چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
جهانی شدن و توان فرهنگ ایرانی׃ نقش مولانا جلال الدین محمد بلخی در مفهوم سازی فرهنگی
در این مقاله پس از بررسی موضوع و اهمیت جهانی شدن، به ارائه دو دیدگاه افراط گرایی و امپریالیسم فرهنگی در بین نظریه های جهانی شدن پرداخته و پس از بررسی نشان می دهیم که جهانی شدن لزوما به معنی یکپارچگی فرهنگی نیست و سایر فرهنگ ها با توجه به توان فرهنگی خویش مجال حضور در عرصۀ جهانی را دارند. در تأیید این حضور و نشان دادن توان فرهنگ ایرانی برای چنین حضوری در عصر جهانی ابتدا به آراء و اقوال مستشرقین با استفاده از اسناد کتابخانه پرداخته ایم تااز شائبۀ هرگونه سوگیری دور باشیم. با ارائه حقایق موجود در باب حضور گستردۀ مولانا، شاعر پرآوازه فارسی زبان در محافل علمی و ادبی جهان و همچنین در فرهنگ عامه پسند مردم امریکا در دهۀ اخیر به گوشه ای از توان فرهنگ ایرانی برای حضور فعال در عرصۀ جهانی خواهیم پرداخت.
● مقدمه:
در این مقاله فرض محوری آن بوده است که لزوما جهانی شدن به معنی یکپارچگی فرهنگی نیست و فرهنگ ایرانی به سبب ویژگی های تاریخی و دینی و قومی خود توان بسیار زیادی برای حضور در عرصۀ جهانی دارد. از این رو کوشیده ایم به دو نظریۀ مهم در بحث جهانی شدن یعنی افراط گرایی و امپریالیسم فرهنگی بپردازیم. این دو رویکرد هر چند در ارزشیابی فرهنگ جهانی کاملا متفاوت هستند اما هر دو سیطرۀ فرهنگ عامه پسند امریکا را تایید می کنند.
در رد دو دیدگاه مذکور کوشیده ایم توان فرهنگ ایرانی را با توجه پیشینۀ تاریخی و مذهبی آن برای حضور در عصر جهانی شدن نشان دهیم. اما از آنجا که عناصر سازندۀ این فرهنگ بسیار زیاد هستند تنها به سهم ارزشمند ایران در حوزۀ ادبیات وشعر و نقش مولانا در مفهوم سازی جهانی این فرهنگ می پردازیم. جهت دور بودن از هر گونه شائبۀ سوگیری از اقوال مستشرقین و ایران پژوهان خارجی سود جسته ایم.
در بخش اصلی مقاله با آوردن حقایق موجود در باب حضور فراگیر اشعار مولانا در فرهنگ عامه پسند امریکا و معین ساختن جایگاه علمی و ادبی مولانا با توجه به شواهد موجود و همچنین بررسی گوشه ای از دریای پهناور اندیشه های وی، جایگاه مولانا در مفهوم سازی فرهنگی را به عنوان نمونۀ مورد مطالعه معین تا توان این فرهنگ برای حضور در عرصۀ جهانی را به تصویر بکشیم.
روش بکار گرفته شده در این مقاله، روش اسنادی است که با توجه به حقایق موجود در باب حضور گستردۀ اشعار مولانا به ترجمۀ بارکس و فروش نیم میلیون نسخه ای آن و ذکر نقل قول مجله های رایج در این جامعه در بارۀ جایگاه مولانا می پردازیم. از طرف دیگر در بررسی توان فرهنگ ایرانی به اقوال مستشرقین مشهور مانند هانری کربن،گروسه و مولوی پژوهان بزرگ مانند آربری و چیتیک و...استناد جسته ایم تا از شائبۀ هر گونه جانبداری فرهنگی دور باشیم.
● جهانی شدن: تعریفها، مفاهیم
اگر چه جهانی شدن [۱] بحثی است که ریشههای کهن دارد ولی به لحاظ تأثیر و اهمیت موضوع طی دو دهۀ اخیر بطور جدی مطرح شده است. همانگونه که والترز بیان کرده است لفظ جهانی[۲] از ۴۰۰ سال پیش تاکنون مورد استفاده محققان با دیدگاههای متفاوت بوده است (عاملی، ۱۳۸۳) لفظ جهانی شدن از نظر رابرتسون از حدود ۱۹۶۰ مورد استفاده قرار گرفته است و فرهنگ لغت وبستر اولین فرهنگ لغتی است که در سال ۱۹۶۱ این لفظ را تعریف کرده است، اما مفهوم جهانی شدن از نیمۀ دوم دهۀ ۱۹۹۰ بطور جدی و علمی مورد بررسی محققان قرار گرفته است (رابرتسون، ۱۹۹۲: ۸)
از طرف دیگر میتوان پیشبینی کرد در آیندۀ نزدیک این بحث بصورت گستردهتر در محافل علمی دنبال شود و شتاب بیشتری نیز بگیرد بگونهای که به قول کرزنر کاربرد کلمۀ جهانی شدن در متون علوم اجتماعی از بیست بار در سال ۱۹۸۰ به بیش از هزار بار در سال ۱۹۹۸ رسید. (سلیمی، ۱۳۸۴)
با گذشت دو دهه از مطالعۀ جهانی شدن، ادبیات بسیار گسترده و با چشماندازهای متفاوت شکل گرفته است. به تعبیر میلز تصویرسازی جامعهشناسانۀ متفاوتی در عصر جهانی شدن بوجود آمده است که تفسیر اجتماعی و عمل اجتماعی متمایزی را به دنبال داشته است. (عاملی، ۱۳۸۳) بدین ترتیب با ورود بحث جهانی شدن به حوزههای مختلف علوم بسیاری از مفاهیم دورۀ مدرنیته مانند فرهنگ، مذهب، جامعه، فاصلۀ طبقات اجتماعی و ... مجبور به بازسازی معنایی شدهاند. به قول شورکنز جامعۀ نسبتاً محلی و بستۀ گذشته، تبدیل به یک جامعۀ فرامحلی، جهانی و یا محلی ـ جهانی شده است که نسبت به تمام تاریخ گذشته به سرعت بیشتری با فرهنگها و جوامع دور رابطه برقرار میکند (عاملی، ۱۳۸۳)
در کنار نرم افزار جهانی شدن برگرفته از دیدگاه جهانگرایانه، سختافزارها نیز ارتباطات دور را تسریع و تشدید کردهاند. با پدید آمدن شبکه جهانی اینترنت افراد بشر در هر نقطه از جهان میتوانند ارتباط رودررو بصورت مجازی داشته باشند و به تبادل اطلاعات، دانش و فرهنگ بپردازند. ارتباطات رادیویی یک سویه که از یک منطق تعاملی دو سویه برخوردار است نیز نقش بسزایی در توسعه جهان مجازی محلی، منطقهای و جهانی داشتهاند. از این فضا تعبیر به «عصر جهانی» شده است. (آلبرو، ۱۹۹۶)
از این رو با توجه به عصر جهانی شدن حاصل از تکنولوژیهای نوین ارتباطی با ویژگیهای بسیار متفاوت نسبت به وسایل ارتباطی گذشته، دیگر نمیتوان هیچ فرهنگی را دور افتاده نامید وهمه فرهنگها فرصتی برای عرض اندام در این فضای ارتباطی با سه خصیصه فراملی بودن[۳] فراگیر بودن[۴] و پیوستگی[۵] (عاملی، ۱۳۸۳) دارند. در چنین فضایی است که فرهنگ ها پیوسته به دادوستد عناصر فرهنگی می پردازند و برخی عناصر فرهنگی فرصت حضور در میان سایر فرهنگ ها می یابند.
در تعریف جهانی شدن به عنوان یک مفهوم گسترده، موضع و دیدگاه شخص نقش اساسی دارد زیرا این مفهوم بسیار گسترده است و دیدگاههای متفاوت و حتی برخی موارد متناقضی نسبت به آن بیان میشود. از همین روست که میتوان در تعریف جهانی شدن و نگاه مفهومی به آن از مفاهیم سلبی شروع کرد. عاملی در بررسی مفاهیم سلبی جهانی شدن چنین بیان میکند:
جهانی شدن، روندی نیست که منجر به یکی شدن جهان و یا همسانسازی مطلق در قلمروهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شود (گیدنز، ۱۹۹۹). این به این دلیل است که حتی اگر فرض شود که جهانی شدن فرآیندی را بوجود بیاورد که «متن واحدی» را بصورت استاندارد به همه جهان ارسال کند، به دلیل وجود زمینههای متفاوت تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی درمناطق جهان، نتیجه جهانی شدن دراین زمینه های متفاوت یکسان نخواهد بود.
جهانی شدن همچنین به معنی بوجود آمدن روند تک فرهنگ گرایی جهانی بصورتی که مردم در سرتاسر دنیا از یک نظام اخلاقی، اعمال مذهبی، جشنها و سنتهای اجتماعی و فرهنگی واحد یا فرهنگ عامه و یا مثلا افکار عمومی واحد برخوردار شوند نیست. فرگوسن درکتاب افسانهشناسی جهانی شدن مینویسد: تفسیر جهانی شدن به «حاکمیت یک فرهنگ خاص بر کل ساختارهای اجتماعی دنیا» یک تفسیر کاملا بیمعنا و بیاعتبار است. از طرفی جهانی شدن خود به نوعی منشا تنوع فرهنگی و جامعه چند فرهنگی است. نگاه تک فرهنگی، متاثر از اندیشه القای اروپا مرکزی و آمریکای مرکزی است. (عاملی، ۱۳۸۳ )
از این رو با گسترش جوامع چند فرهنگی، حوزۀ آشنایی و مدار توجه به سوی فرهنگهای بومیکشیده میشود و با روبه ضعف نهادن اندیشۀ اروپا محوری و آمریکا محوری میتوان شاهد اشاعه و نفوذ ارزشها واندیشههای بومی ملتها به دیگر نقاط جهان و حتی خود آمریکا باشیم. از طرف دیگر تکتک شهروندان جامعۀ جهانی دارای حق انتخاب گسترده از میان ارزشهای متفاوت فرهنگی هستند. با گسترش این حق انتخاب ویژگیها و عناصر جذاب یک فرهنگ میتوانند به دیگر نقاط جهان نفوذ کنند.
از همین روست که هنرز معتقد است: فرآیند جهانی شدن که ضمانتگر یک فرهنگ جهانی است فرصت و زمینۀ ظهور دیگر فرهنگها را بوجود میآورد. در چنین فضای اجتماعی جهانی که محصول فشردگی مکان و زمان است هرچند سرمایهداری جهانی و خاص گرایی فرهنگی خشونت بار، نیروهای سیطره افکن هستند ولی همه کاره نیستند. دراین فضا، معناها و صورتهای معنادار که از منابع تاریخی متفاوت ریشه گرفتهاند علیرغم تعلق به فضاهای جداگانه میتوانند به جایگاهی دست یابند. به بیان دیگر در دنیای معاصر تمام منابع فرهنگی (دین، موسیقی، فیلم و....) در عرصه جهانی حضور بهم میرسانند، هرچند این امکان وجود دارد که دامنه نفوذ و تأثیر یکی از این عناصر بیشتر باشد (هنزر، ۱۹۹۲: ۹۶)
گیدنز نیز جهانی شدن را چنین تعریف میکند: «فشردگی روابط اجتماعی در سطح جهانی بطوری که مکانهای دور افتاده به یکدیگر متصل شوند و فاصله زمانی در روابط از بین رود.» (گیدنز، ۲۰۰۱، به نقل از عاملی ) بنابراین در این عصر حاصل از فشردگی زمان و مکان میتوان شاهد انتقال عناصر فرهنگی بویژه عناصری با توان بالقوۀ جهانی شدن بود. بگونه ای که عناصر فرهنگی جذاب توسط دیگر فرهنگ ها مورد توجه جدی قرار گیرند و توسط آنان جذب شوند.
● دیدگاههای مختلف در مورد جهانی شدن:
در حوزۀ دیدگاههای جهانی شدن تنوع و گستردگی بسیاری وجود دارد و هر یک از نظریه پردازان موضع متفاوتی نسبت به این پدیده گرفتهاند. با این حال ممکن است برخی نظریهها بر یکدیگر هم پوشانی داشته و جنبههایی از یکدیگر را در برگیرند. از این رو به ارائه دو دیدگاه متفاوت افراط گراها[۶] و امپریالیسم فرهنگی[۷] پرداخته و سپس از منظر میانه روانه به بررسی مسئلۀ جهانی شدن ونقد دو نظر مطرح شده میپردازیم تا نشان دهیم امکان و زمینۀ حضور عناصر فرهنگی دیگری غیر از فرهنگ اروپا و آمریکا نیز در عصر جهانی شدن و حتی بین این فرهنگها وجود دارد.
▪ دیدگاه افراط گراها:
بسیاری از نظریههای رایج در حوزۀ جهانی شدن معتقد به شکلگیری یک فرهنگ جهانی در قالب مدرنیته غربی هستند، هر چند در ارزیابی و پذیرش آن موضع متفاوت و اختلاف نظر دارند. دیدگاه افراط گراها جزء دیدگاههای تندرو حوزۀ جهانی شدن است که طرفداران آن معتقدند که جهانی شدن قطعا منجر به فرهنگ یکپارچۀ جهانی تحت حاکمیت آمریکا میشود.
پیش بینی ذهنی این دسته از نظریهپردازان اجتماعی چنین است که دنیا مواجه با یکپارچگی جدیدی براساس فرهنگ پسند عامه آمریکایی[۸] و براساس مدل مصرفگرایی غربی خواهد شد. (هلد و همکاران، ۱۹۹۹، ۳۲۷) وبدین ترتیب نوعی پذیرش شیوۀ زندگی مردم آمریکا حاکم خواهد شد و فرهنگ آمریکایی فرهنگ سیطره افکن و محوری نسبت به سایر فرهنگها خواهد بود.از این رو دیگر فرهنگ ها مجبور به پذیرش ارزش های حاکم بر فرهنگ و زندگی مردم امریکا خواهند شد.
برای طرفداران افراطی جهانی شدن مثل اوهم و تسیون جهانی شدن معاصر دوره جدیدی را تعریف کرده است که مردم در هرکجای دنیا که باشند بصورت فزاینده تحت اشراف بازار جهانی فرهنگ قرار میگیرند. ( عاملی، ۱۳۸۳). پس از نظر آنها فرهنگهای دیگر غیر از فرهنگ جهانی آمریکا مجال نفوذ نخواهند داشت و در فرهنگ مسلط آمریکایی ذوب میشوند و باید به فرهنگ موجود تن دهند.
طرفداران افراطی جهانی شدن در ارزیابی شرایطی که به وجود خواهد آمد نیز نگاهی کاملا مثبت اندیش دارند و معتقدند که لازمۀ گسترش جهانی شدن بوجود آمدن چنین فرهنگ یکپارچۀ جهانی است و این شرایط غیر قابل اجتناب است وملتهای دیگر باید این فرهنگ مسلط را بپذیرند؛ در غیر این صورت خواه ناخواه فرهنگ مسلط آمریکایی برآنان سیطره خواهد افکند.
▪ دیدگاه امپریالیسم فرهنگی:
نظریه پردازان امپرایالیسم فرهنگی معتقدندکه فرهنگ یکپارچۀ جهانی در حال شکلگیری است اما در ارزیابی آن برخلاف افراط گراها زبان به انتقاد از وضع موجود میگشانید. آنها معتقدند چیزی به نام جهانی شدن در حال رخ دادن نیست و بهتر است از عبارت غربی سازی[۹] استفاده کرد. در واقع از نظر آنها جهانی شدن طرح از پیش تعیین شدۀ غرب برای تحمیل فرهنگ و روش زندگی خویش بر دیگر مردم جهان است.
براساس نظریۀ امپریالیسم فرهنگی، هر چند جهانی شدن فرهنگ مانند پدیدهای فراتاریخی و فراملی و نیرویی جهانی ظاهر میشود، اما همان صدور کالاها، ارزشها و اولویتهای روش زندگی غرب است. آنچه در عرصۀ جهانی فرهنگ سیطره میافکند همان تصورات، کالاهای دستساز و هویت مدرنیتۀ غربی در غالب صنایع فرهنگی غرب است. این صنایع فرهنگی بر دیگر شبکهها مسلط هستند و امکان برقراری تبادل فرهنگی برابر میان غرب و دیگر نقاط جهان را از بین می برد. این صنایع فرهنگی بر دیگر شبکهها مسلط هستند و امکان برقراری تبادل فرهنگی برابر میان غرب و دیگر نقاط جهان را از بین میبرد.(هال، ۱۹۹۶: ۳۰۵)
بدین ترتیب از نظر آنها ویژگیهای فرهنگ غربی که آمریکا در رأس آن قرار دارد بردیگر فرهنگها حاکم میشود و شیوۀ زندگی این فرهنگ را به آنها تحمیل میکند. از آنجا که مصرف گرایی نیز جزء وجوه غالب زندگی آمریکایی است، فراگیرشدن این عنصر فرهنگی نیز غیر قابل اجتناب است. ازاین رو اسمیت چنین میگوید: «چیزی که فرهنگ جهانی نامیده میشود، نوعی فرهنگ مصرفی است که از سوی ارتباطات گسترده و تکنولوژیهای الکترونیکی یا همان رسانۀ فرهنگی در سطح جهان مطرح میشود. این فرهنگ هرچند خود را عام و متعلق به همه مردم جلوه میدهد اما در واقع از فرهنگ آمریکایی به عنوان منبع واحد نشأت میگیرد. این فرهنگ در جای معینی تولید شده و مانند هر تقلید بیمایهای عرضه میشود. بنابراین فرهنگی خاص و معین بصورت فرهنگ جهانی فاقد مکان و زمان ظاهر میشود. (اسمیت، ۱۹۹۸: ۲۱۵)
آنها به انتقاد از وضع موجود میپردازند و مدام مسئلۀ استعمار فرهنگی را مطرح میکنند و اقتصادی شدن فرهنگ و از بین رفتن هویتهای ملی را گوش زد میکنند. آنها حتی فرهنگهای دیگر را دارای توان مقابله با وضع موجود نمیدانند و معتقدند که نفوذ دولت آمریکا چنان است که امکان عرض اندام دیگر فرهنگها را از بین میبرد. مثلا هولتون به مقابلۀ آمریکا با برنامههای یونسکو اشاره میکند و میگوید: « در برخی موارد دولت آمریکا به هر صورت ممکن با اعمال سانسور و کنترل برای مقابله با نفوذ فرهنگ آمریکایی و حفظ فرهنگ ملی مقابله میکند.» (هولتون ، ۱۹۹۸: ۱۶۷)
▪ بررسی دیدگاههای مطرح شده و ارائه دیدگاه میانه:
در رد دیدگاه افراطی گراها میتوان به فیدرستون استناد کرد که بیان میکند «به این نظریه که معتقد به یک دولت- ملت جهانی با فرهنگ مسلط است میتوان اشکالات زیادی وارد کرد. لازمۀ بوجود آمدن فرهنگ جهانی، دولت جهانی است. از طرفی چون هیچ یک از دولتها حاضر به پذیرفتن چنین دولتی نیستند این نظریه اساسا اشکالات فراوانی دارد.» حتی وجود دولت جهانی پیش شرط کافی برای یکپارچگی فرهنگی در سطح جهان نیست. باید توجه داشت که ریشهها و بنیادهای فرهنگی و سوابق تاریخی یک ملت که ریشه در تجربههای متفاوت دارد، سایه و بلکه ریشهای است که در جوهر شخصیتی و شناختی یک جامعه نفوذ دارد. (عاملی، ۱۳۸۳)
از طرف دیگر می توان گفت که جهانی شدن امکان انتخاب وسیعی را پیش روی انسانها قرار داده است و نمیتوان منکر ایجاد زمینهای شد که فرهنگهای بومی در آن امکان عرض اندام دارند. این فرهنگهای بومی میتوانند هرگونه سیطرۀ فرهنگی آمریکا را به چالش بکشند. رویکرد امپریالیسم فرهنگی علیرغم توانایی بسیار در توجیه بسیاری از پدیدههای فرهنگی عصر جهانی شدن دو مسئله را مورد غفلت قرار داده است. یکی بومی کردن عناصر فرهنگهایی که به کشورهای غیر غربی صادر میشوند. آنها میتوانند برخی عناصر فرهنگ وارداتی را با توجه به ریشههای کهن فرهنگی و تاریخی خود انطباق دهند و این عناصر را در فرهنگ خویش ذوب کنند. دیگر آنکه، نظریه امپریالیسم فرهنگی کم و بیش عناصر جذاب و قابل انتقال به فرهنگ غرب و آمریکا را نادیده میگیرد و به توان بالقوۀ این فرهنگها هیچ توجهی نشان نمیدهد. حال آنکه میتوان نشان داد که برخی عناصر فرهنگی دنیای غیر غرب-چنانچه در این مقاله نشان خواهیم داد حضور گستردۀ اشعار مولانا در فرهنگ آمریکایی- دارای توان نفوذ بسیار زیادی هستند.
بنابراین با بوجود آمدن امکانات نرم افزاری حضور فرهنگهای متنوع در عرصۀ جهان مانند منشور جهانی یونسکو دربارۀ تنوع فرهنگی که در سال ۲۰۰۱ تصویب شد[۱۰]، در کنار امکانات سخت افزاری مانند اینترنت، ماهواره و .... همۀ فرهنگها در خور قدرت و اقتدار و پذیرش فرهنگی امکان گسترش مییابند و میتوانند در این عرصه جهانی بازیگری فعال باشند. از طرف دیگر باید پذیرفت که برخی فرهنگها با توجه به پیشینۀ تاریخی و مذهبی و اجزای پربار سازندۀ فرهنگشان مانند ایران توان بالقوه حضوری پویاتر در این عرصه را دارند.
● فرهنگ: تعریف ها و مفاهیم:
واژۀ فرهنگ از ریشۀ لاتین واژه cultivate گرفته شده است که شامل کاشتن و پرورش زنبور عسل، ماهی و .... و تربیت کردن است. البته در همه این معانی مفهوم پروردن، توسعه دادن و رشد وجود دارد و در واقع این بعد از مفهوم فرهنگ است که وارد علوم انسانی و اجتماعی شده است. (اسکلتون، ۱۹۹۲:۲)
ورسلی معتقد است امروزه معنای عام فرهنگ شامل هرآنچه انسان را از حیوان متمایز کند میشود. از این نظر است که فرهنگ در برابر طبیعت و زیست شناسی قرار میگیرد.(ورسلی، ۱۹۹۹: ۱۳) هر چند فرهنگ سبب تمایز انسان از حیوان میشود، اما گلنر آن را به معنای شیوۀ زندگی گروهای معین و وجه تمایز آنها از دیگر جماعتها میداند. (گلنر، ۱۹۹۵: ۴۵). از این رو، ما شاهد تنوع و تکثر فرهنگی در سطح جهان هستیم و هر دسته از انسانها دارای تمایزات فرهنگی مخصوص به خویش هستند که شیوۀ زندگی آنان را از دیگر گروها متمایز میکند.
نگل معتقد به سیال بودن و تغییر پذیری فرهنگ هاست و بیان میکند اگر فرهنگ را مجموعهای از هنر، موسیقی، طرز لباس پوشیدن، دین، ارزش ها، باورها، افسانهها و رسوم و عادات بدانیم که درون یک سبد گذاشتهایم، این سبد هیچگاه بصورت آماده و انباشته از اقلام فرهنگیتاریخی تحویل داده نمیشود، بلکه با چینش و گزینش اقلام مختلف از سبدهای گذشته و حال و قرار دادن در سبد مورد نظر میساخته می شود. به دیگر بیان فرهنگها به واسطه قرضگیری، ترکیب، بازتولید و تفسیر مجدد در جریان کنشها و واکنشهای افراد و گروها بوجود میآید. (نگل، ۱۹۹۸: ۲۵۱).
از این رو میتوان گفت که فرهنگها نه تنها میراث کهن هستند بلکه میتوانند برخی عناصر فرهنگهای دیگر را درون خود جای دهند و بپذیرند اما عناصری که با روح فرهنگی انسانها سازگار باشد و بتواند پاسخی به نیازهای درونی آنها باشد. از همین روست که آشوری عالیترین ساحت فرهنگ را آنجا میداند که آدمی برآزمندی «من» و بیم و نگرانیهای بیپایانش، بر حسابگریهای عقل ابزاریاش، چیره میشود و به این معنا از ساحت فرهنگ و همگانیت آن، از ساحت زیست در گلۀ فرهنگی، فراتر میرود و بدین معنا بر فرهنگ و بر من که زادۀ فرهنگ است چیره میشود و از آن برمیگذرد. در این ساحت است که «حقیقت» و عشق به حقیقت در جان روشنی یافتهای رخصت نمود مییابد که حجابهای فرهنگی و ریای آن دریده است.از همین روست که وی عالی تررین ساحت این فرهنگ را با آوردن دو بیت زیبا از مولوی به تصویر می کشد:
بار دیگر سربرون کن از حجاب از بـرای عـاشـقـان رنگ را
تا که عــاشق گم کند مر راه را تا که عاقل بشکند فرهنگ را
(آشوری، ۱۳۷۹: ۱۴۹- ۱۵۰)
با توجه به اینکه در عصر فشردگی زمان و مکان کمتر فرهنگی را میتوان دور افتاده در نظر گرفت، پس تمامی فرهنگها امکان انتقال عناصر فرهنگی خویش را بشرط جذاب بودن برای دیگر فرهنگها دارند. اما نباید فراموش کرد این عناصر باید برای انسان های عصر جهانی شده کشش و سودمندی خاصی داشته باشد.
● توان فرهنگ ایرانی برای حضور در عصر جهانی شدن :
فرهنگ ایرانی به سبب تاریخ کهن و ویژگیهای پربار و غنی ادبی و موقعیت خاص جغرافیایی، سیاسی و مذهبی دارای توان بالقوۀ فراوانی برای حضور در عرصه جهانی و ارائه ویژگیهای فرهنگیاش میباشد. از آنجا که فرهنگ ایرانی دارای عناصر فرهنگی توانمند بسیاری از قبل از ظهور اسلام و سنت هخامنشیان گرفته تا تاثیر این دین الهی بر بزرگان و صاحبان اندیشۀ ادب برای حضور در عرصه جهانی است و در این مقاله بررسی تکتک آنها امکان پذیر نیست تنها به سهم ارزشمند فرهنگ ایرانی در حوزه ادبیات و شعر به عنوان جزء جدایی ناپذیر این فرهنگ میپردازیم. از طرف دیگردر بررسی و ارزش گذاری فرهنگ ایرانی صرفا به نوشته های پژوهشگران ایرانی استناد کنیم ممکن است شائبۀ سوگیری و جانب داری پیش آید از این رو میکوشم از آراء و اقوال برخی مستشرقین و ایران پژوهان خارجی سود جوییم تا توانایی های این فرهنگ را برای بازیگری د رفضای جهانی باز خاطر شویم.
هنریکربن در سال ۱۹۴۶ پس از اولین سفرش به ایران، با حالتی مکاشفهای در مقاله «ایران زادگاه شعرا و متفکران»جنبههایی از این فرهنگ را که از نظر ما پنهان شدهاند ذکر میکند. وی اذعان می کند که ترسیم فرهنگ ایرانی و اوضاع و احوال این قوم دوست داشتنی که در طول تاریخ هیچگاه جایگاه رفیع خود در عرصۀ تفکر ادبی را از دست ندادهاند در یک مقاله چند صفحهای دشوار است. (هنریکربن، روح ایران: ۲۷-۳۱ )
رنه گروسه نیز در مقالۀ «روح ایران و خلقیات ایران» ضمن اشاره به ویژگیهای این تمدن کهن بیان میکند: «ادبیات ایران باالهام از آرمانهای عظیم انسانی و با مداومت[مردمان] این سرزمین در زندگی معنوی، همانند ادبیات یونان و روم دارای ارزش جهانی است و از ویژگی والای انسانی برخوردار است. به لطف افکار و اشعار ایرانی، متفاوتترین نژادها با یکدیگر متحد شده و به همزیستی مسالمت آمیز در کنار هم ادامه میدهند.....دراین هنگام که یونسکو برای نجات دنیا از جدال و خشم و کینه، دست نیاز به سوی تمام انسانها و اقوام نیک اندیش و خیرخواه دراز کرده است، تمدن ایرانی میتواند برای این سازمان نمونهای تاریخی باشد و نیروی بالقوه عظیمی را جهت اقدامی همگانی بسیج کند. (رنه گروسه، روح ایران ۲۷- ۳۱)
گروسه در جایی دیگر در تمجید از شاعران و ادبیات عرفانی فارسی چنین میگوید: «شعرای ایران جهان را متمتع نمودهاند. احساساتی که ابراز میدارند مستقیما یک نفر فرانسوی را مانند یک نفر هندی و یک نفر ترک را مانند یک نفر گرجی میسازند. عرفای ایران با وجود اینکه کاملا مسلمان هستند همان قدر قلب یک مسیحی را به تپش در میآورند که دل یک برهمن را و به همین دلیل تعلق به تمام بشریت دارند.(نقل از نیرنوری، ۱۳۷۵: ۸۹۰)
در عصر طلایی قرن نوزدهم بود که ادبیات ایران به اروپا شناسانده شد. در این قرن تقریبا تمام آثار بزرگ ادبیات ایران به زبانهای اروپایی بصورت منظوم یا منثور ترجمه شد. دراین قرن بیش از هر زمان دیگری اروپاییان از اشعار ایرانی الهام گرفتند. درآثار گوته[۱۱]، ویکتورهوگو، نیچه، پوشکین، لامارتین، لردبایرن، شلی، امرسون، ادگارآلنپو، ژاکروسو، آندرهژید، لئوپاردی، مانتسونی و بسیاری دیگرحضور فرهنگ ایرانی و تأثیر اشعار شاعرانی ایران دیده میشود. از آثاری که تحت تاثیر ادبیات و فرهنگ ایرانی به شهرت دست یافتند میتوان به دیوان شرقی و غربی گوته، لاله رخ سرتوماسمور[۱۲]، رستم و سهراب روکرت[۱۳]و ماتیوآرنولد[۱۴] اشاره کرد.
پروفسور آربری دربارۀ میزان تاثیرگذاری عناصر فرهنگ ایرانی بر اروپا چنین مینویسد: «تحقیقات دانشمندان امروزی رفتهرفته ثابت میکند که ریشۀ اصلی بسیاری از اصول مربوط به طرز فکر و ادبیات اروپایی درحقیقت از ایران آب میخورده است نفوذ فلسفه معنوی بدون شک اهمیت بسزایی داشته و راههای دیگری نیز دراین زمینه بازبوده و مورد استفاده قرار گرفته است. من باب مثال خیلی جالبست به این نکته توجه شود که آیین جوانمردی و روح شوالیهگری با آن اصول عشق مؤدبانه و دربار پسند که آنقدر در نجات تمدن اروپایی از انکساف کلی موثر بوده تا حدی ریشه اصلیش از ایران گرفته شده است.» (نیرنوری، ۱۳۴۵: ۵۳۴)
تنها به بخش کوچکی از نظریههای مستشرقین پرداخته شد که از میان کتابهای انبوه گزینش شده است. واقعیت آن است که ادبیات فارسی بویژه شعر آن همانند سایر عناصر فرهنگیاش سرشار از مضامین ظریف و نغزی است که دل زیباییگرای هر خوانندهای را شیفتۀ خود میسازد. این اشعار رها از هرگونه قید و بند نژاد پرستانه با مضامینی بشر دوستانه مانند:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است (حافظ)
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به دردآورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار (سعدی)
توان بسیاری برای جذب انسان جویای حقیقت در عصر جهانی شدن و آموزش همدلی و تفاهم به وی دارد.
● مفهوم سازی فرهنگی مولانا در عصر جهانی شدن:
مولانا جلال الدین محمد بلخی که سراسر جهان انگلیسی زبان او را با نام سادة رومی[۱۵] میشناسند به عنوان یکی از بنیان های اصلی سازندة فرهنگ ایرانی توانسته است گوشهای از توان بالقوة فرهنگ ایرانی را در عرصة جهان بالفعل سازد و در دل مردم سراسر جهان بویژه فرهنگ آمریکا که تصور میشود تنها صادرکنندة عناصر فرهنگیاش باشد، نفوذ کند و دلهای آنان را مسخر خویش سازد. امروزه مولانا نه تنها در گفتمان علمی و ادبی جهان نفوذ کرده است بلکه توانسته است در بین عارفان سراسر جهان و همچنین در فرهنگ عامه پسند مردم آمریکا به جایگاه والایی دست یابد. در این بخش ابتدا به جایگاه علمی و ادبی مولانا با استفاده از شواهد موجود پرداخته، سپس به بررسی گوشهای از دریای پهناور آثار و اندیشههای وی که توانسته است برای انسان عصر جهانی جذاب باشد اشاره می کنیم و در پایان جایگاه مولانا در فرهنگ عامه پسند آمریکا را بررسی خواهیم کرد.
▪ جایگاه علمی و ادبی مولانا:
شاید به جرأت بتوان گفت هیچ شاعر ایرانی از لحاظ گستردگی دامنۀ تأثیر در ادبیات و در سایر علوم به مولانا نرسد. نفوذ این شاعر فارسی زبان را نه تنها در بین ادیبان مشرق و مغرب زمین می توان دید بلکه آثار فلاسفه و روانشناسان در محافل علمی نیز از آن تأثیر پذیرفته است. این گستردگی آموزه های مولانا در کنار اندیشه های ناب اوست که انسان ها با سلیقه های مختلف را تحت تأثیر قرار می دهد بگونه ای که عده ای زبان به تمجید از این شاعر بزرگ گشوده اند.
موریس بارس[۱۶] سیاستمدار و رماننویس معروف فرانسوی درباره مولوی چنین میگوید: «این مردی که از او سخن میگویم، شاعری است بزرگ، دوستداشتنی، ظریف و خوشنوا، فروزنده و پرشور که از هر کلامش عطر و موسیقی ونور و احساس برمیخیزد، ولی این احساس برای عقلا قابل درک نیست. این شاعری است که با اعجاز کلام خود خواننده را از همان آغاز کار از زمین برمیدارد و با خویش به آسمان میبرد.» (یادنامۀ مولوی: ۱۰۷- ۱۰۸) موریس حتی دردفتر یادداشتها و خاطرات خود که به نام «عزیزان من»[۱۷] انتشار یافت تا آخر عمر به مولانا میاندیشید واز اونام میبرد.
تاثیر اندیشههای مولانا در حوزه فلسفه غرب نیز قابل بررسی است. زمانی که انتشار آثار مربوط به مشرب و مسلک صوفیان و ترجمه بخشهایی از مثنوی معنوی در قرن نوزدهم، در اروپا، آغاز شد، علما و فلاسفۀ بزرگ اروپا به این نتیجه رسیدند که مولانا در تعالیم خود به نوعی از وحدت وجود قائل بوده است. از این رو فردریش اگوست دئو فیدوس تولوک از علمای صاحب نفوذ قرن نوزدهم کتابی با نام «عرفان وحدت وجودی ایرانیان» به زبان لاتین در سال ۱۸۲۱ نوشت. او ابیاتی از دفتر سوم مولانا را ذکر می کند که گفته بوده است که هر دعایی عین اجابت خود است و تولوک خطرناک بودن این اندیشه را بیان میکند.
تصویر این تمایل وحدت وجودی هگل فیلسوف بزرگ را به خود جذب کرد. وی از طریق ترجمههای روکرت و تولوک با مولانا آشنا شد و این اندیشه وی را به شوق آورد. هگل اقتباسات روکرت از مولانا را آنقدر پسندید که دو قطعه از آنها را ضمن بحث وحدت وجود، «در دایرهالمعارف علوم فلسفی» خود باز نوشت..... گفتهاند که معارف و تعالیم مولانا بر پیدایش آراء هگل درباب دیالکتیک تاریخ موثر بوده است به گونهای که در سالهای دهۀ ۱۳۵۰ یکی از اعضای حزب کمونیست مولانا را «هگل شرق» لقب داد. هر چند امروز کسی مولانا را طرفدار آراء وحدت وجود نمیداند. (لوئیس، ۱۳۸۵: ۶۴۰-۶۴۲)
▪ اندیشههای مولانا برای انسان عصر جهانی شدن:
زبان مولانا زبان همدلی است، زبان فطرت جویای حقیقت انسانهاست، این گونۀ زبانی است که برای انسانهای گوناگون عصر جهانی جذاب است. زبان وی نه زبان پیچیده و سراسر اصطلاح فیلسوفان است و نه زبان سراسر رمز و کنایۀ عارفان از همین روست که او میگوید:
ای بسا هندو وترک همزبان ای بسا دوترک زهم بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگراست همدلی از همزبانی بهتر است
راز حضور گستردۀ مولانا در بین گروهای مختلف را بیشک باید در اندیشههای ناب وی جستجو کرد تا در عالم خارج و بحث از جامعهشناسی و ویژگیهای مردم عصر جهانی شده. مولانا که خود نیز به دنبال رساندن انسانها به معراج حقایق بوده است گویند بر پشت مثنوی خود چنین نوشته بود: «مثنوی را جهت آن نگفتم که حمایل کننده و تکرار کنند بلکه تا زیر پا نهند و بالای سر روند که مثنوی نردبان معراج حقایق است.» (یادنامۀ مولوی، ۱۹) و مولوی که خود به اهمیت روح مطالب کتابش آگاه است، به انسان تشنۀ معنویت چنین میگوید:
گرشدی عطشان بحر معنوی فرجهای کن در جزیره مثنوی
فرجه کن چندانکه اندر هر نفس مثنوی را معنوی بینی و بس
▪ مولانا در فرهنگ عامه پسند آمریکا :
مولانا به عنوان بخشی از فرهنگ غنی ایرانی توان بالقوۀ این فرهنگ را برای حضور در عرصۀ جهانی به فعلیت رسانده است به گونهای که امروزه اشعار دلنشین وی کاملا بر فرهنگ مردم آمریکا که تصور میشود صادر کنندۀ عناصر فرهنگی خویش باشند تا پذیرنده، سیطره افکنده و در روح و جان مردم این سرزمین نفوذ کرده است.
لوئیس در مقدمهای که بر ترجمۀ فارسی کتاب خویش نوشته چنین میگوید: «شهرت و محبوبیت مولانا در دهۀ ۱۹۹۰ قفسۀ کتاب فروشیها را از ترجمۀ اشعار مولوی، مقدمه و شرح بر اندیشههای او، نوار ویدئو و حتی کارت تبریکها و غیره سرریز کرده بود. اگر چه این پدیده مولانا را به عموم معرفی کرده، سیل چنین آثاری نزدیک بود که او را به یک ستارة جهان موسیقی تجارتی یا جهان ورزش تبدیل کند. سرانجام این سیل تهدید میکرد که دانش عمیقی را که از مطالعه و تحقیق در متون فارسی دربارة اندیشه و نوشتههای او فراهم آمده بود، با خود ببرد و غرق کند (لوئیس، ۱۳۸۵: ۱۶)
هرچند لوئیس نگاهی انتقادی هم به هجوم سیلآسای مردم سراسر آمریکا به اشعار مولوی و همچنین ترجمۀ اشعار مولانا دارد، اما نمیتوان در عصر جهانی شدن این پدیده را خطرناک در نظر گرفت و آن را تهدیدی برای شناخت عمیق مولانا توسط مردم عامه دانست. میتوان این پدیده را به سبب توان اشعار مولانا دانست و این روی آوردن به مولوی را ستود هرچند صاحبان فرهنگ عامه پسند نتوانند مولوی را چونان یک مولویشناس و محقق درک کنند:
هرکسی از ظن خود شد یار من و از درون من نجست اسرار من
ترجمۀ اشعار مولانا توسط کالمن بارکس [۱۸] بصورت شعر آزاد انگلیسی و به زبان امروزی مردم آمریکا پرفروشترین کتاب شعر سال ۲۰۰۱ در آمریکا شده است. دانشگاه تهران در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۵ طی مراسمی به کالمن بارکس دکترای افتخاری تقدیم کرد. در این مراسم بارکس که توانسته است شهرت مولانا را در سراسر سرزمین آمریکا بگستراند چنین گفت: اشعار مولانا رومی پرخوانندهترین اشعار در ۱۰ سال گذشته در ایالات متحده بوده است. روی هم رفته همراه با تمام ترجمههایی که من بر روی آنها کار کردهام تقریباً نیم میلیون نسخه فروش کرده است. این امر در کشورهایی که یک کتاب شعر بیش از ده هزار نسخه فروش نمیکند عجیب و غیرمعمول است. اکنون شعر رومی در دبیرستانها و سمینارهای دانشگاهی تدریس میشود و در مراسم ازدواج و در جمعهای چند فرهنگی مورد استفاده قرار میگیرد. (به نقل از خبرگزاری مهر)
لوئیس ضمن بررسی جامع رسانههای نوین ارتباطی که اشعار مولانا در آنها ظاهر شده است چنین مینویسد: اشعار مولانا به صفحة سی دی، نوارهای کاست راه یافته بصورت انبوه ضبط شده که مشتمل است بر مراسم سماع مولویان، آهنگها و نواهای اصیل با استفاده از اشعار مولانا و اشعاری که مجریان مختلف، سرپرست بالهها، بازگوکنندگان شعرهای مولانا به انگلیسی و گویندگان ایرانی از اشعار مولانا با کلام خود دکلمه و ضبط کردهاند. از درویشان چرخان برنامههای مستند ساخته شده و فیلمهایی نیز که به نحوی از انحاء از مولانا الهام گرفت اکنون در بازار موجود است. تعداد زیادی از صفحات اینترنت نیز بصورت کامل یا بخشی از آنها به مولانا اختصاص دارد. (لوئیس، ۱۳۸۵: ۸۲)
حضور گستردة مولانا در میان سایر رسانههای ارتباطی به دلیل ویژگی سختافزارهای ارتباطی عصر جهانی شدن، توان طرح عناصر فرهنگهای دیگر غیر از فرهنگ امریکا و غرب است را که سازندۀ اصلی فرهنگ جهانی در نظر گرفته میشوند، افزایش داده است. از این رو حضور گستردة مولانا به عنوان یک شاعر ایرانی-اسلامی در رسانههای جمعی آمریکا بزرگترین دلیل رد ادعای نظریهپردازان افراط گرای حوزۀ جهانی شدن و قائلان به امپریالیسم فرهنگی است، آنان که ادعا میکنند سیطرة فرهنگ عامه پسند آمریکا و فرهنگ مصرفی آن بر دیگر فرهنگها غیرقابل اجتناب است، این توان قدرتمند فرهنگهای دیگر برای حضور در عصر جهانی است که از سوی هر دو گروه نادیده گرفته شده است.
حتی میتوان به حضور مولانا در سینمای هالیوود اشاره کرد و بدین ترتیب ادعای کسانی که هالیوود را صادرکنندة عناصر فرهنگ آمریکایی میدانند تا اندازه ای خدشهدار میشود و توان بالقوة فرهنگ ایرانی برای حضور در این عرصه نیز آشکار میگردد.
به عنوان مثال مظفر علی کارگردان پیشکسوت درصدد است فیلمی با هزینه ۲۵ میلیون دلار دربارۀ زندگی رومی و دو اثر بزرگ وی یعنی مثنوی و دیوا شمس بسازد. او در حال کار بر روی فیلمنامهای است که حاصل ده سال تحقیق دربارة زندگی مولانا است. او از ستارگان سینمای هالیوود مانند دانیل دی لوئیس[۱۹] در نقش مولانا و دیگر ستارگانی مانندآلپاچینو[۲۰] و روبرت دو نیرو[۲۱] در نقشهای کلیدی نام میبرد تا بتواند یک فیلم جهانی هالیوودی بسازد (به نقل از www.wakan.com )
همچنین میتوان به فیلم وداع بار رومی[۲۲] اشاره کرد که خشایار درویش ایرانی مقیم واشنگتن آن را کارگردانی میکند. این فیلم درباره ایرانیان مقیم آمریکا، قدرت عشق و شور، شعر رومی و چالشهای سر راه شاد، زیبا و پرمعنا کردن زندگی است. تهیۀ این فیلم برعهدۀ شرکت برنامهسازی واکان فیلمز[۲۳] است. درویش گفته است: این نخستین فیلم دربارة ایرانیان خارج از آمریکاست و نخستین فیلم آمریکایی است که تصویر مثبتی از ایرانیان و فرهنگ ایرانی ارائه میدهد. درویش اظهار امیدواری کرده است با نمایش این فیلم در سراسر دنیا، ایرانیان به خویش و فرهنگ ایرانی ببالند و آن را مایةافتخار دانند. (به نقل از www.wakan.com)
مشخص گردید که چگونه مولانا در دل و جان مردم آمریکا ریشه دوانده است و این نقطه قوتی است نه تنها برای فرهنگ ایرانی ـ اسلامی بلکه برای جهان اسلام که پس از حوادث یازده سپتامبر تصویر خشونتطلبانهای از آنان در رسانههای غربی نشان داده شده است. درواقع این چنین روی آوردن بیسابقة مردم آمریکا به یک شاعر عارف مسلمان میتواند پل ارتباطی بین جهان اسلام و غرب باشد و دربازسازی این تصویر تحریف شده و جنگطلب بسیار کمک کننده باشد. بدین ترتیب در عصر جهانی که افراطگراها و طرفداران نظریۀ امپریالیسم فرهنگی با ارزیابیهای متفاوت سیطرة فرهنگ امریکا را بر فرهنگ جهانی غیرقابل اجتناب میدانند، حضور گسترده مولانا در جمع این فرهنگ خود بزرگترین دلیل رد دیدگاههای آنان است. اینچنین نمونۀ تحقق یافته و حاضر در عصر جهانی شدن بزرگترین شاهد برای توان فرهنگهایی غیر از فرهنگ آمریکایی بویژه فرهنگ با توان خاص تاریخی_دینی برای بازیگری فعال در عصر حاصل از فشردگی زمان و مکان است.
فهرست منابع:
فارسی:
. آشوری، د. (۱۳۷۹). تعریف ها و مفهوم فرهنگ، تهران: نشر آگاه.
. انوشه، ح. (۱۳۷۴). تاریخ کمبریج، ج ۵، تهران: امیرکبیر.
. ثلاثی، م. (۱۳۷۹). جهان ایرانی و ایران جهانی، تهران:نشر مرکز.
. خواجوی، م. (۱۳۸۵). آموزه های مثنوی مولانا برای انسان معاصر، در کیهان فرهنگی ش ۲۴۱.
. دیوان حافظ، تصحیح محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی(۱۳۲۰)، تهران: وزارت فرهنگ.
. سلیمی، ح. (۱۳۸۴). نظریه های گوناگون دربارۀ جهانی شدن، تهران:سمت.
. کلیات سعدی، تصحیح محمد علی فروغی(۱۳۲۰)، تهران: وزارت فرهنگ.
. لوئیس، ف. (۱۳۸۵). مولانا دیروز تا امروز شرق تا غرب، ترجمۀ حسن لاهوتی، تهران: نشر نامک.
. عاملی، س. ر. (۱۳۸۳). جهانی شدن ها: مفاهیم و نظریه ها، ارغنون ش. ۲۴، ص۱-۵۷.
. مولانا، جلال الدین محمد بلخی. مثنوی معنوی، بر اساس نسخۀ تصحیح شدۀ رینولد نیکلسون، تهران: نشر ثالث.
. نیرنوری، ح. (۱۳۴۵). سهم ایران در تمدن جهان، تهران: انتشارات شرکت ملی نفت ایران.
. نیرنوری، ح. (۱۳۷۵). سهم ارزشمند ایران در فرهنگ جهان، ج ۲، تهران:انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
. یادنامۀ مولوی(۱۳۳۷). به کوشش علی اکبر مشیر سلیمی، تهران: انتشارات کمیسیون ملی یونسکو در ایران.
لاتین:
. Albrow, M. (۱۹۹۶). The Global Age, Cambridge, Polity Press.
. Arasteh, A. (۱۹۷۴). Rumi, The Persian, The Sufi. Routledge & Kegan Paul Ltd.
. Chittick W. (۱۹۷۳) The Sufi Doctrine of Rumi
. Hannerz, U. (۱۹۹۲). Cultural Complexity, New York, Columbia University Press.
. Holton, R. (۱۹۹۸). Globalization and the Nation-State, London, Mc Millan.
. Nagel, J. (۱۹۹۸). Constructing Ethnicity. In M. Hughey (ed.), New Tribalism, New York, New York University Press.
. Robertson, R. (۱۹۹۰). Globalization, London, Sage Publications.
. Skelton, T. and Allen (eds) (۱۹۹۹). Culture and Global Change, London, Routledge.
. Smith, M. (۱۹۹۲). Modernization, Globalization and the Nation-State. In A. Mc Grew and P. Lewis (eds). Global Politics. Cambridge, Polity Press.
. Worsley, P. (۱۹۹۹). Classical Concept of Culture. In Skelton and Allen (eds). Culture and Global Change.
[۱] . Globalization
[۲] . Global
[۳] - Trams nationalization
[۴] - Pervasiveness
[۵] - Connectivity
[۶] - Hyper- globalizer Theory
[۷] - Cultural Imperialism
[۸] -American Popular Culture
[۹] -Westernization
۱- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به منشور سازمان یونسکو
[۱۱] - Goethe
[۱۲] - Sir Thomas More
[۱۳] - Rokert
[۱۴] - Mathew Arnold
[۱۵] -Rumi
[۱۶]Maurice Barrés
[۱۷] Mes Chiers
[۱۸] . Coleman Barks
[۱۹] . Daniel Day Lewis
[۲۰] . Al Paccino
[۲۱] . Robert De Niro
[۲۲] . Farwell to Rumi
[۲۳] . Wakan Films
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست