شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اعتقاد اصل است نه اقتصاد


اعتقاد اصل است نه اقتصاد

سخنان آیت الله جوادی آملی در دیدار با موسوی ذره ای هوس هم مهلک است

میرحسین موسوی ۲۰ فروردین ماه سال جاری به قم رفت و برای جلب نظر برخی مراجع تقلید با آنان گفت‌وگو کرد. این گفت‌وگوها پیش از اعلام حمایت احزاب تندرو از موسوی صورت گرفت.

در یکی از دیدارهای موسوی، آیت‌الله جوادی آملی وی را به پرهیز از هوس توصیه کرده و می‌افزایند ذره‌ای هوس هم مهلک است و انقلاب را نابود می‌کند. این مرجع تقلید همچنین اقتصاد را فرع بر اعتقاد دانسته و تأکید می‌کنند باید کارها را به دست کسی سپرد که ما و نفت و گاز ما و آب ما و مردم ما در اختیار اوست.

متن سخنان آیت‌الله جوادی آملی در این دیدار که با تأکید بر "نقش اساسی اراده الهی در پیروزی‌های گوناگون" می‌باشد، در ادامه آمده است:

● تبارک و ملکو عالم، تحت تدبیر خدای سبحان

کلّ جهان را بالأخره یک نفر اداره می کند، و ایران هم از این مجموعه جدا نیست؛ این اصل اوّل. اگر ما به سراغ اسلام و نظام اسلامی و جمهوری اسلامی حرکت می کنیم، مدیر عامل یک نفر است که “ربّ العالمین” است. اگر ملک است که تبارک الّذ ی ب ید ه الملک (۱)؛ و اگر ملکوت است، فسبحان الّذ ی ب ید ه ملکوت کلّ ش یء (۲). هر چیزی بالأخره یک راه نفسی دارد، به آن راه نفس هر چیزی می گویند: ملکوت؛ و این راه نفسش به دست اوست.

خدا غریق رحمت کند؛ سیّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی در جواب این سئوال که چرا سوره یاسین را قلب قرآن معرفی کردند، فرمودند: ما همین سئوال را از مرحوم آقای قاضی (رض) داشتیم، ایشان فرمودند: ظاهراً مناسبت آن،بخش پایانی سوره یاسین است که سبحان الّذ ی ب ید ه ملکوت کلّ شیء. اگر چنانچه هر چیزی راه نفسی دارد و راه نفسش به دست اوست، اصلاً کار به دست اوست. لذا آنجا سخن از تسبیح است که در سوره یاسین است، در سوره ملک سخن از تبارک است. تبارک به این عالم برکت، مرتبط است؛ به سبّوأ قدّوس، به آن ماوراء. حکومت اسلامی اگر حضور مردمی است، به حکم مردمی است؛ و اگر چاه نفت و گاز است، اینها همه مبادی قابلی اند. هم دهنه چاه را خدا فرمود به دست من است، هم دهنه دلهای مردم به دست من است! اگر ملّتی با یک کسی بود، او موفق است؛ امّا رهبری دلها به دست خود ملّت نیست، به دست آن شخص هم نیست؛ به دست کسی است که ب ید ه ملکوت کلّ شیء.

● نیاز ابراهیم خلیل (ع) به همراهی دلهای مردم با تدبیر الهی

وجود مبارک ابراهیم خلیل خیلی کار کرد؛ اگر قربانی بود که آماده شد، و اگر ورود در آن آتش سوزان بود که آمادگی اش را اعلام کرد، اگر تبر گیری و بت شکستن بود که کرد! هیچ کاری نبود که او نکند؛ کارگری و معماری و مهندسی بهترین بنای عالم، یعنی کعبه بود که کرد. امّا هیچ کدام از اینها را برای تأمین حکومت کافی ندانست! عرض کرد: خدایا! من اگر بخواهم حکومتی تشکیل بدهم؛ مردم با من همراه بشوند، یک. مردم نه خودشان با من همراهند، نه دیگری. رهبری دلهای مردم به دست توست، فاجعل افئ دهً م ن النّاس تهو ی ل یه م (۳).

● سختی ها و مجاهدات ابراهیم خلیل (ع) در راه ابلاغ رسالت

هیچ کاری نبود که وجود مبارک خلیل خدا نکرده باشد! اگر مبارزه بود که تبر گرفت و آن کار را کرد. و اگر آزمون بود که هم در قربان بردن پسر، و هم در ورود در گلستان آتش. و اگر در معماری و کارگری بود؛ و اگر بردن زن و بچّه در راهی که نه تنها دائر نیست، بائر هم نیست. نه تنها بائر نیست، موات هم نیست. نه تنها موات نیست، لم یزرع هم نیست؛ بلکه غیر ذ ی زرع است.

غیر ذ ی زرع یک راه پنجمی است؛ شما می بینید بین قم و تهران موات است، بائر است؛ می شود آبادش کرد. امّا سنگلاخ کوه ابوقبیس به هیچ وجه قابل آبادانی نیست! وجود مبارک ابراهیم عرض کرد: ربّنا نّی اسکنت م ن ذریّت ی ب واد، نه اینکه موات نیست؛ این یک طرف. غیر ذ ی زرع(۴)؛ غیر ذ ی زرع غیر از لم یزرع است! چون لم یزرع یعنی قابل است، ولی آب ندارد فعلاً. فرمود: سنگلاخ به هیچ وجه قابل نیست. وقتی هم هاجر گفت که: آخر لی من تدعنا، من با این بچه شیری اینجا گذاشتی، داری می روی؛ به کی سپردی؟! فرمود: لی ربّ هذ ه البیّ ن ه (۵). آن که سرزمین دائر را آباد می کند، همین جا هم حضور دارد.

حضرت با همه توان و قدرت های علمی و سابقه مبارزاتی و رهبری و آزمون له، عرض کرد: خدایا! فرزندان من اگر بخواهند حکومتی تشکیل بدهند، مردم را به کعبه دعوت کنند که قبله آنهاست؛ حضور مردمی لازم است،اما حضور مردمی نه به دست خود مردم است و نه به دست فرزندان من! پس این دلها را به آن سمت ببر!

در جریان انقلاب در واقع رهبری دلها به دست او بود! تا برسیم به چاه نفت و گازمان. در همین گذر خان قم، من یک وقتی داشتم می گذشتم، دیدم یکی از این جوانان قمی آنروز گفته بود: اگر آیت الله خمینی به من بگوید اینجا اینقدر بایست، تشنه باش تا بمیری؛ می گویم: چشم. اینقدر عطش بکش تا بمیر، می گویم چشم؛ و همین را هم گفت.

● عدم تکیه بر سرمایه های مادی و مردمی در صورت نبود تکیه گاه الهی

بنابراین سرمایه مردم بسیار سرمایه خوبی است؛ ولی نه به دست خود مردم است، نه به دست ما! این را ما باید بدانیم در مکتب ما این حرف حق است. بدون مردم کاری یک لحظه پیش نمی رود، امّا این حضور مردمی نه در اختیار خود مردم است، نه در اختیار دیگران؛ به دست مقلّب القلوب است.

مطلب دیگر اینکه: بالأخره این کشور سرمایه می خواهد، سرمایه نفت و گاز؛ چه اینکه آب هم لازم دارد. آن روز سخن از نفت و گاز نبود در صدر اسلام، سخن از آب بود! در بخش پایانی سوره مبارکه (ن و القلم)، می فرماید: این سرزمین های شما را این چاه و چشمه آباد می کند. اگر حفّاری بکنید، به آب می رسید. حالا اگر سطح آب ۳ ـ ۲ هزار متر پائین برودو مثلاً وسائل صنعتی دیروز و امروز جوابگونباشد،در ان موقع کار می کنید؟! آری، ارأیتم اصبح مآؤکم غوراً فمن یأتیکم ب مآء معین (۶). “مآء معین” آبی است که چشم، عین او را ببیند و دلو به او دسترسی داشته باشد؛. فرمود: اگر ما این آبها را یک قدری پائین ببریم، چه می شود؟! اگر نفت و گاز را ۴ ـ ۳ هزار متر پائین تر بردندو وسائل صنعتی امروز جوابگو نبود، باید کاسه گدائی دست بگیرید! بنابراین نه به مردم می شود تکیه کرد، نه به نفت و گاز.

● اعتقاد صحیح، زمینه پدید آمدن اقتصاد سالم

ما مأمور تشکیل حکومتیم؛ باید کلّ کارها را به کسی بسپاریم که ما و نفت و گاز ما و آب ما و مردم ما در اختیار اوست! از اینجا نتیجه می گیریم که اعتقاد اصل است، نه اقتصاد . اقتصاد راه نفس مردم است، مثل اینکه این برگ های درخت و شاخه های درخت را قطع بکنند، این درخت خشک می شود؛ این راه نفسش این است. امّا ریشه اش چیز دیگر است! اعتقاد می شود ریشه، اقتصاد می شود فرع. ما اوّل آن ریشه را که محفوظ است، سالم نگه بداریم؛ در سایه اعتقاد خوب، اقتصاد سالم به دست می آید، مردم هم هستند. و اگر خدای ناکرده آن اعتقاد آسیب دید؛ هم اقتصاد صدمه می بیند، هم درآمدهای دیگر.

● اداره اعجاز آور شرائط بحرانی دوران جنگ تحمیلی با اراده و اعجاز خدای سبحان

شما در متن جنگ ۸ ساله بودید؛ البتّه جنگ ۱۰ ساله بود! برای اینکه ۲ سال ما گرفتار جنگ داخلی بودیم، بعد ۸ سال مال خارجی. یعنی هنوز انقلاب به ثمر نرسیده بود، اوائلش بود که گنبد آتش شد، بعد کردستان آتش شد، بعد مردم خلق عرب تشکیل شد، بعد خلق مسلمان پیدا شد؛ این ۲ سال مشغول جنگ داخلی بود، به علاوه ۸ سال، می شود ۱۰ سال. در حقیقت ایران ۱۰ سال درگیر جنگ بود!

نظر شریفتان هست که آن روز دولت بودجه را روی ۲۴ دلار بسته، و این را ۳ قسمت کرده بود؛ ۸ دلار صرف جنگ، ۸ دلار صرف عمران و آبادی، ۸ دلار هم صرف بودجه جاری. آن استعمار پیر، ذخائر نفتی خودرا عرضه کردونفت ۲۴ دلار ی شد۸ دلار. خلیج فارس هم نا امن بود! کسی حاضر نبود از ما نفت بخرد! شما بیشتر از دیگران در جریانید. کدام کشتی بود که بیاید در معرض خطر، خودش را به خطر بیندازد، بار ببرد؟! ما باید عملگی می کردیم، ژاندارمی می کردیم تا این نفت ها را از خلیج فارس می بردیم و به آنها می دادیم؛ بشکه ۸ دلاری را یک مقدار خرج استحصال بکنیم، یک مقدار خرج کرایه.

همه مسئولین گرفتار بودند که چه کنیم! کشور با بودجه ۲۴ دلار بسته شده بود، جنگ هم که نفس گیر است، بودجه روزانه اش را می طلبد، بودجه جاری هم که می خواهد، بودجه عمرانی هم که می خواهد؛ این ۲۴ دلار شده ۸ دلار، آن هم ۸ دلار با آسیب؛ و (خدا) اداره کرد! دیگر معجزه امام و مردم نبود، معجزه قرآن و عترت بود. این معجزه سر جایش محفوظ است!

● فضای ملکوتی جبهه ها، یاد آور عرفان حج

ما اگر جنگ را دیدیم، اینها را هم در کنار انقلاب دیدیم. شما بیش از دیگران در جبهه حضور داشتید؛ من یک وقتی به اتفاق مرحوم آیت الله فاضل (رض) و بعضی از همراهانمان رفتیم جبهه. آنجا برادران جهرم سمیناری داشتند در ۲۷ رجب به نام همایش و سمینار تهذیب. آنجا سخنرانی داشتم، از ما هم دعوت کردند به همراه آن مرحوم. ما یک شب یا دو شبی را درمیان آن نیروهای جهرم بودیم.

من همان هوا و حالی راکه در شب مشعر داشتم، آنجا برایم پیدا شد. روی همان شن ها خوابیدیم، آنطوری که در مشعر بود. نیم ساعت قبل از اذان صبح پیرمردی آمد وجوانها را بیدار کرد برای نماز شب، نماز شب شان را خواندند. نماز نافله صبح را خواندند، نماز صبح شان را به جماعت خواندند، زیارت عاشورایشان را خواندند، بعد خوابیدند. همان حال و هوائی که یک حاجی در مشعر دارد، ما همان شب برایمان پیدا شد. این یقیناً به ثمر می رسد؛ این حال و هوا اینچنین بود.

● کمترین خطا و بیراهه در مسیر انقلاب اسلامی، خطرناک و نابود کننده

اگر خدای ناکرده ذرّه ای( من و ما) در این انقلاب ودر این جمهوری راه پیدا کند؛ این ذرّه مستهلک نمی شود ( بلکه مهلک می شود). این ذره هوس چیز بدی است! امّا یک چیز بد گاهی وقتی در فضای خوب برود، مستهلک» می شود؛ وگاهی اگر در فضای خوب برود،آن را آلوده می کند، می شود «مهلک. امّا فتوای همه فقهاء این است که خوردن یک مقدار خاک حرام است؛ مگر تربت سیّدالشهداء، آن هم بسیار اندک، آن هم برای شفاء. حالا یک آشپزی که حلیم و آش را در یک ظرف بزرگی آشپزی می کند، اگر یک مختصری خاک این دیوار بریزد داخل آن ظرف و آن را، هم بزند؛ چون یک مختصر خاک است و مستهلک می شود، این حرام نیست. ولی اگر همین آشپز دستش خون بیاید و یک قطره خون وارد این ظرف بشود، کلّ این ظرف آلوده می شود! پس بعضی از قطراتند که مستهلک می شوند، بعضی از قطراتند که مهلکند.

خدای ناکرده وقتی انسان وارد انقلاب و نظام و جمهوری و این حکومت شد؛ بعضی از امور است که به کلّ نظام آسیب می رساند؛ این را آدم باید تشخیص بدهد. همین که گفتند: صراط مستقیم از مو باریکتر است و از شمشیر تیز تر! آن صراط را که دیگر با فلز یا با سیمان نساختند! یعنی معرفت، یعنی فهم. فهم دقیق، از مو باریکتر و از رفتن روی شمشیر تیز تر. آدم خوب بفهمد، بعد هم بتواند رویش راه برود؛ و عنصر اصلی آن معرفت است.

● دوری از معرفت معقول و محسوس، دلیل نابینا محشور شدن کفّار پس از مرگ

قرآن کریم می گوید، وقتی کفار به خدا عرض می کنند که: خدایا! ما را چرا کور محشور کردی! چشم شان نمی بیند؛ فقط گوش شان می شنود، زبانشان گویاست، دست و پایشان گویاست، همه عناصر سالم است، ولی کورند. به باری تعالی عرض می کنند که: ربّنا ل م حشرتن ی اعمی و قد کنت بصیراً (۷). چرا چشم ما را گرفتی؟! فرمود: تو چون نفهمیدی و باور نکردی، بخاطر همین کوری! کذل ک اتتک آیاتنا فنسیتهم و کذل ک الیوم تنسی (۸). مهم ترین راه ما معرفت ماست. این معرفت ما اگر بخواهد از معقول به محسوس تنزّل کند، می شود چشم و دیدن.

اگر این ذرّه که پایگاه عقلی ماست، این خدای ناکرده آسیب ببیند؛ حدأقل این است که خود ما آسیب می بینیم. البتّه نظام آسیب نمی بیند؛ قرآن کریم فرمود: شما نشد، دیگری. ا ن تتولّوا یستبد ل قوماً غ یرکم ثمّ لا یکونوا امثالکم (۹). خدا که دست از دین و نظام و اینها بر نمی دارد! فرمود: شما نشد، دیگری! اما چرا ما نشویم و دیگری بشود؟! این و اجعلنا م مّن تنتص ر ب دین ک و لا تستبد ل ب ه غ یر نا (۱۰) همین است. خدایا! دینت را که می خواهی حفظ بکنی، به دست ما حفظ بکن.

● آسان بودن اداره مردم عاقل در عصر ظهور حضرت ولی عصر(عج)

به همین مناسبت وقتی وجود مبارک حضرت ولی عصر ظهور پیدا می کند، مردم هم، به برکت اینها،فهیم بار می آیند. اداره یک مردم فهیم سخت نیست! الآن ۷ میلیاردند، بشوند ۷۰۰ هزار میلیارد؛ ۷۰۰ هزار میلیارد بشر عاقل بفهم را به خوبی می شود اداره کرد؛ مخصوصاً ۳۱۳ شاگرد هم مثل امام داشته باشد! با کشتار و جنگ که مردم اداره نمی شوند! وقتی حضرت ظهور کرد؛ در روایات ما آمده است که دستی روی سر مردم کشیده می شود، یا عنایت الهی است؛ هر چه هست، جمعاً ب ه احلامهم و عقولهم و مانند آن. مردم با فرهنگ و با شعور را کاملاً می شود اداره کرد.

بنابراین ما ن شآء الله وقتی که وارد می شویم، با این بحث وارد بشویم که اگرنفت و گاز هست، ولی اختیارش به دست دیگری است. اگر حضور مردمی هست، رهبری دلها به دست دیگری است؛ اصل اعتقاد خود ماست و مردم و اگر بخواهیم، باید با اعتقاد صحیح از خدا بخواهیم که دلهای مردم را به این سمت رهبری کند، و نفت و گاز و مواد لازم را هم به این سمت هدایت بکند؛ وگرنه نه مردم اهل اقتصاد خواهند بود، نه اقتصاد به این مردم می رسد.

● دور بودن ملّت پر نعمت و محتاج از رحمت خدای سبحان

مطلب بعدی آن است که الآن ما ۷۰ میلیون جمعیت ایم، یعنی یک صدم مردم دنیا؛ الآن ۷ میلیارد است.امکانات ما خیلی بیش از یک صدم است، امّا ته صف جا داریم! این ۳ تا مسأله با هم هماهنگ نیست! ما یک صدم ایم امکانات ما خیلی بیش از یک صدم است، ولی دنباله تر از یک صدم جا داریم! این را باید بالأخره به یک جائی رساند؛ و این کار شدنی است.

وجود مبارک حضرت امیر این بیان را فرمود که الآن حدیث شریفش را می خوانیم، آن روز سخن از نفت و گاز نبود آن روز فرمود: کشوری که آب دارد و خاک دارد، مع ذلک محتاج به دیگری باشد؛ فابعده الله. این جزء روایاتی است که مرحوم صاحب وسائل در مکاسب محرّمه نقل کرده، دیگران هم نقل کردند. من وجد مآءًً و تراباً فافتقر فابعده الله (۱۱). این ( فابعده الله ) به حسب ظاهر نفرین است، ولی جمله خبریّه است. یعنی: خدا همه اش دور می کند. یک ملّت بی عرضه را که خدا پشت سر هم به او امداد غیبی نمی رساند! فرمود: شما هم یک دستی تکان بدهید، بعد ما هم بقیّه را برکت به شما می دهیم.

● نقش اراده الهی در هدایت مردم به ایستادگی و قیام

بنابراین نتیجه ای که از عرض کوتاهم گرفته می شود این است که: اصل، اعتقاد است، یک. ملّت معتقد را خدا به حکومت رهبری می کند، دو. ملّت معتقد را دهنه چاهش را، دهنه آبش را، دهنه چاههای دیگر و آبش را به همین سمت هدایت می کند. ولی اگر خدای ناکرده بعضی از اینها آسیب ببیند، آنوقت ما نه می توانیم بگوئیم: فاجعل افئ دهً م ن النّاس تهو ی ل ینا؛ نه هم این کار شدنی است.

خدای سبحان به وجود مبارک پیغمبر (ص) فرمود: مردم تو را کمک کردند، ولی من اینها را فرستادم. هو الّذ ی ایّدک ب نصر ه و ب المؤم نین (۱۲). درست است مردم یاور تو بودند، تو فرمودی، اینها هم آمدند؛ ولی من اینها را فرستادم، به دنبال تو آمدند. آنگاه همانطور که فرمودید قانون اساسی از یک سو، ولایت فقیه از یک سو، ارگانهای رسمی از یک سو؛ اینها همه شان حضور فعال داشتند، دوستانه و محترمانه می توانند کار کنند.

● پرهیز از خطر تلخ” اختلاف” در بیان نورانی علوی (ع)

و آخرین بخش عرضم بیان نورانی حضرت امیر (ع) است که فرمود: من این مطلب را به عنوان یک مورّخ نمی گویم، این مطلب را به عنوان یک تجربه کننده حکومتی نمی گویم؛ من به عنوان یک سنّت الهی می گویم، و آن این است که هیچ ملّتی با اختلاف به جائی نرسید. نّ الله سبحانه و تعالی لم یعط احداً ب فرقه خ یراً م مّن مضی و لا م مّن بقی(۱۳). میلیونها سال جهان طول بکشد، ملّت پراکنده به جائی نمی رسد!

● اهمیّت داشتن کسب رضای الهی و بی اهمیّت بودن نتیجه کارها

بالأخره ما داعیه ای داریم، می گوئیم صلاحیّت داریم، آمدیم به میدان. ۱۰ نفر زید و عمرو را وقتی نام ببرید، صلاحیت شان را اعلام کردند؛ شد، خدا را شکر؛ نشد، خدا را شکر. به تعبیر آن آقا گفت: داد، رحمت؛ نداد، حکمت. اگر با این دید باشیم، هیچ محذوری نداریم. نه بیراهه می رویم در تبلیغات مان، نه راه کسی را می بندیم. بالأخره همیشه پایان کار را آدم باید ببیند علی (ع). بیان شفافش در نهج البلاغه هست. فرمود: هیچ ملّتی با اختلاف و پراکندگی به جائی نرسید! این سنّت الهی است. اگر چنانچه مربوط به تاریخ بود که می گفت: گذشته اینطور بود! امّا او از آینده هم خبر می دهد. نّ الله سبحانه و تعالی لم یعط احداً ب فرقه خ یراً م مّن مضی و لا م مّن بقی.

این بیان نورانی سیّدالشهداء (ع) که گفت: لم اخرج اش راً و لا بط راً (۱۴)، این روی دستور پیغمبر است؛ فرمود: می خواهی بروی مسجد، بگو: اللّهمّ نّی لم اخرج اش راً و لا بط راً (۱۵). خدایا! من نیآمدم که راه کسی را ببندم. من آمدم راهی که تو نشان بدهی، بروم. مسجد. اینکه وجود مبارک حضرت سیّدالشهداء این جمله را فرمود، این ابتکاری از خود أبی عبدالله نبود! این هم در مسند احمد حنبل هست، دیگران هم نقل کردند که پیغمبر فرمود: وقتی به دنبال نماز یا کار اساسی می خواهی بروی، بگوئی: خدایا! برای راه تو دارم می آیم. اللّهمّ نّی لم اخرج اش راً و لا بط راً و لا ظال ماً و لا مفس داً. اینجور باشد، س یروا علی اسم الله (۱۶). آدم نه از اقبال لذّتی زائد می برد، نه از ادبار؛ آنوقت نگران هیچ چیز هم نیست! در همه حالات هم هست.

پی‌نوشت‌ها:

(۱) ملک / ۱ (۲) یس / ۸۳ (۳) ابراهیم / ۳۷ (۴) ابراهیم / ۳۷

(۵) برداشت از: بحار الأنوار / ۱۲ / ۱۱۶ (۶) ملک / ۳۰ (۷) طه / ۱۲۵

(۸) طه / ۱۲۶ (۹) محمّد / ۳۸ (۱۰) برداشت از: بحار الأنوار / ۹۲ / ۳۳۲

(۱۱) وسائل الشیعه / ۱۷ / ۴۱ (۱۲) انفال / ۶۲

(۱۳) نهج البلاغه / خطبه ۱۷۶ ـ انواع الظّلم (۱۴) بحار الأنوار / ۴۴ / ۳۲۹

(۱۵) ر. ک: الأمالی للطوسی / ۳۷۲ (۱۶) نهج البلاغه / خ ۷۹