سه شنبه, ۲۸ اسفند, ۱۴۰۳ / 18 March, 2025
عدالت و حقوق

عدالت بهعنوان مبنا و هدف حقوق جایگاه ویژهای در نظامهای حقوقی و نظام حقوقی اسلام دارد. بهخصوص آنکه عدالت از زبان عدلشناسی مطرح شود که خود در سیره و گفتار مظهر عدل تام است. در این نوشتار تلاش گردیده است تا ضمن بررسی واژة عدل و ظلم از گفتار علوی آثار آن در نظام حقوقی و بویژه، حقوق کیفری بررسی گردد.
● مقدمه
عدالت مفهومی است که بشر از آغاز تمدن خود میشناخته و آن را آرمان مطلوب خود میدانسته و برای استقرار آن کوشیده است. در اهمیّت عدالت، همین بس که آموزة عدل الاهی یکی از آموزههای مهم وگرانسنگ تمام پیامبران الاهی است. در عهد عتیق، به دادورزی خداوند اشاراتی شده است. ابراهیم، نخستین سرور عبرانیان، خداوند را داور تمام زمین میخواند (سفر پیدایش، ۲۵:۱۸). نزد عالمان یهود نیز خداوند در جایگاه آفرینندة جهان و خالق انسان، بندگانش را مسؤول روشی که در زندگی پیش میگیرند، میداند و بندگان میباید دربارة اعمال خود در پیشگاه عدل الاهی پاسخگو باشند وداوریهای خداوند، همواره درست و عادلانه است. «خداوند، منصف است؛ فراموشکار نیست و ازکسی ملاحظه نمیکند» (یشنا آووت، ۲۲:۴). (الف. کهن، ۱۳۵۰: ص ۴۲)
همچنین در آیین مسیحیت، سخن از عدل الاهی به میان آمده است؛ هر چند متکلّمان مسیحی بیشتر بر اوصافی چون نیکویی و نیکخواهی خداوند تأکید میورزند. (هیسین، بیتا: ۸۱)
در قرآن کریم، بصورتی بسیار روشنتر، آشکارتر و با تأکید بیشتر از عدالت خداوند و ضرورت دادگری سخن رفته است.
فرمان جز به دست خدا نیست که حق را بیان میکند و او بهترین داوران است (انعام(۶):۵۷). خداوند به کسی ستم نمیکند.
در حقیقت خدا هموزن ذرّهای ستم روا نمیدارد (نساء(۴):۴۰)؛
بلکه این، آدمیانند که در حقّ خویش ستم میکنند: خداوند، به هیچ روی به مردم ستم نمیکند؛ ولی انسانها خود بر خویشتن ستم روا میدارند یونس(۱۰):۴۴).
خدای دادگر مردم را به عدل و انصاف فرا میخواند: در حقیقت، خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد (نحل(۱۶):۹۰). او دادگران را دوست میدارد: پس به عدالت میانشان حکم کن که خداوند، دادگران را دوست دارد (مائده(۵):۴۲)،
و داوری خداوند برترین داوریها است: برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است (مائده(۵):۵۰).
خداوند بر پا داشتن عدالت را هدف خویش از بعثت انبیا معرّفی میکند: ما رسولان خود را با دلایل آشکار مبعوث کردیم و با آنان کتاب و میزان فروفرستادیم تا مردم به عدل و قسط قیام کنند... (الحدید (۵۷): ۲۵).
خداوند به مؤمنان فرمان میدهد که حتّی با کافران نیز عادلانه رفتار کنند و دشمنی آنان با قومی، آنها را به ترک عدالت نکشاند:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید و از روی عدالت گواهی دهید و دشمنی با جمعیتی شما را به ترک عدالت نکشاند. عدالت بورزید که به پرهیزکاری نزدیکتر است و ازخدا بپرهیزید که از کارهایتان آگاهی دارد (مائده (۵):۸).
خداوند مسلمانان را از عدالت ورزیدن و نیکی کردن به دشمنانی که با آنان از در جنگ وارد نشدهاند، نه تنها باز نمیدارد، بلکه بدان توصیه میکند؛ چه آنکه خود دادگران را دوست دارد: خداوند شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند وشما را از دیارتان بیرون نراندند، نهی نمیکند؛ زیرا خداوند عدالت پیشگان را دوست میدارد (ممتنحه(۶۰): ۸)؛
امّا با این همه تأکید، هنوز جامعة انسانی میان ظلم و نابرابری به حیات خود ادامه میدهد و یکی از آرزوهای بزرگ زمان ما است که در زندگی دادگری حاکم باشد و هیچ کس در اندیشة ایراد ستم به دیگری نباشد؛ دادوستدها و روابط آحاد جامعه و قوانین و سیاستهای اجتماعی جاری در آن عادلانه باشد؛ حقوق انسانها رعایت شود؛ در توزیع خیرات و مضرات تبعیضی ناروا اعمال نشود؛ در داوری، بیطرفی و انصاف رعایت شود؛ حقوق متّهم مورد عنایت قرار گیرد؛ در تنظیم سیاستهای اقتصادی از تمرکز ثروت و تشدید فاصلههای طبقاتی پیشگیری شود و همینطور در وضع قانون و اعمال حاکمیت سیاسی و ابعاد دیگر نظام اجتماعی، عدالت، مورد نظر قرار گیرد. این آرزویی است که بشر همواره شوق رسیدن به آن را در دل داشته و با آن شوق زیسته است. بااین حال، در پایان قرن بیستم و ورود به هزارة جدید، هنوز بخش گستردهای از انسانها در وضعیت غیرانسانی زندگی میکنند. با وجود پیشرفتهای گسترده، تعداد بیشمار اختراعات علمی - فنی و درنتیجه افزایش توانایی انسان برای ایجاد تغییر در جهان و نیز توسعة ارتباطات جهانی، هر چند امیدهایی در سطح جهان برای بهبود وضعیت اجتماعی ایجاد شده؛ امّا وضعیت بهتری از حیث عدالت در جهان حاکم نشده، و شکاف میان کشورهای فقیر و ثروتمند و نیز میان فقیران و ثروتمندان کشورها بسیار بیشتر شدهاست. در کنار بیعدالتی اجتماعی در سطح ملّی و بینالمللی که جهان کنونی و جوامع مختلف انسانی ما را فراگرفته است، شکلهای متعدّد بیعدالتی حقوقی و سیاسی نیز دیده میشود که دولتها بدان دامن میزنند و در مواردی، حقوق بنیادین اشخاصی را زیر پا مینهند. در این حال باید ارزش عدالت را از نو شناخت؛ بیشتر بدان تأکید ورزید و افزون بر عدالتخواهی، عدالتگستر نیز بود.
۱) مفهوم عدالت در اندیشه امام علی(ع)
عدالت، به معانی قسط، دادگستری، مساوات و انصاف (ر.ک: ص ۵) آمده است و اندیشهوران، در اصطلاح، تعاریف متعدّدی از آن ارائه کردهاند و شاید اغلب تعریفهای ارائه شده، تعریف به مصداقند و هر یک، بخشی از حقیقت را باز میتاباند؛ بهطور مثال، عالمان اخلاق، عدالت را به «انقیاد عقل عملی برای قوّة عاقله» یا «سیاست کردن قوّة غضب و شهوت»، (نراقی: ۱/۵۲ ۵۱) و فقیهان، آن را به «ملکهای نفسانی که به واجب فرمان میدهد و از حرام باز میدارد» (الطباطبائی الحکیم، ۱۳۹۱ هـ: ۷ / ۳۳۲)؛ یا «استقامت بر شرع و طریقت اسلام» و یا «رعایت حد وسط و اعتدال در سلوک و رفتار.» تعریف کردهاند. (جمشیدی، ۱۳۷۷: ۲۵۶)
امامخمینی (ره) عدالت را به حالتی نفسانی تعریف کرده است که انسان را بر ملازمت تقوا برمیانگیزد و از ارتکاب گناهان بزرگ و اصرار بر گناهان کوچک، و ارتکاب اعمالی که عرفاً بر بیمبالاتی در دین دلالت میکند، باز میدارد. (الخمینی:۱/ ۲۴۹)
افلاطون در کتاب جمهور به تفصیل از عدالت سخن گفته است. (افلاطون، ۱۳۴۲: ۳۸)
به نظر وی، عدالت، آرمانی است که فقط تربیت یافتگان دامان فلسفه به آن دست مییابند و به یاری تجربه وحس نمیتوان به آن رسید. عدالت اجتماعی در صورتی برقرار میشود که «هر کس به کاری دست زند که شایستگی و استعداد آن را دارد و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد»؛ پس اگر تاجری به سپاهیگری بپردازد یا فرد سپاهی، حکومت را به دست گیرد، نظمی که لازمة بقا و سعادت اجتماع است، به هم خواهد ریخت و ظلم جانشین عدل خواهد شد. حکومت، شایستة دانایان، خردمندان و حکیمان است و عدل آن است که اینان بر موضع خود قرار گیرند و به جای پول و زور،خرد بر جامعه حکومت کند.
پارهای از اندیشهوران، عدالت را به «نفع مشترک» معنا کردهاند و برخی «پیروی از قانون» را عدالت دانستهاند: به نظر ارسطو، عدالت دارای دو معنای عام و خاص است: عدالت به معنای عام شامل تمام فضایل است؛ زیرا هر کس به کار ناشایستهای دست زند، ستم کرده است. سعادت واقعی از آن کسی است که با فضیلت باشد و از دستورهای عقل اطاعت کند. فضیلت انسان دو آفت بزرگ دارد: افراط و تفریط که بایستی از هر دو پرهیز کرد. میانهروی و اعتدال، میزان تشخیص رذایل از فضایل است؛ پس تهوّر و ترس هر دو مذموم و حد وسط بین آنها یعنی شجاعت، فضیلت است. در آخرین تحلیل میتوان گفت: عدالت به معنای عام «تقوای اجتماعی» است. (کاتوزیان، ۱۳۷۶: ۱/ ۶۱۴)
عدالت به معنای خاصّ کلمه، برابر داشتن اشخاص و اشیا است. هدف عدالت، همیشه تأمین تساوی ریاضی نیست. مهم این است که بین سود و زیان و تکالیف و حقوق اشخاص تناسب و اعتدال رعایت شود؛ پس در تعریف عدالت میتوان گفت: فضیلتی است که به موجب آن، باید به هر کس آنچه را حقّ او است داد. (به نقل از همان، ژرژدل وکیو/ ۸)
با استقرای سخنان امام(ع) سه تعریف از عدالت میتوان یافت:
۱) عدالت به معنای انصاف:
و قال فی قوله تعالی «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان» العدل الانصاف و الاحسان التفضل. دربارة فرموده خداوند «خدا به عدالت و احسان فرمان میدهد» فرمود: عدل، انصاف، و احسان نیکی کردن است. (نهجالبلاغه، کلمات قصار: ۱۳۱) انصاف به معنای عدالت، و عدالت به معنای انصاف نیز آمده است. فرهنگ عمید، انصاف را به عدل و داد معنا کرده است. لسان العرب میگوید:
اَنْصَف الرّجل ای عَدَلَ، یعنی وقتی گفته میشود: مردی انصاف داد، یعنی به عدالت رفتار کرد. پارهای از حقوقدانان بین عدالت و انصاف هیچ تفاوتینمیبینند. (جعفری لنگرودی، ۱۳۶۲: ۲/ ۸۹۴)
جان رالز، اندیشه پرداز معاصر، دربارة عدالت معتقد است: اندیشة اساسی در مفهوم عدالت، انصاف است. (جان رالز، ۷۶ : ۸۴)
باید گفت در معنای عام بین عدالت و انصاف تفاوتی نیست و انصاف به معنای عام، مرادف عدالت به معنای عام است. وقتی گفته میشود: خدا را انصاف بده، یعنی در رابطة خود و خدا آنچه را باید، به جای آور، و وقتی میگویند: داد مظلوم را از ظالم بگیر، یعنی دربارة این دو، حق را برجای خود بگذار. (جعفری لنگرودی، پیشین) به نظر میرسد امام(ع) با ارادة معنای عام، عدالت را به مثابه انصاف دانسته؛ و امّا در معنای خاص، انصاف، احساسی از چهره لطیفتر عدالت در موارد خاصّ است و شامل ماسوای برابری و تعادل میشود که بهطور طبیعی کسی که عدالت را به این معنا بهکار میبرد، از مفهوم تساوی و برابری فاصله گرفته، و حکمتی را مورد نظر و توجّه قرار داده است.
رجوع به انصاف، زمانی مورد مییابد که اجرای قاعدهای عادلانه در فرضی خاص نتایج نامطلوب بهبار آورد و وجدان اخلاقی، به اصلاح آن تمایل یابد. انصاف در معنای خاص را چنین تعریف کردهاند: مجموع قواعدی است که درکنار قواعد اصلی حقوق وجود دارد و به استناد متکی بودن بر اصول عالی و برتر اخلاقی میتواند قواعد حقوقی را لغو کند یا تخصیصدهد. (کاتوزیان، ۱/ ۱۴۵)
۲) امام (ع)، در کلام دیگری عدالت را تعریف کرده؛ گرچه در مقام تعریف آن نبوده است.فردی با هوش و نکتهسنج از حضرت میپرسد که آیا عدالت و دادگری با فضیلتتر است یا جود وبخشندگی؟
آنچه از فضیلت و برتری یکی بر دیگری پرسش شده است، دو فضیلت اخلاقی و انسانی است. بشر همواره از ستم گریزان بوده است، عدالت را آرمان خود میدانسته و شخص نیکوکار را میستوده و میستاید؛ از اینرو در بدو امر پاسخ این پرسش بسیار روشن و آسان مینُماید. ظاهراً روشن است که عدالت، برتر از بخشش نیست، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنان است؛ امّا بخشنده، با دست خود، حقوق مسلّم خود را نثار دیگری میکند، ولی در مکتب امام علی(ع) و در فلسفة اجتماعی او، عدالت از جود برتر است. در بیان دلیل برتری عدالت، تعریف و وصف آن آمده است: العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها العدل سائس عام و الجود عارضخاص فالعدل اشرفهما و افضلهما. (نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۳۷)
عدالت، کارها را در جایی که باید باشد مینهد و بخشش آن را از جایش برون میکند. عدالت، تدبیرکنندهای به سود همگان، و بخشش به سود خاصگان است؛ پس عدل، شریفتر و با فضیلتتر است. حضرت در جای دیگر همین تعریف را برای عقل ذکر فرموده است. گویی دادگری و عدالت عین خردورزی و عقل است. و قیل له(ع): صف لنا العاقل. فقال: هو الذی یضع الشیء مواضعه، فقیل فصف لنا الجاهل. فقال: قد فعلت.
و او را گفتند: خردمند را برای ما وصف کن. فرمود: خردمند آن است که هر چیزی را به جای خود نهد. گفتند نادان را برای ما وصف کن. گفت: وصف کردم «یعنی نادان آن است که هر چیز را بدانجا که باید ننهد. علّامه طباطبایی عدالت را چنین تعریف کرده است: و هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له. (تفسیر المیزان، ج ۱، ص۳۷۱)
همچنین در جای دیگر در بیان حقیقت عدالت میگوید: حقیقت عدالت بر پا داشتن مساوات است و برقراری موازنه بین امور به طوری که هر چیزی سهم مورد استحقاق خویش را داشته باشد و در همة امور مساوی شوند. (همان، ۱۲/ ۳۵۳)
استاد مطهری در این باره مینویسد: عدالت، عبارت است از اعطای حق به ذی حق یا عدم تجاوز به حقّ ذی حق. (بررسی اجمالیمبانی اقتصاد اسلامی، ۱۴۰۳ ق/ ۱۶) در همة این تعریفها، نهادن هر چیز در جایگاه واقعی خود و اعطای حقّ هر ذی حقّی به او، به معنای عدالت و دادگری دانسته شده است.
۳) یکی از اصول اخلاقی مشترک در همة فرهنگها که به حقیقت، عام و جهانی و فراتاریخی است و میتوان گفت: پیروان همة ادیان بر آن توافق دارند و معنای عدالت را در بر دارد، این است که «احبب لغیرک ماتحب لنفسک؛ برای دیگران آن را دوست بدار که برای خود دوست میداری» یا آنچه را برای خود نمیپسندی، برای دیگران نیز نپسند.
ما این اصل را اغلب بهصورت پند اخلاقی شنیده، و اندیشه نکردهایم که میتواند محور یک نظام حکومتی در تمام ابعاد قانونگذاری، سیاسی، قضایی، اخلاقی و... قرار بگیرد؛ به ویژه اگر عدالت اخلاقی را مقدّم و بستر فراهم آمدن عدالت در ابعاد دیگر بدانیم.
امام این اصل را با شیواترین شکل خطاب به فرزند بزرگوار خویش امام مجتبی نگاشتهاست؛ سخنانی طلایی که میتواند مبنای عادلانة رفتار بشر در تمام قلمروهای حیات اجتماعیقرار گیرد: یا بنی اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک فاحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ماتکره لها، و لاتظلم کما لاتحب ان تظلم و احسن کما تحب ان یحسن الیک. و استقبح من نفسک ماتستقبح من غیرک و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسک و لاتقل ما لاتعلم و ان قل ما تعلم ولاتقل ما لاتحب ان یقال لک.
پسرکم! خود را میان خویش و دیگری میزانی بشمار؛ پس آنچه برای خود دوست میداری، برای غیر خود دوست بدار، و آنچه را برای خود ناپسند میشماری، برای دیگران مپسند، و ستم مکن؛ چنانکه دوست نداری بر تو ستم رود و نیکی کن؛ چنانکه دوست میداری به تو نیکی کنند، و آنچه برای دیگران زشت میداری، برای خود زشت بدان و از مردم برای خود، آن را بپسند که در حقّ آنان ازخود میپسندی و مگوی [به دیگران، آنچه شنیدن آن را خوش نداری] و مگو آنچه را نمیدانی؛ هرچند اندک بود آنچه میدانی، و مگو آنچه را دوست نداری به تو گویند. (نهجالبلاغه، نامه ۳۱، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، / ۳۰۱)
۲) آثار عدل و ظلم
از مطالعه در تاریخ جوامع بشری روشن میشود که اصل عدالت و قواعد آن، عنصر اصلی و ضروری برای توسعه و تکامل جوامع است. دوام و بقای اجتماعات انسانی منوط به وجود عدالت وفعلیت یافتن آن در امور مردم است. عدالت، شرط سعادت و آسایش و امنیت اجتماعی است و هرمقداری از آن تحقّق یابد، به همان میزان آسایش و امنیت میان مردم پدید خواهد آمد. (وتلک القری أهلکناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعداً)، (الکهف (۱۸): ۵۹) (فتلک بیوتهم خاویة بما ظلموا ان فی ذلک لایة لقوم یعلمون)؛ (النمل (۲۷): ۵۲) البتّه در اصطلاح قرآن، ظلم، به تجاوز فرد یا گروهی به حقوق فرد یا گروه دیگر اختصاص ندارد؛ بلکه شامل ظلم فرد بر نفس خود و شامل ظلم قومی بر نفس خویش نیز میشود. هر گونه فسق و فجور و هر نوع خروج از مسیر درست انسانیت نیز ظلم است. پیامبر خدا (ص) نیز بیعدالتی در جامعه را سبب نابودی آن دانسته است: ایها الناس انما هلک الذین من قبلکم انهم کانوا اذا سرق فیهم الشریف ترکوه و اذا سرق فیهم الضعیف اقاموا علیه الحد. (صحیح مسلم، ۳/ ۱۳۱۵)
ای مردم، همانا اقوام پیش از شما از آن رو تباه شدند که چون یکی از اشرافشان به سرقت دست میآلود، او را از کیفر معاف میداشتند و چون ضعیفی دست به دزدی میگشود، او را به چنگال کیفر میسپردند.
امیرمؤمنان(ع) در موارد بسیاری بر تأثیر مثبت عدالت در جامعه تأکید فرموده و دربارة آثار مخرّب ستم هشدار داده است. در خطبهای که در صفین ایراد فرمود: از حق، فراخ بودن آن در مقام وصف و تنگ بودن آن در مقام انصاف دادن، (الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فیالتناصف) حقوق خداوند بر بندگان، حقوق حاکمان بر شهروندان و حقوق انسانها بر فرمانروایان سخن گفته، در تأثیر اجرای حق و تأمین عدالت فرمود:
پس هر گاه رعیّت، حق والی را بگذارد و والی، حقّ رعیت را به جای آورد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و راههای دین پدیدار و نشانههای عدالت بر جا و سنّت چنانکه باید، اجرا ؛ پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته، و اگر رعیت بر والی چیره شود و یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانههای جور، آشکار، و تبهکاری در دین، بسیار. راه گشاده، سنّت را رها کنند و کار از روی هوا کنند و احکام فروگذار شود و بیماری جانها بسیار، و بیمی نکنند که حقّی بزرگ فرو نهاده شود و یا باطلی سترگ انجام داده؛ آنگاه نیکان، خوار شوند و بدکاران بزرگ مقدار و تاوان فراوان برگردن بندگان از پروردگار. (خطبه ۲۱۶)
امام در نامة ارجدار خویش به مالک اشتر چنین فرمان میدهد:
داد خدا و مردم و خویشاوندان نزدیکت را از خود بده و آن کس را که از رعیت خویش دوست میداری که اگر داد آنان را ندهی ستمکاری و آنکه بر بندگان خدا ستم کند، خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود و آن را که خدا دشمن گیرد، دلیل وی را نپذیرد و او با خدا سرجنگ دارد تا آنگاه که بازگردد و توبه کند و هیچ چیز چون بنیاد ستم نهادن، نعمت خدا را دگرگون نمیکند و کیفر او را نزدیک نیارد که خدا شنوای دعای ستمدیدگان است و در کمین ستمکاران، و باید از کارها آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد و نه فرو ماند و عدالت را فراگیرتر بود... .
در جای دیگر امام(ع) عدالت را سبب چیره شدن بر دشمن و از پا در آمدن او میداند:
و بالسیرة العادله یقهر المناویء... . (کلمات قصار / ۲۲۴)
وقتی امام، زیاد بن ابیه را به جای عبدالله بنعباس در فارس و شهرهای تابع آن حاکم کرد، در گفتاری طولانی که او را از گرفتن مالیات پیش ازرسیدن وقت آن نهی فرمود، گفت:
کار به عدالت کن و از ستم، و بیداد بپرهیز که ستم رعیت را به آوارگی وا دارد و بیدادگری، شمشیرها را در میان آرد.
آری، دادگری سبب خوشبختی و سعادت، و ستم، سبب تباهی و هلاکت است. هلاکت انسانها، ویرانی جامعهها و نابودی حکومتها، نتیجة تخلّف ناپذیر بیدادگری است. فقط دولتی پایدار میماند که عدل را اقامه کند و در رفتار خود جانب انصاف را از دست ندهد. این هشدار در کلمات امیرمؤمنان پر شمار وجود دارد. امام۶۱۵۵۷; نه تنها به عدالت و انصاف فرمان میدهد که از تأثیر نیکوی عدالت، و آثار مخرّب ستم نیز سخن میگوید. به ذکر برخی از کلمات حضرت که به دست ما رسیده است، بسنده میکنیم:
اعدل تملک، (غرر الحکم، ۲۲۵۳) اعدل تحکم، (همان، ۲۲۲۳) ما حصّن الدول بمثل العدل، (همان، ۹۵۷۴) لن تحصن الدول بمثل استعمال العدل فیها، (همان، ۷۴۴۴) اعدل تدم لک القدره، (همان، ۲۲۸۵) ثبات الملک فی العدل، (موسوعة الامام علی بن ابی طالب،ج ۴، ص ۳۱۶) ثبات الدول باقامه سنن العدل، (غرر الحکم، ۱۸۷۳) العدل اساس به قوام العالم، (موسوعة الامام علی بن ابی طالب،ج ۴، ص ۳۱۸) الرعیة لایصلحها الا العدل، (غررالحکم، ۱۳۴۲) اذا بنی الملک علی قواعد العدل ودعم بدعائم العقل نصرالله موالیه و خذل معادیه، ما عمرت البلدان بمثل العدل، (همان، ۹۵۴۳) اجعل الدین کهفک و العدل سیفک؛ تنج من کل سوء و تنظفر علی کل عدو، (همان،۲۴۳۳) الظلم یدمر الدیار، (همان، ۱۰۶۸) فی احتقاب المظالم زوال القدره، (همان، ۶۵۱۲) منجارت ولایته زالت دولته، (همان، ۸۳۶) الظلم یزل القدم، و یسلب النعم و یهلک الامم. (همان،۱۷۳۴)
امام علی درست به همان میزان که در راه تهذیب درون و پاکی وجدان و تقدیس آزادی مردم و پاسداشت کرامت آنان میکوشید, سعی داشت جامعهای سالم و دادگر بر پایة قوانین متین و عادلانهای استوار شود و زیر ساخت آن، عدالت اجتماعی به معنای عام کلمه باشد. علی دولت عادل را از ضروریات میشمارد (دولة العادل من الوجبات) (غرر الحکم، ۵۱۱۰) این هرگز بدان معنا نیست که تنها حاکم باید شخص عادل و دادگری باشد؛ بلکه زیر ساخت جامعه باید عادلانه باشد و نهادهای گوناگون جامعه بر پایة عدالت رفتار کنند؛ به گونهای که بتوان گفت: سیاست وحکومت عادلانه است. از کلماتی چون کفی بالعدل سائسا، (غرر الحکم، ۷۰۳۱) ملاک السیاسه العدل، (همان، ۹۷۱۴) خیر السیاسة العدل، (همان، ۴۹۴۸) لاریاسة کالعدل فی السیاسه، (همان،۱۰۸۹۵) جمال السیاسة العدل فی الامره، (همان، ۴۷۹۲) به نیکی میتوان دریافت که حضرت، عدالت را ملاک و جمال سیاست و حکومت میداند. دادگری، محکمترین پایهای است که نظام حکومت و فرمانروایی بر آن استوار، و قوام انسانها بدان است:
العدل اقوی اساس، (غرر الحکم،۸۶) العدل نظام الامره، (همان، ۷۷۴) العدل قوام البریه، (همان، ۸۰) العدل قوام الرعیة، (همان،۶۹۷) جعل الله سبحانه العدل قواما للانام، (همان، ۴۷۸۹) حسن العدل نظام البریه. (همان ۴۸۱۹)
رغبت و شوق صادقانة امام به فضیلتهای اخلاقی و معنوی سبب شده بود که او پیش از خلافت و پس از آن در ساختن بنای سالم نظام اخلاقی و اجتماعی از محوریترین و زیربناییترین نقطه آغاز کند که برپایی عدالت در تمام گسترههای اقتصادی، حقوقی و سیاسی بود.
در مصادر دین بر این مسأله مهم چنان تأکید شده که موجب ورود آن به ادبیات دینی گردیده و عالمان دین بدان توجه دادهاند. ابوالحسن ماوردی در کتاب «البلغة العلیا فی ادب الدین والدنیا» عدل فراگیر را در کنار دین مطاع از اصولی میداند که کار دنیا با آن بهبود مییابد چندان که اموالش بسامان و امورش شایگان شود.
وی در تبیین اصل «عدل فراگیر» آورده است:
... عدل فراگیر، دعوتگر به الفت و وادارگر بر طاعت است؛ سرزمینها به آن آباد میشود؛ ثروتها و اموال به آن فزونی گیرد و نسلها با آن فراوانی پذیرد و پادشاه با آن آسودگی بیند. ... تیزتر از ستم، چیزی هستی را بر باد ندهد و هم تباهگرتر از او اندیشة مردمان را به تباهی نبرد؛ زیرا نه مرزی میپذیرد و نه فرجامی میگیرد، و هر پارهای از آن را بهرهای از تباهی است تا آن که سراسر شود.
از حضرت پیامبر (ص) بازگو شده است که فرمود:
بدترین ره توشة آن جهان، ستم بر بندگان است؛... پس از آن رو، عدل یکی از اصول دنیا است که دنیا جز به آن سامان نگیرد و با هیچ چیز جز او صلاح نپذیرد... .
در روز قیامت، عذاب آن کس که خدای را در سلطنت بیهمتا ندانست و در حکمرانی ستمکاری پیشه کرد، از همگان تیزتر است. (الماوردی، ۱۹۷۸ م: ص ۱۴۱)
۳) حکومت، بستری برای تحقّق عدالت
دوری از ظلم و تحمّل نکردن آن، اصلی از اصول والای مورد احترام علی و خُلقی، از اخلاق او است. زندگی او سراسر جنگ و مبارزه در راه بازستاندن حقّ ستمدیدگان و بیچارگان و برای پیروزی عدالت و دادگری بود؛ بنابراین، جای شگفتی نیست که علی را پس از پیامبر خدا (ص) دادگرترین مردم بدانیم. داستان علی در قصّة عدالت، از یادگارهای پر ارزشی است که مقام انسانیت و روح انسانی را شرف میبخشد. علی همه چیز را با میزان عدالت میسنجد و همه چیز را عادلانه میخواهد. آنگاه که سکوت خود را عادلانه میبیند، نه تنها سکوت میکند که به گواهی تاریخ در دوران حکومت دیگران، در ادارة امور مشارکت میورزد و از نصیحت و راهنمایی آنان دریغ نمیکند؛ چه آنکه جز بر پاداشتن حق و عدالت اندیشهای ندارد. عدالت در نظر وی، مذهب و شیوهای نیست که از دیگران آموخته باشد و نیز برنامهای نیست که سیاست آن را ایجاب کرده باشد؛ بلکه عدالت در مکتب وی، اصلی بنیادین، و سرشتی است که ممکن نیست لحظهای نادیده انگاشته شود.
آنگاه که پس از بیعت مردم، به خلافت رضایت داد، جز برای برپاداشتن حق و از بین بردن باطل وتحقّق بخشیدن به عدالت اجتماعی نبود. خلافت پیش از آنکه به آن بزرگوار برسد، در آستانة تغییر شکل به نظام سلطنت و اشرافیگری اموی بود. فرمانروایان، حکومت را حقّ مسلّم خود میپنداشتند و به حقوق مردم چنان مینگریستند که گویی حقوق مردم متوقّف بر ارادة آنان است و هر نیک و بد را که اینان بخواهند، باید مطابق خواستشان اجرا شود.
دراین میان، آنچه علی را به قبول بیعت آنان واداشت، درخطر بودن عدالت اجتماعی بود. نیرومندان، بینوایان را غارت کرده، مال آنان را میخوردند و دستهای متنفذان و فرمانداران در جان و مال مردم آزاد گذاشته شده بود و اشراف برای بلعیدن مردم دست به دست هم داده بودند و با این وضع، علی چگونه میتوانست خود را از مرکز رهبری و هدایت جامعه دور کند.
وقتی گروهی اندک، تودة مردم را به خواری کشانده بودند، روح علی آن انسان بزرگی که میتواند به مردم خدمت کند، سکوت بیشتر را نمیپذیرد. سرانجام پیشوایی مردم را پذیرفت. امّا او حکومت را دری نمیبیند که زمامدار آن را بر روی ثروتها و بیتالمال بگشاید و فزونی طلبد؛ آنگاه آن را میان خویشان و نزدیکان و یاران توزیع کند؛ بلکه حکومت دری است که حاکم آن را برای این میگشاید تا داد مردم را بستاند و مساوات و عدالت را در نهاییترین شکل ممکن بین مردم برپا دارد؛ هر کسی را به میزان کاری که میکند پاداش دهد و همواره با حقّ و عدالت باشد؛ اگر چه این امر بهکشتن وی به دست تبهکاران و عدالت ستیزان بینجامد و درست برای همین است که مردم همگان باید از حاکم اطاعت کنند؛ چه آنکه زمامدار نه به سبب حاکم بودن، بلکه به لحاظ عدالت و اجرای احکام و قوانین اجتماعی عادلانه و نیک و مفید باید مورد اطاعت باشد.
حضرت علی خود، داستان پذیرفتن بیعت را چنین وصف میکند:
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند و حضور یاران، حجّت را بر من تمام نمیکرد و خداوند از دانشمندان پیمان نگرفته بود تا ستمکار را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته خود را به کناری میداشتم و میدیدید که دنیای شما را به چیزی نمیشمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمیگذارم. (نهج البلاغه، خطبه ۳/ ۱۱)
امام آنگاه که زمامداری را پذیرفت، جز به برپا داشتن عدالت و اقامة حقوق انسانها و رفع ستم از آنها و صد البتّه سعادت بشریت نیندیشید. همواره کارمندان و فرمانداران خود را به نرمی و مدارا با مردم و قطع دستهای استثمارگران صاحب قدرت، راهنمایی میکرد.
حضرت، در عهدنامه به مالک اشتر فرماندار مصر نوشت:
بر مردم مانند حیوان درنده مباش که خوردن آنها را غنیمت بشماری؛ زیرا مردم بر دو دستهاند: یا برادر دینی تو و یا انسانی مانند تو. بر آنان از گذشت و اغماض چنان روا بدار که دوست داری خداوند آن چنان از تو درگذرد و اغماض کند... . (نهج البلاغه، نامه ۵۳)
امام پیش از آنکه دیگران را به اجرای عدالت وادارد؛ خود بدان عمل میکرد؛ تاریخ، زمامداری را سراغ ندارد که خود، نان سیر نخورد؛ زیرا در کشور او کسانی یافت میشدند که با شکم سیر نمیخوابیدند. جامة نرم نپوشید؛ چون میان افراد ملّت بودند کسانی که لباس خشن میپوشیدند و درهمی را اندوختة خود نساخت؛ چرا که بین مردم، نیازمند و فقیر وجود داشت. تاریخ بشر، فرمانروایی را به خود ندیده است که بر زمان و مکان فرمان براند؛ اما با دست خود آسیاب بچرخاند و نان خشکی را که با زانو میشکند، غذای خود سازد و کفش خود را با دست خود وصله زند و تازه آن را بر حکومت کردن برمردم برتر شمارد، مگر آنکه بتواند حقّی را اقامه کند یا باطلی را نابود سازد و هیچگاه در فکر سیرشدن و خوب پوشیدن و آرام خوابیدن نباشد؛ زیرا ممکن است در قلمرو حکومت او کسی باشد کهامید قرص نانی ندارد و در آنجا شکمهای گرسنه و جگرهای تشنه وجود داشته باشد.
انسانها افتخار پیروی از حاکمی را نداشتهاند که حکومت بر آنان را بیارزشترین چیزهای دنیا بداند اگر نتواندحقی را بر پا دارد و ستم و باطلی را از میان بردارد و همواره این سخن را بر زبان آرد که «آیا تنها به همین اکتفا کنم که به من پیشوای مسلمانان گویند؛ ولی در سختیهای روزگار با تودة مردم همدرد نباشم». (نهج البلاغه، نامه ۴۵) علی(ع) الگوی فرمانروایی است که جامعه را پیکر واحدی میشمارد که امور متناقض نباید در آن جمع شوند و نظام آن نباید بر پایة اختلاف در حقوق و تکالیف استوار شود. در جامعهای که علی(ع) الگوی حاکم آن است، هرگز نباید عضوی سیر و دیگری گرسنه باشد یا یکی کار کند و دیگری بهره ببرد. حاکم چنین جامعهای به رغم آنکه از غذای گوارا و نیکو و پوشاک نرم و لطیف و مسکن زیبا و آرامبخش بیزار نیست، از آنها بدین سبب روی میگرداند که در جامعه گروهی بینوا و فقیر وجود دارند که اگر او از این لذایذ استفاده کند، بر بیچارگان گران آید وپیشوا و رهبر مردم هم باید مانند بینوایان رنج فقر را تحمّل کند تا کابوس گرسنگی و فقر، آنان را کمتر بیازارد.
امام، پس از تصدّی خلافت، به یکی از کارمندان خویش چنین نوشت:
امّا بعد، سهم تو از حکومت نباید مالی باشد که استفاده کنی و خشمی باشد که آن را با انتقام گرفتن فرونشانی؛ بلکه باید بهرة تو از بین بردن باطل و زنده نمودن حق باشد: (نامه، ۶۶)
عنایت حضرت به حقّ و عدالت، هراس از ستم و مهر و عاطفه وی به یک زن ستمدیده به حدّی است که وی را میگریاند و سبب میشود که مأمور ستمگر جمع آوری مالیات را از کار برکنار کند.
امام علی، همواره ایمان قاطع بر این نکته داشت:
باید امام و پیشوایی باشد که به وسیلة او حقّ ضعیف از نیرومند، و داد مظلوم از ستمکار گرفته شود و افراد نیکوکار آسایش یابند و از شرّ ستمکار آسوده گردند. خداوند به ایشان پناه داده که به آنها ستم نشود.
در این هنگام است که روز دادگری بر ستمگر سختتر از روز ستم بر ستمدیده است:
یوم المظلوم علی الظالم اشد من یوم الظالم علی المظلوم (کلمات قصار، ۲۴۱) یوم العدل علی الظالم اشد من یوم الجور علی المظلوم. (کلمات قصار، ۳۴۱)
ناصر قرباننیا
منابع و مأخذ
قرآن کریم.
نهج البلاغه: امام امیرالمؤمنین علی(ع)، ترجمه سیدجعفر شهیدی، هفتم، ۱۳۷۴ ش، شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
۱. افلاطون: جمهوریت، ترجمه فؤاد روحانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۴۲ ش.
۲. الامدی التمیمی، عبدالواحد: غررالحکم و دررالکلم، منشورات مؤسسةالاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۷ ق.
۳. جعفری لنگرودی، محمدجعفر: دائرةالمعارف علوم انسانی، گنج دانش، تهران، ۱۳۶۳ ش، ج ۲.
۴. جمشیدی، محمدحسین: اندیشه سیاسی شهید رابع محمدباقر صدر(ره)، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۷۷ ش.
۵. الحرالعاملی، محمد بن الحسن: وسائلالشیعة الی تحصیل مسائلالشرعیه، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، بیتا، ج ۱۸.
۶. خمینی (امام)، سیدروحالله: تحریرالوسیلة، قم، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان، بیتا، ج ۱.
۷.رالز، جان: عدالت و انصاف و تصمیمگیری عقلانی، ترجمه مصطفی ملکیان، نقد و نظر، ۱۳۷۶ ش.
۸. رومی، مولانا جلالالدین: مثنوی معنوی، به تصحیح و پیشگفتار عبدالکریم سروش، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، دوم، ۱۳۷۶ ش.
۹. الریشهری، محمد: موسوعةالامام علی بن ابیطالب فیالکتاب والسنة والتاریخ، دارالحدیث، ۱۴۲۱ ق، ج ۴.
۱۰. الطباطبائی، السیدمحمدحسین: المیزان فی تفسیرالقرآن، منشورات جامعةالمدرسین فیالحوزة العلمیة، قم، بیتا، ج ۱.
۱۱. الطباطبائیالحکیم، السیدمحسن: مستمسکالعروة الوثقی، دار احیاءالتراثالعربی، بیروت، ۱۳۹۱ ق.
۱۲. قرباننیا، ناصر: «نگاهی به فقر از منظر جرمشناسی»، نامه مفید، ش ۱۷.
۱۳. کاتوزیان، ناصر: فلسفه حقوق، شرکت سهامی انتشار، تهران، ۱۳۷۶ ش، ج ۱.
۱۴. کلینی، محمد بن یعقوب: الکافی، قم، دارالکتاب، چهارم، ۱۳۶۵ ش، ج ۷.
۱۵. کهن، الف: گنجینه تلمود، ترجمه امیر فریدون قربانی، نشر یهوداحی، ۱۳۵۰ ش، بیجا.
۱۶. ماوردی، ابوالحسن: البلغةالعلیا فی ادبالدین والدنیا، دارالکتبالعلمیه، بیروت، ۱۹۷۸ م.
۱۷. مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، مؤسّسةالوفاء، بیروت، سوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۴۱.
۱۸. مطهری، مرتضی: بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، تهران، حکمت، ۱۴۰۳ ق.
۱۹. مطهری، مرتضی: بیستگفتار، تهران، صدرا، ۱۳۵۸ ش.
۲۰. منتسکیو: روحالقوانین، ترجمه علیاکبر مهتدی، جاویدان، تهران، ۱۳۶۲ ش.
۲۱. نراقی، ملامهدی: جامعالسعادات، دارالکتبالعلمیه، قم، بیتا.
۲۲. النووی: صحیح مسلم بشرح النووی، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، سوم، ج ۶.
۲۳. هیس، هری: الهیات مسیحی، ترجمه میکائیلیان، انتشارات حیات ابدی، بیجا، بیتا.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست