود.او وجود کلیات را در عالم خارج رد می‌کند، اگر کلی جدا از فرد واحد باشد و در چندین فرد به طور یکسان وجود داشته باشد، در آن صورت صفتی را به کلی نسبت می‌دهیم که صفتی الهی است، چون فقط جوهر خداوند است که یکی است و در سه شخص، بدون کثرت وجود دارد.از دید اُکام اگر کلی در خارج باشد، باید صفت و اموری الهی باشد. کلی با افراد کثرت می‌یابد، انسانیت هر انسان و هر فرد علامت و مشخصه‌ای خاص دارد که او را از انسانیت دیگر افراد متمایز و بارز می‌گرداند. لذا کلی به عنوان یک واحد ناپدید می‌گردد.در واقع شناخت مطمئن‌ زمانی حاصل می‌شود که بدون واسطه، واضح و مشخص باشد. اگر واسطه‌ای هم در این شناخت باشد، باید وضوح و روشنی آن آشکار باشد. او وضوح را صفت شناخت می‌داند و می‌گوید، شناخت با علم، تعقل و حکمت تفاوت دارد، چرا که اینها وضوح بدون واسطه ندارند.

اُکام به دو نوع شناخت قائل بود، شناخت مستقیم که ما از اشیاء داریم و درک انتزاعی. درک مستقیم هنگامی که شیء نزد ما حاضر است و شناخت ما از آن آشکار و بارز است، به دست می‌آید. درک انتزاعی یعنی شناخت شیء خارج از شرایط وجود آن.

نقد: در واقع برخی از نظریات و رهیافت ‌های اُکام با یکدیگر متعارض است، در حالی که وی انسان را موجودی آزاد می‌داند، در بخشی از فلسفه او را مطیع عقل راسخ خود می‌داند.

همچنین وی سعی نموده که الهیات و معنویات را از فلسفه خود جدا سازد، ولی برای پاسخگویی به برخی از ایرادات رویکردهای خود از آموزه‌های دینی مدد می‌جوید.

اُکام با تعریفی که از شناخت ارائه می‌دهد، بسیاری از امور و مسائل متافیزیک و معنوی را که شاید نتوان تعریفی تجربی و ملموس از آنها ارائه داد، حذف می‌کند، لذا شناخت و فلسفه‌ای که وی ارائه می‌کند، تنها بخش کوچکی از جهان مادی انسان‌ها را تعریف می‌نماید و از بیان ابعاد معنوی و مسائل اعتقادی عاجز است.

مازیار صفری

منابع:

مردانی نوکنده، محمد حسین؛ مشاهیر فلسفه غرب برای جوانان، قم: موسسه فرهنگی انتشاراتی گرگان، ۱۳۸۳.

لاسکم، دیوید،تفکر در دوره قرون وسطی، ترجمه حنایی کاشانی، نشر قصیده، ۱۳۸۰.

زیبا کلام، فاطمه، سیر اندیشه فلسفی در غرب، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۵.